راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : شیوه های اعتماد سازی مخاطب از نگاه قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص)- فایل … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
۲.۵.۱رابطه اعتماد و نظم اجتماعی[۲۸]:
به طورکلی، جامعه شناسی به عنوان یک رشته دارای دو مسائله اساسی است: یکی مساله نظم که در منابع جامعه شناسی به مساله هابزی معروف است؛ دوم مسائله تغییر که به مسائله مارکسی معروف شده است(زتومکا، ۱۹۷۴ به نقل از چلپی، ۱۳۷۵: ۱۱) آیزنشتات دیدگاه بنیانگذارن جامعه شناسی، یعنی مارکس، دورکیم، و بروتونیس را پیرامون مسائل نظم اجتماعی، چنین خلاصه وفهرست کرده است.
۱- اعتماد و همبستگی[۲۹]
۲- قدرت و استثمار
۳- معنا و مشروعیت
آیزنشتات به درستی متذکر می شودکه مهمترین مسائله نظم اجتماعی برای دورکیم و تا حدودی تونیس، اعتماد و همبستگی اجتماعی است؛ یعنی اینکه بدون انسجام و بدون اعتماد پایداری نظم اجتماعی ممکن نیست. اگر در میان جامعه شناسان کلاسیک دورکیم را پدر جامعه شناسی نظم بدانیم، شاید بتوان پارسونز را از پیشگامان معاصر جامعه شناسی نظم قلمداد کرد. (چلپی ،۱۴- ۱۲:۱۳۷۵)یک نوع نظم وجود ندارد. به همین ترتیب یک نوع اعتماد هم وجود ندارد. بنابراین برای سهولت از الگوی خانم «باربارامیستال» استفاده می کنیم که سه نوع نظم و اشکال و اقسام اعتماد متقارن با آنها را توضیح می دهد؛ نظم ثابت[۳۰]، نظم انسجام بخش[۳۱] و نظم معاضدتی[۳۲].
نظم ثابت در نتیجه مراعات قواعد عمومی به وجود می آید. افراد عضو جامعه این قواعد را به صورت ناخودآگاه و نیندیشیده درونی می کنند و قاعده مندی های اجتماعی را درطی زمان و یا فعالیت های روزمره می آموزند. ای نظم، حالت طبیعی و فطری ندارد و ناشی از عادات انسان هاست. منشاء این نوع نظم چیزی است که پیربودریو متفکر و جامعه شناس فرانسوی آن را ملکه[۳۳] می خواند. ملکه مجموعه ای از قابلیت ها و استعدادهاست که مداوم و پردوام بوده و با واسطه شرایط عینی تولید می شوند، اما مستعد تولید و باز تولید خود می باشند. ملکه سیستمی از قاعده مندی های نهفته در اجتماع است که افراد درخود درونی کرده و مطابق آن رفتار می کنند و با آنکه درداخل آن فضاهایی برای خلاقیت دارند، اما تغییراتی که می توانند ایجاد کنند اساسی نیست. هر اجتماعی مجموعه ای از استراتژی ها و اعمال درپیش پای افراد جامعه قرار می دهد که از طریق آنها نظم اجتماعی تحقق و تداوم یافته و بدیهی و معنادار می شود. این مجموعه همان ملکه است. به این ترتیب می توان اعتماد را به مثابه ملکه ای دانست که حافظ ثبات نظم اجتماعی می باشد. بنابراین اعتماد مجموعه ای از استعدادهاست که تجربه گذشته را به حال پیوند می دهد و با کمک ادراک ها وفهم های قبلی و مجموعه اعمال و استراتزی های موجود می تواند فرد را در مواجهه با بی نهایت موارد در پیش یاری دهد. اعتماد چونان ملکه باعث می شود که بازیگران اجتماعی، عالم اجتماع را به گونه ای باثبات درک و فهم کنند. در نظم به مثابه ثبات، اعتماد وسیله ای برای مقابله با عدم قطعیت ها و بی قاعدگی هایی است