دانلود پایان نامه و مقاله – قسمت 7 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
از آنچه بیان شد، استفاده مىشود که قانونگذارى در انحصار خدا است و او در تشریع، یگانه است و منشأ این حق نیز از ذات او (اراده الهى) ناشى مىشود که مظهر خالقیت، مالکیت و ربوبیت است و عالم به تمام مصالح و مفاسد مخلوقات خود مىباشد و چون قانون براى تأمین نیازهاى واقعى بشر و شکوفا ساختن استعدادهاى اوست، قانونگذارى منحصر در اوست؛ یعنى چون انسانها شرایط لازم براى قانونگذارى را ندارند، نمىتوانند قانونى عادلانه وضع کنند. خداوند میفرماید: «وَمَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُون ؛ «هر که بر وفق آیاتی که خدا نازل کردهاست حکم نکند، کافر است»(مائده/۴۴).
خداوند میفرماید: «وَأَنِ احْکمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ یفْتِنُوک عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیک… ان الحکم الا لله»(یوسف/ ۴۰).
جمله اخیر چندین بار در قرآن تکرار شده و داراى مفهومی وسیع است، زیرا حکم به معنى قانونگذارى، حکومت و قضاوت و حکم تکوینى و… آن استعمال مىشود. بر اساس آیه «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکمْ مَنْ یهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لایهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدى فَما لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ ؛ بگو آیا از معبودهاى شما کسى به سوى حق هدایت مىکند؟ بگو تنها خداوند به حق هدایت مىکند. آیا کسى که هدایت به سوى حق مىکند، براى پیروى شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمىشود…؟» (یونس/ ۳۵).
کسى که حق مىگوید و به سوی حق دعوت مىکند، باید نسبت به کسى که به حق هدایت نمىکند، ترجیح داده شود؛ چون تنها خدا است که به حق دعوت مىکند و بتها و دیگران به حق دعوت نمىکنند. پس باید خداوند را در تشریع مقدم داشت و او را شایسته قانونگذارى دانست. با توجه به معناى ولایت در لغت و اصطلاح، معناى ولایتخداوند عبارت است از اینکه خداوند حق سرپرستى بر تمام موجودات و مخلوقات خود را دارا است و به انحاى گوناگون، ربوبیت خود را اعمال مىکند. ولایت به این معنا از شئون توحید در ربوبیت است، چون رب که همان صاحب آفریدگان و مالک و خالق از عدم به وجود است، حق تصرف و تسلط در تمام شئون آن را دارا است و مىتواند ربوبیت خود را به اشکال گوناگون اعمال کند، در نتیجه، ولایتحقیقى از آن خدا است که مالک و خالق حقیقى عالم است. ولایت به معناى حق سرپرستى و اعمال ربوبیت توسط خداوند، به دو شکل تحقق مىیابد:
۱٫ ولایت تکوینى (حقیقى)؛ ۲٫ ولایت تشریعى (اعتبارى).
اگر خداوند در طبیعت، با اسباب گوناگون تصرف کند و تأثیر بگذارد، ولایت او تکوینى است. ولایت که همان اعمال حق ربوبیت خدا است، اگر در امورى حقیقى باشد که به انسان مربوط نمىشود، ولایت تکوینى است که به ربوبیت تکوینى خدا باز مىگردد، و اگر در امور اعتبارى باشد که به انسان و حیات انسانى مربوط مىشود، در اینصورت ولایت او تشریعى خواهد بود که به ربوبیت تشریعى باز مىگردد(جوادی آملی: ۱۳۷۵، ۲۱۳).
ولایت تشریعى عبارت است از تصرف در نفوس و اموال و افعال انسانها توسط کسى که حق این تصرف را دارد. خداوند به واسطه ولایت تشریعى که بر مردم دارد، امر دین مردم را تشریع کرده و آن ها را هدایت و ارشاد مىکند: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِى ؛ دوست حقیقی خدا است»(شوری/۹).
اما تحقق ولایت تشریعى خدا و کسى که حق ولایت تشریعى را دارا است، مشروط به پذیرش ولایت و حق سرپرستى آنان از سوی مردم است، چون ولایت تشریعى ـ با طبیعت یا اشیاى خارجى سر و کار ندارد، بلکه مربوط به افعال و رفتار انسانهاست، انسانى که داراى آزادى و اختیار است، یعنى ولایت تشریعى در ظرف اختیار مکلف اعمال مىشود و قبول و پذیرش اختیارى انسان، شرط تحقق این ولایت است. البته این بدان معنا نیست که خداوند سرپرست مردمى نیست که او را نپذیرفتند، چون او اصالتاً حق سرپرستى بر همه مردم را دارد و همه را ملزم به پذیرش ولایت خود کردهاست، اما این سرپرستى را در ظرف اختیار انسان اعمال مىکند نه به صورت اجباری. از این رو، حق حاکمیت خدا با آزادى انسانها منافات ندارد.
آیه دیگرى که ولایت تشریعى خداوند را اثبات مىکند، میفرماید: (اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَینَهُما فی سِتَّهِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِی وَلا شَفیعٍ أَفَلا تَتَذَکرُون) (سجده/ ۴)؛ «خداوند کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است، در شش روز (دوران) آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت، هیچ ولى و شفاعت کنندهاى براى شما جز او نیست، آیا متذکر نمىشوید؟»
در این آیه، بعد از آفرینش، به حاکمیتخداوند بر عالم هستى پرداخته است.
جمله «استوى على العرش» کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین بعد از خلقت آن ها است. بنابرین، استدلال به این آیه، بدین صورت است که «خالقیت جهان، نشانه حاکمیت بر آن، و حاکمیت بر جهان، دلیل بر توحید ولى و شفیع و معبود است» (مکارم شیرازی و همکاران:۱۴۱۰، ۱۵۱).
از مجموع ادله بیان شده روشن مىگردد که حاکمیت مطلق مبتنى بر حق و از آن خداوند است و حاکمیتسیاسى هم که جزیى از حاکمیت مطلق است، باید مبتنى بر حق باشد؛ یعنى حاکم باید حق حاکمیت و ولایت داشته باشد تا بتواند بر اساس حقى که قبلاً براى او مسجّل گشته است، حکومت کند. بنابرین، در اسلام حق حاکمیت و ولایت اولاً و بالذات از آن خدا است؛ چون او ولایت تکوینى و تشریعى دارد و ثانیاًً و بالعرض حق کسانى است که خداوند صلاحیتهاى حکومت را به آنان مىدهد و پیروى و اطاعت از ایشان را واجب مىشمارد؛ یعنى مبناى حق در حاکمیت، فرمان الهى است و هر حاکمى که بدون فرمان الهى حاکم شود، نامشروع بوده و اطاعت از او واجب نیست(میرخلیلی و محمدزاده:۱۳۹۱، ۳۶).
از موارد بیان شده روشن مىشود که حاکمیت از امور خاص و ذاتى انسان یا بر اساس حق طبیعى انسان نیست که او آن را از ذات خود اکتساب کند، بلکه همانند هر کمال وجودى دیگر که انسان از آن بهرهمند است، امانتى است که حق اعمال نفوذ در آن را بر اساس رضایت مالک اصلى دارد؛ مالکى که در آن امانت، دخل و تصرف و اعمال نفوذ میکند. در نتیجه، قلمرو و چیرگى فرد بر ذات خود و حاکمیتش بر خویش نیز باید طبق معیارهاى عقلى و نقلى مشخص گردد.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-09-26] [ 11:36:00 ق.ظ ]
|