۲-۴-۴-عدم توجه به تفاوت های فردی بانوان؛ ارج گذاشتن بر اختلاف های زیستی و اجتماعی زنان موجب دفاع از حقوق آن ها می گردد و عدم توجه به این تفات ها، منجر به شکل گیری نوع جدیدی از ستم می شود .
۲-۴-۵-موجه جلوه دادن رفتارهای مردانه؛ حاکمیت برخی از نظریه های«مردانه» بر وضعیت زنان سبب گردید تا آنان به گونه ای نامحسوس جذب دیدگاه های «پدر سالارانه» شوند و رفتارهای مردانه در سطح وسیعی توسط زنان از همین دهه بروز یابد.
۲-۴-۶-عدم توجه به نیازهای فطری افراد. در این موج، جایگاه مادری قربانى شد. زیرا تأکید فمنیستها بر تجرد و تقبیح ازدواج و تشویق زنان به شرکت گسترده در فعالیت های اقتصادی موجب شد تا بانوان پذیرش نقش های انفعالی مانند مادری و همسری را زمینه ساز تسلط مردان بدانند و در نتیجه از پذیرش چنین نقش هایی خودداری نمایند و به منظور رقابت با مردان در صحنه های کار و فعالیت های اجتماعی حضور یابند.
نارضایتی عده ای بسیاری از بانوان با دیدگاه های افراطی موج دوم موجب شد که این موج رو به افول رود و موج سوم حیات خود را آغاز کند.
موج سوم فمینیسم‏‏
و زمینه های ظهور آن
مقدمه:
موج سوم اصطلاحی است که بیانگر احیای تمایل به مبارزه جویی فمینیستی(اما نه در حدّ و اندازه ی موج دوم) در بخشی از زنان می باشد. عملکرد افراطی فمینیست های موج دوم، باعث شد تا مشکلاتی دامن گیر خود زنان شود. خشونت روز افزون در چارچوب خانواده و محیط کار، عدم امنیّت جنسی و نبود آرامش فکری برای زنان از جمله بازتاب های منفی و یک جانبه نگری موج دوم بود و فمینیسم‏‏ را که در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در اوج خود به سر می‌برد، در اواخر قرن بیستم با مشکلات زیادی مواجه نمود. به این ترتیب فمنیسم با ضد جنبش هایی قوی روبرو شد و فمنیسم موج دوم در شکل لیبرال و رادیکال نتوانست منافع و علائق همه زنان را در بردارد و شکاف‌ها و دسته‌بندی‌های آشکاری در درون جنبش زنان به وجود آمد تا این که فمینیست های مدرن را به پایه گذاری موج سوم واداشت. تحولات سرمایه داری و مطرح شدن دیدگاه پست مدرن نیز در شکل گیری این موج تأثیر گذار بود.از این رو، از اوایل دهه ی نود(۱۹۹۲)، جهان غرب در کنار رفع نابرابری نژادی و اقتصادی به نقش های سنّتی و نهاد خانواده و ارزش های آن رویکردی دوباره داشت. فمینیست های این موج به نقش زنان در بازتولید سلطه مردانه و جامعه پدرسالار تأکید داشتند و برای تغییر سلطه مردسالارانه جوامع انسانی قیام نمودند. اینان مخالف به کارگیری روش های یکسان برای احقاق حقوق بانوان بدون توجه به فرهنگ‌های متفاوت بودند و تشابه اولویت‌بندی میان آن ها را نامعقول می دانستند. بدین روی با این گفتمان جدید اغلب توانستند رابطه‌ای بهتر با فرهنگ‌های خود و مردم خویش برقرار کنند. از نتایج این موج که ناشی از روابط آزاد جنسی بود می توان به افزایش ناهنجاری‌های رفتاری، سوء‌استفاده‌ها و از همه مهم‌تر ازدیاد نسل بی‌هویت اشاره نمود.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بنابراین فمینیسم‏‏ در اوایل دهه ۱۹۹۰ یک فرایند اعتدال را تجربه کرد و بر خلاف موج دوم در این برهه با نوعی آشتی با خویشتن خود و تأکید بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف، خواهان احیای نقش مادری و خانواده ی فرزند محور بود. البته فمینیسم‏‏ موج سوم هنوز به شهرت فراگیر و حمایت پرشوری که فمینیسم‏‏ موج دوم در دوره ی اوجش(۱۹۸۰-۱۹۶۰میلادی) از آن برخوردار بود، دست نیافته است و بسیاری آن را صرفاً یک مُد کوتاه مدّت تلقّی کرده اند، نه نشانه ای واقعی از این که زنان درمبارزات فمینیستی به مرحله ی جدیدی رسیده باشند.