که ممکن است در واقعیت اجتماعی روی دهد. در مجموع نظم ثابت، سه فایده مهم برای اجتماع دارد؛ اول آنکه وضوح ایجاد می کند. یعنی جایگاه هر کدام از عناصر و اجزا مشخص می شود و درک، دریافت و تحلیل جامعه از وقایع سهل تر شده و شفافیت درجامعه به وجود می آید. به بیان دیگر، نظم ثابت باعث پیش بینی پذیرشدن جامعه و تحولات آن می شود. مثلاً هر فعال اقتصادی خواهد توانست پیش بینی کند که فعالیت او و محصول عملش چه تبعاتی دارد و به عبارت دیگر می تواند به آینده سرمایه گذاری خود امیدوار شود. دراین حالت افراد می توانند به همقطاران و کسانی که با آنها مواجه میشوند، اطمینان و اتکاء داشته باشند. این امرعلاوه برآنکه به افراد اعتماد به نفس می بخشد، هزینه های بوروکراتیک را نیزکاهش می دهد و موجب روانتر شدن امور و واگذاری آنها به سطوح پایین تر مدیریتی میشود. اعتماد پس زمینه ساکت و خاموش این نوع نظم است و به رغم آنکه ممکن است درنزد بازیگران محسوس و ملموس نباشد اما در فقدان آن اهمیتش آشکار می شود. این نوع اعتماد از سه طریق عادت، شهرت و حافظه عمل می کند (قاسمی، ۱۳۸۳: ۳۹-۳۷)
نظم انسجام بخش کم و بیش حالت جماعتی و یا به تعبیر دیگر جامعه آشنایان را دارد. اعتمادی که مبتنی برآشنایی، دوستی و اعتقادات و همچنین مشترک مابین افراد است، مبنای نظم مذکور به شمار می آید. نظم انسجام بخش عامل اتصال و پیوند فرد به جامعه و آغازگاه ارتباط با جامعه وسیعتر و نوعی شبکه آشنایان است که به صورت غیرمحسوسی وجود دارد و ضمن تامین امنیت خاطر افراد، به آنها هویت می بخشد. بنابراین اعتماد مذکور لزوماً حسابگرانه وعقلانی نیست و درواقع دراکثر اوقات، صمیمیت و عاطفه عامل اصلی آن است. نظم معاضدتی نیز از نوعی اعتماد ناشی می شودکه بعض محققان از آن به عنوان «اعتماد به مثابه سیاست یا خط مشی» یاد می کنند. همه انسان ها در جامعه زندگی می کنند و با این واقعیت مواجهندکه افراد دیگر، در رفتار و عمل خود آزادی دارند و میتوانند گزینه های مختلفی انتخاب کنند. اعتماد به مثابه خط مشی برای مواجهه با این وضعیت انتخاب می شود و هدف آن ایجاد تعاون و معاضدت است. در فضای معاضدتی هردو طرف از رابطه موجود بهره می برند. در این سیستم و نظم آنچه محوری است، برداشت و ادراک از مکانیسم های کنترل اجتماعی است. این مکانیسم ها نه مانع آزادی فردی بلکه تسهیل کننده وکمک کار معاضدت به حساب می آیند. چنین فضایی نیازمند خصوصیات فرهنگی خاصی است. برداشت از قوانین و روابط و ضوابط موجود، وجود عدالت و انصاف و عدم تبعیض، همبستگی و روحیه «تمایل به جمع» و درک از منافع خود و دیگران، برای شکل گیری چنین ادراکی اهمیت زیادی دارند. به نظر ترنر شرایط تقویت کننده این نوع ادراک از کنترل اجتماعی عبارتند از: همبستگی (برداشت روشن و معین از رابطه فرد و جامعه که ریشه فرهنگی وثیق و قابل توجه داشته باشد)، تساهل (تا چه حد افراد و گروه ها وارد سیستم شده باشند و برداشت انسان ها درجامعه تا چه حد به همگرایی و جلب و جذب افراد و گروه ها مایل باشد). مشروعیت (سیستم تا چه حد منصفانه دانسته می شود و تا چه حد حمایت اجتماعی ازآن وجود دارد) بنابراین برای آنکه جامعه ای از همبستگی برخوردار شود و به تبع آن نظمی معاضدتی به وجود آید، باید جامعه از خیر عمومی وجمعی بسیاری بهره مند شود و در وضعیت مذکور، آزادی سازمان دهی، آزادی بیان و اجتماعات، آزادی مطبوعات و عقاید و مهمتر ازآن وجود مساوات و احساس وجود مساوات از سوی شهروندان از اصلی ترین شرایط به شمار می آیند. اگر شهروندان احساس کنند درمعرض منافع برابرو مخاطرات مساوی قرار دارند، دیگر کنترل های اجتماعی مشکلی محسوب نمی شوند و ابزاری برای کمک به حساب می آیند. (قاسمی، ۱۳۸۳: ۴۱-۳۹)
درصورتیکه نظم اجتماعی درجامعه ای بیشتر صبغه سیاسی به خود بگیرد و ابعاد اجتماعی و فرهنگی آن ضعیف شود، یعنی ضعف در اجتماع عام و وفاق اجتماعی عام، به همان نسبت نیز روابط بین کنشگران در تمام سطوح براساس سوگیری عاطفی و خاص گرا به صورت دوست و دشمن تعریف می شود و به همان نسبت میزان اعتماد اجتماعی متقابل تعمیم یافته، تضعیف گشته و علقه امنیتی آنها برجسته می گردد. در چنین نظمی افراد و گروه ها احساس امنیت مالی، جانی، فکری و جمعی نمی کنند. در چنین وضعیتی درغیاب طراوت فرهنگی و اجتماعی، انسانها جهت پاسخگویی به نیازهای خود اجباراً به صورت حیوانات سیاسی با یکدیگر رابطه برقرار می نمایند، رابطه ای که بیان هگلی ارباب و نوکری است و ملاک حق نیز زور است. (چلپی، ۱۳۷۵: ۷۷)در نظم سیاسی،نظم اجتماعی به صورت بیرونی واز بالا با پشتوانه قدرت اعمال و مستقر می شود.اعضای جامعه در این نظم با توجه به منافع خود به سازگاری بیرونی تن می دهند.در چنین نظمی ،وفاق اجتماعی[۳۴] بسیار ضعیف و شکنده است. در این نظم اعتماد اجتماعی متقابل تعمیم یافته و تعهد درونی تعمیم یافته،وابستگی عاطفی تعمیم یافته یا ضعیف است یا وجود ندارد.در چنین جامعه ای ما شاهد نوعی خلاء جامعه شناختی[۳۵] هستیم که زتومکا از آن به عنوان ضعف جامعه مدنی یاد می کند.ثبات و تداوم نظم سیاسی بالقوه شکنده و محدود است.از یک طرف در مقابل تحولات اقتصادی و سیاسی خارجی آسیب پذیر است و از طرف دیگر،تابعی از تغییر منظومه منافع سیاسی و اقتصادی داخلی است.چنین نظمی همیشه بالقوه با نوعی عدم مشروعیت مزمن و تناقص در هویت جمعی[۳۶] مواجه است.به علت فقدان یا ضعف وفاق اجتماعی و اجتماع عام[۳۷]،طراوت فرهنگی[۳۸] در حد ناچیز و«جریان انرژی عاطفی» در جامعه دچار اختلال و نارسایی است.خلل در «جریان انرژی عاطفی» و«خلاء جامعه شناختی»را بالقوه نیروهای گریز از مرکز و کژرفتاری به راحتی پر کنند.(چلبی،۱۳۹۰ :۱۵۳)در چنین جامعه ای به دلیل اینکه تعامل اجتماعی صبغه ابزاری به خود می گیرد «ما» یا اجتماع یا شکل نمی گیرد یا به صورت محدود شکل می گیرد شبکه و شعاع اعتماد کاهش یافته سر مایه اجتماعی نیز به تبع آن کاهش می یابد ،جامعه مدنی شکل نمی گیرد در نتیجه رابطی بین دولت و مردم به وجود نمی آیدو هزینه های کنترل جامعه افزایش می یابد فرهنگ جامعه که باید پویا باشد حالت رکود به خود می گیرد جامعه مجبور می شود از ذخایر فرهنگی خودش استفاده کند و ذخایر فرهنگی جامعه دچار فراموشی وتزلزل می گردد.
