آزادی از دید رالز دربرگیرندهء مفاهیم برابری و عدالت نیز هست و عدالت از درون آزادی‏ سر برمی‏آورد.البتّه خود رالز واقف است که مبنا و دلیل تامّی برای صدق‏ نظریّه ی او در باب عدالت نیست،چون شاید اصول‏ دیگری وجود داشته باشد که پس از صورتبندی و تدوین بر اصول وی رججان یابد و از این مهمتر و بنیادی‏تر،از کجا معلوم که بهترین اصول ‌همان‌هایی‏ باشد که مرود قبول عاقلان قرار گرفته است.در هرصورت و اجمالا،جان کلام و جوهر اندیشه ی رالز در باب عدالت، عدالت به منزله انصاف است.مزید آنکه، نظریه عدالت توزیعی ونیز عدالت استحقاقی، مآلاًدر دستگاه فکری وفلسفی او جایگاهی دارد.(همان،۱۱۹)

۲)انعکاس مفهوم عدالت در آبای فکری ایران واسلام

جدای از انعکاس مفهوم عدالت در سیر وتطور اندیشه آبای فکری مغرب زمین،مفهوم عدالت در اندیشه اصحاب فکر ونحله های اندیشه ایران واسلام نیزانعکاس قابل ملاحظه ای داشته است. در این راستا فارابی از فلاسفه ایران عصر اسلامی،ابن خلدون از آبای فکری علوم اجتماعی و خواجه نظام الملک از وزاری منتفذ بارگاه سلجوقیان و از اصحاب فکری اندیشه ایرانشهری،بیشترین مساهمت و مجاهدت فکری را در چگونگی قرائت این مفهوم به انجام رسانیده اند.

۲-۱- عدالت در اندیشۀ فارابی

عدالت در اندیشه ی سیاسی فارابی از مفاهیم کلیدی است و در محتوایی بسیار متنوع و گسترده طرح می شود. عدل در این مفهوم به معنای ایفای اهلیت هر شئ به آن است.افراد انسانی در نظر فارابی برابر نیستند، بلکه در سلسله مراتبی از توانایی ها و استعداد ها قرار می گیرند و این امر با نظام آفرینش مطابق است که بر شالوده ی سلسله مراتب و گوناگونی توانایی هاست.پس نظام اجتماعی و سیاسی از دید فارابی به گونه ی طبقاتی و مبتنی بر اهلیت و شایستگی و استحقاق است. در فلسفه ی سیاسی فارابی تفاوت شایستگی، سرچشمه ی سلسله مراتب اجتماعی است و رئیس مدینه چون اعدل و افضل است، بر سریر ریاست تکیه زده است و مقدم بر مدینه است. ‌بنابرین‏ فارابی برعکس دریافت فیلسوفان یونانی، با تقدم فرد بر مدینه، بحث اخلاقی و سعادت را مبنای سیاست می‌داند.

فارابی، عدالت در انسان را نوعی اخلاق فضیلت مدار می‌داند. وی حد وسط افعال را که دارای اعتدال می‌باشد،نوعی فضیلت می نامد. وی در بیان نظریۀ خود از نظریۀ حد وسط استفاده می‌کند که این مسأله پیروی وی از ارسطو را نشان می‌دهد. ‌بنابرین‏ از نظر ایشان، فضایل، حد وسط و اعتدال افعالند و رذایل به دو طرف آن، یعنی جانب افراط و تفریط اطلاق می شود. بر طبق این نظریه، مقصود از فضایل، ملکاتی هستند که متوسط بین دو طرف واقع شده اند که یک طرف آن زیاده و طرف دیگر آن نقص است؛ مانند فضیلت عفت که حد وسط است بین سرکشی و بی احساسی نسبت به لذت ها.(قادری،۱۳۸۰: ۱۴۶)

چکیده ‌و عصاره دیدگاه فارابی در باره عدالت،تقیسمی است که او برای عدالت قائل است.در این راستا فارابی عدالت را به اعم و اخص تقسیم می‌کند:

اعم: به کار بستن فضیلت در مناسبات اجتماعی و رفتار با دیگران؛ اگر رفتار فرد با دیگران در هر زمینه و موقعیتی، برخاسته از رعایت و توجه به فضیلتی از فضایل اخلاقی و انسانی باشد، آن عمل، مصداق عدالت است.

