پاسخ:
این روایت سندش ضعیف‏است، به خاطر وجود کرمانى که متهم است به غلو؛ کما اینکه در کشّى و نجاشى هم آمده و در فهرست الشیخ. و دیگربار به خاطر فُضیلِ که مجهول الحال است. همچنین به خاطر ابى عباس المحاربى، که رجال کشى او را ذکر نکرده. و دیگرى به‏خاطر آنچه کشّى بیان کرده که: فضاله از رجال یعقوب نیست و این حدیث، زیاده دارد و از وجوهى تغییرپذیرفته است.
۲- کشى ص ۹۹ ح ۲۹‌:‌… حدثنى جبرئیل بن احمد… حدثنى یونس بن عبدالرحمن عن ابان عن عبدالرحیم القصیر؛ این چنین گفت: (‌امام علیه السلام )به من فرمود: زراره و برید را بیاور و به آنها بگو این چه بدعتى است که آورده‏اید و مگر نشنیده‏اید که پیامبر((‌صلى الله علیه و آله) فرمود‌: هر بدعتى بر گمراهى است. گفتم به ایشان که من مى‏ترسم از آن دو، پس لیث مرادى را با من همراه کنید، پس زراره آمد و آنچه امام فرموده بود به او گفتیم. زراره گفت: به خدا قسم استطاعت را خود حضرت به من اعطا کرد و اما برید گفت: نه والله، من از این نظریه بر نمى‏گردم.
پاسخ:
این روایت به خاطر وجود جبرئیل که توثیق نشده و با وجود عبدالرحیم ضعیف است‌.و سندى هم که براى او مدح آمده باشد ولى به خاطر دلالت نکردنش بر وثاقت‌‌، به همان ضعف سند باز بر مى‏گردد.
۳- کشی ص ۹۸ ح ۲۷‌:‌… حدثنى محمد بن ابى القسم ابوعبدالله المعروف بماجیلویه عن زیاد بن ابى الحلال؛ زیاد ابی الحلال می‌گوید به اما م(‌علیه السلام) گفتم‌: همانا زراره از شما اندکى مبحث استطاعت را روایت کرده و ما هم از او قبول و تصدیق کردیم. و دوست دارم براى شما هم آن را عرضه بدارم؛ فرمود: بگو، و چنین گفتم: پنداشت که از شما سؤال کرده در مورد آیه کریمه «وَلِلَّهِ عَلى النّاسِ حِجُّ البَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً» [۳۲۴] گفتم: چه کسى مالک زاد و راحله و توشه است؟ گفت: هر کسى که توشه و زادى داشته باشد او مستطیع حج است، گر چه به حج نرود. پس گفتم: آرى این چنین است. فرمود: این چنین از من سؤال نکرد و من این چنین جواب ندادم. به خدا که دروغ مى‏گوید، لعنت خدا بر زراره، لعنت خدا بر زراره، لعنت خدا بر زراره. براستى که به من این چنین گفت: هر کس براى او زاد و توشه‏ى سفرى باشد او مستطیع حج الهى است؟ گفتم: قطعاً بر او واجب مى‏شود. گفت: آیا شخصى که مورد نظر شماست مستطیع است. گفتم: نه، تا اینکه به او اذن داده شود. گفتم: زراره را از این مطلب در جریان ساختى؟ فرمود: بله، زیاد گفت: کوفه را طى کردم و زراره را ملاقات کردم پس مطلع کردم او را به آنچه امام علیه السلام فرموده بود و از لعنش ساکت ماندم، زراره گفت: مبحث استطاعت را امام علیه السلام به من عطا کرد و براى او آگاهى و روشن بینى‏اى به کلام بزرگان نیست.
پاسخ:
این روایت ضعیف است به خاطر حذف واسطه بین ماجیلویه و بین ابى الحلال‌.
