۲۳- گروه فنی حسن عسگری

۲۴- سرگرد دیدبان مرتضی انشائی مجرد

۲۵- سرگرد دکتر اسماعیل علیمه

۲۶- سروان هوایی حسین هاشمی[۳۱۴]

فصل پنجم
دکتر مصدق و ارتش
۵-۱- دکترمصدق و تسلط بر ارتش
رویدادهای مختلفی در دوره اول نخست وزیری دکتر مصدق انجام شد: از جمله واقعه ۲۳ تیر ماه ۱۳۳۰، ۱۴ آذر ماه ۱۳۳۰و دخالت فرماندهان نظامی و انتظامی در انتخابات دوره هفدهم مجلس، که دکتر مصدق را به این نتیجه رساند باید مسئولیت وزارت جنگ را بر عهده بگیرد. و بر طبق قانون اساسی مشروطه وزارت جنگ باید در اختیار دولت باشد. سرلشکر ارفع معتقد است که «… من می دانستم که مقصود واقعی به قدرت رسیدن مصدق حذف و برکناری سلسله ی پهلوی می باشد، که سعی خواهد کرد با از بین بردن ارتش این اقدام را عملی سازد…ما تصمیم گرفتیم که از ملی شدن صنعت نفت پشتیبانی کنیم، ولی با درهم ریزی و دست اندازی به ارتش و حقوق سلطنت به هر طریقی مخالفت نماییم. » [۳۱۵]
در روز ۲۳ تیر ماه ۱۳۳۰، ترومن[۳۱۶] رئیس جمهوری آمریکا ، آورل هریمن[۳۱۷] را با دو تن همراه خود برای حل مسئله نفت به ایران فرستاد. حزب توده ایران از هر فرصتی برای مقابله با منافع مردم ایران استفاده می کرد، در تمام دوران مبـارزه برای ملی شدن صنعت نفت، ایجـاد تظاهرات، بی نظمی، آشـوب، مبارزه با دولـت کوتاهی نمی کرد. در روز ۲۳ تیر ماه ۱۳۳۰ به مناسبت بزرگداشت سالگرد اعتصاب به خون کشیده شدن کارگران نفت جنوب (خوزستان) در سال ۱۳۲۵ با اجازه رسمی از دولت دکتر مصدق حزب توده تصمیم به تظاهرات گرفته بودند ولی در واقع به نشانه اعتراض به ورود فرستاده رئیس جمهور آمریکا تظاهرات وسیعی انجام وترتیب داده شد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در روز ۲۳ تیر ماه حدود ۲۰ هزار نفر از اعضای حزب توده و طرفداران‌آن در میدان بهارستان اجتماع کردند و با افراد حزب زحمتکشان دکتر بقائی که آنها هم از پیش برای مقابله با افراد حزب توده آماده شده بودند درگیر شده و به زد و خورد پرداختند.
مأمورین انتظامی بدون هیچ مجوزی به سوی تظاهرکنندگان تیر اندازی کردند و عده ای را هم کشتند[۳۱۸]، و عده ای هم زخمی شدند[۳۱۹].
حزب توده بعدها تظاهرات ۲۳تیر ماه را به عنوان بزرگترین راهپیمایی ضد امپریالیستی که در تاریخ ایران سابقه نداشت توصیف کرد[۳۲۰]. در واقع این آشوب و بی نظمی توسط سه نیرو به وجود آمد : اول حزب توده که تظاهرات را علیه هریمن به پا کردند و عملاً به منافع انگلیسی یاری رساندند. دومین کانونهای وابسته به دولت و نیروهای انتظامی که سرلشکر فضل الله زاهدی وزیر کشور و سرلشکر حسن بقائی رئیس شهربانی در رأس آن بودند. سوم عناصر مزدور در حزب زحمتکشان و پان ایرانیست ها و دار و دسته سرلشکر حسن ارفع بودند.
