دانلود منابع تحقیقاتی : پژوهش های پیشین درباره :نقش ایمان و … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
عدل: عدل به معنای برابرىاست. و آنچه گفتهاند از قبیل: مثل، فدیه، ضدّ جور، همه از مصادیق اوّل هستند. عدل مصدر و اسم مصدر هر دو آمده است. ایضا عدل و عدول به معنى میل کردن و انحراف و ظلم نیزآمده است.(قرشی بنایی،۱۳۷۷: ج۲/۷۰۵)
موارد بسیارى از این ماده درنهج البلاغه آمده است، درباره حق تعالى فرموده: «و عدل فى کل ما قضى و علم ما یمضى و ما مضى» در هر چه حکم کرده به عدالت حکم کرده است و مىداند آنچه را که مىگذرد و آنچه را که گذشته است .( نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۱)
گاه مقصود از عدل و عدالت ورزی آن است که شخص هیچ گونه تفاوتی میان دیگران در نظر نمی گیرد و در روابط خود، به همگان به دید یکسان می نگرد، و از تبعیض می پرهیزد البته مراعات مساوات تنها در صورتی پسندیده است که هیچگونه تفاوتی در شایستگی ها و مساوات نباشد. وگاهی مقصودرعایت حقوق دیگران: عدل در این معنا عبارت است از آن که حقوق همه ی افراد توجه قرار گیرد و ظلم آن است که حقوق دیگران تضییع شود. وگاهی عدل در معنای جامع تری بکار می رود و آن نهادن هر چیز در جایگاه شایسته خود.(مطهری ،۱۳۹۱: ۵۴ )
سئل علیه السلام: «ایّهما افضل: العدل او الجو فقال علیه السلام العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاصّ فالعدل اشرفهما و افضلهما». از آن حضرت سئوال شد. عدالت بهتر است یا جود و بخشش فرمود: عدالت هر شىء را در جاى خودش مىگذارد ولى جود و بخشش شىء را از جهت خودش خارج مىکند، عدالت سیاست و اداره کننده عمومى است ولى بذل پیشامد خصوصى است، پس عدل اشرف و افضل هر دو است. (حکمت، ۴۳۷)
ترسیم عجیبى است ،عدالت گذاشتن هر چیز در محلّ خود است ولى بذل آن است که کسى را بدون آنکه مستحق و در مسیر عدالت باشد بدهى زیرا کارى نکرده است، از آن طرف عدالت جامعه را اداره مىکند ولى بذل یک وضع ناگهانى و گاه گاهى است که به کسى چیزى بدهى پس عدل افضل است. جامع ترین معنای عدل عبارتست از نهادن افراد و اشیاء در جایگاه شایسته خود.
برای برقراری نظام عادلانه، در درجه اول باید بدانیم چه نظامی عادلانهای است. لذا نیازمند قوهای هستیم که فهم صحیح و قابل اعتمادی داشته باشد از این رو، امام قدم یا شعبه اول را غَائِصِ الْفَهْمِ یعنی فهم نافذ معرفی میکنند. «غائص» از ماده غوص به معنای فرورفتن در آب است.وبعضی گفته اند: غوص فرو رفتن در آب و بیرون آوردن چیزى و آن دو بار در نهج البلاغه آمده است(قرشی بنایی ،۱۳۷۷: ۲/۷۹۴)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در رابطه با معرفت خداوند فرموده: «الذى لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن» خدائیکه همّتهاى عالى کند ذاتش را درک نتواند کرد و اندیشه ژرف و عمیق زیرکان به حقیقت ذاتش نتواند رسید.( نهجالبلاغه، خطبه ۱۱)غوص فرو رفتن و اندیشه کردن است.«غائص الفهم» یعنی فهم و درک عمیق .غواص کسی است که از سطح ظاهر آب میگذرد و در درون آب فرو میرود. اگر کسی روی آب شنا کند به او غواص نمیگویند. چنین کسی شناگر است، اما غواص نیست. انسان فهم خود را به دو صورت میتواند به کار برد؛ یکی به صورت ساده و سطحی که تنها سطح را نگاه میکند و هر چه درک میکند، همان ظاهر امر است و دیگری به صورت نافذ که از سطح عبور میکند و به عمق میرود. حضرت میفرمایند: برای اینکه بتوانیم رفتار خود را براساس عدالت تنظیم کنیم تا ایمانمان تقویت شود در درجه اول باید فهمی نافذ داشته باشیم. غَائِصِ الْفَهْمِ، اضافه صفت به موصوف و به معنای فهم نافذ است. این فهم، ابزار است و خودْ محتوایی ندارد.
شعبه دوم غَوْرِ الْعِلْمِ یعنی علم عمیق است که باید با این فهم نافذ استخراج شود. «غور العلم» اضافه صفت به موصوف یا مصدر به مفعول است. غور به معنای فرو رفتن و«غار الماء غورا: دخل فى الارض و سفل فیها» ومغار و مغاره به معنى غار و پناهگاه است که در زمین فرو رفته، واغاره: حمله کردن، شبیخون زدن است.(همان: ۲/۷۹۱)
اگر فهم نافذ داشته باشیم میتوانیم به علمی عمیق و قابل اعتماد دست یابیم و مطالبی را خواهیم دانست که بهسادگی نمیتوان فهمید؛ مطالبی که فهم آن نیازمند دقت، غوص و فرو رفتن در اعماق است.
یعنی وقتی علم پیدا کردیم که رفتار مؤمنانه در اجتماع چیست، باید با بهره گرفتن از این علم ببینیم رفتار ما خوب است یا بد. برای این کار به نوعی قضاوت نیازمندیم. قضاوت در واقع تطبیق قواعد کلی بر مورد خاص است. اگر ما قواعد را درست درک کرده باشیم و فهم ما هم نافذ باشد میتوانیم قضاوتی صحیح داشته باشیم که در تکامل خودمان و جامعه کاربرد داشته باشد. از این رو حضرت سومین شعبه عدل را زُهْرَهِ الْحُکْمِ، معرفی میکنند. «زهره» به معنای زیبا و درخشان است. اگر ما از فهم نافذ و علم عمیق بهرهمند باشیم میتوانیم قضاوتی زیبا داشته باشیم، قضاوتی که وقتی عاقل آن را میبیند لذت میبرد.
مسأله دیگر این است که بعد از چنین قضاوتی ممکن است عکسالعمل ما درباره آن احساسی باشد. مثلا بعد از اینکه کسی جنایتی کرد و ما بر اساس حکم عادلانه و قضاوت صحیح فهمیدیم که میتوانیم او را قصاص کنیم، ممکن است در مقام عمل، احساس بر ما غالب شود و از حد خودمان تجاوز کنیم. مثلا اگر او یک سیلی زده، ما به او دو سیلی بزنیم. ما چنین حقی را نداریم. اگر نخواهیم گناه او را ببخشم و مصلحت در عفو نباشد، قضاوت صحیح، قصاص است. اما وقتی میخواهیم قصاص را اِعمال کنیم، باید با خونسردی و بردباری همراه باشد (رَسَاخَهِ الْحِلْمِ). اگر عصبانی و احساساتی شوم خودم هم ظالم و جانی میشوم و در این صورت، عدالت رعایت نمیشود. فرض ما این است که میخواهیم نظامی عادلانه برقرار شود و من وظیفه خودم را در این نظام عادلانه تشخیص دهم.
حلم به کسر اول به معنای بردبارى و ضبط نفس در وقت غضب وقاموس آن را بردبارى و عقل گفته است .ظاهرا حلم از آثار عقل است نه خود عقل. چنانکه راغب گفته است، این ماده بدین معنى ۲۷ بار در نهج البلاغه آمده است.(همان : ۱/۲۹۹)به عنوان مثال حضرت نتیجه حلم راهمت عالی می داند: «الحلم و الاناه توأمان ینتجهما علوّ الهمّه» بردبارى و تأّنى دو همراه هستند، و نتیجه همت عالى مىباشند(نهجالبلاغه، حکمت ۴۶۰)
درادامه حضرت رابطه این چهارعنصرعدالت رااین گونه تبین می فرمایند:فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ؛ اگر کسی فهم نافذ داشت دانش ژرفی نسبت به رفتار مؤمنانه پیدا میکند که موجب تقویت ایمان میشود. وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ. برخی از شارحین در توضیح این عبارت، فهم نافذ را به کار نبردهاند و گمان کردهاند که شرائع الحکم یعنی احکام شریعت. اما با این برداشت، عبارتِ «صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ» معنای روشنی نمییابد. «صَدَرَ» در مقابل «وَرَدَ» به کار میرود. در قدیم برای برداشت از آب نهر، ورودیهایی وجود داشت که از آن طریق بر سر آن میرفتند و آب بر میداشتند. به این ورودیها شریعه میگویند. «شرایع» جمع شریعه و به معنای آبراهها و آبشخورهای نهر آب است. اگر کسی بر سر نهر برود میگویند: «وَرَدَ الشریعه؛ وارد شریعه شد» و وقتی از آب استفاده کند و بیرون بیاید میگویند: «صَدَرَ عَنِ الشریعه؛ از شریعه بیرون آمد». حضرت میفرمایند: وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ؛ کسی که علم عمیق پیدا کرد از شریعههای حکمْ خارج میشود. معلوم میشود که چنین شخصی وارد شریعههایی شده تا برای خود و دیگران آب بردارد و حال با دست پر خارج شده است. در اینجا راههای شناخت احکام، قضاوتها، قوانین، حقوق و ضوابط رفتاری در امور اجتماعی به «شرایع» تشبیه شده است.(ن.ک ،مصباح:۱۳۹۰) گویا نظام حقوقی مؤمنانه مثل شطی است که در اطراف آن راههایی برای ورود به آن وجود دارد. کسانی که از راه صحیح وارد شوند میتوانند از آب آن استفاده کنند، هم خود از آن بنوشند و هم برای دیگران بیاورند. ولی اگر کسی از راه صحیح وارد نشود، یعنی فهم نافذ و دقت کافی نداشته باشد، تشنه برمیگردد. اما بعد از تشخیص وظیفه، باید با بردباری و حلم، قضاوت صحیح را بهدرستی اجرا کنیم.وبعددرادامه می فرماید:« وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً» و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامى زندگى نمود.
