دکتر” جیم نیو من” درکتاب خود به نام” ترمز های خود را رها کنید” . احساسات منفی را به نوعی ترمز در زندگی و احساسات مثبت را به نوعی گاز در زندگی تشبیه می کند که سرعت کامیابی را افزایش می‌دهد.
شخصیت شما تابع اندیشه های شماست ،همیشه این را به خاطر داشته باشید که شخصیت شما تابع تفکری است که نسبت به خود داریدو نیروی فکرتان آن را ساخته است.
کارهای شما از طرف اندیشه های شما هدایت می شوند. شما همان آ دمی هستید که در فکر خود تصور می کنید و دیگران همان فکری را نسبت به شما می کنند که شما نسبت به خود دارید . همواره سعی کنید که ارزش هایتان را دایم به خود گوشزد کنید و به خود بقولانید که خیلی عالی هستید و از عهده هر کاری به نحو احسن برمی آ ئید ومیتوانید بهتر ازاین باشید .
عبارات زیر را هرگز از یاد نبرید الف ) ظاهر یک فرد متشخص را داشته باشید ، این به شما کمک می کند که مانند افراد متشخص فکر کنید . مراقب ظاهرتان باشید . ظاهرتان با شما حرف می زند ، همیشه به شما روحیه و اعتماد به نفس می دهد . ظاهر تان یعنی لباس پوشیدن ، تمیز و پاک بودن ، راه رفتن و … با دیگران هم حرف می زند و باید گویای این مسئله باشد که با شخص ارزشمندی روبرو شده اند شخصی باهوش ، موفق و قابل اعتماد.
ب)کارتان را با اهمیت تلقی کنید ، اگر این اعتقاد را نسبت به کارتان داشته باشید ، هر روز توفیق بیشتری در کار پیدا خواهید کرد . اگر فکرکنید کارتان دارای اهمیت است ،زیر دستان شما هم کارتان را مهم تلقی خواهند کرد ..
بنابرین زمانی می توانیم در کاهایمان موفقیت کسب نمائیم که اعتقاد راسخ به آن داشته و اهمیت به آن کار دهیم.
ج)روزی چند بار با اندیشه های مثبت به خود دل و جرات بدهید ، یک برنامه تبلیغاتی با موضوع شناساندن ارزشها به خود ترتیب دهید . درتمام موقعیت ها فراموش نکنید که یک انسان طراز اول می توانید باشید و هستید . همواره ارزشهای خود را به خود و سپس به دیگران گوشزد کنید . البته نباید باعث عجب و خود پسندی گردد.
د)کلمه ناممکن را از فرهنگ لغت ذهن خود خارج کنید :ناممکن واژه ویرانگر است . اینکه “این کار نشدنی است” ، زنجیر وار افکار منفی دیگری را در تایید خود تولید می کنند
۱۵- نشاط :
توانایی احساس رضایت از زندگی، احساس رضایت از خود و دیگران، سرزندگی و ابراز احساسات مثبت را بررسی می کند.
هر چقدر هوش عاطفی فردی بالاتر باشد، به نقش و تاثیر عواطف بر کنش‌ها و رفتارهایش آگاه‌تر است و سعی می‌کند متناسب با موقعیت بهترین عاطفه را در خود ایجاد کند تا بهترین نوع تفکر و حل مسئله را انجام دهد. فردی که EQ بالا دارد می‌داند که چگونه تاثیر منفی هیجانات را بر تفکر خود اصلاح نماید.

۳-۲- تاریخچه و تعریف استرس:

واژه استرس در قرن پانزدهم میلادی به معنای فشار فیزیکی بکار می‎رفته است. در سال ۱۷۰۶ این اصطلاح برای توصیف سختی ، دشواری یا بدبختی بکار برده شد و در اواسط قرن ۱۹ به معنای فشار گسترش یافت و این فشار هم به معنای نیروی وارده بر بدن و هم روان مورد استفاده قرار گرفت. (ربر ، ۱۹۸۵؛به نقل از رضایی؛۱۳۸۷ )

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

مفهوم استرس اغلب با نام “ هانس سلیه” تداعی می‎شود. وی برای نخستین بار این اصطلاح را برای مجموعه خاصی از علایم بکار برد. هانس سلیه در سال ۱۹۲۶ هنگامی که دانشجوی رشته پزشکی بود. مشاهده کرد موشهایی که مواد سمی به آنها تزریق می‎شود علایم مشابه افراد بیمار و آسیب دیده از خود نشان می‎دهند. وی نخست چنین نشانه هایی را سندرم رنجوری نامید و سپس واژه استرس را برای این سندرم بکار برد ، سلیه این اصطلاح را از فیزیک به عاریه گرفت ( پولادی ، ۱۳۷۹).
تعاریف زیادی از استرس بعمل آمده که به تعدادی از آنها اشاره می‎شود :
۱ـ لازاروس (۱۹۷۸ ؛ به نقل از رضایی،۱۳۸۷ ) با بهره گرفتن از توصیفهای روان شناختی ، استرس را به عنوان مجموعه‎ای از متغیرهای وابسته به هم و فرایندی که به میزان زیادی مشخص شده است ، تعریف می‎کند که این پیوند یا وابستگی، شخصی ـ تصوری بوده و ویژگیهای خاص خود را داراست. بنظر وی بخش عمده‎ای از واکنش فرد به استرس منوط به ارزیابی فرد از توانائیهای خود ، چگونگی برخورد و کنترل موقعیتهای استرس زا و اهمیتی که چنین رویارویی برای سلامتی فرد دارد، است .
۲ـ لازاروس و فالکمن[۱۰۴] (۱۹۸۴) استرس را فرایند انطباق یا سر و کار داشتن با محرکهای پیرامونی می‎دانند که این محرکها مخرب یا تهدیدانگیز بوده و کارکردهای فیزیکی یا روانی فرد را تحلیل می‎برد.
۳ـ ربر (۱۹۸۵ ؛به نقل از آفایی ؛ ۱۳۸۰) معتقد است که استرس عبارت است از “یک حالت تنش روان شناختی که بوسیله انواع نیروها یا فشارهای جسمانی ، روانی و اجتماعی حاصل می‎گردد“.
۴ـ استرس در واقع هر نوع تنش و عدم تعادل روانی است که تعادل عمومی انسان را مورد تهدید قرار می‎دهد و تعادل زیستی وی را بر هم می‎زند و می‎تواند احساسات منفی ایجاد کند و احساس خوب بودن فرد را به مخاطره بیاندازد( پولادی ، ۱۳۷۹).
۵ـ اصطلاح تنیدگی یا استرس از کلمه لاتین مشتق شده که به معنای “در آغوش گرفتن ، فشردن و باز فشردن است. رفتارهایی که می‎توانند با احساسات متضاد همراه باشند. فشرده شدن یا زیر فشار قرار گرفتن به اختناق منتهی می‎شود و احساس درماندگی و اضطرابی را بوجود می‎آورد که قلب و روح را در بر می‎گیرد“ (آفایی ، ۱۳۸۰).
۶ـ ساعتچی(،۱۳۸۴)استرس را چنین تعریف کرده است : “وقتی فرد در شرایط و اوضاع و احوالی قرار می‎گیرد که تحت فشار واقع شود یا احساس ناراحت کننده‎ای به او دست بدهد، عصبی باشد، احساس ناکامی و تنش کند یا در تعارض و بلاتکلیفی باشد می‎توان گفت که وی تحت استرس قرار گرفته است.“
۷ـ استرس حالتی پویا و هیجان انگیز است که فرد با یک فرصت ، محدودیت یا تقاضای غیرعادی مواجه می‎شود و واکنش های احساسی، فیزیکی و شناختی از خود نشان می‎دهد (آفایی ، ۱۳۸۰).
۸-استرس پاسخی است که فرد برای سازگاری با یک وضعیت متفاوت با وضعیت عادی بصورت رفتاری، روانی یا جسمانی از خود بروز می‎دهد (لوتانز، به نقل از هادی نژاد ؛ ۱۳۸۰)

