کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



وسیله نقلیه مذکور در این ماده منحصر به وسایل موتوری نیست وسایل نقلیه غیر موتوری نیز می شود، اگرچه وسیله نقلیه اطلاق آن بیشتر منصرف به وسیله نقلیه موتوری است.
ربودن زمانی مشمول این ماده می گردد که توسط آدم ربا با وسیله نقلیه باشد همانطور که در بالا گفته شد علاوه بر موتوری، غیر موتوری هم شامل می شود مثل دوچرخه و علت مشدده بودن هم چون وسیله نقلیه
باعث تسهیل ارتکاب جرم و باعث رعب و وحشت و امکان فرار مجنی علیه هم کمتر می شود. [۶۵]
«در جرم آدم ربایی طبق قانون عقوبات لبنان، باید وقوع حمله یا تجاوز توسط وسیله نقلیه آهنی انجام گیرد. خواه وسیله نقلیه شخصی باشد، خواه عمومی بطور یکسان مجازات می شود، در نهایت باید آزادی شخص را به طور موقت سلب کند و مانع از حرکت او شود.
در لبنان هم به مانند قانون جزای ایران این گونه ترتیب داده شده است که جرم آدم ربایی توسط وسیله نقلیه که وسیله در عین حال امکان فرار و ربودن را تسریع می کند، انجام گیرد از علل مشدده جرم محسوب می شود به این دلیل تشدید می شود که همراه با تسریع در فرار باعث رعب و وحشت فرد ربوده شده هم خواهد شد.
مثلا در هواپیما : اگر ربایش بر هواپیمایی واقع گردد که مسافرانی را حمل می کند و یا قطار و یا کشتی که افراد را از یک مکان به مکان دیگر می برد، تشدید مجازات آن از این حیث به خاطر توقف آزادی اشخاص نه تجاوزر به وسیله آهنی و یا اگر از همان اول هدفش توقف آزادی فرد از افراد باشد و در این جا لازمه عملش استفاده از وسیله ای از وسایل حمل و نقل آهنی است به هر طرقی که باشد باید :»[۶۶]
استفاده از وسیله نقلیه آهنی باشد
توقف آزادی فرد ربوده شده باشد تا مشمول جرم مشدد آدم ربایی قرار گیرد.
گفتار چهارم : نتیجه مجرمانه و شروع به جرم
این گفتار شامل ۲ بند خواهد بود بند الف (نتیجه مجرمانه در مورد آدم ربایی بحث خواهد کرد) بند ب (شروع به جرم این بزه را ، مورد مطالعه و بررسی قرار خواهد داد.
الف: نتیجه مجرمانه :
برای تحقق عنوان مجرمانه هر جرمی، مرتکب باید عملیات اجرایی جرم موردنظر را از عنصر مادی با موفقیت به اتمام برساند تا گفته شود که جرم موردنظر به طور کامل واقع شده است و به اصطلاحی دیگر جرم دارای نتیجه مجرمانه و در عین حال، مقید است [۶۷]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

و حال لازم است که بررسی شود آیا آدم ربایی جزء جرایمی است که مقید هستند یا مطلق؟
که در جرم آدم ربایی درباره مطلق یا مقید بودن آن دیدگاه های زیادی که در براننده نظرات اختلافی هستند مطرح شده که به آن ها اشاره خواهیم کرد:
دیدگاه اول :
آدم ربایی از جمله جرایم مقید است و صرف استیلا یافتن بر یک موجود انسانی و سلب آزادی وی، بدون این که منجر به نتیجه مجرمانه شود «انتقال از محلی به محل دیگر» آدم ربایی نبوده و نخواهد بود. [۶۸]
دیدگاه دوم :
دکتر آقایی نیا، در بیان اظهارات خود درباره بزه آدم ربایی که آیا مقید است یا مطلق بدین گونه نظر دارند: که بازداشت مؤخر یا به عبارتی دیگر نباید سلب آزادی تن را نتیجه ربودن دانست چون ایشان اعتقادی به نتیجه و مقید بودن این بزه ندارند و نخواهند داشت به این دلیل که گفته شده صرف ربودن کافی است و نیازی به سلب آزادی تن یا محرومیت از آزادی نخواهد بود و صراحتاً عنوان نمودند که بزه آدم ربایی جزء جرایم مطلق محسوب خواهد شد.[۶۹]
دیدگاه سوم :
هرچند که درماده ۶۲۱ قانون مجازات اسلامی نتیجه ذکر نشده ولی با این حال آدم ربایی و اخفاء مقید به نتیجه هستند، نتیجه نیز سلب آزادی از فرد ربوده شده یا اخفاء شده است در این گونه جرایم نتیجه با عمل همراه است و از آن منفک نمی باشد، زیرا به محض ربودن یا اخفاء فرد، آزادی وی سلب می شود، نمی توان تصور کرد که شخص را برباید یا مخفی کند ولی آزادی او سلب نگردد.[۷۰]
و حال از نظر نگارنده آدم ربایی یک جرم مقید است درست است که نقل مکان، نتیجه این جرم نمی باشد و به عبارت بهتر رفتار مادی این جرم به حساب می آید، اما هر نقل مکان دادنی هم مصداق جرم آدم ربایی نیست نقل مکان دادن باید به نحوی باشد که منتهی به سلب آزادی فرد ربوده شده گردد به عبارت دیگر سلب آزادی نتیجه جرم آدم ربایی می باشد.
پس اگر عملیات واقع شده به نحو کامل موجبات سلب آزادی فرد را فراهم ننماید و آن را به صورت جزئی منتقل کند باید از شروع به جرم آدم ربایی بحث کرد.
و دلایل دیگر این که از طرفی در حقوق ایران عموم جرایمی که دارای شروع به جرم هستند، جرم مقید می باشند و به عبارتی دیگر این رویه را می توان تحت عنوان یک قاعده کلی در نظر گرفت که شروع به جرم «خاص جرایم مقید» می باشد مگر اینکه قانونگذار عکس آن را پیش بینی کرده باشد.
و از بحث هایی که در بالا شد چنین نتیجه می گیریم که :
جرم آدم ربایی از جرائم آنی به شمار می آید.
مقید به نتیجه می باشد.
همانطور که گفته شد درماده ۶۲۱ ق. م.ا قانونگذار اشاره ای به نتیجه نکرده، در ماده ۵۶۹ ق.ج.ل هم نیز، قانونگذار صراحتاًٌ اشاره ای به نتیجه آدم ربایی نداشته با این حال آدم ربایی و اخفاءبه مانند ماده ۶۲۱ مقید به نتیجه محسوب خواهد شد.
در تفسیر ماده ۵۶۹ ق.ج.ل. می توان استنباط نمود که قانونگذار لبنان به مثابه قانونگذار ایران، اشاره مستقیم به این مسئله نداشته ولی می توان گفت که با بیان جملات آخر ماده که اشاره دارد به: «مجازات ربودن به قصد محرومیت از آزادی موجب ۶ ماه تا ۲ سال حبس خواهد بود». و هدفش بر این بوده است که جرم در زمره جرائم مقید قرار می گیرد وبرخلاف ماده ۶۲۱ ق.م.ا از جمله جرایم مستمر است نه آنی به این دلیل که تا زمانیکه فرد ربوده شده درجایی محبوس و ممنوع الخروج از مکانی که درآن زندانی شده است دراین حالت استمرار پایان نمی یابد جز با آزاد کردن فرد ربوده شده و یا اینکه او را به خانواده اش ویا به صاحبانش برگردانند. [۷۱]
از بحث هایی که در رابطه با قانون العقوبات لبنان عنوان شد نتیجه می گیریم که :
جرم آدم ربایی از جرایم مستمر به شمار می آید.
مقید به نتیجه است.
ب –شروع به آدم ربایی :
«قانون مجازات اسلامی مصوب ۸/۵/۷۰ که از تاریخ ۲۶/۱۰/۷۰ قابلیت اجرایی یافته در خصوص شروع به جرم، تغییراتی ایجاد کرده است.
در این قانون ماده ۴۱ و دو تبصره آن اصول مربوط به شروع جرم را بیان کرده است که ابتدا ماده مذکور را ذکر و سپس به ۲ تبصره آن می پردازیم.
ماده ۴۱: هرکس قصد ارتکاب جرمی کند و شروع به اجرای آن نماید لیکن جرم موردنظر واقع شود چنانچه اقدامات انجام گرفته جرم باشد محکوم به مجازات همان جرم می شود.
تبصره ۱) مجرد قصد ارتکاب جرم و عملیات و اقداماتی که فقط مقدمه جرم بوده و ارتباط مستقیم با وقوع جرم نداشته باشد شروع به جرم نبوده و از این حیث قابل مجازات نیست.
تبصره ۲) کسی که شروع به جرمی کرده است، به میل خود آن را ترک کند و اقدام انجام شده جرم باشد از موجبات تخفیف مجازات برخوردار خواهد شد.» [۷۲]
با بررسی ها و مطالعات در ماده فوق می توان با صراحت بیان نمود که شروع به جرم، عبارت است از توسل همراه با سوء نیت به عملیات اجرایی جرم، که به واسطه دخالت عوامل خارجی که اراده فاعل در آن دخالت نداشته، به نتیجه موردنظر نرسیده است.
با توجه به همین تعریف، باید گفت برای تحقق شروع به جرم از نظر عنصر روانی، داشتن سوء نیت یا قصد مجرمانه لازم است و از نظر عنصر مادی ۲ (شرط برای تحقق شروع به جرم)، در نظر گرفته شده که عبارت است از :
متوقف ماندن غیرارادی
عملیات اجرایی جرم
منظور از عملیات اجرایی جرم آن دسته از عملیاتی است که داخل در تعریف قانونی جرم بوده و با عنصر مادی جرم ارتباط مستقیم دارد .
در حال حاضر با توجه به ماده ۴۱ ق.م. ا ، شروع به جرم اصولاً قابل مجازات نیست مگر در ۲ مورد استثنایی :
مقدار عمل انجام شده جرم مستقلی باشد.
قانونگذار در ماده خاص، شروع به جرم را جرم دانسته ومجازاتی برای آن پیش بینی کرده باشد.
در شروع به جرم که آدم ربایی که‎عبارت است از عمل تسلط یافتن و یا وضع ید بر یک موجود انسان بدون اینکه جا به جایی او از محلی به محل دیگر منجر شود. [۷۳] و همچنین قانونگذار در تبصره ماده ۶۲۱ شروع به آدم ربایی را مطرح کرده و مجازات شروع به آن را ۳ تا ۵ سال حبس مقرر نموده است و این چنین که باید ذکر کرد شروع به آدم ربایی تابع احکام عمومی مربوط به شروع در سایر جرائم است. [۷۴]
به نظر می رسد که ملاک تشخیص شروع به آدم ربایی، آغاز عملیات مادی است (نظریه عینی) یعنی آدم ربا عملیاتی را آغاز می کند که مستقیما به ربودن دیگری منتهی می شود و این اقدامات معمولاً بیانگر قصد او نیز هست اما صرف قصد را نمی توان ملاک قرار داد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-04-13] [ 11:19:00 ب.ظ ]




سؤال، استیضاح، تحقیق و تفحص و کمیسیون اصل نودم قانون اساسی را می‌توان از ابزارهای نظارت سیاسی مجلس شورای اسلامی برشمرد.
۲-۲۰-۳- ابزارهای نظارتی مجلس شورای اسلامی
۲-۲۰-۳-۱- اظهارنظر
مطابق اصل هشتاد و چهارم قانون اساسی «هر نماینده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهارنظر نماید.» مطابق این اصل نمایندگان مجلس شورای اسلامی حق اظهارنظر درباره کلیه مسائل و موضوعات داخلی و خارجی را دارند. بر همین اساس مطابق ماده ۱۰۶ قانون آیین نامه داخلی مجلس، در ابتدای هر جلسه مجلس تعدادی از نمایندگان اقدام به ایراد نطق می‌کنند. نمایندگان مجلس در این موارد می‌توانند تذکرات شفاهی خود را به دولت اعلام کرده و ایرادات مدنظر خود نسبت به عملکرد دولت را به آنها متذکر شوند.
اظهارنظر نمایندگان درباره مسائل مختلف به دو شیوه فردی و جمعی صورت می‌گیرد. روش های اعمال این حق نیز به تناسب آن متفاوت است و صورت انفرادی آن اغلب در قالب نطق و صورت جمعی آن به شکل انتشار بیانیه هاست که طی آن عده‌ای از نمایندگان هم نظر، درباره یک موضوع مشخص به اظهارنظر می‌پردازند. بیانیه‌ها با اهداف مختلف و در موضوعات گوناگون صادر می‌شوند و صدور آنها هنگامی صورت می‌گیرد که نمایندگان، اظهارنظر و واکنش مجلس به یک موضوع جاری و مشخص را ضروری احساس می‌کنند، اما در عین حال قانونگذاری درباره آن موضوع را لازم یا مناسب نمی‌دانند. بیانیه‌های نمایندگان مجلس شورای اسلامی هرچند فاقد وجه الزام آور حقوقی هستند اما از ارزش سیاسی بالایی برخوردار بوده و می‌توانند در موضوعات مختلف داخلی و خارجی مثمر ثمر باشند.
در حقیقت بیانیه‌ها ابزاری هستند که به واسطه آن عده‌ای از نمایندگان هم نظر، درباره یک موضوع مشخص به اظهار نظر مشترک می‌پردازند تا از این طریق به اهمیت و میزان تاثیرگذاری آن بیافزایند.