۲.۵.۲کارکردهای اعتماد:
کارکردهایی که اعتماد می تواند برای طرفین روابط داشته باشد از نظر زتومکا می تواند در عبارات زیر خلاصه شود:
– اعتماد نمودن به دیگران موجب بروز کنش های مثبت نسبت به یکدیگر می شود، عاملیت انسانی را آزاد و بسیج می نماید، و موجب خلاقیت، پویایی، نوآوری و عمل گرایی کارفرمایانه معطوف به دیگران می شود.
– تردید و شک در مورد مخاطرات کنش[۳۹] با دیگران را کاهش می دهد.
– برخورد و کنش مان نسبت به دیگران باز و آزادتر می شود، و برای شروع تعامل اجتماعی آمادگی بیشتری پیدا می کنیم. و به افزایش تصاعدی اعتماد منجر می شود.
– با اعتماد روابط جدیدی برقرار می شود که قبلاً وجود نداشته اند.
– افراد مورد اعتماد از اضطراب و تردید مراقبت دیگران رها می شوند.
– با اعتماد روابط جدیدی برقرار می شودکه قبلاً وجود نداشته اند.
– وجود اعتماد بین کنشگران سبب می شود تا کنشگران نسبت به هم گشاده رو شوند و با صمیم قلب تعامل برقرار کنند و آمادگی تعامل با دیگر افراد را نیز پیدا کنند.
درمورد کارکردهای اعتماد برای اعتماد شونده نیز میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– با ایجاد اعتماد به افراد آنها از انقطاع موقتی فشارها و اجبارهای اجتماعی و سکون رهایی می یابند، چنین افرادی نقش ها، سازماندهی ها و نهادهایی از اعتبار به دست می آورندکه موقتاً آنها را از کنترل و نظارت باز می رهاند که این امر خود باعث راحتی در تعاملات می شود. (بدست آوردن اعتماد اعتباری)
– امکانات و فرصت هایی برای فرد اعتماد شونده به وجود می آیدکه درغیر این صورت به عقلش هم نمی رسید.
– اعتماد دیگران خاص به فردی باعث اعتماد دیگران عام نیز به آن می شود. (اعتماد مضاعف) (کاوسی و دیگران، ۱۳۸۷:۹۲-۹۱)
درموردکارکردهای اعتماد برای اجتماعات گسترده تر (گروه ها، موسسات، سازمان ها و غیره) به موارد زیر می توان اشاره کرد:
– مردم داری، مشارکت با دیگران در اشکال مختلفی از انجمن ها، نیز تقویت شبکه ای از پیوندهای بین شخصی، و بسط زمینه تعاملات را موجب می شود و زمینه را برای افزایش تماس های صمیمی وگرم بین شخصی فراهم می کند و به عبارت دیگر سرمایه اجتماعی را که امیل دورکیم ازآن با نام تراکم اخلاقی نام برده است افزایش می دهد.
– اعتماد گسترش ارتباطات را تسهیل می نماید و برنشانه های مربوط به «غفلت جمعی»که مانع کنش جمعی خودانگیخته هستند غالب می شود.
– اعتماد تسامح، پذیرش بیگانگان، بازشناسی تفاوت های فرهنگی یا سیاسی را به صورت موجه و معقول ترغیب و تقویت می نماید، زیرا اجازه می دهد که موارد فوق به شیوه ای غیرتهدیدآمیز تصور و درک شود. با این شیوه اعتماد تمایلات خصمانه بین گروهی، و بیگانه هراسی، و نزاع تمدن ها را مهار و کنترل می کند.
– فرهنگ اعتماد پیوستگی فرد به اجتماع (خانواده، کشور و…) را تقویت می کند، براحساسات مربوط به هویت تاثیر می گذارد، و تجانس جمعی مستحکمی را ایجاد می نماید که موجب تعاون، کمک متقابل وحتی آمادگی برای ایثار و از خودگذشتگی به خاطر دیگران می شود.
– وقتی فرهنگ اعتماد محقق می شود، هزینه های انجام امور به میزان زیادی کاهش می یابند و فرصت برای تعاون و همکاری افزایش می یابد.
وقتی که فرد از اعتماد نمودن نفعی را کسب می نماید به سمت اعتماد نمودن مجدد خواهد رفت. دو نوع پاداش دیگر را کسب می کنیم: اولاً نوعی رضایت روان شناختی به خاطر شرط بندی خوب پیدا می کنم که موجب تقویت عزت نفس ام می شود و من را ترغیب به اعتماد نمودن درآینده می نماید. ثانیاً ذخیره شخصی ام را در مورد اهدافی که قابلیت اعتمادشان برایم اثبات شده اند (اشخاص، نهادها، موسسات و…) بسط می دهم و ممکن است درآینده نیز مورد اعتماد من قرار گیرند.
مهمترین کارکرد اعتماد برای معتمد افزایش قابلیت اعتماد است که ممکن است فواید زیادی برای عملیات آتی داشته باشد. در شرایطی که اعتماد برآورده می شود نه تنها برای شرکا بلکه برای جامعه وسیع تر نیز کارکردی خواهد بود. احساسی از نظم و امنیت را به وجود می آورد و تعاون و همکاری را تقویت و ترویج می نماید همچنین تجارب رضایت بخشی را فراهم می نماید که قابلیت اعتماد را افزایش می دهد و موجب ظهور فرهنگ اعتماد می شود. (زتومکا، ۱۳۸۶: ۱۸۹-۱۸۷)
-به اعتقاد«کلاوس اوفه»مهم ترین کارکرد اعتماد این است که بین سه ابزار عمده ایجاد نظم اجتماعی در جوامع مدرن هماهنگی برقرار می کند.این سه ابزار عبارتنداز:پول در اقتصاد،اقتدار سیاسی دموکراتیک در سیاست ودانشی که از مشاهده نظام مند،کنترل وپژوهش در زمینه فعالیت های اجتماعی و غیر اجتماعی برگرفته شده است.می توان گفت که اگر تنها بتوان از اعتمادی که سرچشمه همکاری اجتماعی است صیانت کرد و آن را فعال کرد،می توان کیفیت نظم اجتماعی و کارایی استفاده از ابزار قدرت،پول و دانش رابه شدت افزایش داد.(اوفه، ۱۳۸۹: ۲۰۵ -۲۰۴)
۲.۵.۳عوامل ایجاد کننده و از بین برنده فرهنگ اعتماد:
زتومکا پنج وضعیت کلان- جامعه ای را تامین کنندگان فرهنگ اعتماد می داند:
۱- همبستگی هنجاری و متضاد آن، هرج و مرج هنجاری و یا به تعبیر دورکیم نابسامانی است. هنجارها شامل قانون، اخلاقیات و رسوم- شالوده مستحکم حیات اجتماعی را فراهم کرده، و اجرای کارآمد آنها سرشت الزام آورشان را تضمین می کند. این هنجارها، حیات اجتماعی را آسان تر، ایمن تر، منظم تر و قابل پیش بینی تر می سازد، چرا که طرح های ثابتی وجود دارد که نشان می دهند مردم باید چه کار بکنند و چه کار خواهند کرد. یک چنین نظم هنجاری درحیات اجتماعی، احتمال اینکه سایر مردم انتظارات ما را برآورده کنند را افزایش می دهد. احساس امنیت و قطعیت وجودی، شروط اعتماد پیش بینانه را تقویت می کند. هنجارهای قابل اجرایی هم وجود دارند که تناسب و ارتباط مستقیم تری با اعتماد داشته و مستلزم صداقت، وفاداری و عمل دوسویه می باشند. حضور این هنجارها احتمال یک چنین رفتاری را بالا برده، و به ما این اطمینان را می دهند که شروط ما نسبت به تعهد به ارزش ها و همچنین اعتماد برانگیزنده محقق شوند.
درحالت نابسامانی، کنش های افراد حساب نشده، و از طریق محرک هایی همچون هوس، انگیزه های پولی و منافع خودخواهانه صورت می گیرند. در چنین حالتی، هیچ چیز قابل پیش بینی نمی باشد، مگر رفتارهای خودخواهانه و دارای نفع شخصی. احساس عدم امنیت وعدم قطعیت، سبب امتناع و سرباز زدن از اعتماد پیش بینانه می شود (به استثنای اعتماد ابزاری، که برپایه انتظارات ازکارایی صرف می باشد). مردم هرگونه اندیشه روشن راجع به تعهدات الزام آور را از دست داده، و هیچ مراقبت و کنترلی برای اجرای این تعهدات وجود ندارد. و هیچکس هم اعتقادی به این ندارد که واگذارکردن چیزها به دیگران، اعتماد متقابل را برانگیزاند. نابسامانی، شبکه و زنجیره هنجاری حیات اجتماعی را سست می گرداند.
۲- پایداری نظم اجتماعی، و متضاد آن، تغییر بنیادی است. اگر شبکه گروه ها، انجمن ها، نهادها، سازمانها و نظام ها بادوام، پایدار و مستمر باشند می توانند مرجع محکمی را برای زندگی اجتماعی، احساس امنیت، حمایت و آسایش فراهم کند. احتمال پیش بینی رفتارهای روزمره ای را که مردم انجام می دهند، فراهم می کند در نتیجه برآوردن تعهدات و دوسویه بودن اعتماد چندان به عنوان وظیفه تلقی نمی شود. بلکه بیشتر یک پاسخ بدون مسئله و عادی جلوه می کند.
تغییر اجتماعی در صورتی با اعتماد سرسازگاری داردکه به صورت تدریجی، منظم و پیش بینی پذیر، با آهنگی کند و در جهت هماهنگ به پیش برود وضعیت کاملاً مغایر با این حالت، در دوره های تغییر اجتماع سریع و بنیادی، اتفاق می افتد. بی ثباتی، بافت وجودی حیات اجتماعی را سست می کند. در وضعیت بی ثباتی مردم ناگهان با یک نظم اجتماعی کاملاً بازسازی شده یعنی وجود گروه ها، انجمن ها، نهادها، سازمان ها ونظام های جدید بازآفرینی شده مواجه می شوند. عادات کهن و الگوهای مرسوم کنش دیگر کفایت نمی کنند. احساس یگانگی، ناامنی، بی قراری و تشویش بالا می گیرد. رفتار روزمره و نیز چشم اندازهای طولانی تر زندگی، پایداری و ریشه خود را از دست می دهند. تحت چنین شرایطی، احتمال عدم تصویب انتظارات ما از کنش های دیگران و از نقض اعتماد پیش بینانه بیشتر می شود.
۳- شفافیت سازمان اجتماعی، و متضاد آن رازداری گسترده سازمان می باشد. دسترسی به اطلاعات راجع به کارکرد، کارآیی، سطوح پیشرفت، و نیز ناکامی ها و آسیب شناسی های گروه ها، انجمن ها، نهادها، سازمان ها و نظام ها نوعی احساس امنیت و پیش بینی پذیری به وجود می آورد. اگر ساختار، علت وجودی، اصول فعالیت، صلاحیت و نتایج این سازمان ها قابل مشاهده باشند- آزادانه گزارش شوند، برای نظارت و بازبینی در دسترس باشند، و درک آنها آسان باشد- آنگاه مردم حاضر خواهند بود به گونه ای معتمدانه با آنها ارتباط برقرار نمایند. از طرف دیگر، اگر اصول فعالیت این سازمان مبهم باشد، درک آنها دشوار باشد، از نظر مخفی بمانند، و با پوششی از رازداری احاطه شوند درآن صورت این تصور پیش می آیدکه یک چیز بدیمن و تهدیدآمیزی وجود دارد که پنهان و مخفی نگه داشته می شود. شایعات، خبرچینی ها و جاسوسی شروع به فعالیت کرده و برشمار آنها افزوده می شود، و مردم نیز نسبت به اعتماد کردن تردید پیدا می کنند.
۴- انس و آشنایی با محیط و یا متضاد آن بیگانه بودن محیطی استکه مردم در آن دست به کنش می زنند. منظور از این محیط «جهان زندگی» است که به صورت طبیعی، فنی و تمدنی مردم را احاطه کرده است. این محیط مولفه های چندی را چون ناظر و وضعیت طبیعی، معماری، مسائل و امور داخلی کشور، طرح ها، رنگ ها، ذائقه ها، بوها، تصاویر و جراین ها را دربر می گیرد. پشتوانه منطقی تاثیر این عامل ساختاری بر اعتماد مشابه آن مورد پیشین یعنی ثبات است این عامل نیز به عادات و رفتار مرسوم مربوط می شود، چز این که مردم خود را در محیط جدید، متحول شده و تغییر یافته ببینند تا محیط های قدیمی و تغییر نیافته، پس این عامل به موقعیت ها اشاره دارد. احساس انس نسبت به محیط داشتن باعث اعتماد می شود. این نوع احساس موجب احساس اطمینان، پیش بینی پذیری و راحتی و آرامش می شود. از طرفی دیگر، هنگامی که محیط به کل متفاوت، بیگانه و ناآشناست، ممکن است بر میزان عدم اطمینان و اضطراب افزوده شود. در چنین حالتی، مردم احساس تهدید کرده و با تردید و بی اعتمادی از خود واکنش نشان می دهند.
۵- پاسخگویی به سایر مردم و نهادها، و متضاد آن خودسری و عدم مسئولیت پذیری می شود. اگر یک مجموعه غنی، قابل دسترس و نهادهایی با کارکرد مناسبی وجود داشته باشد که استانداردها را تعیین کند و بازبینی ها و کنترل های لازم نسبت به رفتار مردم را به عمل بیاورد، درآن صورت خطر سوءاستفاده تخفیف یافته و انتظام رویه ها نیز تضمین خواهد شد. اگر مردم موقعی که حقوق آنها به رسمیت شناخته نشده و یا تعهدات دیگران نسبت به آنها ندیده گرفته شده است، بتواند در مقام حل مشکل به چنین نهادهایی متوسل شوند، درآن صورت به نوعی بیمه و یا به گزینه حامی و پشتیبان دست می یابند و درنتیجه احساس امنیت بیشتری خواهند کرد. از طرف دیگر فقدان و یا عدم کارایی چنین سازمان هایی در قبال پاسخگویی هیچ کس نمی تواند مطمئن باشد که آیا دیگران در صدد ضرر رساندن به منافع آنها هستند و یا خیر، واگر به فرض چنین اتفاقی افتاد آیا هیچ سازمان و مقام برتری هست که برای دادخواهی به آن مراجعه کنند یا خیر. نظریه این که داوران قابل اعتمادی وجود ندارد یا دسترسی به آنها میسر نمی باشد، و یا اینکه به گونه ای بارز مغرض و ناعادلانه می باشند- درآن صورت مردم احساس عجز و ناتوانی می کنند و درنتیجه، تردید وبی اعتمادی به صورت یک پاسخ طبیعی نمود پیدا خواهد کرد. (زتومکا، ۱۳۸۶: ۲۲۳-۲۱۶)
کنشگران از دو ویژگی برخوردارندکه احتمالا بیشترین تاثیررا در تولیدعمل اعتماد دارد.
۲.۵.۳.۱نشانگان شخصیتی وخلقیات اجتماعی:
دسته نخست،ویژگی های شخصیتی افراد است که ارتباط غیر مستقیمی با متغیرهایی چون آمادگی اعتماد کردن بیشتردر قالب فعال گرایی بجای انفعال گرایی عام،خوش بینی بجای بدبینی،جهت گیری معطوف به آیندهبجای جهت گیری معطوف به حال داشتن ویا سنتی گرا بودن،آرزوهای بلند داشتن بجای ارزوهای در سطوح پایین،جهت گیری معطوف به کسب موفقیت بجای جهت گیری معطوف به دنباله روی،وانگیزه نوآورانه بجای همنوایی و تقلید دارد.
نشانگان متضادی که به ظهور فرهنگ بی اعتمادی کمک می کند عبارتند ازویژگی هایی چون انفعال گرایی ،حال گرایی،سطوح پایین آرزوها،جهت گیری تقلیدی و همنوایی ویژگی هایی هستند که با بی اعتمادی وبد گمانی همراه می باشند.از آنجایی که چنین نشانگان شخصیتی سهیم در ظهور فرهنگ اعتماد هستند،آنها نمی توانندمقطعی،پراکنده ویا منحصر به فرد باشند،بلکه باید برای یک جامعه معین(یک اجتماع یا گروه)گسترده،عام و عادی باشند.به محض اینکه این نشانگان پخش شوند،یک فرایند خود تقویتی شروع به کار می کند:نشانگان از طریق تقلیدوهمانندسازی وتایید متقابل افزایش می یابند.این نشانگان شخصیتی پیچیده با پخش شدن در یک جامعه،به پدیده نظم کلان-جامعه ای تبدیل می شوند که می توان ازآنها تحت عنوان خلقیات اجتماعی یاد کرد.
به طور مثال انفعال گرایی در جامعه ایران به صورت زیر به کاهش اعتماد می انجامد:
شرایط و رویدادهای مختلف تاریخی،اجتماعی و طبیعی موجب شده اند که بسیاری از مردم ایران گرایش بیشتری به پذیرش مقدرات ،تسلیم در برابر حوادث و قبول وضع موجود باشند(تقدیر گرایی)راجرز تقدیر گرایی را به درجه ای از درک فرد نسبت به عدم توانایی اش در مورد کنترل آینده تعریف کرد.تقدیر گرایی به انفعال گرایی می انجامد که پیامد آن پذیرش وضع موجود و کاهش قدرت اراده و به دنبال آن عدم تمایل به تغییر و مشارکت می باشد.(موسوی،۱۳۹۱: ۱۶۰)
کاهش مشارکت ،کاهش اعتماد به نفس ،کاهش انگیزه برای تغیییر و کاهش اعتماد متقابل از عوارض انفعال گرایی است.از موارد دیگری که به انفعال گرایی می انجامد می توان از فرهنگ سیاسی تابعیت نام برد.در فر هنگ سیاسی تابعیت ،رفتارهای سیاسی افراد،ترکیبی از فرصت طلبی ،انفعال و کناره گیری ،اعتراض سر پوشیده و ترس است.چنین فرهنگی،توانایی افراد در همکاری و اعتماد به یکدیگر را تضیعیف می کند.در فرهنگ تابعیت،مردم انتظار دارند که حکومت همه کارها را انجام دهد.با این حال نسبت به حکام سیاسی و وعده و وعید آنها احساس بی اعتمادی وجود دارد.در فرهنگ سیاسی تابعیت،فرد می کوشد تا به هر نحوی که شده رضایت حاکم را به دست آورد و به حریم او نزدیک شود.از اینجاست که فضای فرصت طلبی و چاپلوسی گسترش می یابد.در این نوع فرهنگ سیاسی،فرصت طلبی و فرد گرایی منفی و ترس آلود رواج می یابد: درعین حال اعتراض به حکومت نیز گاهی صورت می گیرد.این اعتراض اغلب به دو شکل است:یکی اعتراض از موضع اخلاقی بر ضد فرصت طلبی و قدرت پرستی،که نمونه آن را می توان در اعتراضات پنهانی و خصوصی یافت.این گونه اعتراض معمولا به عزلت گزینی و انفعال کامل سیاسی می انجامد.نوع دوم،اعتراض ناگهانی و عصبی که پس از برهه ای کوتاه ،دوباره جای خود را به اطاعت و تابعیت محض می دهد.(بشریه،۱۳۷۵ :۷۷)
۲.۵.۳.۲سرمایه شخصی وجمعی:
دسته دوم،منابع و دارایی هایی است که افراد در اختیار دارند.برخورداری از ثروت ،سطح تحصیلات،شغل مطمئن،کثرت و تعداد نقش های اجتماعی،قدرت، آموزش ،شبکه های اعتماد اجتماعی یا اتصالات ،خانواده خوش بنیه(پایگاه اقتصادی-اجتماعی بالا) باور مذهبی مهم ترین عوامل دسته دوم هستند که در ایجاد فرهنگ اعتماد دو سویه موثر هستند.در ادامه موارد گفته شده در بالا مورد بررسی قرار می گیرد.(زتومکا ، ۱۳۸۶ : ۲۲۷-۲۲۳)
شغل مطمئن:موقیعت شغلی باثبات و قابل اطمینان نیزاز اهمیت محوری برخوردار است.چرا که شخص ممکن است در نتیجه دستیابی به یک چنین موقیعت شغلی با ثبات و قابل اطمینانی،جهت گیری مورد اعتماد تری را نسبت به جهان پیشه کند.
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-04-13] [ 11:59:00 ب.ظ ]
|