اخص: ناظر به حفظ حقوق فردی افراد. عدالت امری است نسبی در نزد مردم مدینه های فاضله، و عدالت این است که همه به سعادت و کمال افضل برسند؛ همه زندگی کنند، همه به زندگی خود ادامه دهند، هر عضوی وظیفه خود را انجام دهد. در نتیجه همۀ اعضا، سالم می مانند و به حیات و زندگی خود ادامه می‌دهند.( همان،۱۷۲)

۲-۲- عدالت در اندیشۀ ابن خلدون

تحلیل مفهوم عدالت در اندیشه ی سیاسی و اجتماعی ابن خلدون دارای اهمیت فراوانی است. در این راستا دو رویکرد در باب مفهوم عدالت در دستگاه فکری او قابل ارزیابی است.در نخستین رویکرد به مفهوم عدالت، ابن خلدون در مقام یک اندیشمند سنتی دوره ی اسلامی است که با اقتدای به نظریه پردازان پیش از خود به تأمّل در سیاست می پردازد.

در این رویکرد او تحت تاثیر سنت فلسفی ابن رشد اندلسی است.ابن خلدون در این رویکرد،با توجه به مفهومی که از عدل ارائه می شود، سیاست را شرعی و عقلی تقسیم می‌کند. سیاست شرعی، چنان که از ظاهر اصطلاح بر می‌آید، سیاستی مبتنی بر حکم شریعت و وحی الهی است.به باور ابن خلدون کامل‌ترین عدل فقط می‌تواند به دنبال اجرای سیاست شرعی تحقق یابد و این امر فقط در آغاز حکومت شرعی و در کوتاه زمانی میسر می شود که وجه دوم علم عمران او(عمران خضری) هنوز تکامل نیافته بود.( قادری،۱۳۸۰: ۱۸۲).

در دومین رویکرد ابن خلدون مدیون دستگاه فکری واجتماعی خود در باب عدالت است.در این راستا،یگانه موردی که ابن خلدون به تعریف عدالت می پردازد،موردی است که در آن با توجه به فساد و انحطاط علمای زمان به عدالتی اشاره دارد که از توابع قضا است.در این رویکرد او بر این باور است که عدالت آن وظیفه ای دینی است که از توابع داوری و قضا و مواردی عملی آن است، و حقیقت آن قیام به اذن قاضی است برای گواهی دادن در میان مردم در آن چه به سود و زیان ایشان می‌باشد.(همان) .

۲-۳- عدالت در اندیشۀ خواجه نظام‌الملک

عدالت یکی از ارکان اندیشه سیاسی ایرانشهری است که بیشتر از هر اندیشمندی در حوزه اندیشه‌های ایران شهری،در اندیشه خواجه نظام‌الملک نمود پیدا می‌کند. خواجه در مهمترین اثر خود(‌سیاست‌نامه) در باب عدل سخن بسیار گفته است، زیرا او عدالت را برای بسامان کردن ورفع نابسامانی‌های ایران‌زمین که با آمدن ترکان تشدید شده بود، مؤثر می‌دانست.خواجه در باب اهمیت مؤلفه‌ عدل در فراگرد حیات سیاسی ایران زمین، از سر گذشت ‌و فرجام کار پادشاهان ایران‌باستان، داستان‌ها و حکایت‌ها نقل می‌کند.با توجه به اینکه پادشاه مورد نظر خواجه برگزیده خدا است و مشخصاً دارای قدرت مطلق است،یکی از ابزارهای کنترل قدرت نیز می‌باشد. مبرهن است که کنترل قدرت جز به مکانیسم و مؤلفه‌ عدل و رعایت آن در گردش حیات سیاسی میسر نیست.نکته آن است که انعکاس مؤلفه‌ عدالت در دستگاه فکری خواجه ریشه در سنت ایران باستان دارد.(طباطبایی،۱۳۸۵: ۱۰۳) خواجه در این باره در فرازی از کتاب سیاست نامه آورده است که: «رسم ملکان عجم چنان بود که روز مهرگان و نوروز پادشاهی مرعامه را بار دادی و هیچکس را بازداشت نبودی” (نظام الملک:۱۳۶۴: ۵۶)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...