قطعنامه‌ها یا بیانیه‌های فوق با اهداف مختلف و در موضوعات گوناگون صادر می‌شوند. برای نمونه برخی از آنها صرفاً برای اعلام موضع نمایندگان در یک موضوع معین مثل تقبیح اقدام یک دولت خارجی یا تقدیر از سیاست‌های دولت در یک حوزه مشخص و نظایر آن صادر می‌شود. این قطعنامه‌ها گاه پیش از اتخاذ یک سیاست از سوی دولت صادر می‌شود و هدف از آن تاثیرگذاری بر تصمیم‌های مقامات اجرایی است. همچنین در مواقعی که نمایندگان، قانونگذاری درباره یک موضوع معین را لازم یا مناسب نمی‌دانند، بلکه اظهار نظر و واکنش مجلس به یک موضوع جاری و مشخص را ضروری احساس می‌کنند اقدام به صدور قطعنامه‌های رسمی می‌نمایند. این بیانیه‌ها برخلاف قوانین مصوب مجالس که غالباً دارای ضمانت اجرایی حقوقی هستند، تنها ارزش سیاسی دارند و فاقد پشتوانه الزام آور حقوقی هستند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی نیز به تبع اصل هشتاد و چهارم قانون اساسی صدور بیانیه را به رسمیت شناخته و تشریفاتی را برای صدور آن مقرر کرده است. طبق ماده ۱۱۵ آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی «نمایندگان می‌توانند درباره مسائل مهم مملکتی یا بین‌المللی یا مناسبت‌های خاص بیانیه صادر کرده و به رئیس جلسه تحویل نمایند. چنانچه بیانیه صادره به امضاء حداقل بیش از نصف مجموع نمایندگان برسد متن آن بدون ذکر اسامی نمایندگان در پایان جلسه علنی مجلس قرائت و طی نامه رسمی به مراجع ذیربط ارسال خواهد شد و اسامی نمایندگان امضاء کننده بیانیه در مشروح مذاکرات چاپ می‌شود.»
۲-۲۰-۳-۲- تذکر
الف- تذکر شفاهی
مطابق اصل هشتاد و چهارم قانون اساسی «هر نماینده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نماید.» مطابق این اصل نمایندگان مجلس شورای اسلامی حق اظهارنظر درباره کلیه مسائل و موضوعات داخلی و خارجی را دارند. بر همین اساس مطابق ماده ۱۰۶ قانون آیین نامه داخلی مجلس، در ابتدای هر جلسه تعدادی از نمایندگان اقدام به ایراد نطق می‌کنند که این کار را اصطلاحاً «نطق پیش از دستور» می‌نامند. نمایندگان مجلس در این موارد می‌توانند تذکرات شفاهی خود را به دولت اعلام کرده و ایرادات مدنظر خود نسبت به عملکرد دولت را متذکر شوند. اگرچه اصطلاح خاص «تذکر شفاهی«در هیچ کجا به این نام مورد اشاره قرار نگرفته است، لکن با عنایت به اینکه بسیاری از تذکرات نمایندگان به دولت در این قالب صورت می‌گیرد می‌توان «تذکر شفاهی» را در چارچوب این حق نمایندگان تعریف کرد.
ب- تذکر کتبی
«تذکر کتبی» نمایندگان مجلس به دولت در قانون اساسی مورد اشاره قرار نگرفته است، اما در قانون آیین نامه داخلی مجلس به عنوان یکی از ابزارهای نظارتی مجلس ذکر شده است. مطابق ماده ۱۹۲ آیین نامه داخلی مجلس «در کلیه مواردی که نماینده یا نمایندگان مطابق اصل هشتاد و هشتم قانون اساسی، از رئیس جمهور یا وزیر درباره یکی از وظایف آنان حق سؤال دارند، می‌توانند در خصوص موضوع مورد نظر به رئیس جمهور و وزیر مسئول کتباً تذکر دهند. هیئت رئیسه تذکر را به رئیس جمهور یا وزیر مربوط ابلاغ و خلاصه آن را در جلسه علنی مجلس عنوان می کند». بنابراین می‌توان از این ابزار نظارتی مجلس هم در مورد هر یک از وزراء و هم در خصوص رئیس جمهور استفاده کرد همچنین همانگونه که ذکر شد این ابزار نظارتی به نمایندگان مجلس اختصاص داشته و هر یک از نمایندگان مجلس به تنهایی حق تذکر دادن به وزیر و یا رئیس جمهور را دارند.
۲-۲۰-۳-۳- سؤال
استفاده از این ابزار نظارتی مجلس به موجب اصل هشتاد و هشتم قانون اساسی در صلاحیت مجلس شورای اسلامی قرار گرفته است. این اصل بیان می‌دارد: «در هر مورد که حداقل یک چهارم کل نمایندگان مجلس شورای اسلامی از رئیس جمهور و یا هر یک از نمایندگان از وزیر مسئول، درباره یکی از وظایف آنان سؤال کنند، رئیس جمهور یا وزیر موظف است در مجلس حاضر شود و به سؤال جواب دهد و این جواب نباید در مورد رئیس جمهور بیش از یک ماه و در مورد وزیر بیش از ده روز به تأخیر افتد مگر با عذر موجه به تشخیص مجلس شورای اسلامی.» مطابق این اصل نظارت بر مقامات اجرایی از طریق سؤال هم در خصوص هر یک از وزراء و هم در رابطه با رئیس جمهور قابل اعمال است. البته نصاب لازم برای سؤال از وزیر و سؤال از رئیس جمهور متفاوت است.
از جمله نکات مهمی که در این خصوص وجود دارد این است که سؤال از وزراء و رئیس جمهور باید در مجلس عنوان و در مجلس نیز به آن پاسخ داده شود. سایر سؤالاتی که نمایندگان خارج از این چارچوب عنوان می‌کنند حکم سؤالات عادی را داشته و نمی‌توان آنها را در حکم سؤال موضوع اصل هشتاد و هشتم قانون اساسی به حساب آورد.
مطابق ماده ۱۹۳ آیین نامه داخلی مجلس، سؤالات نمایندگان باید کتبی و صریح بوده و در فرم مخصوص که هیئت رئیسه تهیه می کند، توسط نماینده تنظیم و به هیئت رئیسه تسلیم شود و هیئت رئیسه موظف است حداکثر ظرف مدت ده روز پس از وصول سؤال، جلسه‌ای با حضور وزیر و سؤال کننده تشکیل دهد و با استماع نظرات سؤال کننده و وزیر و بررسی‌های لازم، به موضوع رسیدگی کند. چنانچه سؤال کننده، توضیحات وزیر را قانع کننده نداند، کمیسیون با تعیین قلمرو ملی یا منطقه‌ای سؤال، بلافاصله نسبت به ارجاع سوال ملی به هیئت رئیسه جهت اعلام وصول در اولین جلسه علنی اقدام می‌کند.
در رابطه با سؤال منطقه ای، کمیسیون موظف است حداکثر ظرف مدت ده روز نسبت به ارائه راه حل و ارسال گزارش به هیئت رئیس مجلس و رئیس جمهور (توسط رئیس مجلس) اقدام کند.
هیئت رئیسه مساعی لازم نسبت به حل موضوع سؤال منطقه‌ای را به عمل می‌آورد. چنانچه پس از پانزده روز از ارجاع نامه کمیسیون، نماینده سؤال کننده همچنان موضوع را حل و فصل نشده بداند، از هیئت رئیسه درخواست طرح سؤال منطقه‌ای در جلسه علنی را می‌کند.
هیئت رئیسه موظف است در اولین جلسه علنی، سؤال منطقه‌ای را اعلام وصول و فوری به وزیر ابلاغ و به کمیسیون ذیربط ارسال نماید. کمیسیون موظف است ظرف یک هفته گزارش نهایی را به هیئت رئیسه ارائه دهد. طبق اصل هشتاد و هشتم قانون اساسی، وزیر مورد سؤال مکلف است حداکثر ظرف مدت ده روز از تاریخ ابلاغ سؤال در مجلس حضور یافته و به سؤال پاسخ دهد مگر آنکه وزیر به صورت رسمی و با عذر موجه تقاضای تأخیر جهت بررسی را حداکثر برای مدت ده روز داشته باشد که مجلس شورای اسلامی در این رابطه تصمیم گیری می‌کند. در جلسه علنی ابتدا گزارش کمیسیون متضمن طرح سؤال و بررسی‌های انجام شده توسط سخنگوی کمیسیون به مدت حداکثر پنج دقیقه مطرح می‌شود سپس وزیر و نماینده سؤال کننده به ترتیب و هر کدام به مدت حداکثر پانزده دقیقه توضیحات خود را ارائه می‌دهند و در صورت قانع نشدن نماینده، رئیس جلسه نظر مجلس را در این مورد اخذ می‌کند.
در صورتی که اکثر نمایندگان حاضر، نظر به وارد بودن سؤال نماینده یا نمایندگان بدهند رئیس مجلس موظف است موضوع را به رئیس جمهور جهت رسیدگی ارجاع نماید (ماده (۱۹۴) قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
عدم حضور وزیر در مجلس و کمیسیون به منزله وارد بودن سؤال است (تبصره (۲) ماده ۱۹۴ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
مطابق ماده (۱۹۵) قانون آیین نامه داخلی مجلس چنانچه سه بار نمایندگان مجلس رأی به وارد بودن سؤال به وزیر دهند استیضاح وزیر مزبور در صورت رعایت مفاد اصل هشتاد و نهم قانون اساسی و آیین نامه داخلی دستور کار مجلس قرار خواهد گرفت.
روند رسیدگی به سؤال از رئیس جمهور به این صورت است که در صورتی که حداقل یک چهارم کل نمایندگان بخواهند درباره یکی از وظایف رئیس جمهور سؤال کنند، باید سؤال خود را به طور صریح و روشن و مختصر همگی امضاء کرده و به رئیس مجلس تسلیم کنند. رئیس مجلس موضوع را در اسرع وقت به کمیسیون تخصصی ارجاع می‌کنند. کمیسیون موظف است حداکثر ظرف یک هفته با حضور نماینده معرفی شده رئیس جمهور و نماینده منتخب سؤال کنندگان تشکیل جلسه دهد. در این جلسه، نماینده رئیس جمهور پاسخ مقتضی را از طرف رئیس جمهور ارائه خواهد کرد تا به نمایندگان سؤال کننده گزارش شود.
پس از یک هفته چنانچه هنوز حداقل یک چهارم کل نمایندگان مجلس (که سؤال را امضا نموده اند) از سؤال خود منصرف نشده باشند رئیس مجلس موظف است در اولین جلسه سؤال آنان را قرائت و فوراً برای رئیس جمهور ارسال کند. این سؤال ظرف ۴۸ ساعت تکثیر و در دسترس نمایندگان قرار می‌گیرد (ماده (۱۹۶) قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
رئیس جمهور موظف است ظرف مدت یک ماه از تاریخ دریافت سؤال در جلسه علنی مجلس حضور یابد و به سؤال مطروحه نمایندگان پاسخ گوید مگر با عذر موجه با تشخیص مجلس شورای اسلامی. مدت طرح سؤال از طرف نماینده منتخب سؤال کنندگان حداکثر پانزده دقیقه و مدت پاسخ رئیس جمهور حداکثر یک ساعت خواهد بود (ماده (۱۹۷) قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
البته یکی از مشکلاتی که در این خصوص وجود داشته است وجود نهادهایی خارج از چارچوب وزارتخانه‌ها و در قالب معاون رئیس جمهور است. به عنوان مثال می‌توان به نهادهایی مانند سازمان حفاظت محیط زیست اشاره کرد. با عنایت به اینکه این نهادها وزارتخانه به حساب نمی‌آیند مجلس نمی‌تواند از ابزار سؤال در خصوص این نهادها استفاده کند. البته مجلس می‌تواند از رئیس جمهور در رابطه با عملکرد این سازمان‌ها سؤال کند.
۲-۲۰-۳-۴- استیضاح
بر اساس اصل هشتاد و نهم قانون اساسی نمایندگان مجلس می‌توانند هر یک از وزراء و یا رئیس جمهور را مورد استیضاح قرار دهند. نمایندگان با استیضاح وزراء رأی اعتمادی که قبلاً به آنها داده‌اند را پس گرفته و در استیضاح در واقع رأی عدم اعتماد به آنها می‌دهند.
به موجب اصل هشتاد و نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نمایندگان مجلس شورای اسلامی می‌توانند در مواردی که لازم می‌دانند هیئت وزیران یا هر یک از وزراء را استیضاح کنند، استیضاح وقتی قابل طرح در مجلس است که به امضاء حداقل ده نفر از نمایندگان مجلس رسیده باشد.
هیئت وزیران یا وزیر استیضاح شده، باید ظرف مدت ده روز از طرح استیضاح در مجلس حاضر شده و با پاسخ به سؤالات از مجلس رأی اعتماد مجدد بگیرد. در صورت عدم حضور هیئت وزیران یا وزیر برای پاسخ، نمایندگان مزبور درباره استیضاح خود توضیحات لازم را می‌دهند و در صورت اقتضاء مجلس رأی عدم اعتماد خواهند داد.
اگر مجلس به وزیر یا هیئت وزیران رأی اعتماد نداد، هیئت وزیران یا وزیر استیضاح شده عزل می‌شود. در هر دو صورت وزراء استیضاح شده نمی‌توانند عضو هیئت وزیرانی شوند که بلافاصله بعد از آن تشکیل می‌شود (اصل هشتاد و نهم قانون اساسی).
در صورتی که حداقل یک سوم از نمایندگان مجلس شورای اسلامی رئیس جمهور را در مقام اجرای وظایف مدیریت قوه مجریه و اداره امور اجرایی کشور استیضاح کنند، رئیس جمهور باید ظرف مدت یک ماه پس از طرح آن در مجلس حاضر شود و درباره مسائل مطرح شده توضیحات کافی بدهد. در صورتی که پس از بیانات نمایندگان مخالف و موافق و پاسخ رئیس جمهور، اکثریت دو سوم کل نمایندگان به عدم کفایت رئیس جمهور رأی دهند، مراتب جهت اجرای بند (۱۰) اصل یکصد و دهم قانون اساسی به اطلاع مقام رهبری می‌رسد.
اکثریت نمایندگان مجلس باید به استیضاح وزیر رأی مثبت دهند تا منجر به برکناری وزیر شود. تأثیر عملی این موضوع این است که در استیضاح آراء ممتنع به آراء منفی استیضاح اضافه می‌شود و در حقیقت نصف به علاوه یک نمایندگان حاضر مجلس باید رأی مثبت به استیضاح وزیر دهند تا وزیر برکنار شود. عکس این قضیه در رأی اعتماد به وزیر وجود داد. در رأی اعتماد نصف بیشتر نمایندگان باید به وزیر رأی مثبت دهند تا وزیر به سمت وزارت انتخاب شود و آراء ممتنع در اینجا به آراء منفی اضافه می‌شود.
نکته‌ای که در خصوص استیضاح وجود دارد این است که همان گونه که رأی اعتماد به وزیران ابتدا برای کل هیئت وزیران و سپس برای تک تک وزراء رأی اعتماد گرفته می‌شود، در استیضاح نیز به استناد اصل هشتاد و نهم قانون اساسی می‌توان یک وزیر و یا کل هیئت وزیران را مورد استیضاح قرار داد. هر چند تاکنون هیچگاه هیئت وزیران مورد استیضاح قرار نگرفته است.
همچنین در استیضاح رئیس جمهور اصطلاح «عدم کفایت رئیس جمهور» به کار می‌رود که این اصطلاح در بند (۱۰) اصل یکصد و دهم قانون اساسی به کار رفته است. مطابق این بند همان گونه که رئیس جمهور پس از تنفیذ رهبری به سمت ریاست جمهوری منصوب می‌شود، برکناری رئیس جمهور نیز پس از رأی مجلس به عدم کفایت رئیس جمهور، با در نظر گرفتن مصالح کشور توسط رهبری صورت می‌گیرد.
۲-۲۰-۳-۵- تحقیق و تفحص
مطابق اصل هفتاد و ششم قانون اساسی: «مجلس شورای اسلامی حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد.»
آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی در همین رابطه مقرر می‌دارد: تحقیق و تفحص مجلس شامل شورای نگهبان، مجلس خبرگان رهبری، مجمع تشخیص مصلحت نظام و پرونده‌های جریانی مراجع قضایی و امور ماهیتی قضایی نمی‌شود و در مورد دستگاههایی که زیر نظر مقام معظم رهبری هستند با اذن معظم له امکان تحقیق و تفحص توسط مجلس وجود دارد (تبصره ۷ ماده ۱۹۸ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
در صورتی که نماینده ای، تحقیق و تفحص در هر یک از امور کشور را لازم بداند تقاضای خود را به صورت کتبی به هیئت رئیسه مجلس تسلیم نموده و هیئت رئیسه درخواست را به کمیسیون تخصصی ذیربط جهت رسیدگی ارجاع می کند. کمیسیون موضوع را بررسی کرده و اطلاعاتی را که در این زمینه کسب نموده در اختیار متقاضی یا متقاضیان قرار دهد. در صورتی که متقاضی یا متقاضیان، اطلاعات کمیسیون را کافی تشخیص ندهند، کمیسیون موظف است ظرف یک هفته از متقاضی یا متقاضیان و بالاترین مقام دستگاه اجرایی ذیربط دعوت به عمل آورد و دلایل ضرورت تحقیق و تفحص و نظرات مقام فوق را استماع نماید و گزارش خود را مبنی بر تصویب یا رد تقاضای تحقیق و تفحص به هیئت رئیسه مجلس ارائه دهد.
این گزارش خارج از نوبت در دستور هفته بعد مجلس قرار می‌گیرد و پس از توضیح سخنگوی کمیسیون و صحبت نماینده متقاضی تحقیق و تفحص، گزارش کمیسیون بدون بحث به رأی گذاشته خواهد شد. در صورت تصویب انجام تحقیق و تفحص موضوع به همان کمیسیون جهت رسیدگی ارجاع می‌شود. کمیسیون هیئتی را برای انجام تحقیق و تفحص از بین نمایندگان تعیین می‌کند. هیئت حداکثر در مدت یک ماه پس از پایان مهلت تحقیق و تفحص، گزارش خود را به کمیسیون تسلیم می کند. کمیسیون موظف است گزارش نهایی را به هیئت رئیسه ارسال نماید. قبل از رأی گیری در رابطه با گزارش نهایی، وزیر یا مقام مسئول از عملکرد خود دفاع خواهد نمود. (ماده ۱۹۸ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
موضوع تحقیق و تفحص با تشخیص هیئت رئیسه باید صریح و قابل رسیدگی باشد (تبصره (۱) ماده ۱۹۸ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی). همچنین ارائه و انتشار هرگونه اطلاعات مربوط به تحقیق و تفحص تا زمان چاپ گزارش جهت قرائت در صحن علنی ممنوع است (تبصره ۶ ماده ۱۹۸ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی). از سوی دیگر مهلت انجام تحقیق و تفحص ۶ ماه از تاریخ صدور ابلاغ اعضاء هیئت توسط رئیس مجلس می‌باشد. این مهلت در صورت ضرورت با درخواست هیئت و تصویب هیئت رئیسه مجلس تا ۶ ماه دیگر قابل تمدید است (ماده ۱۹۹ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
استفاده از ابزار نظارتی تحقیق و تفحص و همچنین ضمانت اجرای آن در آیین نامه داخلی مجلس پیش بینی شده است. در صورتی که جلسه مشترک هیئت تحقیق و تفحص و کمیسیون تخصصی تخلفات موضوع تحقیق را مهم و مسئول دستگاه یا سازمان را مقصر تشخیص دهد، طرح استیضاح وزیر مربوطه در صورت رعایت مفاد اصل هشتاد و نهم قانون اساسی در دستور کار مجلس قرار خواهد گرفت (تبصره ماده ۱۹۹ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی). در صورت احراز تخلف و ضرورت به قوه قضائیه یا مرجع رسیدگی به تخلفات اداری معرفی می‌شود. دستگاه قضایی صالح موظف است طبق مقررات خارج از نوبت تقاضای کمیسیون را مورد رسیدگی قرار داده و نتیجه آن را به کمیسیون اعلام نماید. (ماده ۲۰۰ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
نهادهای مورد تحقیق و تفحص نیز موظف به همکاری با هیئت تحقیق و تفحص هستند. مسئولان دستگاه مورد تحقیق و تفحص و کلیه دستگاه های اجرایی، قضایی و نهادهای انقلاب اسلامی موظف به فراهم نمودن امکانات و تسهیلات مورد نیاز هیئت و در اختیار گذاردن اطلاعات و مدارک درخواستی هیئت می‌باشند و در صورت عدم همکاری، مسئولان دستگاه ذیربط متخلف و مجرم محسوب می‌گردند و با شکایت هیئت تحقیق و تفحص، مورد تعقیب قضایی قرار خواهند گرفت (ماده ۲۰۱ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی).
۲-۲۰-۳-۶- رأی اعتماد
براساس اصل یکصد و سی و سوم قانون اساسی وزراء توسط رئیس جمهور تعیین و برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس معرفی می‌شوند. همچنین براساس اصل هشتاد و هفتم قانون اساسی رئیس جمهور برای هیئت وزیران پس از تشکیل و پیش از هر اقدام دیگر باید از مجلس رأی اعتماد بگیرد. با توجه به اصول فوق مجلس شورای اسلامی می‌تواند با بررسی صلاحیت افراد پیشنهادی و تطبیق آنها با صلاحیت مورد نیاز برای وزارتخانه پیشنهادی نسبت به دادن و یا ندادن رأی اعتماد اقدام نماید. با توجه به اینکه وزراء مکلف به کسب رأی اعتماد مجلس هستند این ابزار به خوبی می‌تواند در راستای نظارت بر امور کشور به کار گرفته شود. همچنین مطابق اصل هشتاد و هفتم قانون اساسی رئیس جمهور می‌تواند در دوران تصدی خود در مورد مسائل مهم و مورد اختلاف از مجلس برای هیئت وزیران تقاضای رأی اعتماد کند.
رئیس جمهور، ظرف دو هفته پس از انجام مراسم تحلیف و یا بعد از استعفاء یا سقوط دولت، کتباً اسامی هیئت وزیران را به همراه شرح حال هر یک از وزیران و برنامه دولت تسلیم مجلس می کند (ماده ۱۸۸ آیین نامه داخلی مجلس). جلسات مربوط به رأی اعتماد به صورت متوالی و در نوبت صبح و بعد از ظهر برگزار می‌گردد و مجلس در این مدت نطق نخواهد داشت (ماده ۱۸۹ آیین نامه داخلی مجلس). ابتدا رئیس جمهور برنامه دولت را تشریح و ضمن معرفی وزیران از ترکیب هیئت وزیران دفاع خواهد نمود. سپس پنج نفر از نمایندگان مخالف و پنج نفر از نمایندگان موافق با حفظ ترکیب یک نفر مخالف و یک نفر موافق و هر کدام برای مدت پانزده دقیقه اظهارات خود را بیان خواهند کرد. پس از آن رئیس جمهور یا کسانی که او تعیین خواهد نمود به سؤالات و اظهارات مخالفان پاسخ می‌دهند. سپس مجلس شور در مورد برنامه‌ها و صلاحیت هر یک از وزیران را به صورت جداگانه آغاز خواهد نمود. در مورد هر وزیر دو نفر از نمایندگان مخالف و دو نفر از نمایندگان موافق با حفظ ترکیب یک نفر مخالف و موافق هر کدام برای مدت ۱۵ دقیقه فرصت خواهند داشت. پس از آن وزیر و در صورت صلاحدید رئیس جمهور به مدت ۳۰ دقیقه برای دفاع از برنامه و صلاحیت وزیر مورد بررسی، وقت خواهند داشت. سؤالات کتبی نمایندگان در طول مدتی که برنامه دولت مطرح است از طریق رئیس مجلس به رئیس جمهور یا وزیر مربوط داده خواهد شد (ماده ۱۹۰ آیین نامه داخلی مجلس).
۲-۲۰-۳-۷- نظارت موضوع ماده (۲۳۳) قانون آیین نامه داخلی مجلس
به موجب ماده ۲۳۳ قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی، هرگاه حداقل ده نفر از نمایندگان و یا هر کدام از کمیسیون‌ها، عدم رعایت شئونات و نقض یا استنکاف از اجرای قانون یا اجرای ناقص قانون توسط رئیس جمهور و یا وزیر و یا مسئولین دستگاه های زیر مجموعه آنان را اعلام نمایند، موضوع بلافاصله از طریق هیئت رئیسه جهت رسیدگی به کمیسیون ذیربط ارجاع می‌گردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]




۲-۴-۴-عدم توجه به تفاوت های فردی بانوان؛ ارج گذاشتن بر اختلاف های زیستی و اجتماعی زنان موجب دفاع از حقوق آن ها می گردد و عدم توجه به این تفات ها، منجر به شکل گیری نوع جدیدی از ستم می شود .
۲-۴-۵-موجه جلوه دادن رفتارهای مردانه؛ حاکمیت برخی از نظریه های«مردانه» بر وضعیت زنان سبب گردید تا آنان به گونه ای نامحسوس جذب دیدگاه های «پدر سالارانه» شوند و رفتارهای مردانه در سطح وسیعی توسط زنان از همین دهه بروز یابد.
۲-۴-۶-عدم توجه به نیازهای فطری افراد. در این موج، جایگاه مادری قربانى شد. زیرا تأکید فمنیستها بر تجرد و تقبیح ازدواج و تشویق زنان به شرکت گسترده در فعالیت های اقتصادی موجب شد تا بانوان پذیرش نقش های انفعالی مانند مادری و همسری را زمینه ساز تسلط مردان بدانند و در نتیجه از پذیرش چنین نقش هایی خودداری نمایند و به منظور رقابت با مردان در صحنه های کار و فعالیت های اجتماعی حضور یابند.
نارضایتی عده ای بسیاری از بانوان با دیدگاه های افراطی موج دوم موجب شد که این موج رو به افول رود و موج سوم حیات خود را آغاز کند.
موج سوم فمینیسم‏‏
و زمینه های ظهور آن
مقدمه:
موج سوم اصطلاحی است که بیانگر احیای تمایل به مبارزه جویی فمینیستی(اما نه در حدّ و اندازه ی موج دوم) در بخشی از زنان می باشد. عملکرد افراطی فمینیست های موج دوم، باعث شد تا مشکلاتی دامن گیر خود زنان شود. خشونت روز افزون در چارچوب خانواده و محیط کار، عدم امنیّت جنسی و نبود آرامش فکری برای زنان از جمله بازتاب های منفی و یک جانبه نگری موج دوم بود و فمینیسم‏‏ را که در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در اوج خود به سر می‌برد، در اواخر قرن بیستم با مشکلات زیادی مواجه نمود. به این ترتیب فمنیسم با ضد جنبش هایی قوی روبرو شد و فمنیسم موج دوم در شکل لیبرال و رادیکال نتوانست منافع و علائق همه زنان را در بردارد و شکاف‌ها و دسته‌بندی‌های آشکاری در درون جنبش زنان به وجود آمد تا این که فمینیست های مدرن را به پایه گذاری موج سوم واداشت. تحولات سرمایه داری و مطرح شدن دیدگاه پست مدرن نیز در شکل گیری این موج تأثیر گذار بود.از این رو، از اوایل دهه ی نود(۱۹۹۲)، جهان غرب در کنار رفع نابرابری نژادی و اقتصادی به نقش های سنّتی و نهاد خانواده و ارزش های آن رویکردی دوباره داشت. فمینیست های این موج به نقش زنان در بازتولید سلطه مردانه و جامعه پدرسالار تأکید داشتند و برای تغییر سلطه مردسالارانه جوامع انسانی قیام نمودند. اینان مخالف به کارگیری روش های یکسان برای احقاق حقوق بانوان بدون توجه به فرهنگ‌های متفاوت بودند و تشابه اولویت‌بندی میان آن ها را نامعقول می دانستند. بدین روی با این گفتمان جدید اغلب توانستند رابطه‌ای بهتر با فرهنگ‌های خود و مردم خویش برقرار کنند. از نتایج این موج که ناشی از روابط آزاد جنسی بود می توان به افزایش ناهنجاری‌های رفتاری، سوء‌استفاده‌ها و از همه مهم‌تر ازدیاد نسل بی‌هویت اشاره نمود.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بنابراین فمینیسم‏‏ در اوایل دهه ۱۹۹۰ یک فرایند اعتدال را تجربه کرد و بر خلاف موج دوم در این برهه با نوعی آشتی با خویشتن خود و تأکید بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف، خواهان احیای نقش مادری و خانواده ی فرزند محور بود. البته فمینیسم‏‏ موج سوم هنوز به شهرت فراگیر و حمایت پرشوری که فمینیسم‏‏ موج دوم در دوره ی اوجش(۱۹۸۰-۱۹۶۰میلادی) از آن برخوردار بود، دست نیافته است و بسیاری آن را صرفاً یک مُد کوتاه مدّت تلقّی کرده اند، نه نشانه ای واقعی از این که زنان درمبارزات فمینیستی به مرحله ی جدیدی رسیده باشند.
