۲-۱-۱-۱-۱-۱- مؤلفه مهارتی تفکر انتقادی

همان گونه که در بیانیه توافقی هیئت متخصصـان پروژه دلفی آمده است، این متخصصان مهارت‌های اساسی تفکر انتقادی را مهارت‌های تعبیر و تفسیر، تجزیه و تحلیل، ارزیابی، استنباط یا نتیجه‌گیری، توضیح‌دهی و خودتنظیمی ‌می‌دانند. در این بیانیه مهارت تعبیر و تفسیر به صورت «درک و بیان معنا یا اهمیت انواع گسترده‌ای از تجربیات، موقعیت‌ها، اطلاعات، رویدادها، قضاوت‌ها، آداب و رسوم، عقاید، قوانین، روش‌ها یا معیارها» (ص. ۶) تعریف می‌شود. منظور از مهارت تجزیه و تحلیل «شناسایی روابط استنباطی که به نظر می‌رسند بین گفته ها، سؤالات، مفاهیم، توصیفات یا اشکال دیگر بازنمایی‌ها[۲۳۸] – به قصد بیان عقاید، قضاوت‌ها، تجربیات، دلایل، اطلاعات و باورها- وجود دارند و یا واقعاً وجود دارند» (ص. ۷) است. مهارت ارزیابی به «ارزیابی اعتبار گفته ها یا بازنمایی‌های دیگری که توصیفی از ادراک، تجربه، موقعیت، قضاوت، عقاید یا باورهای فرد هستند و ارزیابی قدرت منطقی روابط استنباطی‌ای که بین گفته ها، توصیفات، سؤالات یا دیگر اشکال بازنمایی به نظر می‌رسند» (ص. ۸) برمی‌گردد. منظور از مهارت استنباط یا نتیجه‌گیری «شناسایی و به دست آوردن عناصر مورد نیاز برای بیرون کشیدن نتیجه‌گیری‌های خرمندانه؛ شکل دادن به حدسیات و فرضیات؛ در نظر گرفتن اطلاعات مرتبط و بیرون کشیدن پیامدهای ناشی از اطلاعات، گفته ها، اصول، شواهد و مدارک، قضاوت‌ها، عقاید، باورها، مفاهیم، توصیفات، سؤالات یا دیگر اشکال بازنمایی» (ص. ۹) است. مهارت توضیح به صورت «بیان نتایج استدلال فرد؛ دلیل آوردن برای آن استدلال با توجه به ملاحظات مربوط به شواهد و مدارک، ملاحظات مفهومی، روش‌شناختی، معیارشناختی و بافت‌شناختی که نتیجه‌گیری‌های فرد بر مبنای آن ها قرار دارند؛ مطرح کردن استدلال به شکل بحث و تبادل‌نظرهای متقاعده‌کننده» (ص. ۱۰) تعریف می‌شود و در آخر، منظور از مهارت خودتنظیمی‌«خودآگاهی نسبت به بازبینی فعالیت‌های شناختی خود، عناصر مورد استفاده در آن فعالیت‌ها و نتایج بیرون کشیده شده به خصوص از طریق به کارگیری مهارت‌های تجزیه و تحلیل و ارزیابی ‌در مورد قضاوت‌های استنباطی خود با زیر سؤال بردن، تأیید کردن، اعتبار‌یابی کردن یا تصحیح کردن دلایل یا نتیجه‌گیری‌های خود» (انجمن فلسفی امریکا، ۱۹۹۰، ص. ۱۰) است. هر کدام از این مهارت‌ها خود از خرده‌ مهارت‌هایی تشکیل شده‌اند که جدول ۲-۱ آن ها را نشان می‌دهد.

جدول شماره ۲-۱- مهارت‌های تفکر انتقادی و خرده‌مهارت‌های آن ها بر اساس گزارش دلفی (اقتباس‌شده از انجمن فلسفی امریکا، ۱۹۹۰، ص. ۶)

مهارت‌های تفکر انتقادی
خردهمهارت‌ها

تعبیر و تفسیر

طبقه‌بندی، رمزگشایی جملات، روشن کردن معنا

تجزیه و تحلیل

بررسی ایده ها، شناسایی و تجزیه و تحلیل دلایل

ارزیابی

ارزیابی دعاوی و دلایل

استنباط

بررسی ‌در مورد شواهد و مدارک، گمانه‌زنی ‌در مورد حالت‌های مختلف، بیرون کشیدن نتیجه

توضیح‌دهی

بیان نتایج، توجیه روش‌ها، مطرح کردن دلایل

خودتنظیمی

بررسی عمل خود، تصحیح خود

این مهارت‌ها در فرایند تفکر انتقادی در ارتباط متقابل با هم به کار برده می‌شوند. به عبارت

دیگر، به تفکر انتقادی بیشتر به صورت یک فرایند غیرخطی و چرخه‌ای[۲۳۹] نگاه می‌شود تا به صورت یک فرایند خطـی مرحله به مرحله (فاسیـونه، فاسیـونه، بلوم[۲۴۰]، هوارد[۲۴۱] و گیانکارلو، ۱۹۹۸). یعنـی، ممکن است فـرد استنباط‌های خود را تجزیه و تحلیل کند، تعبیر و تفسیرهایش را توضیح دهد یا تجزیه و تحلیل‌هایش را ارزیابی کند.

تفکر انتقادی یا قضاوت فکورانه ‌در مورد اینکه به چه چیزی اعتقاد داشته باشیم یا چه کاری را انجام دهیم، بدون داشتن سطحی از مهارت‌های تفکر انتقادی اتفاق نمی‌افتد. این در حالی است که برای تمایل داشتن به استفاده عملی از این مهارت‌ها باید به آن ها گرایش داشت. به همین دلیل، متخصصان معتقدند داشتن توانایی تفکر انتقادی به تنهایی کافی نیست. بلکه، تفکر انتقادی شامل یک مؤلفه گرایشی نیز هست (گیانکارلو و فاسیونه، ۲۰۰۱).

۲-۱-۱-۱-۱-۲- مؤلفه گرایشی تفکر انتقادی

گرایش به تفکر انتقادی تمایلی است که فرد را به استفاده از مهارت‌های تفکر نقادانه برمی‌انگیزد و بدون آن فرد تمایلی به کاربرد مهارت‌های تفکر انتقادی خود ندارد. در ادامه، ‌به این موضوع که گرایش به عنوان یک تمایل برانگیزاننده از نظر فاسیونه و همکارانش دقیقاً به چه معنا است، خواهیم پرداخت.

۲-۱-۱-۱-۱-۲-۱- مفهوم گرایش

در روانشناسـی اجتماعـی وقتی از کلمه گرایش استفـاده می‌شود معمولاً معادل نگرش یا تمایل

نگرشی در نظـر گرفتـه می‌شود (کرونباخ[۲۴۲]، ۱۹۹۰، نانالی[۲۴۳]، ۱۹۷۸). در علـوم فیزیکی که از این

کلمه در آن ها کمتر استفاده می‌شود، گرایش ویژگی‌ای مولکولی است که اشیاء تحت شرایط خاصی آن را از خود نشان می‌دهند. به طور‌مثال، در فشار هوا و درجه حرارت معین، هیدروژن گرایش به جوشیدن پیدا می‌کند. گروه تحقیقاتی پروژه دلفی رویکرد علوم فیزیکی را اتخاذ ‌کرده‌است و از کلمه گرایش ‌در مورد انسان‌ها برای ارجاع به ویژگی‌های منش‌شناختی آن ها استفاده می‌کند (انجمن روانشناسی امریکا، ۱۹۹۰؛ فاسیونه، فاسیونه و گیانکارلو، ۲۰۰۰). شبیه به دیویی (۱۹۳۳) که جنبه گرایشی تفکر را به صورت «ویژگی‌های شخصی[۲۴۴]» توصیف می‌کند، فاسیونه و همکارانش گرایش‌های انسانی را ابعادی از شخصیت و تمایلاتی درونی، طولانی‌مدت و عادت‌گونه‌ می‌دانند که بر رفتار انسان تأثیر می‌گذارند (گیانکارلو و فاسیونه، ۲۰۰۱؛ فاسیونه، ۲۰۱۱). به عقیده آن ها گرایش‌ها انگیزش‌هایی درونی و مداوم هستند که باعث می‌شوند شخص بنا به عادت به اشخاص، رویدادها یا شرایط واکنشی معین را نشان دهد (انجمن روانشناسی امریکا، ۱۹۹۰؛ فاسیونه، فاسیونه و گیانکارلو، ۲۰۰۰). ‌به این ترتیب، در مجموع، می‌توان گفت که از نظر فاسیونه و همکارانش گرایش ویژگی‌ای شخصیتی و نوع خاصی از انگیزش طولانی‌مدت، عادت‌گونه و درونی است. از این رو، گرایش به تفکر انتقادی نیـز عادت داشتن به استفاده از مهارت‌های تفکر انتقادی است و فرد دارای گرایش به تفکر انتقادی به طور درونی تمایل و عادت به استفاده از این مهارت‌ها دارد چرا که برای نتـایج حاصل از این نوع تفکر ارزش قایل است.

لازم به ذکر است که گرچه فاسیونه و همکارانش گرایش‌ها را تمایلاتی طولانی‌مدت و عادت گونه می‌دانند؛ با این حال، آن ها معتقدند که گرایش‌ها به طور بالقوه انعطاف‌پذیر هستند و می‌توانند تغییر کنند (انجمن روانشناسی امریکا، ۱۹۹۰؛ فاسیونه، فاسیونه و گیانکارلو، ۲۰۰۰). این امر، اهمیت شناخت عوامل مؤثر بر این گرایش‌ها را دو چندان می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...