و روایات باب استطاعت و وجه صدور این اخبار در بحث‏هاى آتى مى‏آید. نکته آنکه اینها مذمت گفتاراست، نه مذمت قائل و متکلم.
۴کشى ص ۱۰۷ح ۶۳‌:‌… حدثنا محمد بن عیسى عن عثمان بن عیسى عن حریز عن محمد الحلبى؛ این چنین گفت: گفتم به امام علیه السلام: چگونه شد که به من فرمودید: از دین من و دین اجداد من نیست؟ فرمود: براستى که منظور و مراد من از این جملات، قول زراره و امثال او را‌.
پاسخ:
این ضعیف است‌‌،چون عثمان بن عیسى که از ارکان (مذهب واقفیه است) در این روایت وجود دارد.[۳۲۵]
اندوه زراره از صدور طعنه به او:
هنگامى که طعنه‏هاى صادره از امام(علیه السلام) آن هم به ظاهر، به زراره رسید. ناراحت شد و فرزندش را فرستاد تا از حقیقت امر مطلع گردد.
۱- کشى ص ۹۶ ح ۲۱‌:‌… حدثنى العبیدى محمد بن عیسى عن یونس بن عبدالرحمن عن ابن مسکان، که گفت: از زراره شنیدم که مى‏گفت: رحمت خدا بر اباجعفر علیه السلام، پس همانا جعفر در قلب من براى او لفته‏اى است، در بعضى نسخ (لعنه آمده) پس گفتم به او، چه چیز باعث مى‏شد که زراره چنین بگوید؟ گفت: هدف و سبب او براى چنین حرف‏ها این است که امام(‌علیه السلام) زشتیهایش را بر ملا ساخته است.
پاسخ:
ظاهراً سؤال از یونس و جواب از ابن مسکان است.و عدم کنایه آوردن زراره براى امام به خاطر آنچه که در قلبش داخل شد منافاتى ندارد با آنچه که در مورد فضیلت زراره آمده؛ پس همانا صادر شدن این زشتى‏ها تقیه است‌. و براى مصون ماندن او از حوادث و خطرها که چنین حزن و غمى را در پى داشت. و به خاطر اینکه زراره این حالت را به امثالش و مخالفین ابراز کند گمان شد که امام او را طرد کرده و دورافکنده (تا تقیه و مصونیت حاصل گردد)‌.[۳۲۶]
علت‏هاى طعنه زدن امام علیه السلام به زراره‏
جمله‏اى از روایات دلالت مى‏کند بر اینکه امام صادق علیه السلام عیوبى را براى زراره ذکر کرد که به خاطر حفظ و مستور ماندن اوبود. آن هم به واسطه حدیثى که بین شیعه و غیر شیعه مشهور مى‏شد و اینکه او اختصاص دارد به آل محمد (علیهم السلام) و بخاطر عظمت منزلش نزد همگان، لذا امام مى‏خواست از ترس آنکه او را به قتل برسانند، به واسطه لعن و شماتت او را حفظ کند. و این به دلیل آن بود که مى‏دانستند امام زراره را دوست مى‏دارد و او مقرّب به امام است.
۱- از آن جمله احادیث است آنچه کشّى آورده در ترجمه خود ص ۹۳ح ۳۵ با سند موثق از على بن اسباط از حسین بن زراره؛ گفتم به امام(‌علیه السلام) ‌: همانا پدرم (زراره) به شما سلام رسانید و گفت‌: خدا مرا فدایت کند یک مرد یا دو مرد نمى‏آیند به نزد من مگر آنکه از شما راجع به من که نام مرا مى‏برید نقل قول مى‏کنند و من هم از شما ذکر و یاد مى‏کنم؛ پس امام فرمود: پدرت را سلام برسان و بگو به خدا قسم خیر دنیا و آخرت را براى تو مى‏خواهم و به خدا قسم از تو راضى هستم؛ پس به آنچه مردم پس از این مى‏گویند اهمیت نده.
۲- همچنین ص۹۳ ح ۱۴‌: به سند صحیح از عبدالله فرزند زراره گفت: امام علیه السلام به من فرمود: سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو من عیوب تو را مى‏گویم از باب دفاع از تو، پس همانا مردم و دشمنان به سوى کسى که آنها را نزدیک به خود مى‏شمارم و مورد ستایش من هستند، حمله مى‏کنند؛ و او را به خاطر محبت ما و قرب و منزلتش نزد ما، مى‏رانند و اذیت را بر او اراده مى‏کنند و او را مى‏کشند؛ همچنین هر کسى را که ما (‌اهل بیت‏) او را پُر عیب و بد بدانیم تشکر و قدردانى مى‏کنند؛ پس همانا من بدى‏ها و زشتى و عیبى‌هایت را مى‏گویم‌. زیرا تو بواسطه ارتباط با ما وتوجه ات به ما مشهور ی. تو به خاطر ما در بین مردم مذموم شمرده مى‏شوى و اثر پسندیده‏اى‌‌، به خاطر محبت و میلت به سوى ما اهل بیت ندارى. پس دوست دارم بر تو عیب بگیرم‌‌، براى اینکه کار تورا ستایش کنند.و به وسیله همین عیب و نقص تو از طرف ما، شرّ دشمنان از تو دفع شود‌..
خداوند مى‏فرماید: «أَمّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِى البَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَکانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ غَصْباً…؛ [۳۲۷] این کشتى براى بیچاره‏ها و فقرایى مى‏باشد که در دریا کار مى‏کنند؛ پس من مى‏خواهم او را معیوب کنم. زیرا حاکمى زورگویى هست که همه کشتى‏ها را به غصب مى‏گیرد.
این آیه‌‌، اینجا صلاحیت و شأنیت دارد. و به خدا قسم خراب نکرد کشتى را ‌‌، مگر براى اینکه سالم بماند از حاکم و سختى و درماندگى. این آیه صلاحیت دارد و به نیکویى آمده است‌. نه براى اینکه عیب و ایراد جایز باشد. و خدا را شکر؛ پس بفهم مثال را‌‌، خدا تو را رحمت کند‌. به خدا قسم، همانا تو محبوب‏ترین مردم نزد من و محبوبترین اصحاب پدرم چه از مرده و زنده می‌باشی ‌.
همانا با فضیلت‏ترین کشتى این دریا تو هستى، دریایى پرجوش و خروش و عمیق. و در اطراف تو حاکمى ظالم و غاصب وجود دارد، که مى‏خواهد دنبال کند و از بین ببرد و غصب کند هر کشتى شایسته‏اى را که در دریاى هدایت وجود دارد‌. و همچنین اهل کشتى را. و رحمت خدا بر تو باد در حال زندگى و بعد از مرگ. و بر تو باد رضوان او در هنگام وفات. همانا دو فرزندت حسن و حسین نامه تو را به نزد من آوردند. خدا آن دو را محافظت کند و احاطه کند به وسیله صلاح پدرشان‌‌، همانطور که آن دو پسر را حفظ کرد. (گویا اشاره به آیه مبارکه دارد)‌. پس سینه‏ات را به تنگ نیاید از آنچه پدرم به تو امر کرد ‌.و به سوى تو آمد ابوبصیر و به تو خلاف آنچه ما به تو امر کرده بودیم را بیان کرد. به خدا قسم ما تو را بدان امر نکردیم، او را هم امر نکردیم مگر به دستورى وسیع و شما را در گرفتن آن دستور آزاد نهادیم؛ و براى این امور نزد ما شقوق و معانى بسیارى وجود دارد که با حق موافق است. اگر اذن داشتیم تعلیم مى‏کردیم آنها را که حق در گفتار و دستورات ماست و آن به ما بر مى‏گردد؛ پس تسلیم ما شوید و به احکام ما صبر پیشه کنید و به آنها راضى باشید هر که بین شما فارق است (خوب و بد را جدا مى‏کند) او راعى و نگهبان شماست. همانى که خدا بر خلقش نگهبان قرار داده و او داناتر است به مصلحت گوسفندانش در از بین رفتن (مثل آن، مثل چوپان است)، اگر بخواهد فرق قائل مى‏شود تا سالم بمانند؛ سپس همه را جمع مى‏کند تا در امان باشند. و به اذن الهى دشمنش را مى‏ترساند و از جانب الهى براى او امنیت مى‏آید و گشایش در نزد اوست. بر شما باد بر تسلیم شدن یا رد کردن چیزى به سوى ما(‌ملاک قبول و مردود کردن ما هستیم‏)، بر شما باد به انتظار امر ما و امر خود شما. و انتظار فرج ما و فرج شما ؛ پس وقتى آخرین نفر از اهل بیت ما قیام مى‏کند و گوینده‏مان بیان مى‏کند؛ سپس به شما معارف قرآن و شریعت‏هاى دین و احکام و واجب را‌‌، همانطور که خدا بر پیامبر(‌صلى الله علیه و آله) نازل کرده مى‏آموزد. زیرا شما اهل بصیرت هستید در روزى که همه به شدت آن را انکار مى‏کنند. و بر دین و راه خدا مستقیم نیستند مگر به زور شمشیرى که بر گردنهاى شما فرود مى‏آید. همانا مردم بعد از پیامبر (صلى الله علیه و آله) سنت الهى را تغییر دادند و تحریف کردند و در دین خدا اضافه و کم نمودند؛ پس چیزى بر مردم نمانده در آن روز‌‌، مگر اینکه از وحى الهى منحرف شده؛ و جواب مى‏دهم تو را‌: رحمت خدا بر تو باد از همان چیزى که آوردم و آموختم به شما از دین خدا پس به همان ادعا کردى. و بر شما باد نماز چهل و شش رکعت و حج آن هم به هنگامى که نیت مفرده کردید و نیت را فسخ کردید زمانى که وارد مکه شدید و طواف و سعى نمودید و فسخ کردید آنچه را نیت کرده بودید و تبدیل کردید حج را به عمره و روز ترویه از احرام خارج شدید سپس دوباره مُحرم شدید به حج مفرده تا به سوى منى و در عرفات و مزدلفه شهادت دادید. این چنین حج مى‏نمود پیامبر(‌صلى الله علیه و آله) و امر مى‏فرمود اصحابش را اینکه فسخ کنند و حج را به عمره تبدیل کنند. و پیامبر صلى(‌الله علیه و آله) اقامه مى‏کرد تا آن‏هایى که با خود قربانى مى‏آورند اینچنین انجام دهند، و کسى که قربانى‏ها را مى‏آورد هم همان قارن بود؛ و او باید حج مقارن را انجام مى‏داد و تا نرسیدن هدیه و قربانى او با خودش حلال نمى‏شود. و محل نحر آنها در منى مى‏باشد. پس زمانى که برسد از احرام در مى‏آید. این مطلبى است که ما در حج تمتع به شما امر مى‏کنیم پس به این مطلب ملزم بشو و سینه را تنگ مکن و بر خود سخت مگیر و همان است که ابو بصیر براى تو گفت از نماز پنجاه و یک رکعت و طریقه تبدیل عمره به حج. و ما بدان امر مى‏کنیم از حج پس همانا معانى مختلفى نزد ما وجود دارد. ما بر خود و شما گسترده نمى‏کنیم و با چیزى از آنها مخالفت نکنید و با آن مقابله نکنید و سپاس مخصوص خدا…‌.[۳۲۸]
۳- کشى ص ۹۵ ح ۸‌:‌…. به سندش از فرزند أبى حبیب که گفت: از امام رضا (علیه السلام) در موردبافضیلت‏ترین نمازى که با آن بنده، به خدا نزدیک مى‏شود پرسیدم‌. امام(علیه السلام) فرمود‌: چهل و شش رکعت، نمازهاى واجب و نافله‏هاى مستحب آن. گفتم: این روایت زراره است!! پس فرمود: آیا احدى را مانند زراره به حق دیده‏اى؟ این حدیث در ص ۵۰رجال کشى‌‌، هم آمده است‌.
