نازل[۱۲۷] (۲۰۰۴) این ظرفیت‌ها را در تعمق در پرسش‌ها و موضوعات وجودی از دلی مشغولی نهایی «به عنوان مثال، پس از مرگ و بررسی در منشأ و مقصود زندگی» توصیف می‌کند. این توصیف گاردنر(۱۹۹۳) از هوش ‌معنوی به «هوش پرسش‌های بزرگ» تعریف شده است. بعضی از تعریف‌ها هم «تلاش برای فهم پاسخ‌ها» (کوئینگ و سایرین،۲۰۰۰) را برای سؤال‌های نهایی مطرح می‌کنند. شیرر[۱۲۸]،(۲۰۰۶) که هوش‌های سه گانه «گاردنر» را ارزیابی کرد یک مقیاس مقدماتی را برای اندازه‌گیری هوش ‌معنوی توسعه داده است. شیرر(۲۰۰۶) افرادی را که در هوش‌ وجودی نیرومند، معتدل و پائین حساب می‌شوند، مشخص کرد و از تفاوت‌های فرد در توانایی‌های وجودی حمایت کرد. خود‌سنجی در هوش آشکار ‌کرده‌است که هوش‌وجودیِ مشاهده شده، پیش‌بینی معنی‌داری از هوش کلیِ درک شده است و به دقت بعد از آگاهی از هوش فضایی و منطقی و کلامی استنباط می‌شود. این به ارتباط بالقوه بین تفکر ‌وجودی و هوش‌ عقلانی اشاره دارد(به نقل از عبداله‌زاده و همکاران،۱۳۸۸).

دومین مؤلفه این الگو، تولید معانی شخصی است که به توانایی ساخت مقصود شخصی و هدف موجود در همه تجارب ذهنی و جسمانی، شامل ظرفیت خلق و تسلط یافتن به مقصود زندگی است. تفکر انتقادی از معنی شخصی بارها به عنوان مؤلفه معنویت یاد شده است‌. به طور مثال کایسلینگ[۱۲۹](۲۰۰۶) و کینگ و سایرین(۲۰۰۱) و نازل(۲۰۰۴) مطرح می‌کنند که هوش ‌معنوی شامل تفکر در مقصود نمادی رویدادها و حوادث شخصی برای یافتن هدف و معنی در همه تجارب زندگی است. می‌توان از آزمون‌های معنی «یعنی آنهایی که جنبه‌های شناختی و عاطفی و رفتاری معنی و همچنین منابع معنی را مورد بررسی قرار می‌دهند» استنباط کرد که مردم بر حسب توانایی یا ظرفیتشان در به دست‌آوردن یا خلق‌کردن معنی و مقصود متفاوتند. ارزیابی‌های مختلف از معنی شخصی دریافته‌اند که مردم در این مفهوم متفاوتند. ماسکار[۱۳۰]و و روزن[۱۳۱] (۲۰۰۵) وقتی این ارزیابی‌ها از جنبه‌هایی از معنی که به توانایی‌های ذهنی مربوطند بهره‌برداری کرده‌اند، تفاوت‌های فردی در این توانایی خاص بسیار موجه است(به نقل از امامی و همکاران،۱۳۹۳).

سومین مؤلفه،آگاهی متعالی است که به ظرفیت شناسایی ابعاد برتر خوشتن” مثل یک نفس متعالی و فراشخصی ” از دیگران و از جهان مادی (مثل : غیر مادی‌گرایی، کل‌نگری ) در مدت بیداری معمولی، حالتی از هوشیاری، به همراه ظرفیت شناخت ارتباط آن ها با نفس فرد و با مادیات اشاره دارد. در نگاه اوّل ممکن است خیلی‌ها اختصاص هر ظرفیت ذهنی مورد بحث را که شامل واژه آگاهی است پیش از موقع کنار بگذارند. همچنین آزمون این واژه در گروه بزرگتری لازم است. تعالی به «فراتر رفتن از تجارب معمولی و مادی انسان » یا «وجودی که جدا از دنیای مادی است و در معرض محدویت دنیای مادی قرار نمی‌گیرد» اشاره دارد. جنبه‌های متعالی زندگی در تعاریف و نظریه های معنویت معمول هستند. معنویت تلاش شخصی در فهمیدن پاسخ‌هایی برای سؤال‌های نهایی ‌در مورد زندگی و ‌در مورد ارتباط با اتصال شخصی با یک قدرت یا نیرو در عالم وجود، که فراسوی یافت کنونی هستی است، به حساب می‌آید(کوئینگ و سایرین ۲۰۰۰ ؛ نقل ازباقری و همکاران،۱۳۸۸).

آخرین مؤلفه از هوش ‌‌معنوی توسعه هوشیاری است که به توانایی ورود و خروج از حالت‌های بالاتر، معنوی هوشیاری ( مثل هوشیاری خالص، هوشیاری کیهانی، یکپارچگی، وحدت) به صلاح دید خود فرد تعریف می‌شود. از یک چشم انداز کلی‌تر، هوشیاری “آگاهی شخصی از بعضی چیزها” یا “حالتی از وجود، آگاهی از پاسخ‌دهی به محیط شخص” است. از یک دیدگاه روانشناسانه هر چند هوشیاری به مراتب پیچیده‌تر از این است.« هوشیاری آگاهی از حوادث شناختی و محیطی از قبیل مناظر و صداهای جهان به علاوه خاطرات افکار و احساسات بدنی فرد است ». تارت[۱۳۲] بین آگاهی و هوشیاری تمایز قائل شد و ادعا کرد که آگاهی به دانش پایه‌ای که تا اندازه‌ای برای درک یا احساس یا شناخت در ساده‌ترین شکل آن اتفاق می‌افتد، اشاره دارد. هوشیاری به طور کلی به آگاهی در یک راه بسیار پیچیده‌تر اشاره دارد. هوشیاری یک آگاهی است که توسط ترکیب ذهن تغییر یافته است. از یک چشم‌انداز روانشناختی تمایز بین آگاهی متعالی و توسعه سطح هوشیاری به خوبی حمایت شده است. با این حال دو کیفیت احتمالاً به هم وابسته‌اند، با تجارب سطوح بالایی از هوشیاری به آگاهی متعالی کمک می‌شود و هم چنین سطح بهنجاری از هوشیاری به ” داشتن قوای ذهنی فرد در یک فعالیت و حالت بیداری ” توصیف شده است (ویتل و همکاران[۱۳۳]،۲۰۰۵؛ به نقل از عبداله‌زاده و همکاران،۱۳۸۸).

مقایسه هوش معنوی با هوش‌های دیگر

زوهر و برمن[۱۳۴] (۲۰۰۱؛ به نقل از اینما‌ ساهون[۱۳۵]، ۲۰۱۰) هوش معنوی را با انواع هوش‌ها مقایسه کرده‌اند. بر خلاف هوش عقلانی که به منطق، درک و تفکر مربوط است و هوش هیجانی که به عادت، درک الگوها و تفکر هیجانی ربط دارد، هوش معنوی خلاق است و می‌تواند قانون وضع کند یا قانونی را بشکند و قادر به ایجاد تفکر دگرگون‌کننده است. جاشی[۱۳۶] بر این باور است که بین هوش هیجانی و هوش معنوی رابطه مستقیمی وجود دارد که افزایش یکی باعث افزایش آن دیگری می‌شود و برعکس. جینا سفاسین[۱۳۷] تأکید می‌کند که در مراحل تطبیق با محیط اطراف، هوش معنوی نقش برتری نسبت به هوش هیجانی دارد. لوین[۱۳۸]( به نقل از حسینی و همکاران، ۲۰۱۰) استفاده از هوش معنوی را فراتر از حواس پنج‌گانه انسان می‌داند و اینکه هوش معنوی ورای منطق و دلیل است که می‌تواند معنا و ارزش هر کس را تعیین کند(فراهنگ پور و همکاران، ۱۳۸۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...