۳-۱-عوامل شکل گیری موج سوم:
عوامل متعددی در پیدایش جنبش ها مؤثر می باشد که شاید بتوان از جمله این علت ها در ایجاد بستر مناسب جهت شکل گیری موج سوم به موارد زیر اشاره نمود:
۳-۱-۱- پیدایش تفکّر پست مدرنیسم
از علل دیگری که اقبال به موج سوم فمینیسم‏‏ را تشدید کرد، نظرات پست مدرنیسم بود. فمینیست های پست مدرن معتقد بودند که مطلق انگاری در دفاع از حقوق زن راه به جایی نخواهد برد و روش زنان برای درک خویش چندگانه و متنوّع است و نمی توان ایدئولوژی واحدی برای تبیین نظریّه ی فمینیسم‏‏ ارائه نمود. از این رو، روش و اعتقاد فمینیست های موج سوم بر این پایه نظرات زیر شکل گرفت:
۳-۱-۱-۱- تفسیری زنانه از جهان: فمینیست های این موج بر این باور بودند که باید با ایجاد زبان و شیوه های متفاوت، تفکّر جدیدی در باره ی هویت خویش بسازند، تا خویشتن را از معانی ستمگرانه ای که مردان بر آن ها تحمیل کرده اند، رها سازند. آنان معتقد بودند که ستم هایی که بر زنان روا می گردد، از ناحیه ی وجود فرهنگ مردسالاری است. پس برای نجات از این فرهنگ، باید جهان را از زاویه ی دید زنان نگریست و از جهان تفسیری زنانه ارائه گردد.
۳-۱-۱-۲- توجه به قابلیت های مثبت زنانه: فمینیست‌ها در این دوره، متأثّر از افکار پست‌مدرنی که بر اصل انسان‌ها تأکید دارد، معتقد شدند که در هویت زنانه، چه از نظر زیستی و چه از نظر اجتماعی، قابلیّت‌های مثبتی وجود دارد. از دیدگاه اینان نقش مادری، ظرفیّت پرورش‌دهندگی و حس مسئولیت زنان را افزایش می‌دهد. این گرایش، با تأکید بر کلیت خانواده، خواهان نقش برابر زن و مرد و وظایف و مسئولیت‌های خانگی و اجتماعی است و با تأکید بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف، از خانواده، فرزندمحوری و زندگی خصوصی دفاع می‌کند و معتقد است آثار سوء افراط در حرکت هاى زن مدارانه ، بیش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روز افزون در محیط خانواده و محیط کار و عدم امنیت جنسى، از آثاردوره پیش بود.
۳-۱-۱-۳- توجه به تفاوت های میان زنان: این موج که در فضای گفتاری متفاوتی با دو موج دیگر قرار دارد، با تأثّر از “کثرت‌گرایی و تنوّع‌گرایی” پست‌مدرنی، به‌جای وحدت، بر کثرت تأکید دارند.آن ها تلاش براى ایجاد یک مکتب فکرى فمینیستى خاص را رد می کنند و ضمن نفی وحدت رویه و مطلق‌نگری به امور مربوط به بانوان، حکم یکسان و ایدئولوژی خاص در مورد همه آن ها را غیر قابل قبول قلمداد می کنند و عناصری همچون قومیّت، طبقه، نژاد، ‌سنّ،‌ فرهنگ، تجربه و … را مؤثر می دانند و توجه به مسائل خاص را در کنار بررسی اشتراکات، لازم می‌شمرند.