۴ – کشى ص ۹۷ ح ۲۵‌:‌…. حدثنى محمد بن عیسى بن عبید عن ابن ابى عمیر عن عبدالرحمان بن الحجاج عن حمزه بن حمران. گفت‌: به امام (علیه السلام) گفتم‌‌، خبر به من رسیده که شما از عموى من زراره، برائت و بیزارى جسته اید ؟ امام فرمود: من از زراره برائت نجستم، لکن دشمنان می‌آیند وروایات زراره را نقل می‌کنند. اگر من ساکت باشم‌‌،این به زیان زرراه خواهد بود‌. به این علت من این جمله را گفتم‌‌،که هرکسی این چنین بگوید من از او بسوی خداوند متعال برائت می‌جویم‌.
۵- کشى ص ۲۶‌:‌…. حدثنى الوشا عن ابن خداش عن على بن اسماعیل عن ربعى الهیثم بن حفص العطار؛ این چنین گفت: از حمزه فرزند حمران در حالى که از یمن مى‏آمد شنیدم‌‌، گفت: ملاقات کردم امام صادق(‌علیه السلام) را پس به ایشان گفتم: به من خبر رسیده که شما عموى من زراره را لعنت کرده‏اید، راوى مى‏گوید: حضرت دستش را تا سینه‏اش بلند کرد. سپس فرمود‌: نه به خدا قسم‌‌، نگفتم، و لکن عده ای ازقول زراره مطالبی نقل می‌کنند، و من مى‏گویم‌: کسى که آن حرف را گفته من از او برائت مى‏جویم.(یعنی ازکسی که دشمن زراره بود واز او نقل سخن کرد‌‌،برائت جستم.)[۳۲۹]
توقف زراره و شک او در امامت امام کاظم(‌علیه السلام‏)
چه بسا ظاهر شد از شمارى از روایات که زراره در امامت امام کاظم(‌علیه السلام) شک و توقف نموده و بر تردید خود از دنیا رفته است‌. و در این مورد جمله‏اى از نکوهش‌هاى وارده در موردش را اشاره مى‏کنم و از آنهاست:
۱- کشّى ص ۱۰۷ ح ۱۰‌:‌…..حدثنی محمدبن مسعود قال‌:حدثنا محمد بن نصیرقال: حدثنی محمدبن عیسی بن عبیدوحدثنی حمدویه بن نصیرقال‌: حدثنی محمدبن عیسی بن عبید عن الحسن بن على بن یقطین… اینکه حمران و زراره و عبدالملک و بُکیر و عبدالرحمن فرزندان درستکار، اعین بودند و چهار تن از آنان در زمان امام صادق (علیه السلام) از دنیا رفتند و از اصحاب ایشان بودند و فقط زراره تادوره امام کاظم(علیه السلام ) زنده ماند؛ و با چیزهای مواجه شد‌.
پاسخ:
سند روایت اول با وجود محمد بن نصیر ضعیف است‌.ودرسند دوم‌‌، ابن یقطین وجوددارد که نظراتش در مورد یونس بن عبدالرحمان که یکى از اساتید است به خطاست‌‌، البته این مطلب با وثاقتش منافات ندارد. همانگونه که شیخ اورا موثق دانسته است. پس تأمل کن در آنچه محقق کردیم در ترجمه (تهذیب المقال ج ۲ ص ۶۵). دلالت این روایت بر ذم و نکوهش، واضح نیست.[۳۳۰]
نظرات زراره در باب غیبت و امر امامت امام کاظم (علیه السلام‏)
۱- الکشى ص ۱۰ ح۵۳‌:‌…. حدثنا عبدالله بن مسعود بن خالد الطیالسى…حدثنى زراره ‌:زراره نقل مى‏کند که حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: اى زراره درباره بنى اسرائیل هرچه میخواهى بى‏باک بگو. گفتم: در حدیثهاى شیعه مطالبى عجیب‏تر از قصه‏هاى بنى اسرائیل هست! فرمود: چیست؟ زراره می‌گوید‌: حالتی در من ایجاد شد که نمی دانستم چه بگویم. و چند لحظه‏اى ساکت ماندم و نمى‏توانستم آنچه را که مى‏خواهم به زبان آورم‌. امام فرمود‌: بحث غیبت را مى‏گویى؟ گفتم: آرى. فرمود: تصدیق کن آن را پس همانا غیبت حق است.
مثل این روایت را، صفار در بصائر الدرجات ص ۲۴۰ – ۱۹ از یعقوب بن یزید عن الحسن على الوشاء‌‌، روایت کرد‌.
پاسخ:
این روایت بر توقف زراره در امر امامت دلالت نمى‏کند‌. و اگر هم حدیث صحیح باشد در ایام امام باقر (علیه السلام) مى‏باشد که براى زراره در عهد امام صادق علیه السلام مدح‏هاى زیادى آمده است.
۲- کشى ص ۵۴‌:‌…. حدثنى جبرئیل بن احمد قال: حدثنى محمد بن عیسى عن یونس عن ابن مسکان‌: شنیدم زراره میگفت‌: من امام صادق(‌علیه السلام) را داناتراز همه می دانم. و این حرف به خاطر آن است که گمان مى‏کرد دراین سؤالی که از امام(‌علیه السلام )درباره مردى از اصحاب‌‌، که از دست طلبکارانش مخفی شده بود، پرسیدو گفت‌: خدا خیرتان بدهد، اگر امر ظهور نزدیک است،این فرد صبر کند تا با حجه قائم (عجل الله تعالى فرجه الشریف) خارج شود. و اگر در آن امر تأخیر است با طلبکارانش مصالحه کند. پس امام (علیه السلام) فرمود: اگر خدا بخواهد؛ زراره گفت: تا یک سال دیگر ؟ فرمود: اگر خدا بخواهد؛ زراره گفت:تا دو سال؟ فرمود: اگر خدا بخواهد. پس زراره خارج شد در حالى که به خود تلقین مى‏کرد که دو سال این قصه طول مى‏کشد و اتفاقا چنین نشد. پس گفت: من امام صادق (علیه السلام) را داناتر از همه می دانستم‌.
۳- کشى ص ۵۱‌:‌….. حدثنى ابن ابى عمیر عن هشام بن سالم قال: زراره بن اعین به من گفت‌: حجت قائم، غیر ازامام صادق(‌علیه السلام)نمی باشد. گفت: زمانى که امام علیه السلام از دنیا رفتند رفتم پیش زراره و گفتم: یادآورى مى‏کنى آن حدیثى را که برایم نقل کردى؟ و آن را برایش خواندم. این در حالى بود که مى‏ترسیدم از اینکه آن حرف را انکار کند. پس گفت: به خدا قسم به نظر خودم ؛ گفتم‌.(یعنى روایت و حدیث نبود بلکه رأى و نظر خودم بود)‌.[۳۳۱]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۴- کشى ص ۱۰۴ح ۵۰‌:‌…. حدثنى جبرئیل بن احمد قال حدثنى العبیدى عن یونس عن ابن مسکان قال: نزد زراره در مورد حلال و حرام بحث می کردیم؛ پس قولى را به نظر و رأى خودش گفت‌. گفتم‌: آیا نظر توست یا از نظرروایت؟ گفت: من به گفته خودم آگاهتر می باشم‌.
پاسخ:
این احادیث دلالت مى‏کند بر معرفت زراره بر ابى عبداللّه(علیه السلام)‌. و اینکه امر امامت مخصوص امام صادق(علیه السلام) است.و اگرادامه امامت را درابی الحسن نمی دید،به یقین به این علت بوده است که امام صادق(علیه السلام) امر امامت بعدازخودش را از باب تقیه تا هنگام وفات خودشان، مخفی کرده بود.و اینکه از مثل زراره، این مساله مخفی نگه داشته شد‌‌،ازاین جهت بود که جناب زراره از کسانى بود که چشم‏ها به سوى او خیره بود. و اینکه او در امامت دارای تعصب خاصی بود‌.والبته نگرانی جناب زراره به هنگام فوتش دربحث جانشین امام صادق(علیه السلام) دلیلی بر خدشه در شخصیت او نمى‏باشد. حتی امام(‌علیه السلام)در مواردی به خاطر ترس از جان زراره وحفظ جان او اخبار غیر مهم راهم از زراره کتمان و مخفى مى‏نمود و به او خبر نمى‏داد.[۳۳۲]
توجیه روایات توقف زراره در امر امامت
نهایتِ آنچه که از این روایات به دست مى‏آید و اشاره دارد به توقف زراره در امر امامت، یکى از این امور است:
نخست:
اینکه زراره امامت بعد از امام صادق (علیه السلام )را براى احدى قائل نبوده است. و این قول فرقه ناووسیه است. واینکه زراره قائل بوده است که امام صادق (علیه السلام) همان امام قیام کننده است
این قول علاوه بر ضعفش و اینکه حتى دشمنان، هم چنین قولی رابیان نمی کنند، باروایاتی که از جناب زراره رسیده است‌‌،منافات دارد‌.
دوم:
یا اینکه زراره از فرقه واقفیه باشد؛ کما اینکه روایتى که پیش‏تر آمد به آن اشاره داشت. این نظر، علاوه بر ضعف سند و دلالتش، دارای این اشکال است، که واقفیه‏اى که به این نام مشهورند همان کسانى هستند که بر امام رضا(‌علیه السلام)‌‌،توقف کردند و امامتش را انکار کردند‌.درحالی که زراره اصلا آن ایام را درک نکرد؛ لذا یک نفر از دشمنان شیعه هم واقفى مسلک بودن را به زراره نسبت نداده است.
سوم:
اینکه زراره از فطحیه و قائل به امامت عبدالله افطح باشد. و این از ظاهر این احادیث و غیر آن برمى‏آید. شمارى از علماى اهل تسنن، زراره را به فطحیه نسبت داده ‏اند، که صاحب جمهره انساب العرب از آن‏ها مى‏باشد. او در کتابش، ج ۱ ص ۵۳ در باب اولاد محمد بن على بن الحسین علیهم السلام چنین می گوید:
عبدالله ملقب به افطح‌‌،کسی بود که پشت سرش صاف بود. گروهى شیعه او و قائل به امامتش بودند. از جمله آنها، زراره بن اعین الکوفى ناقل حدیث مى‏باشد که از لحاظ وثاقت ضعیف است. زراره در طى مسیر مدینه با عبدالله ملاقات نمود و از او در مورد برخى مسائل فقه سؤال کرد و او را درنهایت جهل و نادانى یافت و از امامتش دست برداشت. زمانى که به کوفه برگشت، اصحاب او از امامش و از امام خودشان پرسیدند.واین در حالی بود که دردست زراره قرآنی بود. پس زراره اشاره کرد به قرآن و گفت این امام من است و من امامى غیر از این ندارم. و لذا افطحیه معروف، به او منتهی شد‌.
در این روایات اشاراتى به این مطلب هست و ما بعضى از آن روایات را یادآور مى‏شویم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...