مقالات و پایان نامه ها – قسمت 14 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
مفهوم مالی کنترل
در مدل پیشنهادی توسط فلکشتاین (۱۹۹۰) ادعا شده که شرکتها و تیمهای مدیریت عالی در دورهای به جای تمرکز بر مفهوم مالی کنترل توجه خود را معطوف به عملکرد بازار کرده اند و عملیات داخلی شرکت را نادیده گرفتند. شرکتی که فعالیتهای آن بر اساس مفهوم مالی کنترل هدایت شود مانند آن است که “مجموعه ای از دارایی هایی با نرخ بازدهی متفاوت دارد”. فلکشتاین (۱۹۹۰) با تأکید بر مفهوم مالی کنترل، بیان میکنند شرکتها و تیمهای مدیریت عالی که بر بازار تمرکز دارند شاخص اولیه اندازه گیری ارزش شرکت را قیمت سهام میدانند. این موقعیت شرکتها و مدیران ارشد را برای برآوردن انتظارات عوامل بازار تحت فشار قرار میدهد و به ویژه آنکه عوامل بازار چگونگی روند تصمیم گیری مدیران ارشد را دنبال میکنند [Fligstein, 1990, p. 238-239].
علاوه بر آن، این نگرانی توسط آلیس و همکارانش (۲۰۰۰) نیز گزارش شده است. شرکتها به ویژه در هنگام عرضه نخستین سهام[۵۵]، مورد نظارت و کنترل بیشتری از جانب تحلیلگران سرمایه گذاری و ذینفعان عمده قرار می گیرند. در هنگام عرضه نخستین سهام، فعالیت مدیران ارشد بیشتر می شود. آنها همزمان با روند عرضه نخستین سهام و انتخاب مسیر استراتژیک برای موقعیت شرکت، باید مسیر تجاری بلندمدت شرکت را نیز مشخص کنند. این امر زمانی عملی است که ذینفعان مطمئن شوند اهداف بلندمدت مانند سودآوری شرکت حداکثر می شود .
اندرو و همکارانش (۱۹۹۵) این هدفهای دوگانه را برای مدیر ارشد مهم میشمارد زیرا در شرایط و استراتژی های موجود در روند عرضه نخستین سهام، نقش ابزاری برای هدایت شرکت به مرحله رشد را ایفا میکنند. در مدل مفهوم مالی کنترل فلکشتاین (۱۹۹۰) که توسط آلیس و همکارانش (۲۰۰۰) تأیید شده همچنین استدلال می شود، در جایی که به قیمتهای سهام و نسبتهای بازار مانند نسبت قیمت به درآمد بیشتر اهمیت داده می شود، مدیران ارشد باید انرژی و مهارت های خود را برای استفاده از ترفندهای حسابداری در جهت افزایش بازده/ قیمت کوتاهمدت سهام به کار گیرند و به عملیات داخلی شرکت کمتر توجه کنند و یا حتی آن را نادیده بگیرند. این مدل همچنین بحث می کند که عملیات شرکت ممکن است بازده سهام شرکت را افزایش ندهد. از طرفی جنبه های بلندمدت مانند محیط کاری مناسب یا رفاه کارکنان که در نظر سرمایه گذاران فاقد جذابیت است برای تضمین قیمت بالای سهام بیاهمیت تلقی می شود. این نکته در روند عرضه نخستین سهام بسیار مشهود است .
نظریه مدیریت عالی
این مدل را تا حد زیادی به پژوهشهای همبریک و میسن (۱۹۸۴) نسبت داده اند. بر طبق این نظریه، همبریک و میسن (۱۹۸۴) استدلال میکنند دیدگاه راهبری و مسیر سازمانی که مدیر ارشد شرکت دنبال می کند تحتتاثیر دریافت او از جهان است. در این نظریه بیان می شود که گرایش مدیر ارشد تابعی از تجربیات، پیشینه تحصیلی، سابقهکاری و ویژگیهای فردی-اجتماعی او است و نقش مؤثری در درک مسائل و گرایش ذهنی او در روند تصمیم گیری دارد. همچنین برای مدیریت عالی تحلیل تمامی مسائلی که در اطراف او رخ میدهد کاری دشوار است. در این موقعیت به گفته همبریک و میسن (۱۹۸۴) عواملی که ادراک مدیر ارشد را شکل داده اند احتملا توسط سابقه تحصیلی، سن، تجربه و گرایشهای او به جهان جهتدهی شده باشند [Hambrick, 2007, p. 334].
آنها همچنین ادعا میکنند اعمال مدیران ارشد بر پایه تفاسیر شخصی از موقعیت استراتژیکی است که با آن مواجهند. این امر برخواسته از سابقه کاری و ارزشهای مدیر ارشد است. بر طبق این تفسیر، آنها استدلال میکنند که عملکرد شرکت توسط ویژگیهای مدیریتی مدیر ارشد تعریف می شود. نظریه مدیرت عالی بر پایه فرضیه عقلانیت محدود[۵۶] مارچ و سایرت[۵۷] (۱۹۶۳) مطرح شده است. طرفداران نظریه مدیریت عالی شامل چایلد[۵۸] (۱۹۷۲)، لورنس و همکارانش[۵۹] (۱۹۶۷) همگی استدلال میکنند که مدیران ارشدی که در روند تصمیم گیری استراتژیک و انتخابها نقش دارند، تاثیر مستقیمی بر عملکرد شرکت میگذارند. مدیر ارشد ساختار سازمانی را شکل میدهد و با چالشهای محیطی و اقتصادی سازگار می کند. دراکر (۱۹۵۴) به عنوان یکی از حامیان این مکتب فکری بیان می کند که در اقتصاد رقابتی، بالاتر از هر چیزی، کیفیت و عملکرد مدیران است که موفقیت کسب و کار را مشخص می کند و در حقیقت بقای آن را تعیین می کند.
با انتشار نظریه مدیریت عالی، سوالهای زیادی از جانب پژوهشگران مطرح شده که آیا واقعا تیمهای مدیریت عالی و مدیر ارشد با عملکرد شرکت مرتبط هستند. هنان و فریمن[۶۰] (۱۹۷۷) با مخالفت با ایده ارتباط عملکرد شرکتها با سابقه تحصیلی و کاری مدیر ارشد، عملکرد شرکت را از دیدگاه بومشناسی جمعیت[۶۱] مطرح می کند. نظریه نهادی جدید دیماجیو[۶۲] و همکارانش (۱۹۸۳) با حمایت از مکتب فکری مذبور عملکرد شرکت را وابسته به مجموعه ای از رویدادها، چارچوبهای تنظیمی و دیگر نیروهایی میداند که فراتر از نفوذ و تاثیر مدیر ارشد است. آنها استدلال میکنند که نقش مدیران ارشد در این روند کم اهمیت و ناچیز است. در این بین برای حل دیدگاه های متناقض درباره نقش مدیر ارشد و عملکرد شرکت دیدگاه های مدیریتی را با نظریه مدیریت عالی به عنوان عامل تعدیلکننده تلفیق کردند [Hosea, 2012, p.12].
نظریه نهادی جدید
نهاد و نهادسازی مفهومی است که تاکنون از دیدگاه های مختلف بررسی و تعریف شده است. در رویکردهای که به این مفهوم پرداخته شده این اصطلاح اغلب به صورت خاص یا نامفهوم تعریف می شود. سلزنیک[۶۳] (۱۹۵۷)، اسکات (۱۹۸۷) سازمانها و واحدهای تجاری را وسایل نقلیه انعطافپذیری معرفی میکنند که با واکنشهایی که از سویی شخصیتها و شرکا و همچنین نفوذ و محدودیتهای محیط خارجی دریافت میکنند جهت میگیرد.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-09-26] [ 10:00:00 ق.ظ ]
|