«جیمز بیل، محقق آمریکایی به صراحت آشوب ۲۳ تیر را تظاهراتی می داند که در ظاهر از سوی حزب توده ولی در باطن از سوی عوامل انگلیسی ترتیب یافته است.» مارک گازیو روسکی هم همین نظر را دارد و کرمیت روزولت در مصـاحبه با او گفته اسـت که احتمالاً این آشوب را «شبکه بدامن» که توسط شـاپور ریپـورتر اداره می شد، بدون تأیید سیا ترتیب داده است[۳۲۱]. همچنین کیانوری معتقد است که تظاهرات ۲۳ تیر. ۱۳۳۰ اصلاً ربطی به آمدن هریمن نداشته است و دکتر مصدق پس از واقعه ۲۳ تیر ماه سرلشکر زاهدی را از وزارت کشور و سرهنگ بقایی رئیس شهربانی را از مقامش برکنار و به دادگاه نظامی فرستاد. دکتر مصدق معتقد است که شاه «خودشان رئیس شهربانی را تعیین فرمودند و بعد قضیه ۲۳ تیر در تهران پیش آمد و این حادثه بهانه ای شد که در مجلس علیه دولت مخالفت هایی شدید آغاز کنند. اینجانب از پیشگاه شاهانه مجازات رئیس شهربانی را خواستم. مشار الیه فرستاده شد ولی دادگاه او را تبرئه کرد[۳۲۲]. »
سرلشکر بقایی رئیس شهربانی طی گزارشی که در تاریخ ۲۹/۴/۱۳۳۰ خطاب به دکتر مصدق نوشت: که او قبل از این واقعه تنها سه روز بود که به ریاست شهربانی رسیده بود[۳۲۳] و وزیر کشور، سرلشکر زاهدی خود به شهربانی آمده و دستورهای لازم را دادند[۳۲۴]. روزولت در کتاب کودتا در کودتا می- گوید «هریمن پس از ورود به تهران با تظاهرات و پرتاب سنگ حزب توده روبه رو شد این تظاهرات به تحریک برادران بوسکو (رشیدیان) به راه افتاده بود.»[۳۲۵]
دکتر مصدق برای اطمینان بخشیدن به شاه که از قدرت بر علیه او استفاده نخواهد کرد انتخاب رئیس شهربانی را به شاه واگذار می کند و طی نامه ای که در ۴ خرداد ماه ۱۳۳۰ به شاه می نویسد اظهار می کند «پیشگاه اعلیحضرت همایونی به شاهنشاه چون مدت خدمت چاکر به محض خاتمه کار نفت به سر خواهد رسید، برای ریاست شهربانی کل کشور به هیچ وجه نظر نمی تواند به عرض برساند و تعیین آن فقط منوط به اداره ملوکانه است[۳۲۶]». بنابراین این طور به نظر می رسد که سرلشکر زاهدی و سرلشکر بقایی سعی داشته اند در این حادثه دولت مصدق را ضعیف و ناتوان نشان دهند. روز پنج شنبه چهاردهم آذر ماه یک بار دیگر تهران شاهد حوادث و رویدادهای اسفناک و مناظره شرم آوری برای مقابله و انتقام جویی بین رهبران حزب توده ایران و نیروی انتظامی و اوباش که تحت حمایت پلیس و ارتش بودن رخ داد.
روز ۱۴‌آذر عده ای از دانشجویان وابسته به حزب توده به عنوان اعتراض به اخراج و بازداشت چند تن از دانشجویان و دانش آموزان دبیرستان البرز(نوربخش) کلاس های درس خود را تعطیل کردند و به اخطار شهربانی دایر بر منع تظاهرات اعتنایی نکردند و درخیابانهای نادری و میدان بهارستان با نیروهای انتظامی به زدو خورد پرداختند، که تعدادی از طرفین مجروح و پنج تن کشته شدند. در بعد از ظهر همان روز یک تظاهرات غالباً دست راستی و گردهمایی از مخالفان حزب توده صورت گرفت و به خـانه صلح و دفـاتر روزنامه های حزب توده حمله کردند و خساراتی را وارد آوردند[۳۲۷]. «تظاهرات تا آخرین ساعات روز ادامه داشت و در تمام مدت تظاهرات، جریان به وسیله بیسیم به آقای «امیر تیمور کلالی» وزیر کشور و سرپرست شهربانی کل کشور اطلاع داده شد. آقای «امیر تیمور» نیز جریان را به اطلاع نخست وزیری می رسانیدند».[۳۲۸]
نورالدین کیانوری مدعی است که این تظاهرات را سازمان جوانان حزب توده ایران علیرغم مخالفت شدید و کاملاً رسمی رهبری به راه انداختند. «در این زمان سیاست حزب نسبت به مصدق به تدریج تعدیل می شد وشرمینی مخالف این امر بود و لذا به دستِ دست پروردگانش که خود را انقلابی می دانستند این تظاهرات را به راه انداخت.»[۳۲۹] به نظر می رسد که حادثه ۱۴ آذر ماه ۱۳۳۰ برای جبهه ملی و دولت مصدق گران تمام شد و مصدق تظاهرات ۱۴ آذر را نکوهش کرد و این درگیری ها را به زیان مملکت می دانست و وعده کرد دولت به وظیفه خود عمل خواهد کرد. برگزاری انتخابات برای هر دولتی وظیفه ای سخت و دشوار است مصدق هم که همیشه خودش را قهرمان آزادی انتخابات معرفی کرده بود در این امر مستثنی نبود. دکتر مصدق با تـدابیری از قبیل جابه جا کردن برخی از استانداران و فرمانداران و صدور دستور مبنی بر این که اعضای انجمن های نظارت بر انتخابات باید از اشخاص خوشنام و از طریق قرعه کشی انتخاب شوند، تلاش زیادی برای آزادی و صحت انتخابات دوره هفدهم مجلس به عمل آورد[۳۳۰]. از همان ابتدای انتخابات دوره هفدهم مجلس، گزارش ها حاکی از فعالیت ارتش در حوزه های انتخاباتی داده می شد. معلوم بود که ارتش به دستور شاه مداخله های را در انتخابات انجام می دهد. دکتر مصدق می گفت:« نظامی ها به دستور من عمل نمی کنند ناچارم مراتب را به وسیله رادیو به ملت ایران برسانم و خودم را آلوده انتخابات نکنم و بروم کنار»[۳۳۱].
همانطور که اشاره شد ارتش در انتخابات مجلس هفدهم مداخله داشت به طوری که سید حسن امامی (امام جمعه تهران) با دخالت ارتش به عنوان نماینده منطقه مهاباد و مهدی میر اشرافی نماینده مشکین شهر انتخاب شدند. شـاه سعی می کرد (با توجه به ترکیب مجلس) از طـریق راهکارهای قانونی و مجلس، مصدق را از نخست وزیری برکنار کند. ولی مجلس هفدهم که در اردیبهشت ماه ۱۳۳۱ شروع به کار کرد نتوانست به جای مصدق جانشینی پیدا کند و دوباره به مصدق رأی تمایل داده شد.[۳۳۲]حزب توده «ایران شدیداً تلاش می کرد تا با دولت مصدق همکاری کند اما مصدق تمایلی به این کار نداشت و سقوط دولت خود به دست حزب توده را چندان جدی نمی گرفت»[۳۳۳]. دکتر مصدق فقط کانون ارتش را خطرناک می دانست چون ارتش بیشتر از همه به شاه وفادار بود و این نقطه ضعف دولت مصدق بود. دکتر مصدق تصمیم گرفت ارتش را زیر کنترل کابینه و نخست وزیری در آورد و این را برای بقای حکومت خود ضروری می دانست و تصمیم داشت که در صورتی که نتواند اختیار ارتش را به دست خود بگیرد از سمت نخست وزیر استعفاء کند. شاه «همیشه افسران عالی رتبه اش را بر پایه وفاداری به سلطنت انتخاب می کرد نه بر پایه تواناییها و شایستگی های آنها»[۳۳۴].
حتی برخی از مستشاران نظامی آمریکا از وجود فساد و بی لیاقتی میان افسران ایرانی شکایت می کردند. آنها تأکید می کردند تا زمانی که شاه شخصاً اختیارات ارتش را در دست دارد چندان امیدی به اصلاح این سازمان نمی توان داشت. شاه به طور سنتی وزیر جنگ را معرفی می کرد هر چند که قانون اساسی چنین حقی را به او نداده بود[۳۳۵] و مصدق به عنوان نخست وزیر خواهان آن شد که وزیر جنگ را خود انتخاب کند و به شاه یاد آور شد «که وزارت جنگ را این جانب خود عهده دار شوم تا دخالت دربار در آن کم شود و کارها در صلاح کشور پیشرفت کند»[۳۳۶]. در مذاکراتی که بین دکتر مصدق و شاه برای احراز پست وزارت جنگ انجام شد شاه حاضر به پذیرش درخواست های قانونی مصدق نشد و شاه پاسخ داد «پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم»[۳۳۷]. بنابراین دکتر مصدق در ۲۵ تیر ماه ۱۳۳۱ از مقام نخست وزیر استعفاء داد و این همان لحظه مناسبی بـود که شاه می توانست قـوام را جانشین مصـدق کند. دکتر مصـدق در استعفانامه خود از نخست وزیری که از رادیو پخش شد و در روزنامه ها انتشار یافت چنین می گوید: «… چون در نتیجه تجربیات که در دولت سابق به دست‌آمده پیشرفت کار اینموقع حساس ایجاب می کند که پست وزارت جنگ را فدوی عهده دار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزاتی را که ملت شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد»[۳۳۸].
