دانشمندان اصولاًمی‌توانند اطلاعاتی را که از نظریه های آن ها حمایت نمی کنند تشخیص داده وارزیابی کنند . متأسفانه این امر در عمل ،همیشه صحت ندارد . در تاریخ علم وتاریخ روان شناسی نمونه های متعددی از دانشمندان وجود دارند که به قدری درباره نظریه خود متعصب واز لحاظ هیجانی به آن پایبند بودند که واقع نگری آن ها فدا شده است . با وجود این آرمان واقع بینی هدفی است که دانشمندان برای آن تلاش می‌کنند .

ذهنیت در نظریه های شخصیت :

هدف نظریه های رسمی عینیت بیشتر است ؛نظریه های شخصی بیشتر ذهنی هستند شاید تصور کنیم که نظریه های شخصیت به دلیل اینکه به نظامی تعلق دارند که خود را علم می‌خواند ،رسمی وعینی هستند ،ولی این نتیجه گیری غلط است روان شناسان می دانند که برخی از نظریه های شخصیت عنصری ذهنی دارند وممکن است بیانگر رویدادهایی در زندگی نظریه پرداز بوده ‌و نوعی زندگی نامه تعریف شده باشند نظریه پرداز ممکن است برای توصیف وحمایت نظریه خود از این رویداد ها به عنوان منبع اطلاعات کمک گرفته باشد دانشمندان هر چه سعی می‌کنند که بی طرف وعینی باشند ،بازهم دیدگاه شخصی آ»ها تا اندازه ای بر برداشت آن ها تأثیر می‌گذارد . این نباید مارا شگفت زده کند نظریه پردازان شخصیت ،انسان هستند ومانند افراد ،ممن است پذیرفتن عقاید مغایر با تجربه ی خود را دشوار بدانند .

‌بنابرین‏ تمتیز بین نظریه های رسمی ممکن است در حوزه شخصیت به اندازه شاخه دیگر روان شناسی خیلی بارز نباشد .این بدان معنی نیست که تمام نظریه های شخصیت نظریه های شخصی هستند . نظریه های شخصیت از ویژگی‌های نظریه های رسمی برخوردارند برخی از آن ها بر مشاهده تعداد زیادی افراد استوارند . برخی توسط نظریه پردازی که آن ها را مطرح کرده ویا دیگران در برابر واقعیت آزمایش شده اند این دانشمندان سعی می‌کنند در انجام دادن مشاهدات وتحلیل کردن اطلاعاتی که شاید از نظریه آن ها حمایت کنند یا نکنند ،عینی باشند در نهایت نظریه ها تا اندازه ای که موضوع آن ها اجازه دهد .شخصیت پیچیده انسان عینی هستند ولی قضایای آن ها ممکن است به مقدار زیاد به شخصیت وتجربیات زندگی سازندگان آن ها وابسته باشند .

اولین مرحله در نظریه پردازی ممکن است عمدتاًًبر شهود استوار باشد ولی در مراحل بعدی این عقاید مبتنی بر شهود به وسیله دانش منطقی وتجربی نظریه پرداز تعدیل واصلاح می‌شوند . ‌بنابرین‏ آنچه به عنوان نظریه شخصی شروع شده از طریق به کار گیری منطق وتحلیل اطلاعات ،ویژگی‌های نظریه رسمی را کسب می‌کند . هر میزان عینیتی که در نظریه های شخصیت یافت می شود نمی توان انکار کرد که آن ها تا اندازه ای هم ذهنی هستند وتجربیات ونیازهای نظریه پرداز را منعکس می‌کنند . اگر بخواهیم نظریه ای را به طور کامل درک کنیم ،باید از فردی که آن را مطرح ‌کرده‌است آگاه باشیم در نظر داشتن این موضوع که چگونه شکل گیری یک نظریه تحت تأثیر رویدادهای خاص در زندگی نظریه پرداز قرار داشته است ،اهمیت زیادی دارد . در جایی که اطلاعات ‌‌زندگی‌نامه ای کافی وجود داشته باشد ما نشان می‌دهیم که چگونه نظریه آن رویداد ها را منعکس می‌کند . نظریه پرداز حداقل در آغاز ممکن است خودش را توصیف کند اما بعداًاز منابع دیگر اطلاعات مناسبی را جستجو می‌کند تا به تعمیم دادن دیدگاه شخصی خود به دیگران کمک کند .

همان گونه که اشاره کردیم اهمییت رویدادهای شخصی دررزندگی نظریه پردازاز دیر باز تشخیص داده شده است . ویلیام جیمز (۱۹۱۰-۱۸۴۲)که خیلی از دانشمندان اورا بزرگترین روان شناس امریکایی می دانند معتقدند که ‌‌زندگی‌نامه برای هر کسی که سعی داد ماهیت انسان را بررسی ند مهم است . او باور داشت که آگاه شدن از زندگی افراد مشهور حتی از دانستن نظریه ها با سیستم های آن ها مهمتر است یک تاریخ نویس خاطر نشان کرد که :

روان شناسان بیشتر از هر نظام حرفه ای دیگر به دنبال منتشر کردن طرحهای ‌‌زندگی‌نامه ای کسانی بودند که مورد نظر آن ها قرار داشتند …حداقل تا اندازه ای به نظر می‌رسد که آن ها تصدیق کرده‌اند که زندگی وارزشهای ا»ها برای دانش عملی ایشان اهمیت دارد .(فریدمن ۲۲۱،۱۹۹۶ص)

سؤالهایی درباره ماهیت انسان :

جنبه مهم شخصیتی برداشت نظریه پرداز از ماهیت انسان است . هر نظریه پردازی برداشتی از ماهیت انسان دارد که به چند سؤال اساسی می پردازد شعرا،فیلسوفانوهنرمندان چند قرن است که این سؤالها را مطرح کرده‌اند وما تلاش‌های آن ها را برای پاسخ دادن ‌به این سؤالها در کتابها وآثار نقاشی عالی می بینیم نظریه پردازان شخصیت نیز ‌به این سؤالهای مشکل ساز پرداخته‌اند وبه توافقی بیشتر از هنرمندان یا نویسندگان نرسیده اند . برداشت‌های متفاوتی که نظریه پردازان از ماهیت انسان داشته اند امکان مقایسه معنی دار دیدگاه های آن ها را میسر می‌سازد . این برداشتهابی شباهت به نظریه شخصی نیستند . آن ها ‌چارچوب‌هایی هستند که نظریه پردازان از درون آن ها خود ودیگران را می بینند ونظریه های خود را می‌سازند . موضوعاتی کهبرداشت نظریه پرداز ازماهیت انسان را توصیف می‌کنند در زیر شرح داده شده اند . وقتی درباره هر نظریه بحث می‌کنیم این موضوع را در نظر می گیریم که چگونه نظریه پرداز ‌به این سؤالها می پردازد .

اراده آزاد یا جبر گرایی ؟

یکی از سؤالهای اساسی درباره ماهیت انسان به کشمکش قدیمی بین اراده آزاد وجبر گرایی مربوط می شود . نظریه پردازان هر دو جناح می پرسند آیا ما آگاهانه اعمال خود را هدایت می‌کنیم ؟آیا می‌توانیم به طور خود انگیخته مسیر افکارورفتارمان را انتخاب کرده واز بین گزینه ها انتخاب معقولی کنیم ؟آیا ما از آگاهیهشیار ومتواری کنترل برخورداریم ؟آیا ما تعیین کننده سر نوشت خود هستیم ،یا اینکه قربانی تجربه گذشته ،عوامل زیستی ،نیروهای ناهشیار ،یا محرک‌های بیرونی می باشیم –نیروهایی که بر آن ها کنترل هشیار نداریم ؟آیا رویدادهای بیرونی آنچنان شخصیت ما را شکل داده‌اند که نمی توانیم رفتارمان را تغییر دهیم ؟

برخی نظریه پردازان شخصیت در این باره موضع افراطی دارند . دیگران دیدگاه معتدل تری داشته ومعتقدند که برخی رفتارها را رویدادهای گذشته تعیین می‌کنند وبرخی می‌توانند خود انگیخته وتحت کنترل ما باشند .

طبیعت یا تربیت ؟

موضوع دوم به مناقشه طبیعت – تربیت مربوط می شود . کدام یک تأثیر بیشتری بر رفتار دارند :صفات ‌و ویژگی‌های ارثی (طبیعت یا استعداد ژنتیکی )یا ویژگی‌های محیط (تأثیرات تربیت ،تحصیلات آموزشی ما )آیا توانایی‌ها ،خلق وخوو آمادگیهایی که به ارث می بریم شخصیت ما را تعیین می‌کنند یا شرایطی که در آن زندگی می‌کنیم ما را شکل می‌دهند ؟شخصیت تنها مبحثی نیست کهتحت تأثیر این موضوع قرار دارد . درباره هوش هم این مناقشه وجود دارد :آیا هوش بیشتر تحت تأثیراستعداد ژنتیکی (طبیعت )قرار دارد یا تحت تأثیرتحریکی که محیط های خانه ‌و مدرسه فراهم می‌کنند (تربیت )؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...