فایل پایان نامه کارشناسی ارشد : دانلود پژوهش های پیشین در رابطه با بررسی رابطه … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
اقتباس از قورچیان(۱۳۷۳)
الیزابت و الانس[۴۸] سه بعد مهم از مفهوم برنامه درسی پنهان را ارائه می دهد:
برنامه درسی پنهان، به بافت و زمینه آموزش مدرسهای مربوط می شود. واحد تعامل معلم و شاگرد، ساختار کلاس، الگوی کلی سازماندهی منزله مدل کوچک نظام ارزشی اجتماعی اطلاق می شود.
برنامه درسی پنهان، به فرایندهایی اطلاق می شود که در مدرسه یا از طریق مدرسه اجرا می شود. اکتساب ارزشها، اجتماعی شدن و نگهداری ساختار طبقاتی و اجتماعی در این بعد قرار می گیرند.
برنامه درسی پنهان، از سویی درجات متفاوتی از سمت و سویی پنهان بودن و عمق آن می تواند در برداشته باشد و هم از دیگر سو در دامنهای از یک امر اتفاقی و ناخواسته در برنامه نتایج در هم تنیده که برخاسته از کنش تاریخی و اجتماعی تعلیم و تربیت است(اسکندری،۱۳۸۷،ص۲۹).
علاوه بر این لیندابین[۴۹](۱۹۸۶) در مقاله اش تحت عنوان ” برنامه درسی پنهان، بررسی دوباره” ، چهار دیدگاه کلی اختیار شده برای درک برنامه های پنهان در مطالعات مرتبط با این حوزه را به صورت ذیل شرح مینماید:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۱- نگرش غیر نظری[۵۰] به برنامه درسی پنهان: نماینده عمده این نوع نگاه به برنامه درسی پنهان، فیلیپ جکسون (۱۹۶۷) در کتاب ” زندگی در کلاس” میباشد. جکسون وقایع کلاس های درس را مورد مشاهده را، بدون کوشش برای ارتباط دادن مشاهدههای خود با نظریهای در مورد ارتباط جامعه و مدرسه، توصیف کرد و به همین لحاظ، کار وی یک کار غیر نظری یا نگرش غیر نظری به برنامه درسی پنهان لقب گرفت. از نظر وی، فعالیت های روزانه مدرسه، مکانیسم قدرتمندی برای انتقال ارزشها و باورهای خاص به دانش آموزان است. یادگیریهای ارزشی دانش آموزان از نظر جکسون شامل این موارد است: صبر و بردباری، پذیرش اقتدار از پیش تعیین شده بدون در نظر گرفتن علایق شخصی، تمایز بین کار و بازی، هماهنگی با انتظارات اداری به قصد به کارگیری مجموعه ای از تدابیر به همراه ظاهر سازی و پنهان کردن رفتاری که از نظر صاحبان اقتدار ناخوشایند است برای کسب مصونیت.
۲- دیدگاه کارکردی[۵۱] در برنامه درسی پنهان: نماینده عمده این دیدگاه رابرت دریبین است. وی، از معدود صاحبنظرانی است که نگاه مثبتی به برنامه درسی پنهان دارد و خاطر نشان می کند که برنامه درسی پنهان، یک مکانیسم موثر برای آموزش هنجارهای اساسی به دانش آموزان است. هنجارهای مذکور از نظر دریبین (۱۹۶۸) عبارتنداز: استقلال، موفقیت، عمومی بودن و ویژه بودن: ((بچهها یاد میگیرند بپذیرند که در زندگی عمومی، در مقابل زندگی خانوادگی، هر فرد توسط دیگران به عنوان یک دسته ملاحظه می شود (عمومی بودن) و نیز یاد میگیرند که منافع هر فرد نسبت به منافع دیگران و بسته به هدف تعامل آنها دامنه محدود خاصی دارد (ویژه بودن) )). وی خاطر نشان می کند که تحصیل، اشتغال و سیاست، به طور منطقی در هم تنیدهاند و مدارس در ایجاد تواناییهای مورد نیاز نظام سیاسی، اقتصادی دخالت دارند.