نکته ای که دراین بخش حضرت به آن اشاره فرمود پرهیزازافراط است.«فرط» به معنای تقدّم و اسراف و «فروط» به معنای تقدم و جلو افتادن و «افراط»به معنای تجاوز بیشترو« تفریط»به معنای کوتاهى و تقصیر است.(قرشی بنایی،۱۳۷۷: ۲/۸۱۳) و در مواردمتعددی حضرت ازافراط وتفریط مردم رامنع کرده اند، به معاویه مىنویسد: «فانک ان فرطّت حتى ینهد الیک عباد الله ارتجت علیک الامور» تو اگر در تسلیم شدن کوتاهى کنى تا بندگان خدا بر جنگ تو قیام کنند، کارها بر تو بسته خواهد شد… (نهجالبلاغه، نامه ۶۵) «لا فرطنّ لهم حوضا…» و در حکمت ۱۸۱ فرموده: «ثمره التفریط الندامه و ثمره الحزم السلامه» ثمره و نتیجه تقصیر پشیمانى و فائده احتیاط سلامتى است.
و نیز فرماید: «و سیهلک فىّ صنفان محبّ مفرط یذهب به الحبّ الى غیر الحقّ و مبغض مفرط یذهب به البغض الى غیر الحق» (نهجالبلاغه، خطبه۱۲۷) و در حکمت ۴۶۹ فرموده: «یهلک فىّ رجلان محبّ مفرط و باهت مفتر» یعنى دو گروه درباره من هلاک خواهد شد و اهل جهنم خواهند بود گروهى که در دوستى من افراط کرده و نسبت خدائى به من داده و گروهى که در عداوت من به انحراف کشانده شوند.ودرباره آدم جاهل فرموده: «لا ترى الجاهل الّا مفرطا او مفرطا» انسان جاهل یاافراط می کندیاتفریط (حکمت، ۷۰)
۳-۱۰-۶٫ جهاد، پایه چهارم ایمان
والجْهِادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ؛رکن چهارم جهاد است. برای توضیح این رکن ایمان بهتر است که هم مفهوم جهاد را و هم چهار مفهومی را که به عنوان شعبههای جهاد ذکر شده بررسی کنیم.
اما کلمه «جهاد» از کلمه «جهد» گرفته شده است. جهد به معنای «تلاش و کوشش کردن» است. اما وقتی مادهای به صیغه مفاعله برده میشود یکی از معانی باب مفاعله این است که بین دو نفر رفتاری انجام میگیرد و یکی سعی میکند بر دیگری غلبه پیدا کند. اگر از همین ماده، تنها عملی شخصی مقصود باشد، واژه جهاد به کار برده نمیشود، بلکه در چنین مواردی غالباً از واژه «اجتهاد» استفاده میشود. البته همین کلمه اجتهاد هم به مرور زمان در فقه و اصول اصطلاحی خاص شد. ماده جهد وقتی به باب مفاعله میرود مصدر آن «مجاهده» و «جهاد» میشود و حتما این نکته در آن لحاظ میشود که دو نفر رویاروی هم هستند و علیه یکدیگر تلاش میکنند یا دستکم یکی تلاش میکند که بر دیگری غالب شود. در معنای لغوی جهاد و مجاهده، بیش از این لحاظ نشده است. . (قرشی بنایی،۱۳۷۷: ۱/۲۳۶) بنابراین وقتی حضرت میفرمایند: رکن چهارم ایمانْ جهاد است، مفروض این است که نوعی دشمن یا هر کسی که رفتار نامناسبی دارد در مقابل انسان قرار گرفته و او باید در برابر او تلاش کند. این معنای لغوی جهاد است که در قرآن هم به همین معنا به کار رفته است. اما به مرور زمان، «جهاد» یک اصطلاح خاص فقهی شده است. لذا در کتابهای فقهی معمولا گفته میشود جهاد سه قسم است: جهاد ابتدایی با کفار و مشرکین، جهاد دفاعی در مقابل کسانی که به مال، جان و ناموس مردم تجاوز میکنند و جهاد با اهل بغی که مبارزه با کسانی است که علیه حکومت حق قیام میکنند. پس در این فضا مقصود از جهاد، جهاد نظامی است که در آن سلاح به کار میرود. اما معنای لغوی آن، که در قرآن و روایات به کار رفته اعم از هر نوع تلاشی است که علیه دشمن انجام میگیرد، چه در عرصه اقتصاد و با صرف مال باشد، چه در عرصه فرهنگ و چه در عرصه سیاسی، و چه این تلاش علیه دشمن بیرونی باشد و چه علیه نفس.
