انسان اقتصادی عقلایی در مقابل انسان دارای تمایلات( سوگیری) رفتاری
از نظریه­ های اقتصادی نئوکلاسیک اینگونه استنباط می­ شود که انسان اقتصادی مدل ساده­ای از رفتار اقتصادی انسان است که بر اصولی نظیر منفعت شخصی کامل، عقلانیت کامل و تصمیم ­گیری اقتصادی براساس اطلاعات کامل استوار است. انسان اقتصادی نگرش خاصی داردکه اقتصاددانان با درجات متفاوتی از آن حمایت می­ کنند.( همانند آنچه در مورد فرضیه بازار کارا وجود دارد). برخی شکل نیمه­قوی آن را می­پذیرند.، در این نوع رفتار اقتصادی عقلایی کامل نیست بلکه به درجاتی احتمال رفتارهای غیرعادی وجود دارد. برخی دیگر از شکل ضعیف انسان اقتصادی حمایت می­ کنند، در این حالت رفتارهای عقلایی وجود دارد اما خیلی قدرتمند نیست. در تمام این گونه­ ها فرض اساسی مشترک این است که انسان می­خواهد تا جایی که ممکن است عقلایی رفتار کند، نفع شخصیش را حداکثر کند و تصمیمات اقتصادی کاملا عقلایی بگیرد. علاقه اقتصاددانان به مفهوم انسان اقتصادی عقلایی دو دلیل اساسی دارد: انسان اقتصادی تجزیه و تحلیل اقتصادی را نسبتا آسان می­ کند. انسان اقتصادی این امکان را برای اقتصاددانان فراهم می­ کند که یافته­های خود را کمی کرده، بهتر پردازش کنند و درک آن را ساده نمایند. زیرا صرفا در شرایطی که انسان­­ها رفتار کاملا عقلایی داشته و به منظور حداکثر کردن منفعت بر مبنای اطلاعات کامل تصمیم ­گیری کنند، امکان کمی کردن رفتار آنان فراهم می­ شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اما در طرف مقابل منتقدین انسان اقتصادی با به چالش کشیدن این سه فرض بنیادی، عقلانیت کامل، منفعت شخصی کامل و اطلاعات کامل همچنان راه تقابل را می­پیمایند.
۱-عقلانیت کامل: وقتی انسان­ها عقلایی هستند، توانایی استدلال کافی دارند و قضاوت­هایشان براساس فایده­مندی است. اما عقلانیت تنها محرکه رفتار انسان نیست. حتی ممکن است عقلانیت محرکه اصلی رفتار نیز نباشد، همانگونه که روانشناسان معتقدند قوه درک انسان تابع احساسات اوست. به بیان دیگر آنها براین باورند که رفتار انسان بیش از آنکه محصول منطق باشد، از محرکه­های ذهنی نظیر ترس، عشق، نفرت، لذت و درد حاصل می­ شود. انسان­ها از هوش خود تنها در رسیدن به نتایج احساسی یا اجتناب از ان سود می­برند.
۲-منفعت شخصی کامل: تحقیقات بسیاری نشان داده است که افراد به طور کامل منفعت­طلب نیستند. اگر اینگونه نبود، وجود حس نوع­دوستی معنا نداشت. همچنین باورهای دینی و مکاتب فکری که پدیده­هایی همچون فداکاری، ایثار و ترحم به دیگران را ارزش تلقی می­ کنند، نمی­توانست در طول قرون متمادی ماندگار باشد. حتی رفتارهای منفی نظیر خودکشی، فحشا و الکلیسم نیز با منفعت شخصی کامل در تقابل است.
۳-اطلاعات کامل: افراد ممکن است در موضوعات خاصی اطلاعات کامل یا نسبتا کاملی را داشته باشند. از یک پزشک یا دندانپزشک انتظار می­رود که در حرفه خود متبحر و متخصص باشد. با این حال، اینکه هر فردی در یک موضوعی دانش کامل داشته باشد، ممکن نیست. در دنیای سرمایه ­گذاری موضوعات بسیاری برای دانستن و آموختن وجود دارد که موفق­ترین سرمایه ­گذاران نیز به همه آنها تسلط ندارند.
بسیاری از تصمیمات اقتصادی در نبود اطلاعات کامل گرفته می­ شود. به عنوان مثال در برخی از تئوری­های اقتصادی فرض می­ شود که افراد رفتارهای خرید خود را براساس سیاست­های پولی فدرال رزرو تطبیق می­ دهند. مسلما برخی افراد به خوبی می­دانند که این اطلاعات را از چه منبعی به دست آورند، و چگونه آن را تفسیر و مورد بهره ­برداری قرار دهند.
۲-۲-۴-تئوری چشم­انداز[۵۳] کاهنمن و تورسکی
تقریبا مقارن با کار رایفا در زمینه تئوری تصمیم، دو روانشناس نسبتا گمنام به نام­های کاهنمن و تورسکی مشغول تحقیق در زمینه تصمیم ­گیری تحت شرایط عدم­اطمینان بودند. سرانجام این تحقیق منجر به انتشار کتاب مهمی با عنوان ( قضاوت تحت شرایط عدم­اطمینان ) در سال ۱۹۸۲ شد. نویسندگان در یک مصاحبه مطبوعاتی در سال ۱۹۸۳ یافته­های خود را اینگونه توصیف نمودند:
تحقیق ما با این فرض که قضاوت­ها و بینش­های شهودی تحت شرایط عدم اطمینان از قوانین آمار و احتمال پیروی نمی­کند، آغاز گردید. بررسی و مستندسازی فرضیه ­های این تحقیق مستلزم چند سال و هزاران ساعت کار بود.
ویژگی­های متدولوژی مطالعه عبارت بود از: ۱-ارزیابی قضاوت شهودی از اصول هنجاری آمار و احتمال ۲- تلاش برای کشف ذهنیات غیرمستدل و سوگیری­ها در قضاوت و۳- کوشش برای کاهش اختلاف در کاربردهای علمی و نظری بین روانشناسی قضاوت و تئوری باور منطقی[۵۴].
کار تورسکی و کاهنمن، چگونگی وقوع، علل و اثرات خطای انسان در منطق اقتصادی را روشن کرد. این دو محقق در سال ۱۹۷۹ مقاله دیگری با عنوان” تئوری چشم­انداز: تجزیه و تحلیل تصمیم تحت شرایط ریسکی” منتشر کردند که امروزه از آن به عنوان اولین اثر مدون در مالی رفتاری یاد می­ شود. خلاصه­ای از این مقاله به شرح زیر یاد می­ شود:
این مقاله با انتقاد از تئوری مطلوبیت موردانتظار به عنوان یک مدل توصیفی برای تصمیم ­گیری در شرایط عدم­اطمینان، مدل جایگزینی به نام تئوری چشم­انداز را معرفی می­ کند.انتخاب از بین چند گزینه ریسکی، نمایانگر چندین اثر فراگیر است که با پایه­ های فکری تئوری مطلوبیت ناسازگار است. افراد عموما به پیامدهای محتمل در مقایسه با پیامدهای مطمئن کمتر از حد لازم اهمیت می­ دهند. این گزارش که اثر اطمینان[۵۵] نامیده می­ شود، در موقعیت­های انتخابی متکی بر سودهای مطمئن به ریسک­گریزی و در موقعیت­های دربرگیرنده زیان­های قطعی، به ریسک­پذیری می­انجامد. افزون بر این افراد غالبا عناصری را که در همه گزینه­ ها( انتظارات) مشترک هستند، رها می­ کنند. این گرایش که اثر جداسازی[۵۶] نام دارد، شرایطی را نشان می­دهد که وقتی گزینه یکسانی در اشکال متفاوت ارائه شود، به اولویت­ها و ترجیحات ناسازگاری منتهی می­ شود. تئوری انتخاب جایگزین به جای تخصیص ارزش به دارایی­ های نهایی، آن را به سود(زیان) تخصیص می­دهد و همچنین احتمالات جای خود را به وزن­های تصمیم[۵۷] می­دهد. تابع ارزش در منطقه سود مقعر و در منطقه زیان محدب است. همچنین شیب آن در منطقه زیان بیشتر از منطقه سود است. وزن­های تصمیم به جز در طیف ضرایب احتمال پایین، در سایر موارد، عموما کمتر از احتمالات متناظر هستند. وزن بیش از حد دادن به ضرایب احتمال پایین، می ­تواند هم به جذابیت بیمه( رفتار محافظه ­کارانه ) و هم به جذابیت خطرپذیری( رفتار غیر محافظه ­کارانه ) منجر شود.
تئوری چشم­انداز اساسا نحوه ارزیابی سود و زیان توسط افراد را توصیف می­ کند. این تئوری از دو فرایند تفکری مشخص نام می­برد: اصلاح[۵۸] و ارزیابی. در مرحله اصلاح( ویرایش)، گزینه­ ها براساس قائده سرانگشتی[۵۹]( ذهنی یا غیرمستدل) که با الگوریتم ریاضی مغایرت دارد، رتبه ­بندی می­ شود. سپس در مرحله ارزیابی، نقطه مرجع[۶۰] طراحی می­ شود که مبنای نسبی ارزیابی سود و زیان­ها را فراهم می­ کند. تابع ارزشی که از نقطه مرجع عبور می­ کند ونتایج مثبت و منفب را ارزشگذاری می­کندS شکل است. همچنین به منظور انعکاس ریسک­گریزی( یعنی نشان دادن این احساس که تاثیر زیان بیشتر از سود است) نمودار نامتقارن است. به بیان دیگر این نمایش درواقع بر ریسک­پذیری در منطقه زیان تاکید می­ کند.
یکی از ملاحظات مهم در تئوری چشم­انداز این است ، که افراد از نظر ذهنی پیامدهای پیش ­بینی­شده را چگونه می­بینند و این موضوع چگونه بر مطلوبیت موردانتظار تاثیر می­ گذارد. یک شاهد مثال خوب در این زمینه کار تورسکی و کاهنمن با بهره گرفتن از داده ­های آزمایشی است که در مقاله سال ۱۹۷۹ آنها آمده است. در این مطالعه آزمونی به شکل زیر برای دو گروه از افراد انجام شد:
۱-علاوه بر تمام مایملکی که در حال حاضر دارید، به شما ۱۰۰۰ دلار داده می­ شود و از شما خواسته می­ شود تا یکی از دو گزینه زیر را انتخاب کنید:
A-سود قطعی ۵۰۰ دلاری
B-50 درصد شانس دریافت ۱۰۰۰ دلار و ۵۰ درصد شانس دریافت هیچ مبلغ
گروه دو با مسئله­ای به شرح زیر مواجه است:
۲-علاوه بر تمامی مایملکی که در حال حاضر در دست دارید. به شما ۲۰۰۰ دلار داده می­ شود و از شما خواسته می­ شود یکی از دو گزینه زیر را انتخاب کنید:
A-زیان قطعی ۵۰۰ دلاری
B-50 درصد احتمال از دست دادن ۱۰۰۰ دلار و ۵۰ درصد احتمال از دست دادن هیچ مبلغ
نتایج آزمون این­گونه بود:
در گروه اول ۸۴ درصد پاسخ ­دهندگان گزینه A را انتخاب کردند و در گروه دوم یک اکثریت ۶۹ درصدی گزینه B را برگزیدند. حال با توجه به اینکه ارزش مورد انتظار برای هر دو گروه و در هر دو گزینه یکسان است، نتایج بدست آمده باید چگونه تفسیر شود.
کاهنمن و تورسکی یک مدل توصیفی تصمیم ­گیری در شرایط ریسک به عنوان مدل جایگزین بیان کردند که تئوری چشم­انداز نامیده می­ شود. آنها بیان کردند که تئوری مطلوبیت موردانتظار نمی­تواند توضیح دهد که چرا اغلب مردم به طور همزمان هم به دنبال ریسک­پذیری و هم به دنبال اطمینان هستند. کاهنمن و تورسکی دریافتند عملا مردمی که به دنبال نتایج صرفا احتمالی هستند در مقایسه با افرادی که به دنبال نتایج قطعی هستند، کمتر هستند. همپنین آنها دریافتند که مردم عموما سرمایه ­گذاری­هایی که هم احتمالی و هم قطعی هستند را با درنظرگرفتن چشم­انداز و آینده­نگری رها می­ کنند. برطبق تئوری چشم­انداز، سرمایه ­گذاران به سود و زیان توجه می­ کنند نه به داراییها. همپنین در این تئوری به جای احتمالات از وزن­های تصمیم ­گیری استفاده می­ شود.
مقدار تابع در این تئوری براساس انحرافات از نقاط مرجع بدست می­­­آید و معمولا نسبت به سود مقعر هستند( نشان دهنده ریسک­گریزی). و معمولا برای زیان محدب هستند( در جستجوی ریسک) و شیب آن برای زیان بیش از سود است( زیان­گریزی).
وزن­های تصمیم ­گیری عموما کمتر از احتمالات متناظر خود هستند البته به جز در دامنه­ای که احتمالات کم هستند.
تالر در سال ۱۹۸۰ عنوان کرد که این شرایط زمانی وجود دارند که مصرف­ کنندگان از این تئوری به شیوه­ای عمل کنند که با تئوری اقتصاد تناقض داشته باشد و وی پیشنهاد می­ کند که تئوری کاهنمن و تورسکی بهتر است به عنوان پایه­ای برای یک تئوری توصیفی جایگزین استفاده شود.
اهم مطالبی که وی عنوان کرد عبارت از: کاهش هزینه فرصت، عوارض نادیده­گرفتن هزینه از دست رفته، تحقیق رفتاری، عدم انتخاب در شرایط انتخاب و پشیمانی، تعهد اولیه و خودکنترلی است.این نظریه، نظریه حسابداری روانی و ذهنی را معرفی می­ کند.
در یک مقاله مهم دیگر تورسکی و کاهنمن در سال ۱۹۸۱ مفهوم چارچوب­بندی را بیان می­ کنند. آنها نوعی اصول روانشناسی را تعریف کردند که بر شناخت مشکلات تصمیم ­گیری و ارزیابی احتمالات تمرکز می­­­کرد و آنها بیان کردند زمانی که مشکلات براساس روش های مختلف مرزبندی و چارچوب­گذاری شوند موجب تغییر خواسته ­ها می­شوند.
شیلر در سال ۱۹۸۱ کشف کرد که نوسان­پذیری قیمتهای سهام بیش از آن است که بتوان آن را به اطلاعات جدید در خصوص سودهای آتی نسبت داد.
در سال ۱۹۸۲ کاهنمن، اسلویک و تورسکی تئوری قضاوت در شرایط عدم­اطمینان را به تئوری کشفیات جدید و تمایلات جدید تغییر دادند که در ۳۵ فصل کشفیات در خصوص اطلاعات جدید و چگونگی تغییر تمایلات افراد با توجه به این کشفیات را توضیح می­داد.
در سال ۱۹۸۵ دیبند و تالر این سوال را مطرح کردند که آیا بازار سرمایه بیش از حد واکنش نشان می­دهد. آنها آنچه را که اکنون به عنوان مالی رفتاری مطرح می­ شود برای اولین بار مطرح کردند. آنها کشف کردند که مردم به طور سیستماتیک بیش از حد به اخبار حوادث غیرمنتظره و احساسی عکس­العمل نشان می­ دهند. همین امر منجر به عدم کارایی در بازار سرمایه می­ شود. این یک نکته شگفت­انگیز و عمیق بود. حسابداری ذهنی یا روانی عبارتست از عملیات شناسایی که توسط افراد و خانواده­ها جهت ارزیابی، اداره، و ثبات در فعالیت­های مالی استفاده می­ شود.
تالر در سال ۱۹۸۵ یک مدل جدید از رفتار مصرف ­کننده شامل حسابداری روانی را عنوان کرد.
در سال ۱۹۸۶ تورسکی و کاهنمن بیان کردند که تئوریهای چشم­انداز و چارچوب­بندی، مبانی کافی برای یک تئوری توصیفی تصمیم ­گیری ارائه نمی­کنند.
در سال ۱۹۸۷ یاری تغییراتی در تئوری مطلوبیت مورد انتظار انجام داد و سپس یک تئوری جدید با عنوان تئوری دوگانه انتخاب در شرایط ریسک را مطرح کرد.
در سال ۱۹۸۷ دیبند و تالر دلایل بیشتری برای حمایت از فرضیه عکس­العمل بیش از حد بازار ارائه کردند.
در سال ۱۹۸۸ ساموئلسن و زچاسر پژوهش­هایی در خصوص تصمیم ­گیری انجام دادند و شواهدی درخصوص تمایلات و سوگیری­های حال حاضر ارائه کردند.
پاتربا و سامرس در سال ۱۹۸۸ عوامل زودگذر و موقت که بر قیمت سهام تاثیر می­ گذارد را بررسی کردند و به یک خودهمبستگی مثبت در کوتاه­مدت و خود همبستگی منفی در درازمدت رسیدند. اگرچه نمی­ توان تغییر قیمت­های تصادفی را براساس آمار نادیده گرفت.
در سال ۱۹۹۰ کاهنمن، نتچ و تالر چندین تحقیق انجام دادند که نشان می­داد که زیان­گریزی و اثربخشی حتی با وجود فرصت­های ویژه در بازار باز هم وجود دارد و نتیجه گرفتند که این موارد از خصوصیات اصلی و میل و خواسته سرمایه ­گذاران است.
گیلویچ در سال ۱۹۹۱ کتاب چگونه ما می­فهمیم که اینگونه نیست را نوشتند، این کتاب درباره جایزالخطا بودن انسان در تصمیم ­گیری بود.
تورسکی و کاهنمن در سال ۱۹۹۱ مدل وابسته به مرجع بدون ریسک انتخاب را مطرح کردند، فرض اساسی این تئوری ریسک­گریزی بود، یعنی افراد بیش از اینکه به سود و مزایا توجه کنندبه فرار از زیان توجه می­ کنند.
فرناندز و رودریگ در سال ۱۹۹۱ یک مدل اقتصادی ارائه کردند و نشان دادند که چگونه آگاهی­ های افرادی که سود یا زیان متحمل می­شوند می ­تواند موجب سوگیری و تمایلات کنونی آنها شود.
کانهمن، نتچ و تالر در سال ۱۹۹۱ سه نوع ناهنجاری زیان­گریزی، اثربخشی و سوگیری کنون گرایی را به طور همزمان مورد بررسی قرار دادند.
تالر در سال ۱۹۹۲ کتاب نفرت داشتن از افراد برنده از تناقض­ها و خلاف قائده­های موجود در اقتصاد را تالیف کرد.
بانرجی در سال ۱۹۹۲ یک مدل ساده از رفتار گروهی ایجاد کرد.
کاهنمن و تورسکی در سال ۱۹۹۲ نسخه جدیدی از تئوری چشم­انداز را بیان کردند که آنرا تئوری چشم­انداز انباشته نامیدند. این تئوری به جای استفاده از وزن­های تصمیم ­گیری به صورت جداگانه، از آنها به صورت جمع­شونده استفاده می­ کند و همچنین عدم­اطمینان را به عنوان یک چشم­انداز با ریسک که ممکن است پیامدهای مختلفی داشته باشد درنظر می­گیرد. و بدین صورت استفاده از وزن­های متفاوت برای سود و برای زیان به صورت مجزا امکان­ پذیر می­ شود.
این تئوری از طریق پیش ­بینی­های تجربی مورد تائید قرا گرفته است و از چهار جنبه متفاوت مدل ریسک را بیان می­ کند: ریسک­گریزی به احتمال زیاد موجب به­دست آوردن سود و در جستجوی ریسک بودن به احتمال زیاد منجر به زیان می­ شود. همپنین احتمال ریسک­پذیری برای سود و ریسک­گریزی برای زیان کم است.
مارتین سول در سال ۲۰۰۴ تئوری چشم­انداز انباشته را به گونه ­ای توسعه داد که اولین و تنها مدلی است که می ­تواند با بیش از چهار پیامد سروکار داشته باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...