۳- دیدگاه انطباقی[۵۲] در برنامه درسی پنهان: نمایندگان عمده این دیدگاه بال[۵۳] و جینتس[۵۴] (۱۹۷۶) هستند و مشهورترین کتاب در این دیدگاه ” تحصیل در آمریکای سرمایهداری” است. عمدهترین محور این دیدگاه، انطباق مدرسه و اجتماعداری نابرابری، یعنی نگاه به مدرسه به عنوان عامل بازتولید طبقات نابرابر و روابط غیر عادلانه در سطح اجتماع است. این دو معتقدند که دانش آموزان از طریق امور انضباطی روزانه در مدارس، مفاهیم طبقه اجتماعی، انضباط در کارخانه، مشروعیت سلسله مراتب و عدم کنترل بر روی کار خودشان را یاد میگیرند.
۴-دیدگاه انتقادی بازآفرینی و تحول: نمایندگان این دیدگاه ژیرو و اپل[۵۵] در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ هستند. این دیدگاه را میتوان جدیترین کار در مورد برنامه درسی پنهان دانست که بر اساس تحلیل نئومارکسیستی تئوریهای انطباق بنا شده است. بنابراین، دیدگاه مدارس نباید به عنوان موسسات بازتولید در نظر گرفت. به همین دلیل، مدارس دارای پتانسیل بازآفرینی و نیز تحول اجتماعی میباشند و برای فهم برنامه درسی پنهان، محقق باید فرهنگ زنده مدرسه را مطالعه کند و ارتباط آن را با ساختار جامعه بزرگتر تحلیل نماید(سعیدی رضوانی و کیانی نژاد،۱۳۷۹).
۲-۳-۳-۵- ویژگیهای برنامه درسی پنهان:
الف -این برنامه بر یادگیریهای قصد نشده غیر آکادمیک که جز اهداف برنامه های درسی آشکار نظام آموزشی نیست، تاکید دارد.
ب- یادگیریهای پنهان غالبا در حیطه ارزشها، نگرشها، هنجارها، تمایلات، عواطف و مهارت های اجتماعی تبلور مییابند.
ج- گرچه محیط شناختی، مانند دروس و موضوعات مختلف درسی و محیط فیزیکی مدرسه دارای پیامدهای قصد نشده هستند، اما این یادگیریها عمدتا متاثر از محیط اجتماعی مدرسهاند. محیط اجتماعی مهمترین جنبه از جو مدرسه است که بیشترین و موثرترین پیامدهای پنهان را با خود دارد.
د- آثار مثبت و منفی این برنامه در بسیاری از جنبهها از برنامه درسی آشکار موثرتر، آموختههای آن پایدارتر، و تنوع و گستردگی بیشتری برخوردار است.
ه- یادگیریهای برنامه درسی پنهان با یادگیریهای ناشی از روشهای آموزشی غیر مستقیم و غیر رسمی که با اهداف آگاهانه و از قبل تعیین شده صورت میگیرد.
و- پیامدهای قصد نشدهای را که از ناحیه قرار گرفتن دانش آموزان در متن نظام آموزشی و برنامه های درسی آشکار مدرسه حاصل می شود (( برنامه درسی پنهان )) مینامند. یادگیریهای اتفاقی خارج از مدرسه را نمی توان برنامه درسی پنهان نامید. همچنین هر اثر جانبی را نمی توان برنامه درسی پنهان قلمداد کرد، مگر این که با یادگیری غیر تعمدی همراه باشد(عیلخانی، مهرمحمدی،۱۳۸۴).
۲-۴- تفکر انتقادی
۲-۴-۱- مقدمه
تفکر اصطلاحی است که در میان همه مردم، کموبیش رواج دارد و به کار میرود، گرچه همگی برداشت درستی از آن ندارند، اصولا تفکر زمانی حاصل می شود که امری به یاد فرد آمده باشد یا خیالی که از پیش معلوم نبوده در ذهن او خطور کند و یا اینکه فرد با مسئله و مشکل جدید مواجهه شود و در صدد آن برآید(شعبانی،۱۳۷۸). در فرهنگ فارسی معین، اندیشه کردن به معنای رسیدن به درک و فهم، معنا شده است(معین،۱۳۸۱). تفکر در فرهنگ آکسفورد[۵۶]، برای تعریف تفکر چنین آمده است: به کار گرفتن فعالانهی ذهن برای شکل دادن به ایدههای مرتبط(کاوی[۵۷]۱۹۸۹).
۲-۴-۲- پیشینه تفکر انتقادی
تفکر انتقادی به اندازه خود تعلیم و تربیت قدمت داشته و به صورت آکادمیک به دوره افلاطون بر میگردد. اما پیشینه تدوین الگوی مشخصی برای تفکر انتقادی، به اوایل قرن ۲۰ و کارهای جان دیویی مربوط می شود. دیویی در این ایام با نوشتن آثار گرانبهایی توانست الگویی جدیدی برای تعلیم و تربیت عرضه کند، در حالی که ” الگوی مبتنی بر اطلاعات ” در تعلیم و تربیت حاکم بود. در الگوی دیویی، هدف تربیت عبارت از پرورش قوه استدلال و توسعه قوه داوری در کودکان بود. تفکر انتقادی دارای دو جنبه اساسی است. اول اینکه فکر کردن حق هر انسان است و دیگر اینکه کلاس درس زمینه ای برای آزمایش عقلانیت است و بایستی حدسهای کودکان در آن تقویت گردد و به رشد عقلانی آنها منجر گردد(جهانی، ۱۳۸۱). تفکر انتقادی از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۹ در نوشته های رابرت انیس[۵۸]، کارل بودمن[۵۹]، آلن روت[۶۰]، روبرت روت[۶۱] و ادوارد انگلو[۶۲] به معنای حل مسئله و روش علمی به کار رفت که در برگیرنده ارزیابی گزارهها نیز بود. اما اوایل دهه ۸۰ به این سو، با مقالات رابرت انیس، جان مکپک[۶۳]، هاردی سیگل[۶۴] و ریچارد پاول[۶۵] معنای تفکر انتقادی گستردهتر و شامل جنبه های مختلفی از حل مسئله گردید. این طیف از افراد تفکر انتقادی، تفکر خلاق و تفکر مراقبتی را برای بهبود وضعیت تفکر و ابعاد مختلف تفکر آموزش می دادند(قیاسی،۱۳۸۶).
دربارهء انواع و ابعاد نظرات مختلفی وجود دارد، بعضی از متفکرین معتقد به اقسام متفاوتی برای تفکر هستند، مانند تفکر منطقی، انتقادی، تفکر خلاق؛ در حالی که بعضی دیگر معتقدند که فکر انواع متفاوتی ندارد و هر سه در حقیقت همان فکر عادی است. کورفیس[۶۶](۱۹۸۸)، میگوید تفکر انتقادی برای انتخاب یک راهحل استفاده می شود، به عبارت دیگر تفکر انتقادی توانایی داوری در موقعیتهای پیچیده واقعی و بر اساس شواهد موجود است. همچنین تفکر انتقادی شامل گرایشها و استعدادهایی مانند تحلیل دقیق مسائل، توجه به نقطه نظرهای متفاوت و رسیدن به نتایج صحیح است(سادات حسینی،۱۳۷۶). از سوی دیگر هارتمن و استرنبرگ[۶۷](۱۹۹۸) معتقد بودند که تفکر انتقادی نوعی نظام شناختی است که در آن افراد برای انتخاب بین موقعیتها از آن استفاده می شود. تفکر انتقادی یک تلاش مداوم برای آزمون هر عقیده یا نوع دانش فرض می شود و معلومات بر حسب شواهد است.
از سوی دیگر گیلفورد و دوبونو تفکر خلاق را تفکر واگرا میدانند(ساداتحسینی،۱۳۷۶). تفکر خلاق[۶۸] عبارت است فرایند درک مشکلات، مسائل، کمبود اطلاعات و عوامل جا افتاده؛ حدس زدن و فرضیه ساختن در مورد این کمبودها: ارزیابی و آزمون فرضیه ها و حدسها؛ اصلاح و ارزیابی مجدد آنها و بالاخره ارائه نتایج(حائریزاده،۱۳۸۲،ص۱۸). گیلفورد و دوبونو میگویند تفکر خلاق به راه حلهای مختلف یک مسئله توجه مینماید، یعنی به یک طریق محدود نشده و درصدد راههای بیشتری برای پیدا کردن مسئله میباشد. دیویس تعداد تواناییهایی را که با تفکر خلاق مرتبط میداند چنین بر میشمرد: سیالیت، انعطاف، اصالت، بسط، تصویر، ارزیابی، تجزیه و تحلیل، شهود، تفکرمنطقی، حساسیت به مسأله، تفکر استعاری، استدلال، قیاس، استدلال تمثیلی، طبقه بندی مسأله و برنامهریزی(ساداتحسینی،۱۳۷۶). از سوی دیگر تفکر منطقی تفکری واگرا که جوابی صحیح را برای مسئله جستوجو می کند. در تفکر منطقی معمولا سعی میکنیم با بررسی شقوق مختلف یک امر یا یک مسئله، بهترین را بر گزینیم و آن را ملاک قرار دهیم، همچنین تفکر منطقی جهت و مسیر مشخصی دنبال می شود یعنی در این تفکر برای فرد روشن است که چه میخواهیم و از چه روشی می تواند به مقصد برسد. در این تفکر هر مرحله باید به دنبال مرحله بعد بیاید و مراحل به یکدیگر وابستهاند و سعی می شود در هر قدم هیچ گونه اشتباهی رخ ندهد و سعی می کند وجوه نامربوط کنار گذاشته شود و از سوی دیگر تنها به آنچه مسئله ارتباط دارد بپردازد. و در نهایت راه هایی انتخاب می شود که اطمینان باشد به جواب و نتیجه برسد. به طور کلی فکر منطقی از نظر دوبونو جنبهء داوری کننده و ارزیابی کنندهء فکر است، یعنی مسائل تجزیه ،تحلیل، مقایسه و در نهایت انتخاب میشوند. در حالی که بیشتر جوامع در تقویت و توسعهء تفکر منطقی کوشش میکنند و به پرورش تفکر خلاق توجه چندانی نمیشود. توجه محض به تفکر منطقی باعث تضعیف قدرت تصور و خلاقیت میشود(ساداتحسینی،۱۳۷۶).
۲-۴-۳ – تعاریف تفکر انتقادی
تفکر انتقادی تفکری منطقی و مستدل که بر تصمیم گیریهای ما نسبت به انجام کاری یا باور به عقیدهای متمرکز می شود. مشتمل به برخی مهارت ها مانند توانایی تعریف هدف، فرمولبندی سوال، گردآوری اطلاعات مرتبط و توانایی ارزیابی آنها اتخاذ مواضع مشخص در قبال مسائل، قضاوت بر مبنای شواهد و مدارک مستدل است. که در نهایت به حل مسئله منجر می شود(مکتبی فرد،۱۳۸۸).
تفکر انتقادی یکی از توانایی های فکری ارزندهای که دانش آموزان باید در مدارس کسب کنند، است که شنیدهها، خواندهها، اندیشهها، و اعتقادهای مختلفی را که در زندگی با آنها روبه رو میشوند ارزشیابی کنند و درباره آنها تصمیمهای منطقی بگیرند.(سیف،۱۳۸۶، ۳۹۴). علاوه بر این تفکر انتقادی مستلزم استفاده از هوش، دانش و تواناییهای ذهنی سطح بالا، برای مقابلهی موثر با واقعیتهای زندگی است(بابایی،۱۳۸۴).
مایرز[۶۹](ابیلی،۱۳۸۶) تفکر انتقادی را چنین تعریف می کند: شناسایی استدلالهای غلط و پرهیز از تناقضات و مفروضات اظهار شده و نشده در بحثهای دیگران، عدم هیجانهای عاطفی در هنگام روبه رو شدن با مسائل، و عامل اصلی در تفکر انتقادی، را پرسشهای مربوط و نقد بررسی راه حلها، بدون طرح کردن جایگزینهاست. جان دیویی در کتاب چگونه فکر کنیم (( تفکر انتقادی را تفکر منطقی که شامل بررسی فعال، پایدار و دقیق هر عقیده یا دانش بر میشمرد)). علاوه بر این ادوارد دوبونو(( تفکر انتقادی را تولید اندیشه های تازه میداند که توجه اصلی در این نوع تفکر شکستن زندان مفهومی اندیشه های کهن و به امور به طریقی نو نظر افکندن است. استال[۷۰](۱۹۹۱)، نیز تفکر انتقادی را رشد مستمر و منطقی الگوهای استدلال میداند. همچنین انیس[۷۱](۱۹۸۰) تفکر انتقادی را ارزیابی صحیح گفتمان میداند که برای آن، سه بعد منطقی، معیاری و علمی در نظر میگیرد. منظور از بعد منطقی، ارتباط میان معانی کلمات و گزارهها در یک مجموعه است. برای مثال، فرد واجد این بعد کسی است که گزارهها را به وسیله معنایشان تشخیص میدهد، آنها را از یکدیگر تفکیک می کند، با یکدیگر مقایسه می کند و نحوه استفاده از اصطلاحات منطقی، از قبیل بعضی، همه و یا هیچ کدام را میداند. بعد معیاری به دانش مربوط به معیارهای داوری گزارهها اشاره دارد و فرد در این قسمت باید علاوه بر دانش منطقی، معیارهای اساسی حوزه مطالعاتی کار خود را بشناسد. بعد عملی به زمینه های داوری و ارتباط میان هدف و تصمیماتی که درباره گزارهها اتخاذ می شود بر میگردد. در این بعد، همواره مساله این است که اگر گزارهها به تحقق هدف مورد نظر کمک کنند، صحیح هستند و در غیر این صورت، باید اصلاح شوند. جمعآوری و تجزیه و تحلیل شواهد مربوط به ارتباط بین گزاره و هدف جهت داوری صحیح، از ملزومات کار در این بعد است. انیس سالها بعد این تعریف را تغییر داد و تفکر انتقادی را دارای ابعاد مهارت و گرایش دانست(نوشادی و خادمی، ۱۳۸۸).
از سوی دیگر هالپرن[۷۲](۲۰۰۷) تفکر انتقادی را فرایندی شامل مهارت های شناختی میداند که احتمال نتایج مطلوب را افزایش، و از آن برای توصیف تفکری که هدفمند، دلیلمند، و مبتنی بر هدایت است، استفاده شده است در این جا هدف، شامل استنتاج، حل مسئله فرمولبندی، برآورد احتمالات، و تصمیم گیری میباشد. همچنین هاشمیان نژاد(۱۳۸۰) تفکر انتقادی، را تفکری مستدل و منطقی در جهت بررسی تجدید نظر در عقاید، نظرات، اعمال و تصمیم گیری درباره آنها بر مبنای دلایل و شواهد مؤید آنها و نتایج درست و منطقی که پیامد آنهاست. طاهری[۷۳] و همکاران(۲۰۰۸) نیز تفکر انتقادی را فرایندی شناختی میدانند که فرد در طی آن با بررسی دلایل و تجزیه و تحلیل اطلاعات در دسترس و نتیجه گیری از آنها به قضاوت و تصمیم گیری می پردازد.
علاوه بر این هینز[۷۴](۱۹۹۱) درباره مفهوم تفکر انتقادی معتقد است برای این کار ابتدا باید مفهوم تفکر انتقادی را بر اساس روابط قدرت نه روابط معنا توضیح دهد. او مفهوم تفکر انتقادی را بر اساس نوع روابط قدرتی میان معلم و شاگرد بررسی می کند و به سه مدل متفاوت تاریخی از آن دست پیدا می کند. در مدل اول که وی آن را مدل منطق صوری تعلیمی میخواند، مولفه محوری تفکر انتقادی را مهارت استدلال قیاسی تشکیل میدهد. این مدل که تلاش دارد گونه صوری شدهای از تفکر انتقادی را در برنامه درسی را به نمایش بگذارد، توسط دانشمندانی چون انیس و گاویر مطرح گردیده است. هینز معتقد است با وجود تلاش این افراد را در جهت نزدیک ساختن این الگو به زبان طبیعی و استدلالهای عامیانه و استقرایی، مولفهمحوری آن، همچنان استدلال قیاسی و منطق صوری است. در این مدل، روابط سلسله مراتبی معلم و شاگرد تا حد زیادی محفوظ میماند و ساختار قدرت در حضور آن، متحمل چالشی جدی نمیگردد.
مدل دوم که مربوط به تلقی روانشناسان شناختی از تفکر انتقادی است، نوعی سازگاری اجتماعی را در مرکز تفکر قرار میدهد و مهارت ارضای نیازهای اجتماعی را برجسته میسازد. این الگو[۷۵] نقش تعلیمی معلم را تا حدی مورد تردید قرار میدهد و کلاس درس را به نوعی پژوهشگاه تبدیل میسازد. این مدل را که در فضای هنجار شدن علم تجربی و روشهای آن در فرهنگ غربی، تکوین یافته و مطرح شده است، تحت تاثیر این هنجار پر قدرت و نهادینه، تفکر را از پشت عینک علم تجربی و پژوهش تجربی مینگرد و آن را در همین امور خلاصه می کند. هینز در بررسی این مدل، با توضیح فضای حاکم بر تعلیم و تربیت و نیز علوم اجتماعی، به خوبی توانسته است نقش هنجارهای مطرح در عرصه علمی را در تکوین مئلهای تفکر انتقادی نشان دهد. در این مدل، مراحل کاملا مشخص و پاسخها نیز تا حد زیادی قابل پیش بینی است و به همین دلیل بسیاری از معلمان نیز به دلیل ترس از عدم تعیین به استفاده از آن تمایل دارند.
مدل سوم که هینز آن را مدل سقراطی مینامد در تلاش است تا نوعی فضای آزاد را در کلاس تدارک ببیند و سنتهای فرهنگی لازم را برای تبادل نظر را ارائه نماید. به اعتقاد هینز این مدل، با به چالش کشیدن نقش تربیتی معلم و به دلیل پرهیز از هنجارهای استاندارد، با نظام سنتی قدرتی موجود در مدارس، ناسازگار است و به همین دلیل با واکنشهای تند این نظام مواجه شده است(سجادیه و همکاران، ۱۳۸۸).
با وجود این تعریفها، معنا و مفهوم تفکر هنوز در پردهای از ابهام قرار دارد. این ابهام به ویژه در قلمرو تعلیم و تربیت که میخواهد رسالت سنگین اندیشهپروری را بر دوش بکشد، بیشتر احساس می شود. برای آن که معنا و مفهوم اندیشهورزی روشنتر شود، ابتدا باید مفاهیم مرتبط با آن مشخص گردد. هرگاه سخن از تفکر است، یکی از مفاهیم استدلال، تجزیه و تحلیل، درک و فهم، قضاوت، استنتاج و استنباط و بالاخره ساخت با آن تداعی می شود و به نظر میرسد که اندیشیدن فرایندی است که ثمرهی آن دستیابی به یکی از مفاهیم فوق میباشد. بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که اندیشهپروری یعنی کار کردن در خصوص هر یک از ثمرات آن از قبیل استدلال، قضاوت و استنتاج(شمشیری، ۱۳۸۶).
در ارتباط با تعریف تفکر انتقادی پژوهشگر با بررسی و ترکیب برخی تعاریف تفکر انتقادی کوشیده است تعریف زیر را به عنوان تعریفی جامع و همه جانبهنگر از تفکر انتقادی، تفکر انتقادی را تفکری مستدل، مستند به مدارک و اطلاعات موثق که انتظار میرود به قضاوتی صحیح منجر شود و استانداردهایی مناسب برای ارزیابی و تفسیر مسائل پیچیده و بحث برانگیز به منظور حصول به نتیجه گیری یا تصمیم گیری در خصوص انجام کار یا باور به عقیدهای عرضه کند.
۲-۴-۴- نقش عوامل موثر در پرورش تفکر انتقادی
در پرورش تفکر انتقادی از عناصر گوناگون نظام آموزشی مانند هدف[۷۶]، محتوی[۷۷] و روش تدریس[۷۸] میتوان استفاده کرد که در این جا بیشتر تاکید بر عنصر روش تدریس است. روش پرسش و پاسخ یکی از روشهای مناسب تدریس است که در پرورش تفکر انتقادی می تواند نقش مطلوبی ایفا کند. زیرا که در این روش معلم به وسیله آن، شاگرد را به تفکر درباره مفهومی جدید یا بیان مطلبی تشویق می کند. در این روش، شاگرد تلاش می کند با کوششهای ذهنی، از معلوم به مجهول حرکت کند. معلم در جلسات بحث با شاگردانش، ابتدا به انتقال اطلاعات یا پاسخ به سوال یا مسالهای نمیپرداخت، بلکه از طریق پرسشهای متوالی، افراد را به تفکر وامی داشت و آنان را قدم به قدم هدایت میکرد تا خود جواب را به درست کشف کنند. هدف از روش پرسش و پاسخ، تشخیص و تحریک تفکر، تواناییها و علایق، تقویت قدرت استدلال، سنجش و قضاوت، استفاده از تجارب و دانسته های گذشته و ایجاد اعتماد به نفس[۷۹] در شاگردان است(شعبانی، ۱۳۸۶، ۲۶۴). یکی دیگر از روشهای مناسب تدریس روش بحث گروهی میباشد که در این روش معلم موضوع یا مساله خاصی را طرح می کند و یادگیرندگان درباره آن به مطالعه، اندیشه، بحث و اظهار نظر میپردازند و نتیجه میگیرند؛ در این روش یادگیرندگان بصورت فعال در فعالیتهای آموزشی شرکت می کند و مسئولیت یادگیری را بر عهده میگیرد. روش بحث گروهی روشی است که به شاگردان فرصت میدهد تا نظرها، عقاید و تجربیات خود را با دیگران در میان بگذارند و اندیشه های خود را با دلایل مستند بیان می کند(همان منبع، ۲۷۴). روش مساله یکی دیگر از روشهای مناسب تدریس است که در پرورش تفکر انتقادی می تواند نقش موثری ایفا کند. در این روش، در حقیقت، نوعی آماده کردن فراگیران است برای زندگی؛ یعنی مواجهه شدن با مسائل و کوشش برای حل آنها. در این روش فعالیتهای آموزشی به گونه ای تنظیم می شود که در ذهن فراگیران مسالهای ایجاد شود و او علاقمند شود با تلاش خود راه حلی برای آن مساله پیدا کند. محیط و شرایط آموزشی باید به گونه ای تنظیم گردد که یادگیرنده با مشکل مواجه شود و آن را درک کند. این کار زمانی صورت میگیرد که یادگیرنده قدرت تحلیل و استنتاج و نیز قدرت شتاخت مساله و ویژگیهای آن را داشته باشد و به این ترتیب، بتواند راه حلهای احتمالی را پیش بینی کند(همان منبع، ۳۱۳). با وجود این که فرصتهای مناسبی در نظام آموزشی در زمینه تفکر انتقادی وجود دارد، نباید فراموش کرد که استفاده بهینه از این فرصتها، شرایط و ملزومات خاصی میطلبید که مجریان نظامهای آموزشی و فراتر از آن دولتمردان و سیاستگذاران باید زمینه های مناسب استفاده از این چنین فرصتهایی را فراهم میسازند. در این زمینه، ادارهی متمرکز سیستم آموزش و پرورش، سیستم ارزشیابی مبتنی بر آزمونهای عینی در مقابل آزمونهای انشایی، ضعف مبانی نظری مجریان برنامه های درسی و چندین عامل دیگر چالشهای هستند که بدون برطرف کردن آنها مسلما نیل به اهدافی همچون تفکر انتقادی و قضاوت صحیح دور از انتظار خواهد بود(جانعلیزاده جوبستی و همکاران، ۱۳۸۸).
۲-۴-۵- نقش و اهمیت تفکر انتقادی:
این فرض که فکر کردن راه را برا آموزش بیشتر باز می کند، به طور کلی پذیرفته شده است. بعضی از پدران و مادران تا این حد پیش میروند که میگویند: برای ما مهم نیست به بچههای ما چه میآموزند یا بچهها چه مطالعه می کنند، موضوع مورد توجه ما این است که بچهها بیاموزند چگونه شخصا فکر کنند.آنها باید خود تصمیم بگیرند و قضاوت کنند(هولفیش و اسمیت[۸۰]، ۱۳۸۱). تفکر انتقادی، از طریق ایجاد روابط معقول بین انسانها، تصمیم گیری بر اساس تحلیل عناصر یک موقعیت، و تفکیک عناصر مطلوب، نوید بخش زندگی توأم با آرامش و مهربانی نخواهد بود. بنابراین میتوان گفت، اگر مدرسههای ما در آموزش این امر مهم ناموفق باشند، جامعه ما و در نهایت جامعه جهانی شکست خواهد خورد.
توسعه مهارت تفکر انتقادی در دانشجویان آنان را قادر میسازد که توانایی بالاتری برای الف: تجزیه و تحلیل مجموعه اطلاعات؛ ب: تصمیم گیری؛ ج: ارزیابی هر مشکل برای تصمیمی که اتخاذ می شود، د: تصمیم گیری برای مداخلات مقتضی برای هر موفقیت را کسب نماید.
ارتقای سطح مهارت های تفکر انتقادی، یک نتیجه قابل انتظار از تحصیلات عالی دوره کارشناسی و بالاتر به حساب می آید.
هدف عمده تجارب دانشگاهی کسب نوعی توانایی است که افراد خبره آن را تفکر انتقادی نامیدهاند.
رشد فرهنگی بدون تفکر انتقادی قابل تصور نیست.
آموزش تفکر انتقادی، موثرترین روش در افزایش کیفیت یادگیری است.