اینان بیان می دارند که نظریه های فمنیستی «موج اول» و «موج دوم» بیش از حد زیر سلطه زنان سفید پوست طبقه متوسط قرار دارد و آن ها از منظر تجربه های شخصی خود دست به نظریه پردازی می زنند و به جای تمامی زنان جوامع خود بلکه به جای هر زنی در هر کجا سخن می گویند و بر مبنای تجربیات و اوضاع زندگی خود دست به تعمیم می زنند و این امر به نادیده گرفتن تجربه های بسیاری از زنان طبقه کارگر و سیاه منجر شده است. گویا فمینیسم‏‏ ها در این دو موج اندیشه ها و اعمال زنان سفید پوست در اروپا و امریکای شمالی را محور نظریات خود قرار داده اند و زندگی و تجربه های سایر زنان یا مشکلات خاص زنان سیاه و جهان سوم را نادیده گرفته یا کم ارزش برشمرده اند. اینان با روریارویی اعتراضات سایر زنان در صدد برآمدند تا بازاندیشی در نظریه های تعمیم دهنده خود در باره ستم مشترکی که بر زنان می رود، داشته باشند و تفاوت های میان زنان به مثابه یک گروه را بپذیرند. بدین ترتیب فمنیست ها اهمیت به حساب آوردن تفاوت های میان زنان را درک نمودند. اما در برخورد با تأثیرات متقابل شکل های متفاوت سرکوب دچار مشکل گشتند. برخی از فمنیست ها پرداختن به تفاوت را از بین بردن فمنیسم دانستند، زیرا نمی توان نظریه ای عام در باره تمام زنان ارائه داد. عده ای دیگر برای رفع این وضعیت دشوار به جستجو در نظریه های پساساختارگرا و پسامدرن پرداختند. آن ها تصور یک هویت زنانه ثابت را رد نمودند و نه تنها به تفاوت های بین مردان و زنان، یا تفاوت های بین خود زنان، بلکه به تفاوت های درونی و پدیدآورنده شخص زن یا تفاوتی در درون زن توجه داشتند. به نظر آن ها دور شدن از هویت های ثابت و قابل شناخت می تواند بر بحث های پایان ناپذیر تساوی و تفاوت غلبه کند. بر این اساس بود که برخی از فمنیست ها مانند جین فلاکس[۴۳۶](۱۹۹۰)چنین استدلال نمود که نظریه فمنیستی اجباراً پسامدرن است[۴۳۷]ویک فمنیست پساساختارگرا که قاعدتاً به اصل تفاوت و تعویق متعهد است، هرگز معنی را یکبار و برای همیشه تعیین و تثبیت نمی کند، در نظر ساختارگرایی زنانگی و مردانگی مدام در جریان اند.[۴۳۸] به بیانی دیگر ثابت وعام دیدن این دو خطایی بزرگ است. فمنیست های پسا مدرن و پساساختارگرا از ساخت شکنی مقوله ثابت زن دفاع می کنند و سایر انواع فمنیسم را به خاطر ذات گرایی شان در تلاش برای تعریف زنان و زنانگی به باد انتقاد می گیرند.
۳-۱-۲-نگارش کتاب هایی در تأیید بر ویژگی زنانه و ضرورت نقش مادر
با بروز اعتراضات متعدد بر نظریات موج دوم دو گروه از نویسندگان به نگارش دیدگاه های خود اقدام نمودند، عده ای که به احیاء ویژگی زنانه معتقد بودند و گروهی که نقش سنتی مادر را می ستودند:
۳-۱-۲-۱- توجه به فطرت زنانه
در اواخر قرن بیستم، نویسندگانی چون جولیا کریستوا، لوس ایریگری و سایرین در موج سوم فمینیسم‏‏، نویسندگانی چون دو بووار را به خاطر نادیده گرفتن ساختارهای ژرف زبان و ناخودآگاه انسان که به باور موج سوم مانع آزادی زنان است، نقد کرده‏‌اند. این نویسندگان تأکید بیشتری بر زنانگی و ویژگی‏‌های بدن زنان دارند و بر این باورند که نویسندگان موج دوم، هم‌چنان مردان را مدل زنان قرار داده‏‌اند و ساختارهای مردانه‏ زبان را به قدر کافی نکاویده‏‌اند.
۳-۱-۲-۲- احیاء نقش مادری
فمینیسم‏‏ سعی می‌کند تا ضمن درک دلایل نابرابری‌های موجود، تمرکز خود را به سیاست‌های جنسیتی، معادلات قدرت و جنسیت معطوف نماید.
از جمله شخصیّت های تجدید نظر طلب در موج سوم، جمین گریز( نویسنده ی استرالیایی) و جین بِتکه الشتاین(فیلسوف امریکایی) هستند. جین با نوشتن کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی» (۱۹۸۱) تلاش نمود، دیدگاه‌های افراطی و رادیکال در موج دوم را تعدیل نماید و بحث«احیای مادری» را مطرح کرد. همو به دفاع از زندگى خصوصى و خانواده فرزند محور پرداخت و مادر بودن را فعالیتى پیچیده، غنى، چند رویه، پر زحمت و شادى آفرین دانست که زیستى طبیعى، اجتماعى، نمادین و عاطفى است. آنان بانوان را به پیشینه و هویت خویش متوجه نمودند.
۳-۱-۳- اعتراض به باورهای افراطی موج دوم
مهم ترین علت شکل گیری موج سوم فمینیسم‏‏، تعدیل نظرات رادیکالی موج دوم، تعدد و انشعاب در نگرش های فمینیستی و مورد نقد قرار دادن بسیاری از باورهای افراطی دوره های قبل بود. به خصوص تأکید بر تفاوت های میان زن و مرد و حرکت به سمت تولیدات نظری و نقد شاخه های مختلف علوم، از ویژگی های دیگر موج سوم است.
۳-۲-درخواست های موج سوم
با بررسی موج سوم می توان برخی از خواسته های آن ها را در موارد زیر خلاصه نمود:
۳-۲-۱-تعدیل نگرش موج دوم؛
درموج سوم، نگرش هاى فمنیست ها نسبت به موج دوم تعدیل شد و مورد نقد جدى نظرى(از جمله از سوى پست مدرن ها)قرار گرفت. البته این مخالفت در حد نظری باقی نماند و به تدریج ابعاد عملی به خود گرفت. به عنوان نمونه استدلال کسانی چون ناتان گایزر[۴۳۹]سیدنی هوک[۴۴۰]و برونو بتلهایم[۴۴۱]در دانشگاه ها این بود که نباید اجازه داد «زنان بی صلاحیت» به استخدام دانشگاه ها در آیند. به اعتقاد اینان، بر اثر فشارهای فمنیست ها در شرایطی که «مردان سفید پوست با استعداد» نمی توانند شغل مناسبی بیابند، زنانی که فاقد صلاحیت علمی هستند، جای آن ها را اشغال می کنند.[۴۴۲]
۳-۲-۲-رویکرد مجدد به نقش مادر؛
از اوایل دهه ۱۹۷۰، جهان غرب به نقش های سنتی زنان، تقدس مادری و نهاد خانواده، رویکردی دوباره داشت و فمنیسم های موج دوم را به عنوان حرکتی علیه «نقش مقدس مادری» به نقد کشید. این نوع نگاه، باعث شد تا از حرکت های تند فمنیستی موج دوم کاسته شود وباری دیگر وظیفه اصلی زنان «مادری» و «تربیت شخصیت کودک» شمرده گردد. اسپاک تأکید داشت که چون هیچ کس نمی تواند جایگزین مادر شود و همان عشق و محبت او را به کودک داشته باشد،کودکانی که توسط اشخاص دیگر بزرگ می شوند با مشکلات و اختلال شخصیتی روبرو می شوند.[۴۴۳] «جین بتکه الشتین» در کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی»(۱۹۸۱) نیز به دفاع از زندگی خصوصی و خانواده ی فرزند محور پرداخت و مادر بودن را فعالیتی پیچیده، غنی، پرزحمت و شادی آفرین دانست که زیستی طبیعی، اجتماعی، نمادین و عاطفی دارد.[۴۴۴]بدین روی موج سوم به «احیای مادری» پرداخت و با اشاره به آثار سوء افراط در حرکت های زن مدارانه، جامعه را متوجه آسیب های وارده به بانوان و خشونت روزافزون در محیط خانواده و محیط کار و عدم امنیت جنسی برای آنان نمود.
۳-۲-۳-لزوم توجه به ظاهر زنانه؛
فمنیست ها در دهه های اخیر سعی نمودند با ظاهری زنانه و رفتاری ظریف، تمایز خود را از مردان به نمایش بگذارند.[۴۴۵]
۳-۲-۴-عدم وابستگی به مردان و توجه به گرایش های همجنس خواهانه؛
فمینیست ها برای آن که عدم وابستگی خود را به مرد و جنسیت او آشکار سازند، گرایش های همجنس خواهانه از خود نشان می دهند.
۳-۲-۵-تأکید بر تفاوت جوهری دختران و پسران؛
در دهه ۱۹۹۰ با بیان تفاوت های جنسیتی بین زن و مرد، لزوم احترام به این تفاوت ها را از شاخصه های اصلی بیان می دارد. اینان معتقدند کلیشه های جنسیتی نقش های تحمیل شده جامعه نمی باشند، بلکه پژوهش های علمی بر تفاوت ذاتی میان دو جنس از نظر تمایلات و رفتارها و حتی هورمون های تعیین کننده رفتارهای متفاوت تأکید دارد. پس در شرایطی که طبیعت موجد «نابرابری» است، تأکید بر برابری و نفی نقش های سنتی بیهوده است. بنابراین تلاش زنان برای رسیدن به برابری با مردان بیهوده است.
۳-۲-۶-نفی برابری کامل بین زن و مرد؛
اصلاحیه حقوق بشر خانواده را تضعیف و زنان را آسیب پذیر ساخت، حق نفقه زن را در زمان تأهل و پس از طلاق از بین می برد و زنان را وادار به نظام وظیفه می نماید، ازدواج های هم جنس گرایان را قانونی می سازد و در نتیجه بنیان های حقوقی و فرهنگی ازدواج و خانواده سنتی را نابود می کند. برخی زنان بر خلاف فمنیست ها می خواستند زندگی خانوادگی خود را همان گونه که هست و با همان شأن و احترامی که از آن برخوردارند،حفظ شود.[۴۴۶]
۳-۳-ویژگی موج سوم
موج سوم دارای دو ویژگی مهم بود که عبارتند از: ۱- توجه به تفاوت ها؛ ۲- ایجاد مبانی نظری.
در این قسمت به این دو اشاره می شود:
۳-۳-۱-تأکید بر تفاوت ها
بی توجهی فمنیست ها نسبت به نیازها و خواسته های زنان اقلیت های قومی در جهان اول و به طور کلی جهان سوم، مورد انتقاد این بانوان (از جمله سیاه پوستان) قرار گرفت. بدین روی فمنیسم در نظرات خود دچار بحران شده بود و موج سوم سعی بر رفع این بحران داشت. در این دوره زنان بر «تفاوت» ها تأکید داشتند و معتقد بودند این تفاوت ها باید به رسمیت شناخته شود. زیرا زنان متفاوت، تجربه ها، نیازها و مشکلات متفاوت دارند. پست مدرن ها نیز با طرح سؤالی اساسی در باب معنی هویت زنان، تلاش برای ایجاد یک مکتب فکری خاص را رد می کنند. اینان بر این باورند که روش زنان برای درک خویش، چند گانه و متنوع است و هویت هر زن از طریق عواملی (مانند سن، قومیت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسیت، تجربه. . ) که بر یکدیگر اثر می گذارند، درک می شود. حاصل آن که در موج سوم، علاوه بر تعدیل موج دوم، تعدد و انشعاب در نگرش های فمنیستی رخ داد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...