افرادی که ‌جراحت‌های کاهش دهنده فعالیت قشر پیش پیشانی[۲۶۵] و یا ‌جراحت‌های افزایش دهنده فعالیت دستگاه لیمبیک[۲۶۶] (مانند تشنج ها[۲۶۷]) را دارند و یا افرادی که مبتلا به اختلالات روانی خاص مانند سوء مصرف مواد هستند، حالت‌های عاطفی بالا[۲۶۸] (نقص در تنظیم هیجانات) و از بین رفتن کنترل روی این حالت‌های عاطفی را تجربه می‌کنند. او بیان می‌دارد که مسیر قشری- لیمبیک[۲۶۹] نقش کلیدی در تنظیم هیجانات دارد، به عنوان مثال در آزمایشی، آزمودنی هایی که فعالیت بالا در قشر پیش پیشانی بطنی داخلی و فعالیت پایین در سیگنال های آمیگدال[۲۷۰] در زمان انجام تکلیف تنظیم هیجانی داشتند، کورتیزول خون آن ها در طول روز کاهش زیادی را نشان داد. (ص ۱۹۶)

با توجه به مطالب گفته شده و نقش مهم تنظیم هیجانی، تقویت این متغیر درمانی، هدف درمان های متفاوتی قرار گرفته است. به عنوان مثال، بنا به گفتۀ برکینگ و همکاران (۲۰۰۸)، نتایج حاصل از تحقیقات ‌در مورد تنظیم هیجانی منجر به وارد شدن آموزش های مربوط ‌به این متغیر به صورت آشکار و غیرآشکار در درمان‌های شناختی رفتاری شده است. آکسلراد[۲۷۱] و همکاران (۲۰۱۱) هم کشف بیشتر نقش بالقوۀ تنظیم هیجانی را به عنوان مکانیزم تغییر در مداخلات کلینیکی توصیه می‌کنند، بنا به گفتۀ این محققان، بر اساس یافته های متعدد، از آنجایی که علت و ابقاء بعضی از اختلالات روانی از قبیل وابستگی به مواد و اختلال شخصیت مرزی به تنظیم هیجانات مرتبط می‌باشند، ارزیابی بیشتر ‌در مورد تنظیم هیجانی برای مطالعات آینده پیشنهاد می شود.

۲-۲-۷-۱ تنظیم هیجا نی و استرس

بین استرس و تنظیم هیجانی، رابطه ای متقابل وجود دارد. به عنوان مثال، محققان بیان می‌کنند که ریسک ابتلا به افسردگی نه تنها از پاسخ آغازین افراد به استرس ایجاد می شود بلکه از مشکل در تنظیم هیجانی (حالت هیجانی که پس از استرس می‌آید) ایجاد می شود (نالن هاکسما و همکاران، ۲۰۰۸، به نقل از لی مولت ، ۲۰۱۲). از سویی، به گفتۀ گراس (۲۰۰۲، b)، تنظیم هیجان سازگارانه با عزت نفس و تعاملات اجتماعی مثبت مرتبط است و افزایش در فراوانی تجربۀ هیجانی مثبت باعث مراقبۀ مؤثر با موقعیت های استرس زا می شود.

۲-۲-۷-۲ تنظیم هیجانی و نشخوار فکری

بین تنظیم هیجانی و نشخوار فکری ارتباط وجود دارد، در واقع گفته می شود که نشخوار فکری نوعی تنظیم هیجانی ناسازگارانه است. بنا به گفتۀ هیز و فلدمن (۲۰۰۴)، مشکلات در تنظیم هیجانی می‌تواند فرمهای گوناگون از قبیل اجتناب/ بیش درگیری (مانند نشخوار فکری، نگرانی، وسواس های ذهنی[۲۷۲] ، ولع مصرف مداوم مواد مخدر، انگیزه قوی، تحریکات شدید و رفتارهای وسواسی[۲۷۳] را به خود بگیرد و یا فرد را درگیر تجربیات مثبت (مانند بلندپروازی ها[۲۷۴] که با ماجراجویی، ریسک کردن، چالش جویی و حتی موفقیت در ارتباط است) کند. از سویی بنا به گفتۀ مارلات[۲۷۵] (۱۹۹۴، به نقل از هیز و فلدمن، ۲۰۰۴) تصور می شود که اعتیاد راهی برای نگه داری هم بلندپروازی های زندگی و هم راهی برای جلوگیری از قهقرایی های[۲۷۶] زندگی است. افراد با مهارت کمتر در تنظیم هیجانی ممکن است بین کم یا بیش درگیری مردد باشند، تصور می شود که نشخوار فکری که نوعی بیش درگیری است وسیله ای برای پرت کردن حواس از مشکلات واقعی زندگی باشد (جکوبسون[۲۷۷] و همکاران، ۲۰۰۱). رضوان و همکاران، (۱۳۸۵) در پژوهش خود به ارتباط مثبت بین تنظیم هیجانی و شادکامی و نشخوار فکری پی بردند.

محققان دیگری نشخوار فکری را نوعی عکس العمل هیجانی می دانند که در صورت کاربرد نابجا می‌تواند منجر به مشکلات روانی شود، به عنوان مثال چمبرز و همکاران (۲۰۰۹) بر این عقیده اند که عکس العمل های هیجانی از قبیل نشخوار فکری (برای مدیریت افسردگی) و یا نگرانی (برای کاهش اضطراب)، در صورتی که به صورت ناهشیارانه و تنظیم نشده اجازۀ بروز داده شوند، ممکن است در موقعیت های خاص مشکل ساز شوند. دروال[۲۷۸] (۲۰۰۸)، در تحقیقی که اثرات نشخوار فکری را می سنجید، ‌به این نتیجه رسید که تضعف در تنظیم و کنترل خلق منفی (با به کارگیری استراتژی های انطباقی) با نشخوار فکری و علائم افسردگی همراه است. بنا به گفتۀ اسپایکر (۲۰۱۱)، سبک انطباقی متمرکز بر هیجان[۲۷۹] به صورت مثبت با نشخوار فکری هم پوشی دارد.

بر اساس DSM-IV-TR، «یکی از ملاک های تشخیصی سوء مصرف مواد مخدر منجمله مت آمفتامین، مشکلات پایدار یا عود کنندۀ اجتماعی یا بین فردی (ناشی از تأثیرات ماده) و همچنین از ملاک های تشخیصی وابستگی به مواد مخدر، مشکلات روان شناختی و جسمی مستمر و عود کننده از قبیل افسردگی می‌باشند» (سادوک و سادوک، ترجمه رضاعی، ۱۳۸۷، ص ۴۷۸) که این ملاک ها به احتمال زیاد با آسیب پذیری های ناشی از نشخوار فکری و تضعیف تنظیم هیجانی در ارتباط هستند.

۲-۲-۸ اعتیاد و موج سوم رفتار درمانی

بر اساس گفتۀ برزلین و همکاران (۲۰۰۲)، در درمان های شناختی رفتاری، تغییر در پردازش های توجه و حافظه که شامل سه استراتژی اجتناب از محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد[۲۸۰] (مانند افراد، مکان ها، اشیاء)، استراتژی های رفتاری فعال[۲۸۱] ( مانند مهارت های ارتباطی، مهارت حل مسئله که منجر به بالا رفتن اعتماد به نفس در موقعیت های پرخطر می شود)، و باز سازی شناختی[۲۸۲] (مانند بحث منطقی برای افکار ناکارآمد که عکس العمل های عاطفی را در موقعیت های پرخطر تنظیم می‌کند) باعث جلوگیری از عود مصرف مواد می‌شوند.

ثابت شده است که درمان شناختی رفتاری سنتی به طور کامل در جلوگیری از عود مصرف مواد مؤثر نیست. برزلین و همکاران (۲۰۰۲) بیان می دارند که دلیلی که چرا درمان شناختی رفتاری سنتی به طور کامل در جلوگیری از عود مصرف مواد مؤثر نیست این است که این درمان به صورت اصلی روی استراتژی های کنترل رفتار و شناخت تکیه می‌کند، استراتژی هایی که ممکن است در موقعیت های پر خطر که مراجع کنترل کمتری دارد، مؤثر نباشد. اسموت و همکاران (۲۰۱۰) در مطالعه ای با قرار دادن ۱۰۴ نفر از افراد سوء مصرف کنندۀ مواد در دو گروه درمان شناختی- رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد[۲۸۳] نشان دادند که میزان ماندن افراد در درمان های روان شناختی شدیداًً چالش برانگیز است، در حدود یک سوم افراد ریزش داشتند و تنها ۲۱ درصد در درمان شناختی- رفتاری در تمام ۱۲ جلسۀ درمان حاضر شدند، با این وجود، تأثیر این دو درمان بر مصرف آمفتامین و تسکین آسیب های روان شناختی آن معنادار بوده است.

در پاسخ به ناکارآمدی نسبی درمان های شناختی رفتاری منجمله مدل درمانی ماتریکس در جلوگیری از مصرف و عود مصرف مواد منجمله مت آمفتامین، درمان های جدیدی از ترکیب ذهن آگاهی و عناصر درمان های شناختی رفتاری ابداع شدند. بنا به گفتۀ ایروین[۲۸۴] و همکاران (۱۹۹۹)، ممکن است ترکیبی از عناصر درمان های سودمند، اثرات درمانی «جلوگیری از عود مصرف» را افزایش دهند. برزلین و همکاران (۲۰۰۲) شباهت و تفاوت بین شناخت درمانی رفتاری ((CBT[285] و ذهن آگاهی را اینگونه بیان می‌کنند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...