۳-۱-عوامل شکل گیری موج سوم:
عوامل متعددی در پیدایش جنبش ها مؤثر می باشد که شاید بتوان از جمله این علت ها در ایجاد بستر مناسب جهت شکل گیری موج سوم به موارد زیر اشاره نمود:
۳-۱-۱- پیدایش تفکّر پست مدرنیسم
از علل دیگری که اقبال به موج سوم فمینیسم‏‏ را تشدید کرد، نظرات پست مدرنیسم بود. فمینیست های پست مدرن معتقد بودند که مطلق انگاری در دفاع از حقوق زن راه به جایی نخواهد برد و روش زنان برای درک خویش چندگانه و متنوّع است و نمی توان ایدئولوژی واحدی برای تبیین نظریّه ی فمینیسم‏‏ ارائه نمود. از این رو، روش و اعتقاد فمینیست های موج سوم بر این پایه نظرات زیر شکل گرفت:
۳-۱-۱-۱- تفسیری زنانه از جهان: فمینیست های این موج بر این باور بودند که باید با ایجاد زبان و شیوه های متفاوت، تفکّر جدیدی در باره ی هویت خویش بسازند، تا خویشتن را از معانی ستمگرانه ای که مردان بر آن ها تحمیل کرده اند، رها سازند. آنان معتقد بودند که ستم هایی که بر زنان روا می گردد، از ناحیه ی وجود فرهنگ مردسالاری است. پس برای نجات از این فرهنگ، باید جهان را از زاویه ی دید زنان نگریست و از جهان تفسیری زنانه ارائه گردد.
۳-۱-۱-۲- توجه به قابلیت های مثبت زنانه: فمینیست‌ها در این دوره، متأثّر از افکار پست‌مدرنی که بر اصل انسان‌ها تأکید دارد، معتقد شدند که در هویت زنانه، چه از نظر زیستی و چه از نظر اجتماعی، قابلیّت‌های مثبتی وجود دارد. از دیدگاه اینان نقش مادری، ظرفیّت پرورش‌دهندگی و حس مسئولیت زنان را افزایش می‌دهد. این گرایش، با تأکید بر کلیت خانواده، خواهان نقش برابر زن و مرد و وظایف و مسئولیت‌های خانگی و اجتماعی است و با تأکید بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف، از خانواده، فرزندمحوری و زندگی خصوصی دفاع می‌کند و معتقد است آثار سوء افراط در حرکت هاى زن مدارانه ، بیش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روز افزون در محیط خانواده و محیط کار و عدم امنیت جنسى، از آثاردوره پیش بود.
۳-۱-۱-۳- توجه به تفاوت های میان زنان: این موج که در فضای گفتاری متفاوتی با دو موج دیگر قرار دارد، با تأثّر از “کثرت‌گرایی و تنوّع‌گرایی” پست‌مدرنی، به‌جای وحدت، بر کثرت تأکید دارند.آن ها تلاش براى ایجاد یک مکتب فکرى فمینیستى خاص را رد می کنند و ضمن نفی وحدت رویه و مطلق‌نگری به امور مربوط به بانوان، حکم یکسان و ایدئولوژی خاص در مورد همه آن ها را غیر قابل قبول قلمداد می کنند و عناصری همچون قومیّت، طبقه، نژاد، ‌سنّ،‌ فرهنگ، تجربه و … را مؤثر می دانند و توجه به مسائل خاص را در کنار بررسی اشتراکات، لازم می‌شمرند.
اینان بیان می دارند که نظریه های فمنیستی «موج اول» و «موج دوم» بیش از حد زیر سلطه زنان سفید پوست طبقه متوسط قرار دارد و آن ها از منظر تجربه های شخصی خود دست به نظریه پردازی می زنند و به جای تمامی زنان جوامع خود بلکه به جای هر زنی در هر کجا سخن می گویند و بر مبنای تجربیات و اوضاع زندگی خود دست به تعمیم می زنند و این امر به نادیده گرفتن تجربه های بسیاری از زنان طبقه کارگر و سیاه منجر شده است. گویا فمینیسم‏‏ ها در این دو موج اندیشه ها و اعمال زنان سفید پوست در اروپا و امریکای شمالی را محور نظریات خود قرار داده اند و زندگی و تجربه های سایر زنان یا مشکلات خاص زنان سیاه و جهان سوم را نادیده گرفته یا کم ارزش برشمرده اند. اینان با روریارویی اعتراضات سایر زنان در صدد برآمدند تا بازاندیشی در نظریه های تعمیم دهنده خود در باره ستم مشترکی که بر زنان می رود، داشته باشند و تفاوت های میان زنان به مثابه یک گروه را بپذیرند. بدین ترتیب فمنیست ها اهمیت به حساب آوردن تفاوت های میان زنان را درک نمودند. اما در برخورد با تأثیرات متقابل شکل های متفاوت سرکوب دچار مشکل گشتند. برخی از فمنیست ها پرداختن به تفاوت را از بین بردن فمنیسم دانستند، زیرا نمی توان نظریه ای عام در باره تمام زنان ارائه داد. عده ای دیگر برای رفع این وضعیت دشوار به جستجو در نظریه های پساساختارگرا و پسامدرن پرداختند. آن ها تصور یک هویت زنانه ثابت را رد نمودند و نه تنها به تفاوت های بین مردان و زنان، یا تفاوت های بین خود زنان، بلکه به تفاوت های درونی و پدیدآورنده شخص زن یا تفاوتی در درون زن توجه داشتند. به نظر آن ها دور شدن از هویت های ثابت و قابل شناخت می تواند بر بحث های پایان ناپذیر تساوی و تفاوت غلبه کند. بر این اساس بود که برخی از فمنیست ها مانند جین فلاکس[۴۳۶](۱۹۹۰)چنین استدلال نمود که نظریه فمنیستی اجباراً پسامدرن است[۴۳۷]ویک فمنیست پساساختارگرا که قاعدتاً به اصل تفاوت و تعویق متعهد است، هرگز معنی را یکبار و برای همیشه تعیین و تثبیت نمی کند، در نظر ساختارگرایی زنانگی و مردانگی مدام در جریان اند.[۴۳۸] به بیانی دیگر ثابت وعام دیدن این دو خطایی بزرگ است. فمنیست های پسا مدرن و پساساختارگرا از ساخت شکنی مقوله ثابت زن دفاع می کنند و سایر انواع فمنیسم را به خاطر ذات گرایی شان در تلاش برای تعریف زنان و زنانگی به باد انتقاد می گیرند.
۳-۱-۲-نگارش کتاب هایی در تأیید بر ویژگی زنانه و ضرورت نقش مادر
با بروز اعتراضات متعدد بر نظریات موج دوم دو گروه از نویسندگان به نگارش دیدگاه های خود اقدام نمودند، عده ای که به احیاء ویژگی زنانه معتقد بودند و گروهی که نقش سنتی مادر را می ستودند:
۳-۱-۲-۱- توجه به فطرت زنانه
در اواخر قرن بیستم، نویسندگانی چون جولیا کریستوا، لوس ایریگری و سایرین در موج سوم فمینیسم‏‏، نویسندگانی چون دو بووار را به خاطر نادیده گرفتن ساختارهای ژرف زبان و ناخودآگاه انسان که به باور موج سوم مانع آزادی زنان است، نقد کرده‏‌اند. این نویسندگان تأکید بیشتری بر زنانگی و ویژگی‏‌های بدن زنان دارند و بر این باورند که نویسندگان موج دوم، هم‌چنان مردان را مدل زنان قرار داده‏‌اند و ساختارهای مردانه‏ زبان را به قدر کافی نکاویده‏‌اند.
۳-۱-۲-۲- احیاء نقش مادری
فمینیسم‏‏ سعی می‌کند تا ضمن درک دلایل نابرابری‌های موجود، تمرکز خود را به سیاست‌های جنسیتی، معادلات قدرت و جنسیت معطوف نماید.
از جمله شخصیّت های تجدید نظر طلب در موج سوم، جمین گریز( نویسنده ی استرالیایی) و جین بِتکه الشتاین(فیلسوف امریکایی) هستند. جین با نوشتن کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی» (۱۹۸۱) تلاش نمود، دیدگاه‌های افراطی و رادیکال در موج دوم را تعدیل نماید و بحث«احیای مادری» را مطرح کرد. همو به دفاع از زندگى خصوصى و خانواده فرزند محور پرداخت و مادر بودن را فعالیتى پیچیده، غنى، چند رویه، پر زحمت و شادى آفرین دانست که زیستى طبیعى، اجتماعى، نمادین و عاطفى است. آنان بانوان را به پیشینه و هویت خویش متوجه نمودند.
۳-۱-۳- اعتراض به باورهای افراطی موج دوم
مهم ترین علت شکل گیری موج سوم فمینیسم‏‏، تعدیل نظرات رادیکالی موج دوم، تعدد و انشعاب در نگرش های فمینیستی و مورد نقد قرار دادن بسیاری از باورهای افراطی دوره های قبل بود. به خصوص تأکید بر تفاوت های میان زن و مرد و حرکت به سمت تولیدات نظری و نقد شاخه های مختلف علوم، از ویژگی های دیگر موج سوم است.
۳-۲-درخواست های موج سوم
با بررسی موج سوم می توان برخی از خواسته های آن ها را در موارد زیر خلاصه نمود:
۳-۲-۱-تعدیل نگرش موج دوم؛
درموج سوم، نگرش هاى فمنیست ها نسبت به موج دوم تعدیل شد و مورد نقد جدى نظرى(از جمله از سوى پست مدرن ها)قرار گرفت. البته این مخالفت در حد نظری باقی نماند و به تدریج ابعاد عملی به خود گرفت. به عنوان نمونه استدلال کسانی چون ناتان گایزر[۴۳۹]سیدنی هوک[۴۴۰]و برونو بتلهایم[۴۴۱]در دانشگاه ها این بود که نباید اجازه داد «زنان بی صلاحیت» به استخدام دانشگاه ها در آیند. به اعتقاد اینان، بر اثر فشارهای فمنیست ها در شرایطی که «مردان سفید پوست با استعداد» نمی توانند شغل مناسبی بیابند، زنانی که فاقد صلاحیت علمی هستند، جای آن ها را اشغال می کنند.[۴۴۲]
۳-۲-۲-رویکرد مجدد به نقش مادر؛
از اوایل دهه ۱۹۷۰، جهان غرب به نقش های سنتی زنان، تقدس مادری و نهاد خانواده، رویکردی دوباره داشت و فمنیسم های موج دوم را به عنوان حرکتی علیه «نقش مقدس مادری» به نقد کشید. این نوع نگاه، باعث شد تا از حرکت های تند فمنیستی موج دوم کاسته شود وباری دیگر وظیفه اصلی زنان «مادری» و «تربیت شخصیت کودک» شمرده گردد. اسپاک تأکید داشت که چون هیچ کس نمی تواند جایگزین مادر شود و همان عشق و محبت او را به کودک داشته باشد،کودکانی که توسط اشخاص دیگر بزرگ می شوند با مشکلات و اختلال شخصیتی روبرو می شوند.[۴۴۳] «جین بتکه الشتین» در کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی»(۱۹۸۱) نیز به دفاع از زندگی خصوصی و خانواده ی فرزند محور پرداخت و مادر بودن را فعالیتی پیچیده، غنی، پرزحمت و شادی آفرین دانست که زیستی طبیعی، اجتماعی، نمادین و عاطفی دارد.[۴۴۴]بدین روی موج سوم به «احیای مادری» پرداخت و با اشاره به آثار سوء افراط در حرکت های زن مدارانه، جامعه را متوجه آسیب های وارده به بانوان و خشونت روزافزون در محیط خانواده و محیط کار و عدم امنیت جنسی برای آنان نمود.
۳-۲-۳-لزوم توجه به ظاهر زنانه؛
فمنیست ها در دهه های اخیر سعی نمودند با ظاهری زنانه و رفتاری ظریف، تمایز خود را از مردان به نمایش بگذارند.[۴۴۵]
۳-۲-۴-عدم وابستگی به مردان و توجه به گرایش های همجنس خواهانه؛
فمینیست ها برای آن که عدم وابستگی خود را به مرد و جنسیت او آشکار سازند، گرایش های همجنس خواهانه از خود نشان می دهند.
۳-۲-۵-تأکید بر تفاوت جوهری دختران و پسران؛
در دهه ۱۹۹۰ با بیان تفاوت های جنسیتی بین زن و مرد، لزوم احترام به این تفاوت ها را از شاخصه های اصلی بیان می دارد. اینان معتقدند کلیشه های جنسیتی نقش های تحمیل شده جامعه نمی باشند، بلکه پژوهش های علمی بر تفاوت ذاتی میان دو جنس از نظر تمایلات و رفتارها و حتی هورمون های تعیین کننده رفتارهای متفاوت تأکید دارد. پس در شرایطی که طبیعت موجد «نابرابری» است، تأکید بر برابری و نفی نقش های سنتی بیهوده است. بنابراین تلاش زنان برای رسیدن به برابری با مردان بیهوده است.
۳-۲-۶-نفی برابری کامل بین زن و مرد؛
اصلاحیه حقوق بشر خانواده را تضعیف و زنان را آسیب پذیر ساخت، حق نفقه زن را در زمان تأهل و پس از طلاق از بین می برد و زنان را وادار به نظام وظیفه می نماید، ازدواج های هم جنس گرایان را قانونی می سازد و در نتیجه بنیان های حقوقی و فرهنگی ازدواج و خانواده سنتی را نابود می کند. برخی زنان بر خلاف فمنیست ها می خواستند زندگی خانوادگی خود را همان گونه که هست و با همان شأن و احترامی که از آن برخوردارند،حفظ شود.[۴۴۶]
۳-۳-ویژگی موج سوم
موج سوم دارای دو ویژگی مهم بود که عبارتند از: ۱- توجه به تفاوت ها؛ ۲- ایجاد مبانی نظری.
در این قسمت به این دو اشاره می شود:
۳-۳-۱-تأکید بر تفاوت ها
بی توجهی فمنیست ها نسبت به نیازها و خواسته های زنان اقلیت های قومی در جهان اول و به طور کلی جهان سوم، مورد انتقاد این بانوان (از جمله سیاه پوستان) قرار گرفت. بدین روی فمنیسم در نظرات خود دچار بحران شده بود و موج سوم سعی بر رفع این بحران داشت. در این دوره زنان بر «تفاوت» ها تأکید داشتند و معتقد بودند این تفاوت ها باید به رسمیت شناخته شود. زیرا زنان متفاوت، تجربه ها، نیازها و مشکلات متفاوت دارند. پست مدرن ها نیز با طرح سؤالی اساسی در باب معنی هویت زنان، تلاش برای ایجاد یک مکتب فکری خاص را رد می کنند. اینان بر این باورند که روش زنان برای درک خویش، چند گانه و متنوع است و هویت هر زن از طریق عواملی (مانند سن، قومیت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسیت، تجربه. . ) که بر یکدیگر اثر می گذارند، درک می شود. حاصل آن که در موج سوم، علاوه بر تعدیل موج دوم، تعدد و انشعاب در نگرش های فمنیستی رخ داد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]




۱-۲-۱-۵- زن فاقد توانایی عقلی
ارسطو در نوشته های سیاسی و اخلاقی خود از فضیلت های برتر انسان بنابر میزان عقلانیت آن ها سخن می گوید، عقلانیتی که در اصل مردان و طبقات بالا از آن برخوردار هستند، ولی زن در دستگاه فکری او، همانند کودکان فاقد رشد عقلی می باشد.[۱۶۹]وی خردورزی را امری مردانه می داند و توانایی زنان در این امر محدود است. در باور او« یک زن به هیچ وجه شایستگی انجام امور مردان و خردورزی را ندارد.»[۱۷۰] به عبارت دیگر زنان موجودات جنس دومی هستند که به طور طبیعی از قوه تعقل کمتری برخوردارند زیرا نیاز کمتری به آن دارند و آن ها تنها به صورت ابزار و وسیله ای برای مردانند که وظیفه ای جز خدمت به آن ها ندارند. بنابراین سعادتی که بهره هر کس می شود برابر است با اندازه بهره او از فضیلت و خرد.[۱۷۱]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۲-۱-۶-زن مسبب جنگ
از دیدگاه ارسطو جنس مؤنث مایه آشوب می باشد و جنگ هایی بر سر ازدواج با دختران بوجود آمده است[۱۷۲]و نزاع ها در مورد آنان یکی از علل انقلاب ها می باشد.[۱۷۳]
۱-۲-۱-۷-زنان همردیف بردگان
زنان در تقسیم بندی هرمی ارسطو در پایین و قاعده این هرم در کنار کودکان[۱۷۴]و بردگان[۱۷۵] قرار دارند وهمانند سایر افرادی هستند که در طبقات پایین محکوم به اجرای حکم نخبگان می باشند. از طرفی همو جهت تربیت صحیح کودکان معتقد است مربیان باید مراقب باشند تا کودکان اوقات خود را درست بگذرانند و به ویژه باید آنان را از همنشینی با بندگان باز دارند.[۱۷۶]
۱-۲-۱-۸-وضع قانون برای کنترل زنان
ارسطو توجه به زنان در وضع قانون را مهم می شمارد و بیان می دارد، هر خانواده از زن و مرد پدید می آید و اگر در کشوری وضع زنان درست سامان نیابد، نیمی از مردمش در حق قانون سهل انگار می شوند. همو به عنوان نمونه به اسپارت اشاره می کندکه در آن فقط در باره مردان قانون نهاده و زنان یکسره فراموش شده اند. از این رو زنان اسپارتی هرزه کار و تجمل پرست شده اند. ارسطو بیان می کند که مردان در اسپارت و نیز مردان جنگجو همه نژادها میل دارند تا به یکدیگر و هم به زنان سخت عشق بورزند. ولی نتیجه آن می شود که سررشته بسیاری از امور به دست زنان می افتد. بدین روی وی معتقد است در این زمان چه فرقی دارد بین این که زنان فرمانروا باشند یا کسانی فرمانروا باشند که از زنان خود فرمان می برند. زیرا فرجام هر دو یکی است.
۱-۲-۲-دیدگاه ارسطو در باره نهاد خانواده
از دیدگاه ارسطو، نخستین اجتماعی که (وجودش) برای رفع نیازهای روزمره ضرورت می یابد، میان کسانی است که نمی توانند بی یکدیگر زیست کنند. مانند زن و مرد، زیرا برای بقای نسل باید با هم زندگی کنند و این موضوع نه از روی عمد و اراده است، بلکه به آن انگیزه طبیعی صورت می گیرد که در همه جانوران و گیاهان موجود می باشد تا از خود چیزی همجنس خویش باز نهند. همو معتقد است در این اجتماع پدید آمده، عده ای به حکم طبیعت فرمانروا و عده ای فرمانبر هستند تا همگان در امنیت باشند. البته وی کسی را که به نیروی هوش، پیش اندیش است، فرمانروا و آن که جز با کار بدنی سودی به مردم نتواند برساند، فرمانبردار می داند، تا این دو گروه مکمل یکدیگر شوند.[۱۷۷]سپس در بیان مصداقی از این دو گروه به جنس مؤنث و مذکر اشاره می نماید و بر این باور است که روابط بین کسانی که به طور طبیعی زبردست(فرمانروا) و دیگران که به طور طبیعی زیردست(فرمانبردار) هستند، از قبیل مرد با زن است. زیرا قابلیت و توانایی هر یک از طرفین نسبت به دیگری متفاوت است.[۱۷۸]در ضمن از کنار هم قرار گرفتن خانواده ها، اجتماع بوجود می آید. ارسطو نیز همانند افلاطون شهر را مقدم بر خانواده و فرد می انگارد. زیرا از نظر او، کل بر جزء مقدم است و هر جزئی باید با کل زندگی کند. زیرا اگر کسی به ذات خود متکی باشد و نیازی به همزیستی با دیگران نداشته باشد یا دد است و یا خدا.[۱۷۹]
۱-۲-۲-۱-خانواده متشکل از بردگان و آزادگان
بدین گونه وی خانواده را اجتماعی کوچک می داند که به حکم طبیعت برای رفع نیازهای طبیعی گرد هم جمع شده اند و از به هم پیوستن خانواده ها، دهکده ها و شهرها و اجتماع پدید می آید و انگیزه نهفته در انسان ها، آن ها را به سوی زندگی اجتماعی می کشاند. از نظر او هر خانواده ای به طرزی کامل از بردگان و آزادگان تشکیل شده است، اما چون بررسی هر چیز باید با شناخت کوچکترین اجزای آن آغاز شود و اجزای نخستین خانواده، خدایگان و بنده، شوی و زن، و پدر و فرزندان هستند، پس باید ساختار درست و ویژگی هر یک از این سه رابطه را بازشناخت. همو این سه رابطه را عبارت می داند از: نخست رابطه خدایگان و بنده، دوم رابطه شوهر و زن و سوم رابطه پدر و فرزند و اینکه«طبیعت» هر یک از این سه رابطه بنیادین، عامل چهارمی است که «فن به دست آوردن مال» نام دارد.[۱۸۰]
۱-۲-۲-۲-تعیین سن و شرایط ازدواج
همو بیان می دارد قانونگذار پیش از هر کاری باید به تنظیم کارهای زناشویی بپردازد؛ از جمله تعیین سن[۱۸۱] که ارسطو سن ازدواج برای دختران را هیجده سالگی و برای مردان سی و هفت سالگی یا حدود آن معین می نماید. سپس به ویژگی های لازم زن و مرد[۱۸۲] که از نخستین وظایف قانونگذار است، اشاره می کند.[۱۸۳]
۱-۲-۲-۳-نفی قانون اشتراک همسر و فرزند در نظریه افلاطون
همو به نقد نظریه استاد خود، افلاطون در باره اشتراک زن و فرزند می پردازد و معتقد است اشتراک زنان، دشواری های گوناگونی دربردارد و عملی نمی باشد و وحدت جامعه از طریق اشتراک خانواده بدست نمی آید. سپس در بیان ایرادات نظریه افلاطون در «اشتراک خانواده» به موارد زیر اشاره می کند:

        • مسامحه و سهل انگاری در نگهداری اموال و علائق
        • بی بهره ماندن فرزندان از سرپرستی پدرانه [۱۸۴]
        • ستیزه ناخودآگاه فرزندان با پدر یا مادر و خویشاوندان
        • همخوابگی با محارم
        • از بین رفتن لذت وصف ناپذیر، دارایی خصوصی[۱۸۵]

علاوه بر موارد ذکر شده، با پذیرش اشتراک زنان و اموال، از نظر ارسطو این مسئله پیش می آید، هنگامی که مردان در کشتزارها به کار سرگرمند، چه کسی کارهای خانه هایشان را خواهد گرداند؟[۱۸۶]بر اساس آن چه بیان شد، در چنین جامعه ای دو فضیلت از بین می رود: نخست پرهیزکاری در آمیزش با زنان. زیرا خویشتن داری از نزدیکی با زن دیگری، خود فضیلتی بزرگ است و دوم گشاده دستی در صرف اموال. بنابراین در جامعه ای با وحدت زن و مال، هیچکس نمی تواند این فضایل را از خود نشان دهد.[۱۸۷]در انتها همو شبیه نمودن آدمیان به جانوران را در دیدگاه افلاطون امری غریب می داند.[۱۸۸] ارسطو پس از نقد نظریه اشتراک در قانون افلاطون، تنها راه وحدت و همکاری در جامعه را از طریق تربیت بیان می کند[۱۸۹] و لازم می داند روش تربیت افراد، تابع قوانین معینی باشد و حکومت اجرای آن را بر عهده گیرد[۱۹۰] و آن را با روح قانون اساسی کشور سازگار سازد تا بقای حکومت ها تضمین شود.[۱۹۱] بدین روی ارسطو اشتراک خانواده و اموال را نه تنها سبب اتحاد و هماهنگی نمی شمارد، بلکه معتقد است این امر موجب بروز اختلافات بسیار و از بین رفتن ارزش های اجتماعی می شود. البته همو مانند افلاطون، در دستگاه فکری و فلسفی خود، نقش مستقلی برای زنان قائل نمی باشد.
۱-۳-دیدگاه ژان ژاک روسو
ژان ژاک روسو[۱۹۲] فیلسوف و نویسنده فرانسوی در کتاب معروف خود«امیل»[۱۹۳]به طرح موضوع «طبیعی بودن» صفات مردانه و زنانه پرداخته و مدعی است این صفات را طبیعت به آن ها داده است. انسان نیز آن چه را که طبیعت[۱۹۴]در نهادش قرار داده است، می پروراند و رشد می دهد و گاه فاسد می کند اما قادر نخواهد بود آن را ویران سازد. همو وضع کشور، سردی و گرمی اقالیم و فقرو ثروت را مؤثر در تربیت افراد می داند.[۱۹۵]سپس روسو در این کتاب به بیان یکسانی زن و مرد از این منظر اشاره می نماید که همه چیز آن ها– از جمله احساسات و احتیاجات- با هم مشابه است و فقط نسبت ها کم و بیش فرق دارد و تنها تفاوت افراد را در جنسیت آن ها می داند. بنابرگفته او، تشابهات زن و مرد مربوط به نوع است و تمام اختلافات آن ها مربوط به جنس می باشد. البته وی بیان می داردکه این اختلافات جنسیتی بر روح افراد تأثیر می گذارد. سپس روسو به طرح این موضوع می پردازد که هر دو جنس باید برای رسیدن به هدف مشترک کمک کنند، ولی به شیوه خاص خود عمل نمایند. بدین روی زن و مرد نباید یک نوع کار انجام دهند.[۱۹۶]در این قسمت مختصری از نقطه نظرات روسو در باره جنس مؤنث و وظایف و عملکرد زن در خانواده بیان می شود:
۱-۳-۱-رفتارشناسی زنان از دیدگاه ژان ژاک روسو
دیدگاه روسو نسبت به بانوان را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
۱-۳-۱-۱- ضعف طبیعت زنان
روسو معتقد است طبیعت جنس زن را منفعل و ضعیف و جنس مرد را فعال و قوی قرار داده است. همو از این اصل نتیجه می گیرد که زن در اصل برای خوش آیند مرد ساخته شده است که باید توجه او را جلب نماید و تمام نیرو و استعداد جنس مؤنث در جاذبه او نهفته شده و فقط با بهره گرفتن از آن است که می تواند ضعف خود را جبران نماید و شایستگی مرد در نیرومندی اوست و بدین دلیل که قوی است، خوش آیند زن واقع می شود. همو اقرار دارد که این قانون عشق نیست ولی قانون طبیعت است که مقدم بر قانون عشق می باشد.[۱۹۷]
۱-۳-۱-۲-توجه بانوان به شناخت مردان
روسو ضروری می داند که تمام افکار بانوان در راه شناختن مردان باشد.[۱۹۸]
۱-۳-۱-۳-علاقه جنس مؤنث به جلب توجه دیگران
روسو در بیان فاصله بین جنسیت ها بیان می داردکه زنان، طبیعتا خود پسند و عشوه گر هستند و به کارهای بچگانه، ابلهانه و احمقانه مشغولند. آن ها از همان گهواره و ایام خردسالی آرایش کردن و تزئینات را دوست می دارند و نه فقط می خواهند زیبا باشند بلکه میل دارند زیبا جلوه کنند و به محض این که دریابند مردم نسبت به آن ها چه می گویند، سعی می کنند تا خود را مطابق گفته های آنان بیارایند. از نظر روسو این وسیله ای است که می شود دختران را با آن کنترل کرد ومردان به راحتی می توانند بر آن ها حکومت نمایند. البته وی این روش را در کنترل مردان، بسیار احمقانه می داندکه بخواهند برای کنترل پسران خردسال از همین ابزار استفاده کنند و علت را این می داند که پسران به عقیده و گفته های دیگران راجع به خود چندان اهمیتی نمی دهند.[۱۹۹] بدین روی این خصوصیت گرچه برای زنان حسن و امتیاز می باشد، ولی برای مردان عیب است. البته روسو بر تعلیم این صفات در زنان تأکید می نماید و پرورش صفات مردان را در جنس مؤنث به ضرر زنان برمی شمارد.[۲۰۰]
۱-۳-۱-۴-جلب توجه همسر
از نقطه نظر روسو هویت و ارزش زن در اطاعت از مرد است. او نباید فقط به این فکر باشد که شوهرش را دوست بدارد، بلکه می باید اعمال پسندیده خود را مورد توجه شوهر قرار دهد و رضایت او را جلب نماید. گرچه مجبور به دروغ گفتن باشد. در ضمن باید برای حفظ شرافت و آبروی همسرش تلاش نماید تا خود را به مردم بشناساند و به آن ها احترام بگذارد تا همسرش را مورد قضاوت خوب دیگران قرار دهد و چیزی نگوید که مخالف میل شوهرش باشد. از نظر روسو زن ها گرچه همان احتیاجات مردان را دارند ولی حق ندارند مانند مردها این احتیاجات را آشکار سازد[۲۰۱]و زندگانی خوب و آسایش واقعی زنان بستگی دارد به ارزشی که مردها برای هنر و استعداد و لیاقت آن ها قائل هستند و توجهی که به زیبایی، پرهیزکاری و فضیلت آن ها دارند.[۲۰۲]
۱-۳-۱-۵-وابستگی زن به همسر
به گفته روسو زن و مرد برای همدیگر ساخته شده اند، اما وابستگی و احتیاجات هریک به دیگری به یک اندازه نیست. وی معتقد است مردان به علت تمایلات و خواسته های خود به زنان وابسته هستند و زنان به سبب دو چیز یعنی تمایلات و احتیاجات خود به مردان وابسته و محتاج اند. همو گوید: ما(مردان)بهتر و آسانتر می توانیم بدون آن ها (زنان)زندگی کنیم تا آن ها بدون ما. در ضمن از نظر روسو برای اینکه نیاز زنان رفع شود و آن ها در وضعیت خوبی زندگی کنند. مردان، باید آن ها را لایق و شایسته دهش خود بدانند. زیرا زندگی زنان بستگی به ارزشی دارد که مردان برای هنر و استعداد و لیاقت آن ها قائل هستند و نیز توجهی که به زیبایی و پاکدامنی آن ها دارند. روسو مطابق قوانین طبیعت، زنان را مطیع قضاوت مردان می داند[۲۰۳] و در بیان وابستگی زن به مرد علاوه بر نیازهای مادی در رابطه با علوم و مسائل دینی معتقد است جنس مؤنث آن چه را نمی داند -مانند تعلیمات دینی- بعد از ازدواج و در موقع مناسب از همسرش خواهد آموخت.[۲۰۴] بنابراین مرد می تواند همسرش را بدلخواه خود تربیت نماید[۲۰۵]و زن باید شاگردی او را نماید و از هر لحاظ مطیع او باشد و بدون این که ذوق و استعداد خود را نشان دهد کاملاً بدلخواه همسر خود رفتار نماید.[۲۰۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]




۱ـ اقرار شفاهی
اقرار شفاهی از طریق صحبت کردن و از طریق تکلم به عمل می‌آید، هر چند ممکن است بعد از اداء به صورت نوشته درآمده، ثبت شود. براساس ماده ۲۰۴ قانون آیین دادرسی مدنی «اقرار شفاهی است وقتی که حین مذاکره در دادگاه به عمل آید . . . در اقرار شفاهی، طرفی که می‌خواهد از اقرار طرف دیگر استفاده نماید باید از دادگاه بخواهد که اقرار او در صورت مجلس قید شود.» اقرار شفاهی ممکن است در خارج از دادگاه واقع شود در این صورت این اقرار باید اثبات شود. یکی از طرق معمول اثبات این اقرار، اثبات از طریق شهادت شهود است. سابقاً که دایره اعتبار شهادت شهود محدود به موارد خاصی بود، این اقرار در دعاوی خاص و محدودی می‌توانست مؤثر واقع شود و به همین دلیل ارزش زیادی نداشت ولی با اصلاحات سال ۱۳۷۰ و توسعه دایره اعتبار شهادت، این اقرار نیز ارزش فراوانی پیدا کرده است. ماده ۱۲۷۹ قانون مدنی که با توجه به وجود مواد ۱۳۰۶ به بعد قانون مدنی وضع شده است مقرر می‌دارد: «اقرار شفاهی واقع در خارج از محکمه را در صورتی می‌توان به شهادت شهود اثبات کرد که اصل دعوا به شهادت شهود قابل اثبات باشد و یا ادله و قراینی بر وقوع اقرار موجود باشد». امروزه با توجه به این که با حذف محدودیت‌های اعتبار شهادت، هر دعوایی را می‌توان با شهادت شهود اثبات کرد این ماده و محدودیت‌های آن تقریباً هیچ اثری ندارد و می‌توان گفت که اقرار شفاهی واقع در خارج از دادگاه را در هر دعوایی می‌توان از طریق شهادت شهود اثبات کرد.
۲ـ اقرار کتبی
اقراری که با نوشته تحقق یابد، اقرار کتبی است. بر اساس ماده ۲۰۴ قانون آیین دادرسی مدنی اقرار کتبی اقراری است که در یکی از اسناد یا لوایحی که به دادگاه تقدیم می‌شود اظهار شده باشد. در خارج از دادگاه نیز امکان دارد اقرار کتبی در ضمن یک سند رسمی و به‌طور خاص اقرارنامه رسمی به عمل آید و یا طی یک سند عادی این اقرار صورت پذیرد. هم‌چنین «قید دین در دفتر تجار به منزله اقرار کتبی است» (ماده ۱۲۸۱ قانون مدنی). بنابراین هر نوشته‌ای که حاوی اخباری به زیان نویسنده و به نفع دیگری باشد اقرار کتبی است. البته باید متذکر این مطلب شد که اگر اقرار به‌صورت نوشته باشد و در یکی از اسناد ارائه شود، این محتوای سند است که اقرار محسوب می‌شود، نه خود سند. این مباحث به ادله تأمینی مربوط می‌شود. ادله تأمینی، ادله‌ای هستند که محتوا و مفاد آن یکی از ادله اصلی یا تکمیلی می‌باشد و این ادله به خودی خود و به صورت ذاتی دلیل محسوب نمی‌شوند. بنابراین سند ممکن است تأمین‌کننده و انعکاس‌دهنده اقرار باشد که در این صورت اگر اصالت سند ثابت شود و یا تعرضی نسبت به آن صورت نگیرد، محتوای این سند، اقرار کتبی محسوب می‌شود و طبق ماده ۱۲۸۰ قانون مدنی که بیان می‌دارد «اقرار کتبی در حکم اقرار شفاهی است»، این سند ارزش اقرار را خواهد داشت (کریمی، ۱۳۹۱، ص ۳۴).

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲ـ۲ـ۲ـ۵ـ به اعتبار نقش آن در دعوا: اقرار قاطع و غیرقاطع دعوا
۱ـ اقرار قاطع دعوا
اگر اقرار دلیل مستقیم حکم باشد، این اقرار قاطع دعوا خواهد بود. به‌عبارت دیگر هر اقراری که به‌طور مستقیم نسبت به خواسته، صورت بگیرد و قطع‌کننده دعوا به‌طور کلی و یا جزئی باشد و به دعوا در آن قسمت خاتمه دهد، اقرار قاطع دعوا محسوب می‌شود. در اقرار قاطع دعوا، اقرار نسبت به خود مدعی به یا خواسته صورت می‌گیرد و چون اقرار غیرقابل رجوع است و انکار پس از آن مسموع نیست، قاطع دعوا است. اقرار قاطع دعوا دو اثر مهم دارد:
نخست این که حکمی که دلیل مستقیم آن اقرار باشد قطعی است و غیرقابل تجدید نظر و فرجام‌خواهی می باشد. تبصره ماده ۳۳۱ قانون آیین دادرسی مدنی مقرر می‌دارد: «احکام مستند به اقرار در دادگاه . . . قابل درخواست تجدید نظر نیست مگر در خصوص صلاحیت دادگاه یا قاضی صادر کننده رأی». بند ۱ ماده ۳۶۹ قانون آیین دادرسی مدنی نیز احکام مستند به اقرار قاطع دعوا در دادگاه را غیرقابل رسیدگی فرجامی می‌داند. البته، دایره مواد را باید محدود به مواردی نمود که تجدید نظرخواه و یا فرجام‌خواه با فرجام‌خواهی و یا تجدید نظرخواهی در مقام انکار اقرار خود برآید. بنابراین چنانچه به جهت دیگری از قبیل ایراد عدم صلاحیت به رأی اعتراض داشته باشد، چنین اعتراضی قابل پذیرش است. حتی زمانی که تجدیدنظر‌خواه به استناد به اقرار نیز اعتراض داشته باشد (با این توضیح که به نظر وی عبارت مورد استفاده دادگاه، اقرار محسوب نمی‌شده یا اقرار جزئی بوده است در حالی که به‌طور کلی مستند رأی واقع شده) به‌نظر می‌رسد که اعتراض او در قالب تجدید نظر و یا فرجام می‌بایست مورد پذیرش قرار گیرد. از طرف دیگر، اقرار قاطع دعوا از سوی وکیل علیه موکل خویش پذیرفته نمی‌شود. ماده ۲۰۵ قانون آیین دادرسی مدنی در این زمینه مقرر می‌دارد: «اقرار وکیل علیه موکل خود نسبت به امری که قاطع دعوا است پذیرفته نمی‌شود اعم از این که اقرار در دادگاه یا خارج از دادگاه به‌عمل آمده باشد.
۲ـ اقرار غیرقاطع دعوا
اگر اقرار به‌طور غیرمستقیم دلیل و مستند حکم قرار بگیرد، اقرار قاطع دعوا نخواهد بود و به عبارت دیگر اگر اقرار نسبت به اسباب حکم صورت بگیرد و نه خود حکم، این اقرار، غیرقاطع دعوا است. به‌عنوان مثال، اگر خوانده در پاسخ به ادعای خواهان، اقرار به اصالت سند کند و امضای ذیل آن را تصدیق نماید و این سند مستند حکم قرار گیرد و بر اساس آن حکم علیه خوانده صادر شود، این اقرار قاطع دعوا نمی‌باشد زیرا دلیل مستقیم حکم، سند است و نه اقرار. اقرار به عدالت شهود مورد استناد طرف نیز از همین قبیل است. به‌نظر می‌رسد زمانی که شخصی در دادگاه به تعلق صدای ضبط شده به وی که در آن اقرار به نفع طرف خود نموده، اقرار نماید، بدون این که مجدداً اقرار ضبط شده را در دادگاه تکرار نماید و یا آن را انکار کند، چنین اقرار در دادگاهی اقرار غیرقاطع دعوا قلمداد می‌شود و مانند هر اقرار غیرقاطع دعوای دیگری مانع تجدید نظرخواهی و فرجام‌خواهی نخواهد شد و از وکیل دادگستری نیز چنین اقراری، مطابق با مفهوم مخالف ماده ۲۰۵ پیش گفته پذیرفته خواهد شد.
۲ـ۲ـ۲ـ۶ـ اقسام اقرار به اعتبار ترکیب آن: اقرار ساده، مقید و مرکب
۱ـ اقرار ساده
اقرار ساده در برابر اقرار مقید و اقرار مرکب قرار دارد، و اقراری است که به موجب آن، مقر ادعای طرف را همان‌گونه که هست می‌پذیرد، همان اقرار کلی است. مثلاً مالک مطالبه شش ماه مال‌الاجاره محل سکونت را که شش میلیون ریال می‌شود می‌کند و خواند هم اقرار می‌کند شش میلیون ریال اجاره شش ماه را پرداخت نکرده و بدهکار است. اقرار ساده هیچ‌گونه وصف و قید و ترکیبی که مغایر ادعای مطرح شده باشد ندارد. اقرار ساده در واقع اقرار کاملی است که چیزی همراه ندارد تا آن اقرار را در معرض خدشه و تزلزل قرار دهد. چنین اقراری در یک جمله اظهار می‌شود و همان ادعای خواهان را به صورت پذیرش پاسخ می‌گوید، نه در مکان، زمان و وصف ادعا تغییری می‌دهد و نه جمله دیگری که به نفع خودش باشد به آن اضافه می کند. این اقرار، اقرار در معنی اخص آن است.
۲ـ اقرار مقید (موصوف)
اقرار مقید، اقراری است که متضمن پذیرش تمام ادعای طرف یا بخشی از آن با قید و وصفی غیر از آن‌چه مدعی ابراز داشته می‌باشد. ماده ۱۲۸۲ قانون مدنی مقرر می‌دارد: «اگر اقرار در محکمه مقید به قید یا وصفی باشد، مقرله نمی‌تواند آن را تجزیه کرده و از قسمتی از آن که به نفع او است بر ضرر مقر استفاده نماید و از جزء دیگر آن صرف نظر کند». همان‌طور که از این ماده برمی‌آید، اقرار مقید اخبار واحدی است و نمی‌توان آن را مورد تجزیه قرار داد. بنابراین به‌عنوان مثال، اگر خواهان ادعای امانت بودن مالی را نزد خوانده بنماید و استرداد آن را خواستار شود و خوانده اخذ آن مال را بپذیرد، لیکن آن را در مقابل وجوهی که به خواهان پرداخته بداند، چنین اقراری مقید قلمداد می‌شود. بدین ترتیب، اقرار خوانده به اخذ مال مقید به قید وصفی است که خواهان مطابق ماده ۱۲۸۲ قانون مدنی نمی‌تواند آن را تجزیه کرده و قسمتی را که خود او منکر است (وصف) جدا نموده و اصل اخبار را که به نفع او است مورد استفاده قرار دهد. در حقوق فرانسه اقرار مقید قابل تجزیه نیست و مقرله نمی‌تواند قید را کنار گذارد و از اقرار بدون قید استفاده کند و ماده ۱۲۸۲ قانون مدنی صریح است بر این که در ایران هم‌، چنین اقراری قابل تجزیه نیست. مع‌الوصف در سوابق فقهی اختلاف نظر دیده می‌شود. در مقابل صاحب ریاض (طباطبایی، ۱۴۱۲ ق، ص ۲۴۲)و صاحب جواهر که تجزیه اقرار مقید را جایز ندانسته‌اند و نظر مشهور هم در همین مسیر است، شیخ طوسی در بحث اقرار خلاف این نظر را ابراز داشته و تجزیه اقرار مقید را ممکن شناخته است. البته باید توجه داشت که اگر بین اقرار و قید آن فاصله بیفتد، اقرار بدون آن قید پذیرفته می‌شود، زیرا چنین قیدی انکار اقرار پیشین محسوب می‌شود. بنابراین اگر کسی در جلسه رسیدگی دین خود را به مدعی بپذیرد، سپس با فاصله اعلام دارد که این دین بابت ثمن مبیعی بود که قبض ننموده، چنانچه این فاصله موجب انفصال اقرار با قید آن گردد، اقرار بدون قید آن پذیرفته می‌شود.
در حکم اقرار مقید است، مورد مطروحه در ماده ۱۲۹۸ قانون مدنی که مقرر می‌دارد: «. . . اگر کسی به دفتر تاجر استناد کرد، نمی‌تواند تفکیک کرده آنچه را به نفع او است قبول و آنچه که به ضرر او است رد کند، مگر آنکه بی‌اعتباری آنچه را که بر ضرر او است ثابت کند».
۳ـ اقرار مرکب
اقراری که مرکب از دو جزء مستقل باشد، اقرار مرکب نام دارد. اقرار مرکب ترکیبی است از دو اخبار که یکی اقرار است و دیگری ادعا، با این توضیح که در این نوع اقرار دو نوع اخبار صورت می‌گیرد که به‌طور مستقل می‌توان آنها را از یکدیگر تفکیک و تجزیه نمود. اخبار اول، اخباری است به نفع غیر و به ضرر خود (اقرار) و اخبار دوم، اخباری است به نفع خود و به ضرر غیر (ادعا). اقرار مرکب برخلاف اقرار مقید قابل تجزیه است و مقرله می‌تواند از جزء اول آن به نفع خویش سود ببرد و اثبات جزء دوم آن را برعهده مدعی آن بگذارد. به تعبیر قانون مدنی در ماده ۱۲۸۳، دو جزء یک اقرار مرکب «مختلف‌الاثر» می‌باشند. شایسته ذکر است که چنانچه این دو جزء مختلف‌الاثر، ارتباط تام با یکدیگر داشته باشند، به نحوی که بخش ادعا، به‌طور کلی در صورت پذیرش، رافع اثر از اقرار باشد، همانند زمانی که پس از انجام معامله، ادعای اقاله آن را نماید، یا با پذیرش قرض گرفتن، مدعی رد آن شود، می‌توان برای اثبات اخبار متضمن ادعا، در همان دعوا به سوگند متوسل شد، در حالی که اگر این ادعا با اقرار، ارتباط تام نداشته باشد، طرح آن منوط به طرح دعوای مستقلی است و در آن دعوا قابل رسیدگی نیست. در این خصوص ماده ۱۲۸۳ مقرر می‌دارد: «اگر اقرار دارای دو جزء مختلف‌الاثر باشد که ارتباط تامی با یکدیگر داشته باشند مثل اینکه مدعی علیه اقرار به اخذ وجه از مدعی نموده و مدعی رد شود مطابق ماده ۱۳۳۴ اقدام خواهد شد». مطابق ماده ۱۳۳۴ قانون مدنی: «. . . کسی که اقرار کرده است (اقرار از نوع مرکب) می‌تواند نسبت به آنچه که مورد ادعای او است از طرف مقابل تقاضای قسم کند. مگر اینکه مدرک دعوای مدعی، سند رسمی یا سندی باشد که اعتبار آن در محکمه محرز شده است». با توجه به مطالبی که گذشت می‌‌توان گفت: «اقرار کتبی به اینکه «کالا را از مدعی خریده و وجه آن را به شخص دیگری پرداخته‌ام» اقرار مقید و مشمول ماده ۱۲۸۲ قانون مدنی نیست بلکه مشمول ماده ۱۲۸۳ قانون مزبور می‌باشد که اقرارکننده به ترتیبی که در ماده ۱۳۳۴ قانون مدنی مقرر است حق تقاضای قسم خواهد داشت» (مجموعه رویه قضایی، ۱۳۲۱).
ولی همیشه تشخیص اقرار مقید از اقرار مرکب به آسانی میسر نیست، برای نمونه به نظر شعبه چهارم دیوان عالی کشور، «اگر خوانده اظهار دارد که اشیاء مورد مطالبه خواهان در مقابل استقراض مبلغی از من، نزد من وثیقه گذاشته شده اقرار مزبور طبق ماده ۱۲۸۳ قانون مدنی دارای دو جزء مختلف‌الاثر است که ارتباط تام با یکدیگر داشته و باید با توجه به ماده مزبور حکم مقتضی صادر گردد و نظر دادگاه بر رد محکومیت خوانده به استناد ماده ۱۲۸۲ قانون مدنی و قابل تجزیه ندانستن اقرار مذکور صحیح نخواهد بود (مجموعه رویه قضایی، ۱۳۳۰).
این در حالی است که به نظر می‌رسد اقرار مورد نظر اقرار مقید باشد، زیرا حاوی یک اخبار بیش نیست و آن اخذ مال است ولی قید این اخبار (دریافت مال به‌عنوان وثیقه)، با آنچه که خواهان ابراز می‌داشته متفاوت بوده است.
۲ـ۳ـ ماهیت حقوقی اقرار در قدرت اثبات آن و قطع دعوا
۲ـ۳ـ۱ـ ماهیت حقوقی اقرار و شرایط صحت اقرار
اگر بخواهیم اوصاف جوهری اقرار را بشناسیم باید به شناخت درست از ماهیت حقوقی اقرار برسیم. در این قسمت از پایان‌نامه به شناخت ماهیت حقوقی اقرار و همچنین شرایط صحت اقرار که در مواد ۱۲۵۹ تا ۱۲۷۴ قانون مدنی به آن اشاره شده می‌پردازیم.
۲ـ۳ـ۱ـ۱ـ ماهیت حقوقی اقرار
مقصود از شناخت «ماهیت حقوقی اقرار» تمیز اوصاف جوهری اقرار است؛ اوصافی که بدنه اصلی و مبنای ممتاز این وسیله اثبات است و قالب ویژه آن را در نظام حقوقی معین می‌کند: به‌عنوان مثال، پاسخ این پرسش که، آیا اقرار از جنس اخبار است یا، در همان حال، حاوی انشاء نیز هست، به ماهیت حقوقی آن باز می‌گردد و نشان می‌دهد که اقرار در زمره اعمال حقوقی است یا در شمار وقایع حقوقی است یا در تقسیم اعمال و وقایع حقوقی جای نمی‌گیرد؟ همچنین است پاسخ دشواری‌های تمیز جنس اقرار: آیا باید آن را نوعی اسقاط حق اثبات و همانند ابراء شمرد؟ آیا اقرار از سنخ اماره‌ها است و به‌طور غیرمستقیم دادرس را به حقیقت رهنمون می‌شود؟ یا دلیل واقعی مثل سند و شهادت است؟ و سرانجام آیا اعتبار آن مرهون تراضی دوطرف دعوا و فصل خصومت است یا تکیه بر اماره قانونی «انطباق با واقع» دارد؟
این‌گونه پرسش‌ها و یافتن پاسخ‌های متناسب، نه‌تنها فایده نظری و فلسفی دارد، از جهت شناخت آثار و احکام اقرار و نیروی اثبات‌کننده آن نیز مؤثر است: برای مثال، اگر اقرار نوعی اسقاط حق و در زمره اعمال حقوقی قرار گیرد، شرایط وقوع و نفوذ آن تابع قواعد عمومی قراردادها است و به‌ویژه اکراه و اشتباه و اضطرار همان آثار معمول در اعمال ارادی را دارد، در حالی که اعتقاد به خبری بودن اقرار در بسیاری از این احکام مؤثر است. همچنین، اگر اعتبار اقرار به دلیل توافق دوطرف برای از بین بردن موضوع نزاع باشد، مبنای قطعی شدن حکم مستند به اقرار قاطع دعوا و عدم پذیرش درخواست تجدید نظر و فرجام‌خواهی از آن را بهتر می‌توان درک کرد.
نظریه‌های مختلفی درباره ماهیت حقوقی اقرار از سوی فقیهان و حقوقدانان مطرح شده است که در زیر به بیان نظریه‌ها و همچنین انتقاداتی که نسبت به آن‌ها بیان شده می‌پردازیم.
۲ـ۳ـ۱ـ۱ـ الف ـ اقرار راه مستقیم اصابت به واقع
ماده ۱۲۵۸ قانون مدنی اقرار را در زمره دلایل اثبات دعوا آورده است، ماده ۲۰۲ قانون آیین دادرسی مدنی نیز اقرار را دلیل می‌خواند؛ دلیلی که آثار ویژه و ممتاز دارد. بنابراین، از اطلاق این احکام و پیشینه آن در فقه (اقرار‌العقلاء علی انفسهم جایز) ممکن است چنین استفاده شود که اقرار دلیل واقعی و کاشف از واقع است، زیرا هیچ عاقلی ادعایی را که به زیان او است بیهوده نمی‌پذیرد. پس، اگر کسی به سود دیگری و به زیان خود خبر از وجود حقی دهد، بیگمان راست می‌گوید و پرده از واقع بر می‌دارد و به همین دلیل است که مفاد اقرار بر دادرس تحمیل می‌شود و او را از هر جستجوی دیگر بی‌نیاز می‌کند (امامی، ۱۳۴۲، صص ۲۶ـ۲۵).
مفاد این استدلال در دلیل عقلی اعتبار اقرار در فقه نیز دیده می‌شود. (موسوی بجنوردی، ۱۳۸۹ ق، ص ۳۷). و به دلیل همین کشف از واقع، اقرار معتبرترین دلیل است.
این فرض که اقرار نشان دست یافتن به واقع است، بسیاری از احکام و آثار اقرار را نیز توجیه می‌کند: به‌عنوان مثال، بر پایه رسیدن به واقع، انکار بعد از اقرار نباید مسموع باشد (مواد ۱۲۷۵ و ۱۲۷۷ قانون مدنی) و باید بر قاضی تحمیل شود و او را از رسیدگی بیشتر ممنوع کند (ماده ۲۰۲ قانون آیین دادرسی مدنی) و قاطع دعوا باشد و تجدید نظر در حکم مستند به آن را ممنوع سازد (تبصره ماده ۳۳۱ و بند ۱ ماده ۳۶۹ قانون آیین دادرسی مدنی). با وجود این، نظریه مرسوم از جهات گوناگون ناتوان و مورد انتقاد است، چندان که اندیشه‌ها از آن روی برتافته‌اند تا به توجیه مناسب‌تری برسند:
۱ـ تجربه نشان می‌دهد که فرض اصابت به واقع پایه محکمی ندارد. زیرا، بسیاری از اقرارها، به‌دلیل اشتباه و اکراه و شکنجه و هزل‌گویی یا محاسبات غلط و تقلب‌آمیز مقر یا حمایت از این و آن، نادرست و مخالف واقع است و چه بسیارند کسانی که پای‌بند به اقرار ناخواسته یا به غلط افتاده خود شده‌اند. بنابراین، اعتماد به واقعی که مقر از آن خبر داده است، با داده‌های تجربی و علمی مخالف است. بر پایه خوش‌بینی کامل به مفاد اقرار، حداکثر می‌توان گفت که، اخبار به حق به سود غیر و به زیان مقر، اماره بر درستی اقرار است و به همین جهت هم، اعتبار اقرار تا زمانی است که کذب آن ثابت نشده. ماده ۱۲۷۷ قانون مدنی پس از اعلام انکارناپذیر بودن اقرار، می‌افزاید: «. . . لیکن، اگر مقر ادعا کند اقرار او فاسد یا مبنی بر اشتباه یا غلط بوده شنیده می‌شود و هم‌چنین است در صورتی که برای اقرار خود عذری ذکر کند که قابل قبول باشد؛ مثل اینکه بگوید: اقرار به گرفتن وجه در مقابل سند یا حواله بوده که وصول نشده، لیکن دعاوی مذکوره، مادامی که اثبات نشده مضر به اقرار نیست». این سنخ سخن گفتن از اعتبار اقرار، متناسب با طبیعت اماره است نه دلیل اصابت به واقع. زیرا، اماره است که اعتبار آن مشروط به نبودن دلیل مخالف شده (ماده ۱۳۲۳ قانون مدنی) و این قاعده در تمام مصداق‌های اماره قانونی و قضایی اعمال گردیده است (مواد ۳۶ و ۱۱۵۸ قانون مدنی) در حالی که اثر دلیل، اگر پذیرفته شود، قطعی است و خلاف آن را، جز از راه‌های استثنایی و محدود نمی‌توان ثابت کرد (جعفری لنگرودی، ۱۳۵۶، ص ۶۰۷).
۲ـ اثر دیگری از اقرار که با دلیل بودن آن سازگار به نظر نمی‌رسد، چهره نسبی مقرر در ماده ۱۲۷۲ قانون مدنی است: اگر اقرار دلیل اصابت به واقع باشد و به‌گونه‌ای مستقیم آن را ثابت کند، چرا باید تکذیب مقرله آن را خنثی سازد؟ آیا تکذیب مقرله به خودی خود کذب اقرار را ثابت می‌کند؟ و اگر چنین باشد، چرا باید اقرار درباره مقر مؤثر شود و نسبت به مقرله خنثی؟ پاسخ این پرسش‌های منطقی را بر پایه اصابت به واقع نمی‌توان داد؛ چنانکه اگر دلیلی بر اصالت سند یا مالکیت یکی از دو طرف ارائه شود، نه تکذیب طرف دیگر مؤثر است، نه می‌توان درباره اثر دلیل به تبعیض دست زد. پس آیا این اندیشه به ذهن نمی‌رسد که اقرار واقعه‌ای است که قانون آن را با ملاحظه اوضاع و احوال ویژه دلیل بر واقع شناخته است و به بیان دیگر اماره بر وجود واقع است؟ بر پایه این فرض است که به آسانی می‌توان گفت قانون اقرار تکذیب نشده را قرینه اصابت به واقع می‌داند و مقر را ملزم به آن می‌سازد (مواد ۱۲۷۵ و ۱۲۷۸ قانون مدنی).
فقیهان نیز در آخرین پژوهش‌های خود به این نتیجه رسیده‌اند: از یک سو، اقرار را «حجت قاصره» نامیده‌اند، که اثر آن تنها درباره مقر است و به دیگران سرایت نمی‌کند. شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء در تحریرالمجله (ج ۱، ص ۵۰) در تفاوت میان بینه و اقرار می‌نویسد: بینه را شارع راه وصول به واقع قرار داده و مؤدای آن به منزله واقع است، ولی اقرار راه وصول به واقع نیست و تنها مقر ملزم به مفاد آن است (اقرار‌العقلاء علی‌ انفسهم جایز او نافذ). از سوی دیگر اقرار را همان ترکیب لفظی دانسته‌اند که مقر به زبان و قلم آورده است و بر پایه همین تحلیل بخش مهمی از کتاب اقرار به تفسیرالفاظ اقرار اختصاص دارد (نجفی، ۱۳۷۶، ص ۵).
نتیجه منطقی تحلیل پیشنهاد شده این است که اقرار راه وصول به واقع نیست؛ اماره منضم به آن که از اوضاع و احوال استنباط می‌شود (اخبار به ضرر خود و به سود دیگران)، منبع اعتبار آن است و به همین جهت هم اعتبار اقرار نسبی و به زیان مقر قابل استناد است. ولی، بیشتر فقیهان به این نتیجه مهم تصریح نکرده‌اند و تنها بعضی از متأخرین اقرار را، به مناسبت‌های گوناگون و به تکرار اماره نامیده‌اند و حتی ثبوت ناشی از اقرار را «ثبوت تعبدی» گفته‌اند که معادل «فرض قانونی» در حقوق کنونی است.
۲ـ۳ـ۱ـ۱ـ ب ـ اماره یا فرض حقوقی بودن اقرار
این دو اصطلاح در حقوق ایران گاه به جای هم به‌کار می‌رود و سبب اختلاط و آشفتگی در ذهن می‌شود: اماره بر مبنای غلبه و احتمال راهی با واسطه به واقع دارد و به همین اعتبار در زمره دلیل‌های اثبات است. در اماره قانونی، قانونگذار حکم غالب و ظاهر را با وضع قاعده گسترش می‌دهد؛ چندان که همه مصداق‌های مشابه را در بر گیرد و به بیان دیگر، رویداد غالب را کاشف از حقیقت تلقی می‌کند. در اماره‌ها مقصود وضع ثابت حقوقی نیست؛ هدف این است که در مقام اثبات، رویدادی را کاشف از واقع قرار دهد و مدعی را از اثبات امری که موافق با آن است معاف کند. به همین جهت هرگاه به دلیلی ثابت شود که موضوع دعوا تابع قانون غالب نیست، اماره اعتبار خود را از دست می‌دهد. وانگهی، چهره کاشف بودن اماره ایجاب می‌کند که خلاف آن را بتوان اثبات کرد، یعنی اماره تاب مقاومت در برابر دلیل را ندارد (موسوی بجنوردی، ۱۳۸۹ ق، صص ۴۸ـ۴۴).
به‌عنوان مثال، اگر گفته می‌شود که اقرار اماره بر واقع یا همراه چنین اماره‌ای است، بدین معنی است که چون انسان متعارف به دروغ به زیان خود سخنی نمی‌گوید، قانونگذار از این حکم غالب به تأسیس قاعده‌ای پرداخته است که چنین خلاصه می‌شود: اقرار کاشف از واقع است مگر اینکه خلاف آن اثبات شود (ماده ۱۳۲۳ قانون مدنی).
ولی فرض حقوقی در واقع نوعی مجاز و استعاره حقوقی است که به منظور انحراف یا تعدیل قاعده ماهوی، جعل می‌شود و ممکن است هیچ راهی به واقع نداشته و حتی مخالف آن باشد. به بیان دیگر، فرض حقوقی حکمی است تعبّدی که خلاف آن را نمی‌توان ثابت کرد، چرا که کاشف از واقع نیست. بدین ترتیب، اگردلالت اقرار به وجود حق فرض قانونی باشد، حکمی است تعبدی که از حدیث نبوی «اقرار‌العقلاء علی‌ انفسهم جایز» گرفته شده و حکم ماده ۱۲۵۹ قانون مدنی که اقرار را اخبار به حق می‌داند باید رعایت کرد و نمی‌توان ثابت کرد که اقراری اخبار به‌ ناحق است: همچنان که، اگر گفته می‌شود، فرزند‌خوانده از جهت حضانت و ولایت در حکم فرزند طبیعی است (ماده ۱۱ قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست)، دیگر اثبات بیگانه بودن کودک هیچ‌ فایده‌ای در اسقاط تکلیف حضانت از او ندارد، زیرا حکم تعبدی و ماهوی است و به بیان دیگر، کاشف از حقیقت نیست؛ حقیقت قانونی است.
حال این پرسش به ذهن می رسد که آیا حکم اقرار، اماره بر وجود واقع (حق به سود دیگری) است یا فرض قانونی؟ فایده عملی جستجوی پاسخ مناسب در این است که گذشته از امکان اثبات خلاف، هرگاه اعتبار اقرار به لحاظ دلالت آن بر واقع باشد، باید به همه آثار و لوازم آن پای‌بند بود، در حالی که حکم تعبدی و مجازی تنها در مورد نصّ قابل اجرا است و شامل لوازم دور و نزدیک آن نیست. به‌عنوان مثال، هرگاه به این نتیجه رسیدیم که حکم ماده ۱۲۵۹ نوعی فرض حقوقی است و قانونگذار اقرار خوانده دعوا را در حکم واقع می‌داند، این اقرارتنها در زمینه‌ای اعتبار دارد که به سود دیگری و زیان مقر باشد و تغییری در واقع محفوظ نمی‌دهد تا چهره موافق آن نیز به سود مقر قابل استناد باشد: به‌عنوان مثال، اگر کسی اقرار به نسب دیگری کند، مقرله فرزند او به حساب می‌آید و از او ارث می‌برد، ولی مقر از آن فرزند ارث نمی‌برد. چرا که از لوازم نفوذ اقرار و به سود او است. اما، اگر اقرار اماره و کاشف از واقع باشد، باید به لوازم آن نیز پای‌بند بود و رابطه پدر و فرزندی را واقعیت کشف شده تلقی کرد. همچنین، اگر مردی به همسری با زنی اعتراف کند، باید نفقه او را بپردازد و زن از او ارث می‌برد؛ ولی این اقرار برای زن الزامی به وجود نمی‌آورد.
پاره‌ای از فقیهان، در عین حال که اقرار را اماره نامیده‌اند، ثبوت مفاد اقرار را واقعی نشمرده‌اند و می‌‌گویند، ثبوت موضوع اقرار تعبدی و به لحاظ آثاری است که برجای می‌نهد. پس ممکن است این تعبد تنها نسبت به بعضی آثار باشد؛ چنانکه ثبوت موضوع اقرار به لحاظ آثاری است که به زیان او به‌وجود می‌آید. به بیان دیگر، نفوذ اقرار مقید به آثار مضر است نه همه آثار و لوازم آن، هر چند که به سود او باشد.
این گفته با اماره بودن اقرار منافات دارد، زیرا اماره به امری گفته می‌شود که در نظر شارع کاشف از واقع باشد و حکم غالبی را گسترش دهد. پس، حکم ثبوت اقرار نمی‌تواند تعبدی و تنها مستند به اراده قانونگذار باشد و جهت معقول و متعارفی در آن منظور نشود؛ چنانکه در اثبات اعتبار اقرار نیز، گذشته از قرآن و حدیث، گفته شده است که هیچ عاقلی به زیان خود سخن نمی‌گوید. بی‌گمان، در هر اماره قانونی رنگی از تعبد هم وجود دارد، زیرا قانونگذار است که حکم غالب را به صورت قاعده عام درمی‌آورد و از آن «اماره قانونی» می‌سازد. ولی، این اندازه از تعبد کافی نیست که آن را «فرض حقوقی یا قانونی» بنامیم. در عین حال، چون گسترش حکم غلبه و تأسیس اماره قانونی با قانونگذار است، می‌تواند آن را اختصاص به پاره‌ای از آثار دهد و به نظر می‌رسد که مقصود از «تعبدی بودن ثبوت اقرار به لحاظ آثار آن» اشاره به همین نکته باشد و دو وصف متضاد از جهتی قابل جمع باشد.
در هر حال ظاهر تعریف قانون مدنی و سایر احکام اقرار نشان می‌دهد که باید آن را اماره شمرد و به لوازم و آثار واقع کشف شده پای‌بند بود. به همین جهت هم، قانونگذار به مقرله اختیار داده است تا در صورتی که آن لوازم و آثار را به زیان خویش ببیند، اقرار را تکذیب کند و گریبان خویش را رها سازد (ماده ۱۲۷۲ قانون مدنی) زیرا، اگر اعتبار اقرار محدود به بخش زیان‌آور بود، برای فرار از آثار نامطلوب آن، نیازی به تکذیب مقرله احساس نمی‌شد.
۲ـ۳ـ۱ـ۱ـ ج ـ نظریه اسقاط حق اثبات مقر؛ جابه‌جایی مدعی و منکر
گروهی از نویسندگان اقرار را حاوی اسقاط حق اثبات دانسته‌اند: بدین تعبیر که خوانده حق دارد از مدعی بخواهد که برای اثبات آنچه می‌خواهد دلیل بیاورد. اقرار حاوی اسقاط این حق است. خوانده ادعا را می‌پذیرد و بدین وسیله مدعی را از اثبات و اقامه دلیل بی‌نیاز می‌کند. نتیجه مهمی که از این تحلیل گرفته می‌شود این است که اقرار، در همان حال که از وجود حقی به زیان مقر خبر می‌دهد، چهره انشایی هم پیدا می‌کند و در زمره اعمال حقوقی می‌آید. پیش از اقرار مدعیمکلف به اثبات دعوا است و پس از اقرار، چون فرض این است که با واقعیت انطباق دارد، وضع دگرگون می‌شود و منکر پیشین در مقام مدعی کذب اقرار باید دلیل بیاورد، و گرنه ملزم به آن است. این تحلیل نیز بسیاری از احکام اقرار را توجیه می‌کند: از جمله، نشان می‌دهد که چرا مقر باید اهلیت تصرف داشته باشد و چرا نماینده و وکیل باید برای اقرار اختیار خاص داشته باشد، یا چرا اشتباه و اکراه نفوذ اقرار را از بین می‌برد؛ ولی به دشواری می‌توان دلیل تبعیض میان اقرار موصوف و مرکب را درباره قابلیت تجزیه از آن استخراج کرد. زیرا، اگر اثر اقرار و اعتبار آن در قطع دعوا نتیجه انشاء مقر در اسقاط حق اثبات خود باشد، باید این اراده در هر حال تجزیه‌ناپذیر باشد و به همین دلیل، بارتن حقوقدان فرانسوی پیشنهاد کرده است که در تحلیل مرسوم تجدید نظر شود تا بر اسقاط حق اثبات و انطباق اقرار با آنچه اقرار شده، جابه‌جایی بار اقامه دلیل نیز اضافه گردد و رابطه تازه‌ای جانشین وضع سابق باشد. آنچه پذیرش این نظریه را در حقوق ایران دشوار و حتی ناممکن می‌سازد، در دو نکته اساسی می‌توان خلاصه کرد:
۱ـ اگر وصف جوهری و ماهیت اقرار به اسقاط حق اثبات منکر و جابه‌جایی بار اقامه دلیل تحلیل شود، دیگر نباید آن را در زمره دلایل اثبات حق آورد، در حالی که قانون مدنی اقرار را، در کنار سند و شهادت و اماره و سوگند در شمار دلایل آورده است. وانگهی، اقرار آثار ممتازی دارد که در هیچ دلیل دیگری دیده نمی‌شود و شاید به همین دلیل در صدر شمار ادله قرار گرفته است. جدایی اقرار محض از «آنچه موضوع آن قرار گرفته» نیز نظری و برای نشان دادن مفهوم اماره قانونی است، چرا که محل استقرار و رکن اقرار موضوع آن است و الفاظ بیان شده جدای از مفهوم خود اقرار نیست. بنابراین، باید پذیرفت که اقرار اماره بر اصابت به واقع و در شمار دلایل اثبات است، نه این که اماره انطباق اقرار با آنچه اقرار شده امر خارجی و پیوسته به آن باشد.
۲ـ تمام نظریه بر این فرض قرار گرفته است که اراده دوطرف دعوا حاکم بر نظام آیین دادرسی است و نباید قواعد اثبات را به نظم عمومی مربوط کرد. پس، اراده مقر، که در مقام منکر است، می‌تواند بار اقامه دلیل را از دوش مدعی بردارد و بر شانه خود گذارد. در حالی که می‌دانیم، رویه قضایی و اندیشه‌های حقوقی ما آیین دادرسی و اثبات را به معنی نظم حق‌گذاری از سوی دولت می‌فهمد و حکومت اراده را جز در موارد استثنایی، بر آن نمی‌پذیرد.
۲ـ۳ـ۱ـ۱ـ د ـ انتفاء موضوع دعوا
به موجب این نظر هنگامی که دعوا در جریان رسیدگی است، اگر طرف ادعا آن را بپذیرد، توافقی ایجاد می‌شود که در اثر آن زمینه نزاع از بین می‌رود و دعوا پایان می‌پذیرد؛ زیرا دیگر اختلافی باقی نمی‌ماند تا دادگاه به آن رسیدگی کند و مجالی برای قضاء باقی بماند: مقر پای‌بند به مفاد اقرار است، چرا که خود چنین خواسته است؛ قاضی هم اختیار ارزیابی و صلاحیت بازرسی و تمیز حق را از دست می‌دهد، چون که با توافق دوطرف نزاع برخواسته است و مفاد آن بر قاضی تحمیل می‌شود. بدین ترتیب، اقرار اماره اصابت به واقع نیست؛ وسیله فصل خصومت و سقوط دعوا است و نباید آن را در زمره ادله اثبات آورد. اقراری که در خارج از دادگاه و جریان رسیدگی واقع می‌شود، موضوع دعوای طرح شده و مورد اختلاف را از بین نمی‌برد و دادرس باید اثر آن را در دعوا تعیین کند و ارزیابی آن با دادگاه است. پس، اقرار خارج از دادگاه را باید دلیل اثبات دعوا شمرد. در فقه نیز، با اندک تفاوتی، موضوع فصل خصومت در نتیجه اقرار منکر مطرح شده است: شهید ثانی در مسالک‌الافهام (ج ۲، ص ۳۵۶)، درباره امتیاز اقرار بر شهادت می‌نویسد که، اگر مدعی علیه در پاسخ مدعی به حق او اقرار کند، ملزم به آن است، خواه حاکم به مفاد اقرار حکم داده باشد یا نه، برخلاف شهادت که الزام منکر تنها با رأی حاکم امکان دارد، زیرا با اقامه شهود، دعوا ثابت نمی‌شود و سرنوشت آن وابسته به اجتهاد حاکم در رد و قبول شهادت است. از این توجیه جمع دیگری استقبال کرده‌اند، از جمله صاحب ریاض، که از آن نتیجه گرفته است که پیش از صدور حکم نیز مدعی می‌تواند عین مال خود را بردارد (تقاص) ولی، گروه دیگر بر آن خرده گرفته‌اند که میان اقرار و شهادت و سایر ادله تفاوتی نیست و در هر حال دعوا با حکم فیصله می‌یابد و تمیز حق نیز با دادرس است (نجفی، ۱۳۷۶، ص ۱۶۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم