بسه بخش کرد آفریدون جهان
سیم دشت گردان و ایران زمین
همه روم و خاور مر او را سزید
مرا کردسالار ترکان و چین
مر او را پدر شاه ایران گزید
(همان: ۵۳).

فریدون ز کاری که کرد ایزدی
نگه کن کجا آفریدون گرد
سخن گوی و روشن دل و پاک تن
همش گنج بسیار و هم لشکر است
نشاند بران تخت شاهنشهی
[بیا شیر یک با دگر همسرای
بدین گفتهای من او بگروید

نخستین جهان را بشست از بدی
که از پیر ضحاک شاهی ببرد
سزای ستودن به هر انجمن
همش دانش ورای و هم افسرست
سه خورشید رخ را چو سرو سهی
(همان: ۱۲۷).
نباید که باشید از هم جدای]
بکار اندرون شاد و خرم بوید”]

۱۲-۲baxøiøn ī g§h¦n kard [جهان را تقسیم کرد]: (بهار، ۹۲:۱۳۴۷) این عبارت را “بخشش گیهان کرد” ترجمه کرده است. (کیا، ۱۳۳۱: ۸)”بخشش جهان کرد” ترجمه کرده است. (میرزای ناظر، ۵۷:۱۳۷۳)”بخشش گیهان کرد” نوشته است. (عریان، ۱۳۷۱: ۱۴۲)”بخشش جهان کرد” آورده است. نگارنده عبارت “جهان را تقسیم کرد” را مناسب‌تر دانسته است. چون نگارنده معتقد است وجود “را” بعد از جهان لازم است.
۱۳-۱ Salm [سلم]: بعد از اینکه فریدون جهان را میان پسرانش تقسیم کرد به این خاطر که قسمت مهم‌تر به ایرج رسید آنها حسادت کردند و او را کشتند. منوچهر از نسل ایرج زاده شد و انتقام خون جدش را از آنها گرفت.
۱۳-۲ Tªz [توز]: دراوستا نام سه قوم ایرانی، تورانی و سلمی آمده است. بعدها گفتند که نام سه پسر فریدون منسوب به این سه قوم است و این سه پسر پایه‏گذار کشورهای ایران، توران و روم هستند (بهار، ۱۳۷۵، ۱۸۱).
۱۳-۳ Eriz [ایرج]: رومیان و ترکان از زمان کشته شدن ایرج نسبت به ایرانیان بدخواه ماندند. در کتابهای پهلوی مانند دینکرد بندهش و ماه‌فروردین روز خرداد به این مطلب اشاره شده است. “ایرانشهر همان ایران است و ایران به ایر منسوب است و ایر نام قومی است که ایر پسر فریدون بر آنها مسلط شد و نام خود را به آنها داد (۲۳۴، الخراج). فریدون چون زمین را میان سه پسر خود بخش کرد، ایران را که مرکز زمین و کشوری معتدل محسوب و ممتازترین ممالک از قبیل خراسان و عراق و ایالات فارس و کرمان، اهواز و جرجان، طبرستان تا سر حد شام را دربردارد، به ایرج واگذار کرد (۱۹، ثعالبی)”. پادشاهی به منوچهر رسید. او سلم و تور را به انتقام ایرج گشت و سلطنت را دوباره در ایران برپا کرد و ایران را آباد کرد و آن را بر دیگر ممالک پیروز کرد (صدیقیان، ۱۳۸۶: ۲۲۲؛ تفضلی، ۱۳۵۴: ۳۷).
۱۴-۱ Husraw [خسرو]: (بهار، ۱۳۴۷: ۹۲) در پاورقی ترجمه‌اش نوشته است که فردوسی این پادشاه را سروشاه یمن آورده و خودش در ترجمه‌اش “سرو تازیکان شه” آورده است. (کیا، ۱۳۳۱: ۸) “خوسرو تاژیکان” نوشته است. (میرزای ناظر، ۵۹:۱۳۷۳) “خسرو تازیکان” ترجمه کرده است. (عریان، ۱۳۷۱: ۱۴۲) “خسرو شاه تازیان” آورده است. نگارنده نیز “خسرو تازیگان شاه” نوشته است.
۱۶-۱ ManªøØihr [منوچهر]: در اوستا اسم خاندان منوچهر اَئیریاوَ به معنی یاری کننده ایرانیان آمده است. معنی نام منوچهر در اوستا یعنی از نژاد ویشت مَنوش. در سلسله نسب لهراسب نام مانوش دیده می‌شود. کوهی به نام مانوش یا مانوشان در فرهنگ‌ها آمده است که می‌گویند منوچهر در آنجا متولد شده. نام منوچهر فقط یکبار در اوستا آمده است. در شاهنامه منوچهر پسر پشنگ برادرزاده فریدون است. مادر منوچهر، دختر ماه‌‌آفرید، زن ایرج است. نسبت آذرباد مهراسپندان به منوچهر می‌رسد. در آفرین دهمان ازروان منوچهر بامی یاد شده است. می‌گویند رود فرات را که پر برکت است منوچهر برای روان خود کند. افراسیاب منوچهر را در تنگنا قرار داد و دو پسر او را کشت. می‌گویند موبدان از خاندان منوچهراند. منوچهر صد و بیست سال شاهی کرد. سام در دوران او بود. افراسیاب در دوران منوچهر دوازده سال شاهی کرد. کارهای نیک منوچهر این بود که سلم و تور را کشت. به پیشنهاد افراسیاب دستور داد تیر و کمان ساختند تا به اندازه پرتاب آن مرز ایران مشخص شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اوستا قدیمی‌ترین متنی است که در آن از منوچهر یاد شده است. در فروردین‌یشت فروهر او مورد ستایش قرار گرفته است.
نام منوچهر در اوستا به شکل “مَنوش چیثْرَ”Manuø.Øiθra- آمده که به معنی “از نژاد مَنو یا منو نژاد یا پسر منو” است. با اینکه نام مَنو در اوستا نیامده است (پورداوود، ج ۲، ص ۵۰) شواهد موجود نشان می‌دهد که او در روزگاران کهن، نزد آریاییان، و شاید نزد اقوام هند و اروپایی، نخستین انسان و پدر نژاد انسان شناخته شده است (کریستنسن، نخستین انسان و نخستین شهریار، ص ۵۰۵-۵۱۴؛ درباره‌ی این نام، همچنین نک. بارتولومه، ستون ۱۱۳۵؛ هینتس، ص ۱۵۹). با این همه، در روایت‌های کهن ایرانی، منو جایگاه خود را از دست داد و نقش او را یِمه (در پهلوی: جَم) و بعدها، کیومرث به عهده گرفتند (یارشاطر، ص ۴۳۳) منوش، که در زامیاد یشت، بند ۱ و برخی متن‌های پهلوی، مانند بندهش (ص ۷۱، ۷۲) آمده نام کوهی است که آن را زادگاه منوچهر خوانده‌اند (پورداوود، همان جا، همچنین نک. انجوی شیرازی، ج ۲، ص ۱۹۱۰، حاشیه‌ی ۱؛ برهان خلف تبریزی، ذیل “منوچهر”). در برخی از متن‌های پهلوی زردشت از تبار منوچهر دانسته شده، چنان که پیامبر ایرانی در بندهش (ص ۱۵۲) با واسطه‌ی دوازده نسل، و در گزیده‌های زادسپرم (همان جا) با واسطه‌ی چهارده نسل از فرزندان منوچهر شمرده شده است. اهمیت منوچهر نزد ایرانیان باستان چنان بوده که بنابر روایتی، منوچهر چون درختی است که نسبت بیشتر ایرانیان و پادشاهان ایشان بدو می‌رسد (مسعودی، همان جا). از منوچهر در بخش‌های گوناگون شاهنامه‌ی فردوسی، مانند داستان‌های فریدون، منوچهر، نوذر، کیقباد، کاووس، کیخسرو، گشتاسپ، بهمن، شاپور ذوالاکتاف، خسرو پرویز و یزدگرد سوم نام برده شده است (وولف، ص ۷۷۹). یکی از ویژگی‌های دوران شاهی منوچهر در شاهنامه آغاز دوران پهلوانی است. زادن رستم نیز در اواخر روزگار منوچهر رخ داد (فردوسی، ج ۱، ص ۱۸۲، ۲۷۰).
“در فهرست القاب پادشاهان، در کتاب آثارالباقیه، لقب منوچهر پیروز ذکر شده است (۱۴۸، آثار). چون منوچهر متولد شد و فریدون او را شبیه خود یافت، فریادی از شعف برکشید و گفت “منوچهر” یعنی “او شبیه من است” و همین، نام او شد (۲۴، ثعالبی). چون فریدون درگذشت، نواده‌اش منوچهر، پسر ایرج به شهریاری رسید (۹، الطوال) (صدیقیان، ۱۳۸۶: ۲۴۰). ما بین منوچهر و فریدون سیزده نسل بود. وی از فرزندان ایرج پسر فریدون بود (۸۴، التنبیه). منوچهر همچون ماه در میان گروه روشن و هویدا بود و از بس بلندی، از کوه باز شناخته نمی‌شد (۱۱۹، شاهنامه (۱)). منوچهر دارای فرّ ایزدی بود (۱۳۵، شاهنامه (۱)). منوچهر چون بر تخت مملکت بنشست و تاج بر سر نهاد و موبد، همه‌ی موبدان را بر کرسی‌ای بر آن تخت بنشاند. او خود موبد همه‌ی علما و حکمای زمانه بود (۳۵۱، بلعمی). سیرت او در عدل و علم همچون سیرت فریدون بود. همه صحبت با دانایان کردی و ایشان را نیکو داشتی (۳۷، فارس). چون موسی به پیغامبری سوی فرعون مصر آمد، در آن وقت منوچهر، پادشاه جهان بود (۳۵۸، بلعمی) (همان: ۲۶۰). همزمان با اسطوره‌های سامی. خضر به دوران فریدون بود و طبق همین روایت‌ها به دوران منوچهر و پادشاهی وی نیز بود (۲۸۷، طبری (۱))”.
فقط یک بار اسم منوچهر در اوستا آمده است. شجره‌نامه منوچهر در شاهنامه متفاوت از متون پهلوی است و در شاهنامه از جنگ‌های منوچهر با افراسیاب ذکر به میان نیامده است.
“آغاز دینکرد هفتم (چاپ مدن، ص ۵۹۱ تا ص ۶۰۰، س ۳)
(۲۹) و آمد اندر همان رحلت فریدون، [به] خاندان ایرج، رفت [پیوند/وحی] با نریوسنگ ایزد به منوچهر و از آن پْرشمارگی [و کثرت] بود همی تخمه (=فرزندان، نسل) ایراج را.
(۳۰) و آمد به منوچهر ایران دهبد و بدان کرد بسی کار شگفت‏آور و شگفت داد سلم و تور را به کین ایرج [و] پاسخ گوینده بود خاندان فریان را از کشور انیران و آراست شهریاری ایران را [و] فراخ کرد و آبادان ساخت ایرانشهر را [و] پیروز کرد کشور ایران را بر انیران.
گزیده‏های زاد اسپرم، از ص ۴۴ تا ۵۱٫
پیدایی دین بر سپندارمذ بران گاه بود که افراسیاب آب را از ایرانشهر باز داشت و برای باز آوردن آب، [سپندارمذ] دوشیزه‏وار به خانه منوچهر، شاه ایرانشهر، که پاسخگوی بیگانگان بود، پیدا آمد”.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...