آرایه‌های ادبی: خنده زدن صبح استعاره از پراکنده شدن روشنایی و نور صبحدم است .
۲ – نــاف شـب ســوخـت تـــف مجــمر روز
گــوی زر یــافـت جیــب مُلــحم صــــبح
واژگان: ناف شب: نافه‌ی شب. (فرهنگ لغات) تف: حرارت، گرمی. (معین) مجمر: آتشدان و منقل، ظرفی که در آن زغال افروخته گذارند. (ناظم) مُلحم: نوعی از پارچه‌ی ابریشمی که به غایت ملایم باشد (غیاث).
معنی و مفهوم: از حرارت و گرمی روز، شب که همانند نافه‌ی مشکی بود سوخت و بوی خوش آن در صبحدم پراکنده شد. سپیدی لطیف صبح، مانند جامه‌ی ابریشمی بود و خورشید به عنوان تکمه‌ی زرّین گریبان این لباس قرار گرفت.
آرایه‌های ادبی: ناف شب اضافه‌ی استعاری و مجمر روز اضافه‌ی تشبیهی است. گوی زر استعاره از خورشید و ملحم صبح اضافه‌ی استعاری است. صبح دارای پیراهن ابریشمی پنداشته شده و ملحم صبح استعاره از سپیدی صبح است.
۳ – بــه ســر تــازیـــانـــه‌ی زریّــــن
شـــاه گــردون گــرفـت عـالــم صـــبح
معنی و مفهوم: خورشید که پادشاه آسمان‌هاست، با پرتوهای زرّین خود که به تازیانه می‌ماند، عالم را فتح کرد (روشنی صبح همه جا را فرا گرفت).
آرایه‌های ادبی: شاه گردون استعاره از خورشید و تازیانه‌ی زرّین استعاره از پرتوهای خورشید است .
۴ – صـبح شــد مــریـم، آفتـــاب مسیــح
قطــره‌ی ژالــه، اشــک مــریــم صـــبح
معنی و مفهوم: صبح همانند حضرت مریم (ع) وضع حمل کرد و آفتاب همچون مسیح، مولود این زایش است. قطرات شبنم صبحگاهی نیز به منزله‌ی اشک‌های صبح هستند که مانند مریم گریسته است.
آرایه‌های ادبی: صبح در تشبیه مجمل به مریم، آفتاب به مسیح و قطرات ژاله به اشک مریم مانند شده است. مریم صبح اضافه‌ی تشبیهی است .
۵ – طــاس زرّیـــن کـــش، آفتــاب آســـا
کــافتــاب اسـت طــاس پــرچـم صـــبح
واژگان: طاس: طشت کلان و گهری. (غیاث) طاس: قبه مانندی از فلز در گردن نیزه که پرچم را در آن آویزند. (دهخدا)
معنی و مفهوم: کاسه‌ی لبریز از شراب زرد خورشید گون را بنوش؛ زیرا که صبحدم همانند درفشی که خورشید به منزله‌ی منجوق و طاس آن درفش باشد، سر برآورده است (هنگام صبوحی است).
آرایه‌های ادبی: طاس زرّین مجاز به علاقه‌ی حال و محل، زرّین دانسته شده است زیرا مقصود شراب زرد رنگ است. کاسه‌ی شراب زرد به خورشید مانند شده است. پرچم صبح اضافه‌ی تشبیهی است. خورشید به منجوق و طاس پرچم مانند شده است. طاس و طاس جناس تام دارند.
۶ – پـی‌پـی عشــق گیــر و کــم‌کــم عقــل
لــب لــب جــام خــــواه و دم دم صـــبح معنی و مفهوم: اگر به دنبال آن هستی که پی چیزی را بگیری، در پی عشق باش و اگر می‌خواهی چیزی را دست کم بگیری و رها کنی، عقل را رها کن و اگر لبت چیزی را طلب می‌کند، لب جام را بخواه و اگر دنبال دم و نفس تازه‌ای هستی، دم صبح را دریاب.
آرایه‌های ادبی: تکرار به زیبایی در بیت به کار برده شده است، پی و پی، لب و لب و دم و دم شیوه‌ی تازه‌ای از تکرار در اشعار خاقانی است.
۷ – عــاشــقان را ز صــبح و شــام چــه رنگ
کــم زن عشــق بــاش و گــو کــم صــبح
واژگان: کم زن: حقیر و فرومایه شمردن. (آنندراج)
معنی و مفهوم: عاشقان که دل در بند عشق دارند، به صبح و شام که جهان را به رنگ‌های گوناگون درمی‌آورند، توجّهی ندارند (عاشقان به رنگ و شکوه و رونق کاری ندارند). تو هم ترک عشق کن و کمتر از صبح و جلوه‌ی نگار آن سخن بگوی.
آرایه‌های ادبی: کم زدن کنایه از ترک کردن است. رنگ استعاره از رونق و زیبایی است .
۸ – سیــم کُـش، بحــر کـــش، ز کشتــی زر
خـوان فـکن، خـوانـچه کـن، مُسـلِّم صـــبح
واژگان: مُسلِّم کردن: ایمن کردن، سالم نگاه داشتن. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: برای خوشی و باده نوشی خود هزینه کن و از جام زرّین همچون کشتی، به اندازه‌ی یک دریا شراب بنوش. سفره و بساط بزم را بگستران و این گونه، صبح و طراوت و خوشی آن را برای خویش حفظ کن.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

آرایه‌های ادبی: سیم کُشتن کنایه از هزینه کردن. بحر کشیدن کنایه از شراب فراوان نوشیدن. کِشتی زر استعاره از جام شراب است. نوعی از عکس در بیت به چشم می‌خورد چون معمولاً کشتی را بر دریا می‌کشند نه دریا را از کشتی می کشند.
۹ – از تــن عقــل، پنــج یـــک بــرگیـــر
ســه و یـک خــور بــه روی خــرّم صــبح
واژگان: سه و یک: سه یکی، ثلث، شراب ثلثان شده. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: از عقل و دستورات آن چندان پیروی نکن، از یک پنجم عقل که بهره ببری کافی است. بر روی شادان و خرّم صبح شراب سیکی بنوش.
آرایه‌های ادبی: تن عقل اضافه‌ی استعاری از نوع تشخیص است. سه و یک کنایه از شراب سیکی است. سه یک و پنچ یک ایهام تناسب دارد .
توضیحات:
سه و یک: سیکی به کسر اوّل و ثالث شراب جوشانیده را نیز گفته‌اند که به عربی مثلث خوانند، یعنی از شش دانگ چهار دانگش برود و دو دانگ باقی ماند و این لفظ در اصل، سه یکی بوده با هم ترکیب کرده‌اند سیکی شده، خاقانی در بیت زیر نیز، سه و یک را در معنی سیکی به کار برده است.
ز خُمی که سه یک بودت، خواهی که سـه شش گـردد
یک دم سه و یک می خور با یار، به صـبح اندر
(کزازی، ۱۳۷۴: ۶۸۱)
۱۰ – یــــد بیـضــــای آفتـــــاب نـگـــر
زر فشـــان آستـــین مُعــــلم صبــــح
واژگان: ید بیضا: دست سپید. (معین) توضیحات. مُعلم: نگار کرده، نگارین. (دهخدا)
معنی و مفهوم: به آفتاب که همچون دست سپید ودرخشان موسی(ع) می‌درخشد، نگاه کن و به صبح مطرّز و نگارین، که چگونه پرتوهای طلایی آفتاب را گویی از آستین خود می‌افشاند.
آرایه‌های ادبی: ید بیضای آفتاب و آستین مُعلم صبح هر دو اضافه‌ی استعاری هستند.
توضیحات :
ید بیضاء: صدر الدّین بلاغی در کتاب قصص القرآن نویسد: موسی عصای خود را که خداوند نیروهای حیرت انگیز در آن ودیعت نهاده بود بیفکند، پس ناگاه به صورت اژدهایی پدید آمد که فرعون را مضطرب ساخت و کبریا و جبروتش را با حیرت بیامیخت تا در آن حال رو به موسی کرد و گفت: هنر دیگری هم داری؟ هنوز موج ارتعاش در اعصاب فرعون ننشسته بود که موسی دست خود را به گریبان فرو برد و چون برآورد، شعاعی چنان نیرومند از آن بتافت که دیده‌های بینندگان را خیره کرد. (بلاغی، ۱۳۶۰: ۱۳۶)
۱۱ – کــه آســمان پیـش شــه بــه نــوروزی
در جـــل زر کشــــید ادهــــم صبــــح
واژگان: جُل: مطلق پوشش از هر جنس. (معین) ادهم: تیره گون. (دهخدا)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...