دیدگاه‌های شناختی و زیستی با هم، تصویر جامعی از فرایند هیجان در اختیار می‌گذارند. طرفداران نظریه شناختی معتقدند که ارزیابی معنی، موجب هیجان می‌شود اما طرفداران برتری عوامل زیستی معتقدند که واکنش‌های هیجانی لزوماًً به ارزیابی‌های شناختی نیازی ندارند. آن ها معتقدند که هیجان‌ها می‌توانند بدون رویدادشناختی قبل از آن روی دهند ولی نمی‌توانند بدون رویداد زیستی قبل از آن، روی دهند .

نمایندگان دیدگاه زیستی دلایلی همچون: پاسخ هیجانی اطفال به برخی رویدادها به رغم کمبود‌های شناختی، شروع سریع هیجان کوتاه مدت بودن آن ها و خودکار و غیر ارادی بودن آن ها، ناشی شدن از مدارهای عصبی مغز را برای اثبات اهمیت عوامل زیستی بیان می‌کنند. از طرف دیگر نمایندگان دیدگاه شناختی : ارزیابی شناختی فرد از معنی یک رویداد، تجربه هیجان در برخی موقعیت‌ها و عدم تجربه آن در موقعیت‌های دیگر، پردازش اطلاعات بعد از وقوع پیامدها را دلایلی برای اثبات فرضیه خود مبنی بر اینکه فعالیت شناختی شرط لازم هیجان است را می‌آورند. در مقابل این دو دیدگاه، دیدگاهی معتقد است که انسان‌ها دو سیستم همزمان دارند که هیجان را فعال و تنظیم می‌کنند. یک سیستم، سیستم فطری، خودانگیخته و فیزیولوژیکی است که به صورت غیر ارادی به محرک‌های هیجانی واکنش نشان می‌دهد و سیستم دیگر، سیستم شناختی مبتنی بر تجربه است که به صورت تعبیری و اجتماعی واکنش نشان می‌دهد.

منشاء سیستم زیستی به تاریخ تکامل باستانی گونه برمی‌گردد که اطلاعات حسی به سرعت، خودکار و به صورت ناهوشیار توسط ساختارها و گذرگاه های زیر قشری مغز (لیمبیک) پردازش می‌شود. سیستم دوّم(شناختی) به تاریخچه فرهنگی و اجتماعی منحصر به فرد انسان بستگی دارد . این دو سیستم مکمل هم هستند نه رقیب هم و برای فعال کردن و تنظیم کردن تجربۀ هیجان، با هم کار می‌کنند. (بک[۱۲۵] ، ۱۹۸۴)

پلاچیک[۱۲۶] (۱۹۸۵) معتقد است که هیجان یک فرایند است. زنجیرۀ رویدادهایی شامل : شناخت، انگیختگی، احساس ها، آمادگی برای عمل، جلوه‌های بیانگر و فعالیت‌های رفتاری که در حلقۀ بازخورد هیجان جمع شده‌اند. طبق این نظریه، شناخت‌ها مستقیماً موجب هیجان‌ها نمی‌شوند، کما اینکه رویدادهای زیستی هم مستقیماً آن ها را به وجود نمی‌آورند. شناخت، انگیختگی، آمادگی برای عمل، احساس ها، جلوه‌های بیانگر و فعالیت رفتاری آشکار با هم تجربه ای را تشکیل می‌دهند که موجب هیجان می‌شود، برآن تأثیر می‌گذارد و آن را تنظیم می‌کند.

اما ‌در مورد تعداد هیجان‌ها نیز دید گاه‌های مختلف، نظریات متفاوتی را ارائه می‌دهند . دیدگاه زیستی معمولاً روی چند هیجان اصلی تأکید می‌کند که حداقل دو یا سه و حداکثر ده تا هستند . مثال : خشم، ترس، اندوه، شادی، نفرت، تعجب، شرم، گناه، علاقه و حقارت. همه پژوهشگران دیدگاه زیستی معتقدند که : ۱- تعداد کمی‌هیجان اصلی وجود دارد و ۲- هیجان‌های اصلی در تمام انسان‌ها و حیوانات مشترک هستند و ۳- هیجان‌های اصلی ثمره زیست شناسی و تکامل هستند .

پژوهشگران دیدگاه شناختی قاطعانه تأکید دارند که انسان‌ها خیلی بیشتر از ۲ تا ۱۰ هیجان را تجربه می‌کنند آن ها معتقدند که تعداد محدودی مدار عصبی، جلوه‌های صورت، واکنش‌های بدنی وجود دارند اما چند هیجان مختلف می‌توانند از یک واکنش زیستی ایجاد شوند.

همه نظریه پردازان معتقد هستند که ده‌ها هیجان وجود دارد . اکمن و دیویدسون[۱۲۷] (۱۹۹۴) معتقدند که برخی هیجان‌ها اصلی تر از هیجان‌های دیگر هستند و اکمن معتقد است که هر هیجان اصلی فقط یک هیجان نیست بلکه مجموعه ای از هیجان‌های مرتبط است . مثلاً خشم یک هیجان اصلی است که شامل مجموعۀ خصومت، غضب، غیظ، برآشفتگی، دلخوری، بیزاری، رشک و ناکامی‌نیز است ( اکمن و دیویدسون ،۱۹۹۴).

هیجان‌های اصلی دارای ملاک‌های مشخصی هستند از جمله : فطری هستند نه اکتسابی، در تمام افراد از شرایط یکسانی به وجود می‌آید، به صورت منحصر به فرد و متمایز ابراز می‌شوند و پاسخ فیزیولوژیکی متمایز و بسیار قابل پیش‌بینی را فراخوانی می‌کنند . با توجه به اینکه برخی از پژوهشگران با مفهوم هیجان‌های اصلی مخالف هستند اما در کل در تمام فهرست‌ها هیجان‌های اصلی عبارتند از : ترس، خشم، نفرت، غم، شادی و علاقه

۲-۳-۱۰- ابعاد و مؤلفه‌‌های هیجان

هیجان‌ها چند بعدی هستند ومی‌توان هیجان را به صورت پدیده‌های ۱- ذهنی ۲- زیستی ۳- هدفمند ۴- اجتماعی بیان کرد.

در نگاه اوّل، همگی هیجان‌ها را به عنوان « احساس » می‌شناسیم . اما احساس‌ها فقط جزئی از هیجان هستند. هیجان‌ها دارای ابعاد ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی هستند. این ها در واقع چهار ویژگی هیجان هستند .

وقتی رویدادهای مهمی‌برای ما پیش می‌آید، واکنش‌های زیستی و شناختی در ما فعال می‌شود. ‌این فرایندهای زیستی و شناختی، هیجان را به وجود آورده و ما را برای مقابله کردن سازگارانه با رویدادهای مهم زندگی، آماده می‌کند. ‌این فرایندهای درگیر در هیجان که می‌توان از آن‌ ها به مراحل هیجان نیز یاد کرد، از‌ این قرارند:

الف) ابعاد زیستی؛ هیجان‌ها تاحدودی واکنش‌های زیستی به رویدادهای زندگی هستند و در واقع بدن انسان در زمان برانگیختگی هیجان، دچار تغییرات فیزیولوژیکی عمده‌ای می‌شود. بدن در مواجهه با موقعیت‌های هیجانی، با فعال کردن این موارد خود را برای مقابله کردن سازگارانه آماده می‌کند (مثلا برای گریختن در موقع تهدید آماده می‌شود):

۱٫ قلب، ریه و عضلات (سیستم عصبی خودمختار)؛ بخش عمده تغییرات فیزیولوژیکی موقع هیجان، ناشی از فعالیت بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار است که وظیفه آماده‌سازی بدن را برای اعمال اضطراری بر عهده دارد. سمپاتیک که با آزاد کردن هورمون‌های “اپی‌نفرین” و “نوراپی‌نفرین” باعث تغییر بدنی می‌شود، ‌این سلسله از تغییرات را در بدن‌ایجاد می‌کند:

۱٫ افزایش فشار خون و ضربات قلب، تند شدن تنفس، فراخی مردمک چشم، افزایش تعرق و کاهش ترشح بزاق و مخاط، افزایش قند خون جهت فراهم شدن انرژی بیشتر، کاهش حرکات روده و معده، چرا که خون در ‌این لحظات بیشتر به سمت مغز و عضلات سرازیر می‌شود، دانه‌دانه شدن پوست و راست شدن موها و لخته شدن خون به هنگام جراحت.

۲٫ غدد و هورمون‌ها (سیستم درون‌ریز)

۳٫ ساختار‌های لیمبیک مغز مانند هیپوتالاموس (مدارهای عصبی مغز)

۴٫ فعالیت عصبی و سرعت پردازش اطلاعات (سرعت شلیک عصبی)

۵٫ حالت‌های مجزای سیستم‌های زیستی، انسان هیجان را تجربه می‌کند و به طور مثال برای مقابله کردن با تهدید قریب‌الوقوع، آماده‌تر می‌شود ( شولتز و شولتز، ۱۹۹۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...