پروژه های پژوهشی در مورد تضاد دین و عرفان در … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد ما را چگونه زیبد دعوی بیگناهی
(همان: ۳۱۷)
در این بیت حافظ مقایسه ای بین خود و حضرت آدم انجام داده است و از این منظر خود را نیز گناهکار می داند. و این به معنی آن نیست که حافظ می گوید چون آدم گناه کرده پس توجیه آن می شود که من هم می توانم گناه کنم بلکه حرف حافظ این است که محال است انسان به مرحله کمال برسد و در آن حال بگوید من بی گناه هستم.
حافظ ادعای بی گناهی را ناپسند می داند. حافظ حتّی در جایی که بی گناه بوده است هم، دور از ادب دانسته که ادعای بی گناهی کند:
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باش گو گناه من است
(همان: ۳۹)
نکته ظریفی در این بیت نهفته است. حافظ نمی گوید که ارتکاب گناه امری غیرارادی و خارج از اختیار انسان است چرا که هر انسان عادی نیز این را به خوبی می داند. چرا که در این صورت بهشت و جهنم و ثواب و عقاب معنی پیدا نمی کرد بلکه حافظ معتقد است که خود گناه فی النفسه و با لذات اختیار و انتخاب و مطلوب انسان نیست. فرضاً کاش گناه مال درختان بود ولی باید پذیرفت که انجام گناه و ارتکاب آن در گرو داشتن اختیار است و چون خداوند انسان را فردی مختار آفریده است تا او را بیازماید پس گناه هم مال انسان است و برای انسان تعبیه شده است. و بنابراین چون هرچه از دوست رسد، نیکوست پس حافظ آن را پذیرفته و با ادب تمام می گوید که گناه مال انسان است. می تواند گناه بکند و می تواند از ارتکاب گناه دوری کند. توانایی هر دو به انسان داده شده است. که اگر غیر از این بود، پس انسان چگونه آزموده می شد و خوبان از بدان چگونه تمیز داده می شدند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که ظرفیّت و قابلیّت گناه کردن را ما انتخاب و اختیار نکرده ایم. حافظ گاه از سرِ لجبازی و تمسخر متشرّعین ادعاهایی می کند به فرض مثال:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ که گر چه غرق گناهست می رود به بهشت
(همان: ