وی در بیتی زیبا پاکی زن و مرد را در گرو حفاظت از امیال نفسانی شان می داند؛ و مانند تعالیم قرآن کریم، بر پاک دامنی، و در عین حال ارضای غرایز از راه ازدواج، که سنّت پیامبر اسلام است تأکید می کند.

سِترِ زن یا زوج یا خاکِ لحد

سِترِ مردان حفظ خویش از یار بد
(همان منبع، ۵۶۱).

ج:پرهیز از دنیاپرستی
در اندیشه و فلسفۀ اقبال، حبّ و خوف، تنها برای خدا و در مقابل او پذیرفتنی است و در غیر این صورت هوای نفس است و آدمی باید از آن دست بردارد. دلیل حبّ و دوستی با خداوند، خیرمطلق بودن اوست، و دلیل ترس از او نیز، ترس از کارهای زشتی است، که ممکن است با کنار گذاشتن تقوا، سبب ناخشنودی محبوب و معشوق حقیقی شود. عاشق حقیقی نه تنها دل از غیر خدا خالی می کند، بلکه فراتر از آن حاضر است تا مانند حضرت ابراهیم(ع)، تمامی آن چه را که در دنیای فانی دارد، برای رضایت خداوند، که قادر و خیر مطلق است، فدا کند. رمز این کار قطع نظر از غیر خدا (ماسوی الله) است.

خوف دنیا خوف عقبا خوفِ جان
حبِّ مال و دولت و حبِّ وطن
امتزاجِ ماء و طین تن پرور است
تا عصای لااله داری به دست
هر که حق باشد چو جان اندر تنش
خوف را در سینه ی او راه نیست
می کند از ماسوا قطعِ نظر

خوفِ آلامِ زمین و آسمان
حبِّ خویش و اقربا و حبِّ زن
کشته ی فحشا، هلاکِ منکر است
هر طلسم خوف را خواهی شکست
خَم نگردد پیش باطل گردنش
خاطرش مرعوب غیرالله نیست
می نهد ساطور بر حلق پسر
(همان منبع، ۹۴).

اقبال در اشعارش، پیامبرانی مانند حضرت موسی(ع) و اِنذارِ فرعونی که عنوان فرمانروای سرزمین و امپراتوری مصر باستان را یدک می کشید، و حضرت ابراهیم(ع) را که حاضر شد برای به دست آوردن رضای الهی، به امرِ خداوند، فرزندِ عزیزِ خود را، که بسیار به او عشق می ورزید، قربانی کند، به عنوان سردمداران و اُلگو، به افرادی معرّفی می کند، که می خواهند در دام دنیا و نعمت های مادّی آن گرفتار نشوند.
آزادی و آزادگی
اقبال آزادگی مطلق را از آنِ خداوندِ بی نیاز می داند. به عقیدۀ وی” خود نهایی، به گفتۀ قرآن، از جهانیان بی نیاز است. (منِ هستمیِ) وی مستقل و اساسی و مطلق است. تصوّر کاملی از چنین خودی پیدا کردن برای ما غیر ممکن است”(اقبال لاهوری،۱۳۶۲: ۶۷). امّا وی بر لزوم تلاش انسان برای قرب به این صفت از صفات خداوند تأکید می کند. در دیدگاه وی، انسان آزاده، بندۀ حق نام دارد و کسی که دون همّت و دربند تعلّقات مادّی و زودگذر باشد، غلام نامیده می شود. انسانی که مانند غلامان باشد؛ گرچه در ظاهر امر، حیات جسمانی دارد، ولی در واقع با دست خودش کشته شده است.

بنده ی حق بی نیاز از هر مقام
بنده ی حق مرد آزاد است و بس

نی غلام او را، نه او را کس غلام
مُلک و آیینش خداداد است و بس

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...