با توجه به این نکات، واژه جهاد در این سخن امیرالمؤمنین علیهالسلام به چه معناست؟ وقتی یک واژه اصطلاحات و کاربردهای متعددی دارد باید به کمک قرائن کلامی یا مقامی، معنای مراد را فهمید. موضوع بحث در سخن امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره ایمان و عوامل تقویت کننده آن است. اما این قرینه به تنهایی روشن نمیکند که آیا مراد از جهاد، جهاد نظامی است یا معنایی وسیعتر از این اراده شده است. ولی با قرائن و توضیحات بعدی مشخص میشود که تنها جهاد نظامی مراد نیست، بلکه معنایی وسیعتر از این مراد است. چنین معنای عامی در قرآن و روایت دیگر هم به کار رفته است. مثلا قرآن میفرماید: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا. »(عنکبوت، ۶۹) در اینجا هر نوع مبارزه با دشمن حق، مصداق این آیه شریف است. خود حضرت در ادامه کلام خود میفرمایند: و الجهاد منها على اربع شعب: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ؛ جهادی که ایمان را حفظ و تقویت میکند خود چهار شاخه دارد: شاخه اول و دوم آن، امربهمعروف و نهیازمنکر است. مسلما امربهمعروف و نهیازمنکر تنها با سلاح نیست، بلکه امربهمعروف و نهیازمنکر زبانی هم داریم. پس جهادی که این چهار شاخه را دارد تنها جهاد نظامی نیست و معنای وسیعتری دارد و آن عبارت است از مجاهده در مقابل دشمن حق به هر وسیلهای که لازم باشد.
سومین شعبه جهاد، صدق در مواطن است (الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ). واژه «مواطن» ظاهرا از قرآن اقتباس شده است که میفرماید: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ؛(توبه، ۲۵)خداوند شما را در موقفهای زیادی یاری کرد» که منظور از آن، موقفهای نظامی است. پس الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ، یعنی در موقعیتهایی که با خدا پیمان خون بستهاید و عهد کردهاید که تا پای جان فداکاری کنید بر سر پیمان خود بمانید و در عهد خود صادق باشید. در جلسات قبل، واژه صدق را توضیح دادیم و عرض کردیم که صدق تنها راستی در گفتار نیست و شامل وفای به عهد هم میشود. پس مصداق قطعی صدق در مواطن، وفاداری در پیمان جهاد نظامی است.
شعبه چهارم جهاد، دشمنی با فاسقان است (شنآن الفاسقین)؛ نوعی دشمنی که توأم با تندی باشد. واژه «شنآن» در خود قرآن به کار رفته است. قرآن میفرماید: وَ لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ على أَلاَّ تَعْدِلُواْ؛(مائده،۸)وقتی بین اشخاص قضاوت میکنید رفتارتان باید عادلانه باشد. مبادا دشمنی شما با کسی موجب انحراف در قضاوت شود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: شعبه چهارم جهاد، دشمنی با کسانی است که بیباکانه دستورات الهی را زیر پا میگذارند و به ارزشهای اسلامی بهایی نمیدهند. در دل اهل ایمان نسبت به اهل فسق و فجور دشمنی وجود دارد. اگر این دشمنی در دل ما نباشد نه تنها در میدان جهاد، بلکه در انجام سایر وظایفمان هم موفق نخواهیم بود. کسی که در دل، صهیونیستهای جنایتکار را دشمن نمیدارد، به خاطر منافع دنیوی چه باکی از خرید کالاهای آنها و تقویت اقتصاد آنان دارد؟! اگر آن دشمنی نباشد نمیتوان در میدان جهاد اقتصادی به عهد خود وفادار ماند.
فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ وَمَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَیْهِ وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ؛
امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه به حسب این روایت فرمودند: ایمان چهار ستون نگهدارنده دارد: صبر، یقین، عدل و جهاد. در جلسات گذشته توجیهی برای انتخاب این فضایل به عنوان ستونهای ایمان، از میان سایر فضایل و ارزشها عرض کردیم. خلاصه این توجیه این بود که در هر عمل اختیاری گرچه کاملاً شخصی باشد دو عامل انگیزه و شناخت، نقش اساسی دارند و حضرت عامل انگیزه را در قالب صبر، و عامل شناخت را در قالب یقین ذکر کردند. بعد از این نوبت به رفتارهای اجتماعی انسان میرسد که باید نسبت به سایر افراد جامعه داشته باشد. قوام این رفتار به رعایت حقوق یکدیگر است که از آن به عدل تعبیر میشود. رکن چهارم درباره رفتاری است که انسان باید نسبت به کسانی داشته باشد که این ارزشها و قوانین را رعایت نمیکنند که حضرت عنوان جامع این رفتار را جهاد قرار دادهاند و در اینجا معنای وسیعی از جهاد را اراده کردهاند و برای آن چهار شعبه ذکر فرمودهاند: امربهمعروف، نهیازمنکر، استقامت در میدان جنگ، و دشمنی کردن با فاسقین.
۳-۱۰-۷٫ فواید شعبههای جهاد
حضرت در ادامه این کلام، به بیان آثار و فواید چهار شعبه جهاد میپردازند که توجه به این آثار، هم موقعیت جهاد را در میان چهار ستون ایمان روشن میکند و هم نگاه اسلام را به فرد و جامعه از لحاظ مراتب ایمان و اهدافی که برای آفرینش انسان و زندگی اجتماعی او در نظر گرفته شده است مشخص میکند.
امربهمعروف، تقویتکننده روحیه مؤمنین: فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ؛ حضرت میفرمایند: کسی که امربهمعروف کند پشت مؤمنان را محکم میکند و موجب تقویت روحی آنان میشود. با کار او، مؤمنان احساس میکنند که موقعیت محکمی در جامعه دارند و میتوانند منشأ اثر باشند و به اهداف خود برسند. مؤمنانِ پایبند به احکام و ارزشهای اسلامی و ایمانی در جامعهای که واجبات و تکالیف شرعی ترک میشوند و کسی هم عکسالعملی نشان نمیدهد، احساس غربت میکنند. این جامعه تدریجا از حالت اسلامی بودن خارج میشود و از لحاظ ایمانی رو به ضعف میرود. اما اگر کسانی مقید به انجام امربهمعروف باشند و نسبت به ترک واجب بیتفاوت نباشند و با رعایت شرایط و مراتب امربهمعروف به ترککنندگان واجبات تذکر دهند، مؤمنین احساس پشتگرمی میکنند و احساس میکنند که اسلام در جامعه زنده است و مردم به احکام آن علاقهمند هستند.
نهیازمنکر، به خاککشنده بینی کافران: وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ؛ «رغمانف» به معنای به خاک مالیدن بینی است. «رغم ورغام»- به فتح اول- خاک نرم است، بعضى مطلق خاک گفتهاند «رغم انفه» یعنى بینى او را به خاک مالید یعنى ذلیلش کرد «ارغم انفه» نیز به همان معنى است، از این کلمه یکبار بیشتراستفاده نشده وآن درهمین مورداست. (همان: ۱/۴۵۷) این تعبیر که تعبیری ادبی و عربی است، استعاره از این است که کسی شکست بخورد و در میان مردم ذلیل شود. حضرت میفرماید: کسی که نهیازمنکر میکند بینی کافران را به خاک میمالد. همیشه در جامعه اسلامی کسانی بودهاند که به نحوی با ارزشهای الهی مخالفت میکردهاند؛ یا صریحا اظهار کفر میکردهاند دستکم، مثل کفار اهل ذمه که در پناه اسلام زندگی میکردهاند یا منافقانه در ظاهر، اظهار ایمان کرده، ولی از عمق دل، احکام اسلام را باور نداشتهاند و لزومی برای اجرای آنها و ترک منهیات اسلام نمیدیدهاند. ما قبل از انقلاب، فراوان حرفهای اینگونه افراد را میشنیدیم ولی هنوز هم در گوشهوکنار از این حرفها زده میشود. میگویند: «امروزه دیگر نمیتوان این احکام را اجرا کرد؛ جامعه نمیپذیرد!» وقتی نهیازمنکر در جامعه ترک شود، خیال چنین افرادی راحت است و میگویند: ما که گفتیم این حرفها قابل اجرا نیست و برای ۱۴۰۰سال پیش وضع شده است! اما اگر کسانی متصدی نهیازمنکر باشند و با متخلفان و فاسقان به طور جدی برخورد کنند، بینی کافران به خاک مالیده میشود و احساس شکست و حقارت میکنند. این فایده نهیازمنکر است.
