(همان: ۵۰۳)
چون دست قدرتــــــم به تمــنا نــمی رسد صــبـر از مــراد نــفس بــه نــاچار مــی‌کـنم
(همان: ۶۸۸)
سعدی می‌گوید وقتی عاشق توان گسستن و یارای رفتن از آستان یار را ندارد و یار نیز تمایلی به گشودن راه دیدار نشان نمی‌دهد، دیگر تنها چاره‌ای که می‌ماند همان صبر از سر ضرورت و ناچاری می‌باشد که عاشق باید دل بر آن بنهد:
نــه مــرا طــاقت غربت نه تـــورا خاطر فرقت دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم
(همان: ۶۸۳)
روی تو نــه رویــیست کـز و صـبر تــوان کرد لیکــن چــه کــنم گر نکنم صبر ضروری
(همان: ۷۷۷)
کــار مــا هــمـــچو سحر با نفــسی افتادست بنــد بــر پــای تحـمل چه کند گر نکند
(همان: ۴۸۷)
صــبـرم ز روی دوســت مــیســر نـــمی‌شود دانی طریـق چیست تحمل ز خوی دوست
(همان: ۲۹۲)
سعــدیا غیــر از تــحمــل چــاره نــیــست هر ســتم کـان دوســت با مــا مــی‌کند
(همان: ۳۲۷)
تحمل می‌کنم با زخم چون مرهــم نمــی‌بینم خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
(همان: ۹۹۷)
سعدی در بیت زیر به زیبایی صبر از روی ناچاری را به تصویر می‌کشد. آب مایه حیات ماهی است. ماهی با آب زندگی می‌کند و در صورت بیرون آمدن از آب می‌میرد. سعدی صبر را در وادی عشق برای عاشق چون وجود آب برای ماهی می‌داند که در صورت فقدان آن عاشق خواهد مرد و راه به معشوق نخواهد برد:

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اگر چه صبر من از روی دوســـت ممکن نیست همی کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب
(همان: ۸۳۱)
باختیار شــکیبــایی از تـــــــــو نتــوان بـود باضـطرار تـــــوان بود اگر شــکیباییست
(همان: ۵۰۳)
سعدی می‌گوید: گاهی انسان به جایی می‌رسد که به جز صبر دیگر راهی فرا روی او نیست. آدم در اینجا چه بخواهد و چه نخواهد راهی به غیر از صبر کردن ندارد. او در مثالی زیبا می‌گوید کسی را که بند بر پا نهاده‌اند، چاره‌ای غیر از ایستادن و ماندن ندارد و رفتن یا ماندن به اختیار او نیست. رهروی عشق نیز و قتی نه می‌تواند دل از مهر محبوب بر کند و نه می‌تواند به او دست رسی داشته باشد، نمی‌تواند کاری غیر از صبر کردن انجام بدهد.
آدمــی را که طلــب هست و توانایی نیست صـــبر اگر هست وگر نیست بباید کردن
بند بر پـــــای توقــف چــه کند گـر نکند شرط عشق است بلا دیدن و پای افشردن
(همان: ۷۱۲)
تا نــــــه تصور کنی بـــی تــو صـــبوریم گــر نفسی مــــــی زنیم باز پسین است
(همان: ۴۸۸)
صــبور بــاش و بــدین روز دل بــنه سعــدی که روز اولــم ایــن روز در نـظر می گشـت
(همان: ۵۲۳)
سعــدی سپــاس دار و جــــفا بیـن ودم مزن کز دست نیکوان همه چــیزی نــکو بـــود
(همان: ۵۹۰)
سعدی در ابیات زیر، صبر از روی ناچاری و ضرورت را به تصویر می‌کشد. در همه این ابیات سعدی نشان می‌دهد که اگر کسی به دنبال مطلوبی در زندگی خود می‌باشد باید باصبر و شکیبایی مشکلات و دشواری‌ها را تحمل کند تا به شاهد مقصود دست یابد. او تأکید می‌کند در همه این امور شتاب و عجله نه تنها کمی به مسأله نمی‌نماید بلکه هر لحظه خواهنده را از مراد و مقصد دورتر می‌سازد:
مــشنو کـــــــه مــرا از تــو صبـــوری باشد یـا طـــــاقت دوســتی ودوری بــاشـــد
لیکن چه کنم گر نــکنم صــــبر و شــکیــب خــرسنـدی عاشقان ضــــــروری باشـد
(همان:‌۸۴۲)
چــون دل ز هـوای دوســت نــتوان پـرداخت درمانش تحــمل است و سر پیش انداخت
(همان:‌ ۸۳۵)
فراقم ســخـت می‌آیــد و لیکن صبر می‌بــاید که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
(همان:‌ ۶۸۲)
گـویــنـد صبـــــــــور بــاش ازو ســعــدی بارش بکشم که صـــــــبر نتوانم
(همان:‌۶۸۳)
سعدی معتقد است :تحمل رنج و درد برای رسیدن به درمان، و صبر بر سختی‌ها برای حصول راحتی و آرامش امیدی است که در ورای صبر قرار دارد. انتظار گشایش و رهایی بعد از کشیدن سختی یکی از فرایندهای صبر است که در اشعار سعدی به آن اشاره شده و از خواننده خود می‌خواهد برای رسیدن به این آسانی، سختی‌ها را برخود هموار سازد :
پــس از دشــواری آســانــیــســت نــاچــار و لــیــکن آدمــی را صــــبــر بــایــــد
(همان: ۶۰۰)
سعدی خوشبینانه به فردایی که بر اساس صبر بنا نهاده شده می‌نگرد. امید به فرا رسیدن بهار مراد باعث می‌شود در پشت زمستان سخت صبوری بهار دل انگیز وصل و رسیدن به مقصود و مراد را به تماشا بنشیند‌. سعدی در این بیت ضمن اشاره به به فرجام شیرین و موفقیت آمیز صبر، تلویحاً به درخت «صبر» که درای شیره و ریشه بسیار تلخی است اشاره می کند و در ایهام نظر به این درخت دارد:
فـــــــــراق یــار بــه یکبــار بـیخ صبر بکند بــهار وصل ندانم کـــــــــه کی ببار آید
دلا اگر چه که تلـخ اســت بــیـخ صــبــر ولی چـو بر امــید وصــال اســت خوشگوار آید
(همان: ۶۰۴)
یـــــــاری بــدست کــن کــه بامید راحتش واجــب کنــد که صـبر کنی بر جراحتش
(همان: ۶۲۷)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...