۱-۳-۱-۶-تفاوت در نوع آموزش زن و مرد
در نظر روسو نباید نظام آموزش نسبت به دو جنس یکسان باشد و پرورش زن باید عکس روش تربیت مرد باشد.[۲۰۷] بانوان باید از نظام آموزشی ویژه «زن طبیعی» برخوردار گردند و درس ها و موضوع های آن در رابطه با آموزش حفظ پاکدامنی، خانه داری، داشتن حجب وحیا و مطیع و وابسته بودن به مردان باشد. به عقیده او باید توانایی های انسان را از زمان کودکی به او آموزش داد و آن تعلیمی بر پایه طبیعت فرد باشد و مطابق با وظایفی که در آینده برعهده می گیرد. همو مهمترین وظیفه زنان را رسیدگی به امور مردان می داند و این که زنان منحصراً برای خاطر مردان باید پرورش یابند[۲۰۸] و تمام تعلیم زنان باید در ارتباط با جنس مذکر وبرای نیل به لذات و ارضای آن ها صورت گیرد. آموزش آنان باید آموزشی باشد که برای مردان مفید است و بدیهی است مفید بودن زن در ارتباط با برآوردن خواسته ی مرد و مورد پسند و امانتدار او واقع شدن می باشد. همو وظیفه اصلی زنان را در این می داند که مردان را از ایام کودکی پرورش دهند و در ایام کهولت مراقب و نگهدارشان باشند و در طول حیات به آنان تسلی دهند و زندگی آنان را مطبوع و شیرین سازند. این ها اموری است که در تمام دوران به عهده زنان است و لازم است که این مسئولیت از ایام کودکی به دختران آموخته شود تا وی منحصراً برای خاطر مرد پرورش یابد.[۲۰۹]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۳-۱-۷-تابعیت زن از مذهب همسر
روسو جایز نمی داند زنان خود، مذهب انتخاب کنند. زیرا همانطور که رفتار زن می باید تابع افکار عمومی باشد، به همانگونه ایمان و اعتماد او باید تحت الشعاع افکار عمومی باشد. از نظر روسو هر دختر باید مذهب مادرش را بپذیرد و به طریق اولی هر زن شوهردار باید به آئین همسرش باشد[۲۱۰]و عقیده اش تابع اعتقاد مرد خود باشد.
۱-۳-۱-۸-طبیعی بودن اختلاف بین زن و مرد
در باور روسو نابرابری های بین زن و مرد ساخته و پرداخته فکر انسانی یا نتیجه تعصب و قرارداد اجتماعی نیست. بلکه نظم طبیعت و دلایل طبیعی علت آن می باشد. مردان دارای قوه استدلال هستند و در مقابل زنان از فریبندگی برخوردارند. زن برای مرد آفریده شده و حتی پذیرفته است که با مرد برابر نیست. وی در سراسر فلسفه اش از«طبیعت»تجلیل و ستایش کرده است. همو در کتاب امیل می خواهد سوفی[۲۱۱] را همچون یک «زن طبیعی» تربیت کند. وی به عنوان پند و اندرز به سوفی می گوید: اساسی ترین وظیفه ما آن است که مطابق آن چه که طبیعت خواسته است، عمل کنیم. بدین روی در «وضعیت طبیعی» جنس مؤنث در عمل به خاطر غریزه مادری، سرپرست فرزندان خردسال خود است که طبیعت وی را جهت شیر دادن، تهیه غذا و مراقبت از کودکان به خوبی تجهیز کرده است. اما به محض آن که کودکان توانستند از عهده تهیه غذا خود بر آیند و زنده بمانند، مادرآن ها را رها می کند.[۲۱۲]
۱-۳-۱-۹-ضعف قدرت تعقل[۲۱۳]در زن
ژان ژاک روسو هماهنگ و مطابق با سنت برجای مانده برخی از فلاسفه در غرب معتقد بود، مطالعه حقایق مجرد، از عهده زنان خارج است و تمام تحصیلات آن ها باید جنبه عملی داشته باشد.[۲۱۴]او پس از بیان پایین بودن قدرت تفکر در زنان به شرح وظایف آن ها می پردازدکه نیازی به تعقل ندارد و آن را شامل؛ شوهر داری، خانه داری، مراقبت از کودکان و پاکدامنی می داند. همو در تأکید این مطلب ساختار طبیعی مرد را ساختاری عقلانی و نقش آفرین و دارای توانایی نامحدود بیان می کند تا توانایی تعقل، تفکر و قدرت ابداع و خلاقیت داشته باشد. وی احساسات را در طبیعت زنانه، قوی تر از آن می داندکه به توانایی خردورزی مردان برسد.[۲۱۵]براساس دیدگاه روسو عقل زنان، عقلی تجربی است که در کشف حقایق به او کمک نمی کند ومنطقش یک نوعمنطق عملی است که آن ها را به سوی مسائل واضح و روشن می کشاند.[۲۱۶] ضعف قدرت تعقل در زنان هر گونه ابداع و ابتکاری را خارج از عهده آنان می نماید. بدین روی محافل و مجالس عمومی، بهترین کتاب برای آن ها بشمار می آید.[۲۱۷]در نظر روسو باید یکی از زوجین از عقل کمتری برخوردار باشد و آن زن است زیرا نقش او در زندگی وابسته بودن به مرد است و تداوم زندگی در این وابستگی قرار دارد. وی می گوید که اگر زوجین هر یک به تنهایی دارای عقلی کامل بودند، به جای وابستگی به یکدیگر، همواره دراختلافی بی پایان زندگی می کردند. به طوری که هیچکدام قادر به ادامه زندگی مشترک نمی شدند.[۲۱۸]
۱-۳-۱-۱۰-شرارت در جنس مؤنث
روسو در نظرات خود زن را محور شرارت معرفی می کند و به دفاع و توجیه این نظریه می پردازد. همو دوره پدرسالاری را دوره طلایی می داند که موجب استحکام خانواده شده است. در این دوره، زنان به دلیل گرایش به خانه داری و پرورش کودک، خانه نشین هستند و مردان برای جستجوی معاش از خانه خارج می شوند و براین اساس مردان به مثابه ارباب صاحب اجناس و کالا می باشند و این مالکیت موجب وابستگی کودکان به پدران می باشد تا بتواند مقداری از این کالا را در صورتی که فرزندان مطیع و شایسته باشند، در اختیارشان قرار دهد. در این دیدگاه فعالیت زنان سودمند تلقی نمی شود و آن ها از لحاظ اقتصادی وابسته به مردان می باشند[۲۱۹]همو به دنبال بررسی موضوع پدر سالاری توسط برخی تاریخ نگاران این موضوع را که زن همواره منشأ شرارت و عامل خطر معرفی شده، را ناشی از تاریخ طولانی پدرسالاری در اجتماعات دانسته[۲۲۰]و معتقد است زنان ظاهرساز و شریر هستند.[۲۲۱]بدین روی در طول تاریخ مردان همواره بدنبال پادزهری برای مقابله با این شرارت بودند تا مانع گسترش و رشد آن گردند. البته ترس از قدرت زنان و این که آن ها را منشأ شرارت معرفی کنند، مختص روسو نیست. این موضوعی است که قبل از روسو نیز مطرح بوده است. به هر حال روسو تمام بدی ها و شرارت های جامعه را به زنان نسبت می دهد و معتقد است؛ اگر مردان نتوانند زنان را زیر سلطه خود نگه دارند، آن ها قادرند از راه های گوناگون بر سرنوشت مردان مسلط شوند.
۱-۳-۱-۱۱-زن عامل دروغ در جامعه
روسو معتقد است، زنان همانند مردان برای سخن گفتن نیازمند اطلاعات نیستند. بلکه ذوق و استعداد خود را بکار می گیرند. آن ها در دوره اول زندگی که هنوز خوب وبد را از هم تشخیص نمی دهند، قضاوت درست ندارند و فقط از چیزهای مطبوع و غیر لازم صحبت می کنند و کم کم عادت می کنند که غیر از این مسائل چیزی نگویند و تنها موضوعی که به نظرشان عملی می آید، این است که همیشه تحت الشعاع دیگران واقع شوند و عادت به دروغگویی پیدا کنند.[۲۲۲] روسو، گاه زنان را به تنهایی عامل فساد در جامعه می داند و گاه شرایط اجتماعی را عامل اصلی فساد معرفی می کند.
۱-۳-۱-۱۲-جزئی نگری زن
در نگرش روسو زنان همانگونه که مردان به اصول و قوانین کلی دست می یابند، قادر به دستیابی به امور نیستند. بلکه آن ها جزئیات را بهتر درک می کنند. بدین روی ظیفه شان این است که قواعد کلی را که به وسیله مردان کشف می شود، بپذیرند و به کار گیرند.[۲۲۳]
۱-۳-۱-۱۳-نبوغ فکری زمینه ساز غرور در زن
ژان ژاک روسو به صراحت بیان می دارد که نبوغ و بلندی فکر در جنس مؤنث موجب غرور در او می شود، به طوری که تمام وظایف خانوادگی اش را زیر پا می گذارد و حتی خود را برتر از شوهرش می داند. به گفته او چنین زنی، وقت خود را صرف ادبیات می کند و نویسندگان و فلاسفه را در خانه جمع می نماید و زندگی همسرش را تیره می سازد و توقع دارد در خارج از منزل همه در برابرش تعظیم نمایند.[۲۲۴]روسو هر نوع گرایش را در زنان منفی می داند و حتی هنر را عامل فساد و حماقت زن برمی شمارد و بیان می دارد: تمام زنان به ظاهر هنرمند و خودخواه در اذهان عمومی در ردیف موجودات احمق شمرده می شوند.[۲۲۵]
۱-۳-۱-۱۴-پاکدامنی تنها فضیلت زن
روسو نقش مردان را در کنترل زنان پس از ازدواج مهم ارزیابی می کند و معتقد است زنان با فضیلت و خوش مشرب برای کسب امتیازات از موقعیت شوهران خود، استفاده می کنند و قادرند احساسات همسران را به نفع خود برانگیزند. روسو در این باره معتقد است زنانی که دارای پاکدامنی و عفت هستند مورد علاقه مردان قرار خواهند گرفت و خواهند توانست بر آن ها تأثیر گذارند و غلبه و سلطه سودمندانه داشته باشند.[۲۲۶]با توجه به دیدگاه روسو پاکدامنی مایه افتخار و عظمت زن است و تنها راه سعادت و خوشبختی اوست،[۲۲۷]گرچه عاری از هر صفت دیگری باشد. همو در این باره می گوید: بسیاری از زنان هستند که ابداً مفهوم شرافت را نمی دانند ولی در اصل، زنان پاکدامنی هستند.[۲۲۸]
۱-۳-۱-۱۵-ملایمت و بردباری مهمترین خصلت زن
از دیدگاه روسو، صفاتی مانند صبر و تحمل کردن در برابر نابرابری ها در ذات زنان وجود دارد. زیرا وضعیت اجتماعی آن ها به طور طبیعی، وضعیتی است که زنان را زیردست قرار داده و این چنین زندگی اجتماعی برای آن ها مقدر شده است. همو، زن را به عدم مقاومت در مقابل ظلم و ستم مرد دعوت می کند و لازمه ایجاد این خصلت را تعلیم و آموزش دختر از زمان کودکی می داند و می گوید که دختران باید چابک و زحمتکش باشند و از همان ابتدای تربیت به تحمل ناملایمات عادت نمایند تا بعدها از سختی های زندگی رنج نبرند. همو پیشنهاد می کند که یکی از راه های آموزش بردباری این است که دختران ناگهان در وسط بازی و تفریح احضار شوند و به کار دیگری مشغول گردند. زیرا صفت اصلی جنس مؤنث ملایمت و بردباری است. او باید از طرف شوهر، همه چیز حتی ظلم را تحمل کند، ولی شکایت ننماید و مطیع باشد.[۲۲۹] البته وی در نفی این موقعیت برای مردان اظهار می نماید که نمی توان با پسرها این گونه رفتار نمود. زیرا احساسات درونی آن ها، زود مشتعل می شود و علیه ظلم و بیدادگری طغیان می کند.[۲۳۰]
۱-۳-۱-۱۶-ناپسند بودن اشتغال و قدرت در زن
در نظر روسو، زن جایگاهی در جامعه ندارد و از نظر اخلاقی، پسندیده نیست که زن در خارج از خانه به سر برد.[۲۳۱] همچنین وی به قدرت رسیدن زنان را ناپسند و عامل فساد می داند. از نقطه نظر او، اگر زن به قدرتی برسد، از دستورات شوهرش سرپیچی می کند و او را آزار می دهد و مرد در حالی که اسیر همسرش شده است، خود را بدبخترین فرد جهان خواهد دید.[۲۳۲]
۱-۳-۱-۱۷-عدم توجه زن به نقش مادری
در دیدگاه روسو مادر بهتر از هر زن دیگری می تواند به کودک خود رسیدگی نماید و طبیعت، مادر را جهت شیر دادن، تهیه غذا و مراقبت از کودکان و خود، به خوبی مجهز کرده و ساختار او را همراه با خاصیت تولید مثل و نگهداری از فرزند قرار داده است. بدین روی مادر نباید بخاطر شرکت در سرگرمی های شادی بخش خود در شهر، فرزندانش را بدست دایه بسپارد و با حقه این کار را به سرانجام برساند.[۲۳۳] در دیدگاه وی کافیست که زن ها به صورت مادران حقیقی درآیند تا خیلی زود مردها جنبه پدران و شوهران واقعی را پیدا کنند. البته وی از زنان در انجام وظایفشان ناامید است و معتقد است سرگرمی ها و لذات دنیوی، زنان را چنان خسته کرده است که دیگر هرگز به این موضع توجه نمی کنند. آن ها نقش مادری خود را فراموش کرده اند و دیگر نمی توانند به صورت مادران واقعی در آیند و هرگز خواستار آن نیستند، حتی اگر هم بخواهند دیگر از دستشان ساخته نیست. البته روسو این امر را شیوه تمام زنان در عصر خود می داند که مخالفت با آن، مبارزه با سایر افراد است . همو گوید: امروز که رسوم مخالف استقرار یافته، هر زنی که بخواهد در این راه توفیق یابد، باید با مخالفت کلیه زنان آشنا که علیه یک سرمشق با هم متحد شده اند، مبارزه نماید. از دیدگاه روسو این گونه بی تفاوتی زن به فرزندش موجب اختلال در فعالیت های مرد به عنوان پدر نیز می شود. در حالی که قبول زحمت شیر دادن، اصلاح اخلاقیات و آداب زندگی را بدنبال دارد و احساسات طبیعت را دوباره در قلب ها بیدار می کند و جاذبه ای را در زندگی ایجاد می نماید که بهترین پادزهر برای مفاسد اخلاقی است و موجب می گردد تا خانواده ها زنده و پر جنبش شوند. بدین ترتیب مراقبت های خانوادگی عزیزترین اشتغال زن و لذت بخش ترین سرگرمی شوهر محسوب می شود. همو به این نتیجه می رسد که با اصلاح عمل زن، یک اصلاح عمومی بوجود می آید.[۲۳۴]
۱-۳-۱-۱۸-ضعف مادر در پرورش کودک
روسو معتقد است کودکی که در سنین شش الی هفت ساله، نیازمند مراقبت مادر است، با بی توجهی زنان، عمر خود را به بطالت می گذراند و قربانی هوس ها و تفنن های مادرش می شود و چنین فردی در آینده، فاقد عقل سلیم است و با ضعف جسمانی و روحانی وارد جامعه می شود و بی کفایتی و غرور و تمام مفاسدش را نشان می دهد.[۲۳۵]البته او، پدران و معلمین را مؤثرترین فرد، در تربیت فرزندان در تمام مراحل زندگی می داند.[۲۳۶]
۱-۳-۲- دیدگاه روسو در باره نهاد خانواده
در دیدگاه روسو «وضعیت طبیعی» همسران این است که مردان قبل از بدنیا آمدن کودک خود، همسرشان را ترک گویند و هیچ دلیل منطقی وجود ندارد تا مرد به همسر خود در نگهداری فرزند کمک کند. زیرا زن در «وضعیت طبیعی» قادر است بدون کمک مرد، از خود و فرزندش مراقبت کند.
وی در تناقضی شگرف در کتاب قرارداد اجتماعی بیان می کند که «کودکان به مدت طولانی نیازمند به مادرشان هستند و مادر نیز بدون کمک و مراقبت پدر، مشکل است که بتواند نیازمندی های خود را بر طرف کند».[۲۳۷]
وی به سوفی در کتاب امیل اندرز می دهد که«وقتی به همسری امیل در آمدی، او نه تنها همچون شوهر، که در حقیقت ارباب توست و این امر اقتضا و خواست طبیعت است که می بایست از آن پیروی کنی» و در کتابقرارداد اجتماعیسه دلیل عمده را برای اقتدار مرد در خانواده مطرح می سازد:

    • هر فردی(مرد)در موارد اختلاف به عنوان آخرین مرجع و قدرت نهایی می بایست تصمیم بگیرد.
    • زن گاهی اوقات در انجام وظایف خود ناتوان و ناقص است و بدیهی است که باید فردی توانا(مرد)امور را اداره کند.
    • مرد حق دارد که بداند بچه هایی که همسرش برای او آورده است و او از آن ها نگهداری می کند، متعلق به او هستند.

همو در کتابامیل برای مرد، به تک همسری رضایت می دهد. در این ازدواج این مرد است که زن را انتخاب می کند و این زن است که می بایست خود را در اختیار او گذارد و از دیگران رویگردان شود.
۱-۳-۳-دیدگاه روسو در باره تأثیر محیط بر انسان
روسو صفات افراد را بر دو گونه می داند؛ صفات ذاتی و صفاتی که از طریق تعلیم و تربیت به دست می آید. به عقیده او محیط و آموزش بر جنسیت ها، تأثیر بسیاری دارد.[۲۳۸]وی در امیل در تأیید تأثیرگذاری محیط بر انسان می نویسد: «دیدن تفاوت هایی که انسان ها را از یکدیگر مشخص می کند، بسیار آسان است. بعضی از این تفاوت ها که استثنایی هستند از طبیعت ناشی می شوند و بعضی دیگر از جامعه و ظرافت طبع، استحکام یا سستی آن ها همگی به جامعه بستگی دارد. اغلب صفات از روش آسان یا سختی به دست می آید که هر کسی در مراحل رشد خود با آن رو به روست و این علم و دانش است که سبب تفاوت و تمایز بین توسعه ی عقل و رکود آن می شود و نیز تفاوت ابعاد فرهنگی را به وجود می آورد».[۲۳۹]همو باور محکمی بر قدرت تأثیر گذاری محیط بر روی تغییر توانایی ها و صفات انسان داشته است و کودکان شهری را ضعیف تر از کودکان دور از شهر و تمدن می داند و بر این باور است که جوانان شهری خیلی زود خسته می شوند، کوچک، ضعیف و بدترکیب باقی می مانند.[۲۴۰] همو آموزش را در کنار محیط، امری مؤثر بر رشد استعدادهای افراد بر می شمارد و بر این باور است که انسان ها با آموزش شکل می گیرند و تمام آن چه را که در هنگام تولد ندارد و در بزرگی نیاز خواهد داشت را از طریق آموزش به دست خواهد آورد.[۲۴۱]
بدین ترتیب روسو آموزش و تعلیم و تربیت را مسئول رفتار افراد می داند. اما او از ارائه شیوه های مشابه و مساوی برای کسب دانش و آموزش زن و مرد خودداری می کند، زیرا همانطور که گذشت در نظر او قوه تعقل و تفکر جنس مؤنث، قابل پرورش نیست و این امر را ذاتی در زنان می داند.
۱-۴-رفتار شناسی زنان از دیدگاه فردریش نیچه
در ابتدا لازم است بیان شود که نیچه[۲۴۲]در کتاب «فراسوی نیک وبد»[۲۴۳]حقیقت گرایی مطلق افلاطون را زیر سؤال می برد و جستجوی خیر و حقیقت مطلق را باطل می داند. وی برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت، جستجوی ارزش آن را مطرح می کند و از فلاسفه می خواهد که بدنبال حقیقت نروند، چون حقیقت نیاز به پشتیبان ندارد. او انسان را به گذشتن از ارزش های اخلاقی دعوت می کند و معتقد است باید ورای این ارزش گذاری ها زندگی کرد. در دیدگاه او، خیر نباید همگانی شود وگرنه دیگر خیر نیست. زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند. همو مفاهیمی مانند خدا و گناه را بازیچه های کودکانه بشر و عبادت دینی را نتیجه بیکاری و فراغت آدمی می داند و بیان می دارد که اگر دین ها (مسیحیت و بودائیت) نخواهند وسایلی برای تربیت و پرورش در دست فیلسوف باشند، بلکه بخواهند خود فرمانروا باشند، خطری هولناک هستند[۲۴۴]و علت اصلی ماندن نوع « انسان » در مرتبه ای پست خواهند بود.[۲۴۵]وی نتیجه عشق به یک نفر را به زیان دیگران می داند و نتیجه می گیرد که عشق به خدا هم چون عشق به یک نفر است و به زیان دیگران تمام می شود.[۲۴۶] سپس نیچه نظرات خود در مورد انسان بیان می دارد و معتقد است که آن ها خود را در باره ی یکدیگر می فریبند و علت آن را چنین می داند که آن ها در بنیاد تنها به خود و (جنسیت خویش) احترام می گذارند و عشق می ورزند.[۲۴۷] نظرات نیچه در باره جنس مؤنث را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
۱-۴-۱-زن منفعل و وابسته به همسر
در دیدگاه نیچه زنان آئینه ای در برابر مردان می باشند، بدین معنی که زن تصویری منفعل و وابسته است که شکل و صورت واقعی آن را مرد می سازد. براین اساس برای اصلاح زنان، اولین قدم اصلاح مردان است.
۱-۴-۲-علاقه زن به اطاعت و فرمانبرداری
نیچه معتقد است، زن اطاعت و فرمانبرداری را بهتر دوست دارد و برابری زن و مرد غیر ممکن است. او می گوید: زن را با حقیقت چه کار! از ازل چیزی غریب تر و دل آزارتر و دشمن خوتر از حقیقت برای زن نبوده است.[۲۴۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...