۱-۳-۲- فیزیولوژی استرس :

اگرچه اندیشمندان استرس را از دیدگاه های مختلف مورد بررسی و توجه قرار داده‎اند اما ارزیابی فیزیولوژی استرس و تحولات جسمی انسان در شرایط استرس زا به شرح زیر بیان شده است :
در مواجه با استرس ، بخشهایی از دستگاه عصبی شامل دستگاه عصبی خود مختار و دستگاه عصبی غدد درون ریز فعال می‎شوند. بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خود مختار در شرایط وقوع استرس و در موقعیت های اضطراری و هیجانی ، ذخایر بدن را به حرکت در می‎آورد. ( کنن به نقل از هادی نژاد ؛۱۳۸۰ ) این نحوه پاسخ ها را واکنش خطر ـ اجتناب نامید.
فعال شدن دستگاه سمپاتیک ، بدن را برای فعالیت های حرکتی شدید موردنیاز، جهت حمله ، دفاع یا گریز آماده می‎کند. واکنش های این مورد شامل افزایش میزان و قدرت انقباض قلبی ، جمع کردن خون رگها در پوست، افزایش فعالیت معدی ـ روده‎ای ، افزایش تنفس ، تحریک غدد عرق و گشاد شدن مردمک چشم هاست. بخش پاراسمپاتیک هم در شرایط آرامش و دفع خطر فعال شده و در همان بخشهایی که دستگاه سمپاتیک تغییرات ایجاد کرده‎اند به شکل معکوس دست به عمل زده و اعضای بدن را به حالت معمول خود در می‎آورد.
هیچ دستگاه درون ریزی وجود ندارد که تحت تأثیر استرس قرار نگیرد. از بین هورمونهایی که توسط بخش هیپوفیز ترشح می‎شوند هورمون آدرنوکورتیکوتروپیک در پاسخهای استرس نقش بسیار مهمی دارد. زمانی که غده هیپوفیز توسط هیپوتالاموس تحریک می‎شود، هورمون را رها می‎کند و آن هم به نوبه خود ،روی غده فوق کلیوی دست به عمل می‎زند. هورمونی که توسط هیپوفیز ترشح شده است ، قشر غده فوق کلیوی را تحریک کرده وموجب ترشح گلوکوکرتیکوتیدها می‎شود که نوعی هورمون هستند. مهمترین این هورمونها کورتیزول است و آنچنان با استرس در ارتباط است که سطح کورتیزول موجود در خون ، شاخصی برای استرس به شمار می‎آید. ترشح کورتیزول ، ذخایر انرژی بدن را به حرکت در می‎آورد و سطح قند خون را بالا می‎برد تا انرژی موردنیاز سلولهای بدن را فراهم نماید.
قشر غده فوق کلیوی توسط دستگاه عصبی سمپاتیک فعال شده و کاتکول آمین‎ها را ترشح می‎کند. کاتکول آمین ها حاوی اپی نفرین و نوراپی نفرین هستند. اپی‎نفرین ارتباط بسیار نزدیک و بی‎نظیری با استرس دارد و گاهی به عنوان شاخصی برای استرس به شمار می‎آید (کوپر، ۱۹۸۴، به نقل از آفایی ، ۱۳۸۰).
“کنن” طی تحقیقات خود به این نتیجه رسید که وقتی گربه‎ها با پارس کردن سگها مواجه می‎شوند، قشر غده فوق کلیوی آنان به ترشح اپی‎نفرین می‎پردازد.“سلیه” به این نظریه استناد کرد که قشر غده فوق کلیوی به ابعاد ظرفیت استرس جسمانی و روانی پاسخگو است و در نتیجه فعالیت های چند دستگاه را تغییر می‎دهد.
البته تشریح موقعیت های واقعی چندان هم ساده نیست، بسیاری از تجارب مطبوع هم محرکی برای ترشح اپی‎نفرین به حساب می‎آیند و این خود بیانگر نقشی است که اپی‎نفرین در شرایط تهیج و برانگیختگی اعم از شرایط ناگوار یا استرس زا و یا شرایط مطبوع دارد (پی یر ۱۹۸۸ ، به نقل از بصیری ۱۳۷۹).

۲-۳-۲- نظریه های مربوط به استرس :

توجه روز افزون به موضوع استرس باعث رشد و گسترش چندین نظام علمی مختلف در خصوص آن شده است که در اینجا دیدگاه های زیستی و روانی ـ اجتماعی مورد بررسی قرار می‎گیرند :

الف ـ دیدگاه زیستی :

چنانچه بخواهیم خاستگاه این دیدگاه را ردیابی کنیم ، باید به آزمایشهای “کنن” بر روی استرس هیجانی برگردیم. وی استرس و پاسخ ناگهانی آنرا یک موضوعی در نظر گرفته که نقش انطباقی دارد و فرد را برای رویارویی با خطر آماده می‎سازد. بازشناسی خطر با فعالیت غده آدرنال پی گیری می‎شود و برانگیختگی اعصاب سمپاتیک باعث افزایش ضربان قلب، تنفس و تنش عضلانی می‎شود و در عین حال جریان خون را به سوی پوست و عروق کاهش می‎دهد. در حالت برانگیختگی شدید، فرد به سادگی قادر به رویارویی و مقابله با خطر نمی‎شود(اقایی، ۱۳۸۰).
سلیه از دیگر افرد صاحب نظر در این زمینه است، وی اندوکرمینولوژیست بود و طبعاً به عوامل فیزیولوژیایی بیشتر توجه کرده است. نامبرده استرس را حالتی می‎داند که بوسیله یک سندرم آشکار می‎شود و این سندرم به سازگاری عمومی موسوم است. که سه مرحله دارد : مرحله هشدار، مرحله مقاومت ، مرحله تحلیل‌رفتگی.
در مرحله اول یافته‎های قشری آدرنال هورمونهایی در خون آزاد می‎کند، در مرحله دوم ارگانیزم با تمهیداتی در مقابل عوامل استرس زا مقاومت می‎کند و علایم برانگیختگی اولیه ناپدید می‎گردند. در مرحله سوم همه مقاومت بدن پایان یافته ، علایم منفی دوباره ظهور می‎کنند و سرانجام ارگانیزم حتی ممکن است بمیرد (سلیه ،به نقل از حسن زاده ؛ ۱۳۷۵ )
از نظر هانس سلیه بیماریهایی که معمولاً در اثر استرس ایجاد می‎شوند عبارتند از: زخم معده، فشارخون بالا، ناراحتی های قلبی و مشکلات عصبی (سلیه ،به نقل از حسن زاده ؛ ۱۳۷۵).
پژوهشگر دیگری که به بررسی جنبه فیزیولوژیکی استرس پرداخته مارتین[۱۰۵](۲۰۰۰)است. ماسون نشان داد که سیستم آندوکربنی ، الگوهای مختلفی از پاسخ به تهدیدهای متفاوت را ظاهر می‎سازد. واکنش به ابهام یا سردرگمی با افزایش در کاتوکلامین ها (نوراپی نفرین و اپی نفرین) و کورتیزول همراه می‎شود ، در صورتی که ترس و عصبانیت فقط نوراپی نفرین و کورتیزول را زیاد می‎کند. وانگهی، آزمایش ماسون ، وحدتی را بین رویکردهای بیولوژیکی و روانی اجتماعی پیرامون استرس نشان می‎دهد. او در یک سلسله تحقیقات انجام شده با حیوانات موفق شد که نقش آگاهی از تهدید یا خطر را به عنوان عاملی که مستلزم پاسخ به رویداد است. معرفی نماید (ماسون ، ۱۹۷۵ ؛ به نقل از آفایی ، ۱۳۸۰) .

ب ـ دیدگاه روانی ـ اجتماعی

این دیدگاه با انبوهی از شواهد پژوهشی حمایت می‎گردد که معمولاً جدای از تحقیقات فیزیولوژیکی هستند. در این دیدگاه استرس به عنوان پاسخی در نظر گرفته می‎شود که ارگانیزم هنگام رویارویی با خواسته‎های تحمیل شده ارائه می‎دهد. رویکرد فوق به بررسی نقش استرس در بهداشت افراد عادی می‎پردازد و کانون توجه به تعامل بین عوامل فشار زا و نظام ارزیابی و ارزشیابی شخص متمرکز است (لازاروس ، ۱۹۶۶ ؛ به نقل از پولادی ری شهری ،۱۳۷۹).
قطب افراطی نظریه فوق این است که هیچ چیزی استرس آور نیست مگر اینکه خود فرد به آن رویداد معنی و مفهوم استرس دهد، به این معنی که پی‎آمدهای جسمانی عوامل فشار زا از کمترین اهمیت و ارزش در مقایسه با ارزشیابی که فرد از تهدید موقعیت خود بعمل می‎آورد، برخوردارند. هیچ رخدادی بطور مطلق استرس زا نیست ، برای نمونه یک آزمایش ایجاد استرس در آزمایشگاه تست فشار سرما است، در این آزمایش فرد یک دست یا پای خود را در ظرفی محتوی ترکیبی از یخ و آب در حدود ۴ درجه سانتی گراد قرار می‎دهد و حدود دو دقیقه در آنجا نگه می‎دارد. این حالت ممکن است ایجاد استرس نماید. حال آنکه در برخی مناطق شمالی اروپا واقع در کنار دریا، فرد یا گروههایی یافت می‎شوند که درست در وسط فصل زمستان جهت شنا در آب یخ زده به دریا می‎روند. ناراحتی‎های ناشی از قرار دادن یک دست در آب سرد در آزمایشگاه در برابر لذت حاصل از شنا کردن در اقیانوس آن هم در وسط ماه ژانویه در یک آب و هوای سرد شمالی، دقیقاً موضوع تعریف فوق از استرس به شمار می‎آیند. لذا استرس ممکن است فقط هنگامی وجود داشته باشد که فرد چنین معنایی را به آن اختصاص ‎دهد. (لازاروس، ۱۹۶۶ به نقل از پولادی ری شهری ، ۱۳۷۹).

۳-۳-۲- نشانه های شایع استرس :

استرس روی اشخاص به انواع و اقسام گوناگون تأثیر می‎گذارد ، احتمالاً تنها نشانه استرس که همه از آن شکایت دارند وجود تنش است. همچنین احساس استرس روی اشخاص تأثیرهای متفاوت بر جای می‎گذارد ، یکی از تفاوتهای عمده در این است که استرس روی بعضی ها تأثیرهای روانی و روی جمعی تأثیرهای جسمانی بر جای می‎گذارد. ممکن است استرس روی خلق و خو و مشرب شخص اثر بگذارد و یا مثلاً زبان کسی را زخم کند. به دلایلی که نامشخص است، استرس روی هر کس به شکلی تأثیر می‎گذارد. کیریاکو (۱۹۷۸ ؛ به نقل از جلالی دهکردی ۱۳۸۲) نشانه‎های شایع استرس را به شرح ذیل نام می‎برد :

۱ـ تحریک پذیری

۲ـ بیخوابی

۳ـ بدخلفی

۴ـ تیکهای عصبی

۵ـ دردهای عمومی

۶ـ حملات وحشت

۷ـ میل به گریه

۸ـ احساس بیقراری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...