پایداری در میدان جنگ، وفای به عهد با خدا: وَمَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَیْهِ؛ کسانی که در میدانهای جنگ مقاومت و فداکاری میکنند دَین خود را ادا میکنند و به عهدی که با خدا بستهاند وفادار خواهند ماند. خداوند در وصف ایشان میفرماید: رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ؛ (احزاب، ۲۳)اگر برای این دلیرمردان، جز همین سخن خدا که در مدح آنان بیان شده فضیلتی نبود، برای آنها کافی بود.
خداوند به نفع چه کسانی غضب میکند؟«وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ»؛ مؤمن در جامعه اسلامی نباید محبت خود را چنان توسعه دهد که علاوه بر خوبان و مؤمنانِ جامعه، شامل هنجارشکنان و توطئهکنندگانِ علیه نظام اسلامی هم بشود. در اسلام هم رأفت و هم غضب قرار داده شده است و هر کدام جایگاهی خاص دارند و باید به جای خود ظهور پیدا کنند. خداوند تنها «أرحم الراحمین» نیست؛ بلکه «أشدّ المعاقبین» و «عزیز ذوانتقام» هم هست. خداوند میفرماید: «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ؛ (سجده، ۲۲)ما از مجرمان انتقام میگیریم.» بله، در اسلام، اصل رأفت و رحمت است؛ اما باید با کسانی که مانع تحقق اهداف رحیمیه خدای متعال و به کمالْ رسیدنِ انسانها شوند مبارزه کرد و در صورت لزوم آنها را حذف کرد. قرآنی که آن همه آیات رأفت و رحمت دارد چنین دستوراتی هم دارد که فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ؛(توبه، ۵)یا «وَلِیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَهً؛ کفار باید از شما احساس درشتی کنند. » نباید کفار گمان کنند که شما همیشه آرام و خونسردید و زود تسلیم میشوید. قرآن در خصوص مؤمنین میفرماید: أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ. (فتح، ۲۹) لذا حضرت میفرماید: شعبه چهارم جهاد این است که مؤمن باید نسبت به کسانی که فسق و گناه، پیشه و ملکه آنها شده از عمق دل، دشمن باشد و برای خدا و نه به خاطر منافع شخصی، بر آنها غضب کند. «فاسق» در مقابل «مؤمن» است و به کسانی گفته میشود که بنا دارند با ارزشهای اسلامی مخالفت کنند و اگر میدان پیدا کنند نظام اسلامی را براندازند. باید با اینها دشمن بود و علاوه بر دشمنی قلبی، باید بر آنها خشم گرفت. اگر مؤمنان این وظیفه را انجام دهند، در مقابل، خدا هم بر دشمنان مؤمنان غضب میکند و روز قیامت آن قدر بر مؤمنان بخشش میکند که راضی شوند (غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ).
۳-۱۰-۸٫ به وظایف اجتماعی اهمیت دهیم
از سخنان حضرت معلوم میشود که برای تقویت ایمان، وظایفی فراتر از وظایف فردی هم وجود دارد. باید امربهمعروف و نهیازمنکر کنیم و با کسانی که برخلاف ارزشهای اسلامی قدم برمیدارند برخورد کنیم. نباید از کنار آنها آرام گذشت. کسانی که نسبت به وظایف اجتماعی خود بیاعتنا هستند اگر نگوییم به بیش از نصف دستکم به نیمی از احکام اسلام بیاعتنا هستند. امربهمعروف، بزرگترین فریضهای است که با آن سایر فرایض اقامه میگردند «بها تقام الفرائض». (حرعاملی،۱۴۰۹: ۱۶/۱۱۹) بنابراین اگر انسان نسبت به وظایف اجتماعی خود حساسیت نداشته باشد ایمان او ناقص است. بهراستی چه قدر به بزرگترین وظیفه خود در طول شبانهروز عمل میکنیم؟ با این کوتاهی چگونه جواب امیرالمؤمنین را بدهیم؟
فصل چهارم: عمل صالح در معارف علوی
در روایات شیعه و سنی وارد شده است که منظور از “صالح المؤمنین” در آیۀ ۴ سوره تحریم، حضرت علی (ع) می باشند. از این رو اگر به دنبال ملاک و میزانی برای انسان صالح و فرد کاملی که مصداق تمامِ عملِ صالح باشد هستیم، بر اساس روایات معتبر، حضرت علی (ع)، یکی از آن مصداق های بارز و کامل است.
علامه طباطبایی در این خصوص از ابى بصیر روایت آورده که گفت: من از امام باقر (ع) شنیدم مىفرمود: منظور از “صالح المؤمنین” در آیه شریفه« إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلَئکَهُ بَعْدَ ذَالِکَ ظَهِیر»؛ و شما دو زن اگر به سوى خدا توبه ببرید (امید است خدا دلهایتان را از انحراف به استقامت برگرداند)، چون دلهاى شما منحرف گشته و اگر هم چنان علیه پیامبر دست به دست هم بدهید، بدانید که خداوند مولاى او و جبرئیل و مؤمنین صالح و ملائکه هم بعد از خدا پشتیبان اویند، على بن ابى طالب (ع) است. و در الدر المنثور است که ابن مردویه از اسماء بنت عمیس روایت کرده که گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم آیه” إِنْ تَتُوبا. . . ( تحریم، ۴) را تلاوت مىکرد تا مىرسید به جمله” و صالح المؤمنین” و مىفرمود: صالح المؤمنین على بن ابى طالب است. (طباطبایی، ۱۳۸۲: ۹/۵۷۲)
بنابر آنچه علامه فرمود نیز روشن می شود که جایگاه کار و عملِ انسان آنقدر والاست، و خوب و بد بودن آن، آنچنان بر شخصیت و هویت فرد تاثیر گذار است که خداوند گویا از فرزند نوح هیچ نمی بیند و از او هیچ سراغ ندارد، مگر “عمل غیر صالح” پس از اینروست که او را منتسب به این صفت کرده و تمام هویت وهستی او را با “عمل غیر صالح” بیان داشته می فرماید: «اِنّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ: بدرستی که او عملی غیر صالح است. » (هود،۶۴)
۴-۱٫ تأثیر عبادات بر ابعاد وجودی انسان
آنچه از عبادات که در شرع موجود است، بیحساب نیست. تمام عبادات به علت اثر گذاری خاصی که نسبت به ابعاد وجودی انسان دارند موضوعیت پیدا می کنند و به همین خاطر است که از طرف خدای متعال جعل میشوند.
یعنی وجود ما ابعاد مختلفی دارد و اینها چه از نظر درونی و چه از نظر بیرونی، بر روی جمیع ابعاد وجودی ما اثر دارد و آثارشان هم مختلف است.
به عنوان نمونه روزه بر روی نیروی شهوت انسان اثر دارد و شهوت را کاهش میدهد. حالا شهوت هرچه باشد فرقی نمی کند، شهوت جنسی، شهوت خوردن و آشامیدن. صوم در قوۀ غضب هم اثر دارد، به این شکل که نسبت به آن حالت کسر و شکنندگی ایجاد می کند. یعنی روزه قوۀ غضب را نیز مقداری تضعیف می کند.
روزه دربارۀ نیروی تخیل انسان هم همین کار را می کند و آن را تضعیف می کند. حتی در نیروی تفکر و تعقل انسان نیز یک نوع جنبۀ تأدیبی دارد یعنی جوارح انسان را مؤدب می کند. پس صوم در زمینه های فردی خیلی مؤثر است. صوم بر یک بعد دیگر انسان به نام قلب هم اثر دارد. یعنی روزه باید بر روی دل انسان اثر بگذارد، اگر اثر نگذاشت این روزه، روزۀ کاملی نیست.
ما روایات زیادی تحت عنوان صوم قلب داریم. در روایاتی از علی (ع)آمده است. «صیام القلب عن الفکرفی الآثام أفضل من صیام البطن عن الطعام» (تمیمی آمدی،۱۳۶۶: ۱۷۶ )روزۀ دل از فکر کردن در گناهان بهتر از روی شکم در خوردن است. پس ما اجمالا در روایات هم روزۀ قلب داریم و هم تأثیر روزه برقلب.
مقصود اصلی از تمام دستورات شرع،متأثر شدن قلب است. یعنی مقصود از تمام این سیرها و عبادات این است که قلب انسان تأثیر پذیرفته و دری از دل به سوی مولا باز شود تا بنده بتواند مولایش را شهود کند. این اصل کار است. مقصد اعلی و ذیالمقدمۀ تمام عبادات این است. اصل بحث این است که دل، به هر مقداری که به واسطۀ عبادات،جلا وصفا پیدا کند، به همان میزان انسان به ربش نزدیک و مقرب می شود.