ایجاد مهارت های تحلیل، ارزشیابی و گرایش و کاربرد بهترین راهحل
ایجاد مهارت های خودآگاهی، همدلی، ارتباط موثر، روابط بینفردی، تصمیم گیری، حل مسئله، تفکر انتقادی، تفکر خلاق، توانایی حل مسئله و توانایی مقابله با استرس(حیدریدامانی، ۱۳۸۹).
۲-۴-۶ – مهارت های تفکر انتقادی
پل[۸۱](۱۹۹۳)، تفکر انتقادی را داری حداقل دو عنصر اساسی میداند: یکی عنصر بررسی و ارزیابی دلایل، که مستلزم کسب مهارت های لازم برای درک درست و ارزیابی دلایل و ادعاهاست و دیگری روحیه انتقادی که شامل آمادگیها، نگرشها، خصوصیات ذهنی و صفات شخصی است. آنها همچنین مطرح می کنند که مهارت های تفکر انتقادی فقط مواقعی مثمرثمر است که دارای روحیه انتقادی باشد و گر نه به تنهایی بیفایده است.
علاوه بر این اسمیت[۸۲](۱۹۹۲) تفکر انتقادی را به توانایی علمی و همچنین گرایش به تردید، تشکیک و مواجهه شدن با نتایج تردید و وابسته میداند و آمادگی به تشکیک را به عنوان مجموعه ای از عوامل شخصی مانند پشتکار، تحمل، آمادگی برای درنگ و توقف، منطقی بودن و تصور فرد از دیگران مرتبط می کند.
علیپور و همکاران(۱۳۸۸) مهارت های تفکر انتقادی را مهارت های شناختی که هسته تفکر انتقادی را تشکیل می دهند شامل موارد ذیل میدانند:
الف. تفسیر: درک و بیان معنی و با اهمیت انبوهی از بیانات، موقعیتها، اطلاعات، وقایع، قضاوتها، قراردادها، گمانها، قوانین، رویه ها و معیار به کار میرود و شامل خرده مهارت های طبقه بندی، رمز گشایی امور و معنی کردن دقیق میباشد.
ب. تحلیل: مشخص کردن روابط استنباطی واقعی قصد شده و میان گفتهها سوالات مفهومها، توصیفات و یا شکلهای دیگر برای اظهار کردن گمان، قضاوت، تجارب، دلایل، اطلاعات یا عقاید می باشد.
ج. ارزشیابی کردن: تعیین و برآورد کردن اعتبار و صحت گفتهها یا دیگر اشکال بیانی که نشانگر درک و فهم، تجربه، موقعیت باور و اعتقاد شخص بوده و نیز به تعیین و برآورد رابطه منطقی بین گفتهها، توضیحات سوالات و دیگر گونه های کلامی تاکید دارد.
د. استنباط: تشخیص دادن عناصر و شواهد مطمئن برای نتیجه گیری میباشد خرده مهارت های آن شامل پرسش پر کردن از وقایع، حدس زدن متناوب و ترسیم کردن نتایج میباشد.
ه. توضیح دادن: توانایی بیان اینکه چگونه به یک قضاوت دست مییابیم و توانایی برای ارائه یک راه متقاعد کننده نتایجی از تفکر فردی میباشد. خرده مهارت های آن شامل متدها و قوانین، روشهای توجیهی، هدف داشتن با دلایل خوب و بیانیههای مفهومی از وقایع یا دیدگاه ها و ارائه کامل و خوب مدلل شده از بحثها برای بیان بهترین فهم ممکن میباشد.
علاوه بر این نیدلر[۸۳](۱۹۸۴)، مهارت های تفکر انتقادی را شامل سه قسمت میداند:
الف- مهارت تعریف و شفافسازی مسئله، که خود شامل: تشخیص دیدگاه های اصلی یا مسئله، مقایسه شباهتها و تفاوتها، تشخیص اطلاعات مربوط به یک مسئله، تنظیم سوالهای مناسب است.
ب- مهارت قضاوت درباره اطلاعات مربوط به مسئله، که خود شامل: تمایز میان حقیقت، عقیده، قضاوت مستدل، بررسی توافق مفاهیم، تشخیص مفروضات بیان نشده، تشخیص چهارچوبهای کلیشهای و تشخیص عوامل احساسی، تبلیغی و مطالب سوگیری شده است.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 12:52:00 ق.ظ ]
|