۵-۲- واقعه ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱
بلافاصله پس از این که دکتر مصدق استعفای خود را اعلام کرد. مجلس شورای ملی بدون رعایت حد نصاب تشکیل جلسه داد و به قوام رأی تمایل داد و در همان روز رسماً از جانب شاه به نخست وزیری منصوب شد. اما مدتی بود که انگلیسیها شاه را تحت فشار قرار داده بودند تا احمد قوام را به نخست وزیری منصوب کند. اگرچه شاه شخصاً نظر خوبی به قوام نداشت. بعد از اینکه قوام به نخست وزیری منصوب شد افزود: «به عموم اخطار می کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی فرا رسیده است…» و اعلامیه شدید الحنی را منتشر کرد که اثر نامطلوبی بر افکار عمومی گذاشت[۳۳۹]. قوام اعلام کرد می خواهد اختلافات با شرکت نفت را خارج از چارچوب لایحه خلع ید حل و فصل کند و اخلالگران نظم عمومی را مجازات کند. نیروهای انتظامی و فرمانداران نظامی نقاط مهم پایتخت را تحت نظر خودشان گرفته بودند. در چنین حالتی بود که نمایندگان جبهه ملی و آیت الله کاشانی، دکتر مصدق را مورد حمایت خود قرار دادند. آیت الله کاشانی طی اعلامیه ای خطاب به نیروهای مسلح از آنها خواست به عنوان تکلیف شرعی از دستورات نظامی سرپیچی کنند.[۳۴۰]. روزهای ۲۶ و ۲۷ تیرماه اعتراض مردم نسبت به کناره گیری مصدق گسترش یافت و ناآرامی تهران را فرا گرفت. نیروهای نظامی با تانک و مسلسل و درجه داران به خیابانها آمدند و در مناطق مهم پایتخت مانند دانشـگاه، بازار و میدان بهـارستـان مستقر شدند. تظاهرات مـردم در اعتـراض به کناره گیـری مصـدق و نخست وزیری قوام منحصر به تهران نبود، موج اعتراضات سراسر کشور را در برگرفته بود. بزرگترین تظاهرات از سوی مردم آبادان انجام شد. روز ۲۸ تیر ماه در جریان تظاهرات مردم در تهران و شهرستانها به زد و خورد با مأمورین انتظامی پرداختند و گروهی مجروح شدند. در روز ۲۸ تیر ماه قوام با احضار رؤسای شهربانی، ژاندارمری و فرمانداری نظامی تهران در منزل خود، دستور قاطعی مبنی بر حفظ امنیت شهر و جلوگیری از بروز هر گونه حادثه ای که موجب اخلال نظم عمومی باشد صادر کرد.[۳۴۱]در این موقعیت حساس ریاست شهربانی کل بر عهده سرلشکر کوپال و رئیس ژاندارمری کل کشور سرلشکر وثوق و سرلشکر علوی مقدم فرماندار نظامی تهران بودند[۳۴۲]. در ۲۹ و ۳۰ تیر اعتراضات مردم گسترش بیشتری پیدا کرد در این دو روز عده بیشتری زخمی و کشته شدند. در حوالی ظهر روز ۳۰ تیر ماه زد و خورد «در میدان بهارستان، اکباتان،‌ ناصر خسرو و بازار به اوج شدت رسید و عده کثیری کشته و مجروح شدند. در شهر های مشهد، آبادان، کرمان، شیراز، تبریز، اصفهان و رشت… مـردم مبارزه روزهای پیش را به اوج سرنـوشت سـاز، سی ام تیر رسانیده بودند و حمــاسه‌ آفـرینی می کردند…»[۳۴۳]. در روزهای ۲۹ و ۳۰ تیر ماه بسیاری از افراد حزب توده به قیام مردم پیوستند[۳۴۴]. اما بر خلاف کاتوزیان، سپهر ذبیح معتقد است که یکی از عواملی که موجب شد شاه به ارتش دستور دهد به سربازخانه ها برگردند این بود که توده ای ها سعی داشتند حرکت مردم را در این واقعه تبدیل به یک انقلاب عمومی علیه شاه کنند و کشور را به سمت تأسیس رژیم جمهوری (توده ای)تبدیل کنند، «توده ای ها مجسمه های شاه را سرنگون و عکس های او را پاره کردند»[۳۴۵]. «توده ای ها در تظاهرات در کنار شعار (مصدق پیروز است) و(یا مرگ یا مصدق) شعارهای ضد درباری می دادند»[۳۴۶]. علاوه بر شرکت حزب تو ده ایران[۳۴۷] در قیام ۳۰ تیر اعضای سازمان افسران حزب توده به صورت پراکنده در این واقعه شرکت کردند. از جمله این افسران می توان به سرگرد مهدی همایونی اشاره کرد. همایونی می گوید در«۳۰ تیر که از سوی فرمانداری نظامی مأموریت منطقه بازار و جنوب تهران را عهده دار بودم، با فعالیت و سخنرانی پی در پی برای سربازان و درجه داران از برخورد آنها با توده مردم جلوگیری کردم و کوچکترین خونریزی در این دو منطقه به بار نیامد»[۳۴۸].
نمایندگان طرفدار نهضت ملی در روز ۲۹ تیر اعلامیه ای را برای افسران ارتش صادر کردند: «افسران و افراد شرافتمند ارتش و مأمورین نظامی، متأسفانه در این چند روزه که ملت ایران و ما به منظور ابراز احساسات برای حفظ حقوق حقه خود و ایستادگی در مقابل بیگانگان دست به تظاهرات زده ایم مشاهده می شود با وجودی که مردم صرفاً احساسات درونی خود را ابراز می کردند، بعضی مأمورین انتظامی و افسران و افرادیکه که همه چیز خود را از این آب و خاک می دانند و تصمیم گرفتند که کشور را در مقابل خطر بیگانگان با فدا کردن جان خود نجات دهند… ما وظیفه وجدانی خود دانستیم که در این لحظه تاریخی این مطلب را به شما گوشزد کنیم. حال شما خود دانید و شرافت سربازی خودتان»[۳۴۹]. ارتش در واقعه ۳۰ تیر سیاست دوگانه ای را در پیش گرفت. ارتش در حمایت از شاه یا نهضت ملی ایران به دو گروه تقسیم شد. ارتش در بعضی از خیابانها و میادین تهران در برابر حرکت مردم ایستادگی کرد و در برخی نواحی و مناطق از دستورات نظامی سرپیچی کرده و به مردم پیوستند. برای نمونه «در خیابان شاه آباد وضع بدتر از نقاط دیگر بود، در اینجا در عرض ۷ ساعت، ۱۵ بار قوای دولتی که به فرماندهی سرگردصیرفی بود حمله کرد و در نتیجه ۱۲ نفر کشته شدند و سرگرد صیرفی و عده ای سرباز مجروح گردیدند» یا «در خیابان سعدی کشتار و حمله های بی رحمانه یک افسر ارتش بنام ستوان معتمدی، سبب قتل و زخمی [شدن] عده ی زیادی شد». همچنین «در ساعت ۱۲ تا ۲ بعد از ظهر در بهارستان و اکباتان عـده ای سرباز و افسر به مـردم پیوسته و یکدیگر را در آغـوش گرفتند». یا در «میـدان سپه وخیابان ناصرخسرو نیز فرمانده قوای دولتی به مردم پیوستند؛ بگونه ای که در میدان سپه و خیابان ناصر خسرو تا ساعت سه بعد از ظهر حتی یک نفر کشته نشد»[۳۵۰]. روزنامه باختر امروز هم در این مورد می نویسدکه «تا ساعت ۹ صبح در خیابان اکباتان بیشتر از خیابانهای دیگر مأمورین مردم را می کشتند بطوریکه هر آن تلفنی خبر کشتن چند نفر به دفتر روزنامه اطلاع داده میشد»[۳۵۱]. «اما در چهار راه پهلوی تیر اندازی نشد ولی زد و خورد با پاره آجر و قنداق تفنگ و سر نیزه در گرفت و عده ی زیادی زخمی شدند»[۳۵۲].سازمان افسران ناسیونالیست که در جهت حمایت از نهضت ملی مردم ایران به وجود آمده بود، نقش مهمی در پیروزی مردم در قیام ۳۰ تیر ایفا کرد. این سازمان از اتفاقاتی که در داخل دستگاه انتظامی می گذشت مطلع و آگاه بود و همین مسأله برای خنثی کردن توطئه شاه کافی بود[۳۵۳]. گروهی از این افسران فرماندهان واحد هایی بودند که برای سرکوب قیام کنندگان به خیابان ها فرستاده شده بودند ولی از تیر اندازی به مردم خود داری کردند و حتی در چند مورد به صفوف قیام کنندگان پیوستند و جانب مردم را گرفتند.در روز ۳۰ تیر غیر از دو سه واحد کوچک پیاده که دستور سازمان به آنها نرسیده بود واحدها از اجرای امر فرمانده کل خودداری کردند و خلبانهای نیروی هوایی هم از دستور سرپیچی کردند و شـاه جـرأت نکرد به خلبانها دستور تیر اندازی به سوی مـردم را دهد، چون آنهـا را همگام با مـردم می دید[۳۵۴]. حسن ارسنجانی در یادداشت های سیاسی خود نقل می کند که در روز ۳۰ تیر نزد قوام بودم و در مورد سرلشکر کوپال رئیس شهربانی می گوید: سرلشکر کوپال رئیس شهربانی کل کشور در تماس تلفنی به من علیرغم وضع متشنج شهر تهران در سی ام تیر ماه، گزارش خلاف جریان را می دهد و وضع شهر را آرام و مطلوب جلوه می دهد[۳۵۵]. در روز ۳۰ تیر ماه حسین علاء وزیر دربار با قوام دیدار می کند و زمانی که علاء از وضع نا آرام شهر و کشته و مجروح شدن عده ای از قوام سوال می کند. قوام می گوید ظاهراً چند نفر مجروح شده اند. قوام از علاء می پرسد که شما از کجا می دانید. علاء می گوید فرمانداری نظامی تهران اطلاع داده است و گفت نزدیک پانصد نفر کشته شدند[۳۵۶].به نظر می رسد که قوام از وضع متشنج شهر تهران در آن روز بی اطلاع بوده است. به طوری که مجله خواندنیها به نقل از روزنامه باختر امروز در این مورد نوشت «از جریانات جالب توجه روز دوشنبه این است که رئیس ستاد و فرمانداری نظامی ابداً به دستورات قوام اعتنایی نمیگذارند و گزارش را مستقیماً به شخص شاه میدهند بطوریکه اطلاعات قوام و نزدیکانش تا ساعت ۱ بعد از ظهر از اطلاعات مردم عادی کوچه و بازار درباره خونریزی های دیروز کمتر بود…»[۳۵۷]
فرماندار نظامی تهران سرلشکر علوی مقدم درباره عملکرد خودش در روز ۳۰ تیر می گوید «من فرماندار نظامی بودم و قانون به فرمانداری نظامی تکلیف و اختیاراتی داده است که به موجب آن عمل کرده ام و از هیچ کس و هیچ مقامی دستور نگرفتم»[۳۵۸]. در ۱۵/۵/۱۳۳۱ قوام گزارشی به مجلس شورای ملی می نویسد«من پیشنهاد حکومت نظامی در تهران و حومه آن را نکرده بودم… دستور تجمع را در سی ام تیر من ندادم و اگر مردمی اجتماع کرده اند و حکومت نظامی هم به دستور مواد مصوبه ای که به اوامر اجرا شده است اقداماتی نموده به هیچوجه متوجه اینجانب نمی تواند باشد»[۳۵۹] باید اشاره شود که قبل از شروع به کار کردن نخست وزیر جدید قوام، حکومت نظامی بر قرار بود. دولت دکتر مصدق در تاریخ ۷ تیر ماه لایحه ای را تقدیم مجلس سنا کرد که طبق آن مقررات حکومت نظامی برای مدت یک ماه از تاریخ ۱۰ تیر ماه ۱۳۳۱ تا ساعت ۱۲ روز ۱۰ مرداد ماه ۱۳۳۱ تمدید شود و این لایحه در ۱۴ تیر ماه ۱۳۳۱ در مجلس سنا به تصویب رسیده بود[۳۶۰].
محمد رضا شاه از حوادث اتفاق افتاده در روز یک شنبه ۲۹ تیر اظهار بی اطلاعی می کنند و هنگامی که خبر کشتار مردم به من (شاه) رسید، شاهپور علیرضا را برای کسب خبر از سعد آباد به تهران فرستادند. وقتی مردم او را مشاهده کردند، اتومبیل او را سنگ باران کردند[۳۶۱].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...