تأثیر امور اکتسابی برجنبه ذاتی قلب: انسان می تواند نور دلش را که به انوارذاتیۀ توحیدیه مخمراست،درسه جهت خاموش سازد؛ یک، انتخاب های اعتقادی که مربوط به کارکردعقل است. دو،جهات نفسانی که ازآن به ملکات نفسانی تعبیرمیشود. سه، اعمال ظاهری یعنی انسان می تواند با اختیار خود، از سه راه این نور را خاموش کند و موجب واژگونی قلبش گردد. در بعد اعمال جوارحی باید گفت: تمامی اعمال و رفتارهای ظاهری انسان برقلب او اثر دارد، انسان یک موجود پیچیدهای است که تمام اعمال درونی وبیرونیاش با هم کمال ارتباط را دارند. لذا اگر انسان مرتکب اعمال صالحه وحسنه شود و فطرت اولیه قلب تخریب نشده باشد این اعمال انوار ذاتیه قلب راتشدید کرده واگر دستش به گناه آلوده شود گناهان نور ذاتی قلبش راکدر کرده و بعد منجر به خاموشی آن می شود. (تهرانی،۱۳۹۱: ۱۰۰)
۴-۲٫ سابقه و لاحقۀ اعمال انسان
فیض الهی دربارۀ انسان باایمان دو کار انجام میدهد که یکی پیش ازعمل صالح مؤمن است و دیگری در پی آن. بنابراین کارهای خیر انسان، همواره میان دو فیض خدای متعال است، زیرا نخست ازسوی خداوند، عنایتی ویژه به انسان رو مینماید و همین نظر الهی، آدمی را عاشق و مشتاق خدای میسازد و او را ایثارگرانه به فداکاری وامیدارد و چون عشق الهی، همۀ هستی او را در برگرفت، فارغ ازخود شده و از سر صدق و صفا به عمل صالح می پردازد. این عمل صالح، ره آورد آن فیض ابتدایی و محصول آن جلوۀ آسمانی است که بدون استحقاق، بهرۀ انسان صالح شده است. آنگاه که عمل صالح ازاین انسان عاشق سرزد، فیض دیگری در هیأت پاداش از سوی خدای سبحان، چهره مینماید و به آن رهآورد پیشین تعلق میگیرد.
به دیگر سخن فیض الهی، نخست خفته را بیدار می کند، بلکه مرده را حیات میبخشد و این موجود زنده به عشق را تامرزهای تأله رهنمون می شود و برای پیمودن مسیر علمی وعملی ایمان و ذوب در الهیات خدای سبحان مهیایش میسازد و آنگاه که این مسیر علمی و عملی، طی شد و علم صائب و عمل صالح محقق گشت، فیض دیگری ظهور می کند و پاداش الهی را بهرۀ رهروان این راه میسازد و این سنت الهی موجب می شود که عمل انسان در میان دو فیض خدای رحمان قرار گیرد. (جوادی آملی،۱۳۸۷: ۷۱)
۴-۳٫ نگاه منفی به عمل در برخی از فرقههای اسلامی
امام علی (ع) به عمل گرایی همواره تأکید فرموده وتحقق موفقیت جامعه اسلامی را مشروط به عمل واستقامت درآن میدانند؛ شدیدترین تأکید به استقامت در نهج البلاغه، در راستای همین نتیجه بیان شده است «العَمَلَ العَمَلَ ثمَّ النهَایَهَ النّهَایَهَ وَ الاستقَامَهَ الاستقَامَهَ ثمَّ الصَّبرَ الصَّبرَ وَ الوَرَعَ الوَرَعَ إنَّ لَکم نهَایهً فَانتَهوا إلَی نهَایَتکم وَ إنَّ لَکم عَلَماً فَاهتَدوا بعَلَمکم وَ إنّ الإسلَام غَایَهً فَانتَهوا إلَی غَایَته»؛ کار نیکو، کار نیکو، پس آن را به پایان برسانید، آن را به پایان برسانید، استوار باشید، استوار باشید، سپس شکیبائی گزینید، شکیبائی گزینید، بپرهیزید، بپرهیزید، شما را عاقبت و خاتمه ای هست، خود را به آن برسانید، نیز برایتان پرچم و نشانه ای است، پس با این پرچم هدایت یابید. برای اسلام هدف و نتیجه ای در نظر گرفته شده، به آن برسید (نهجالبلاغه، خطبه۱۷۶)
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 12:19:00 ق.ظ ]
|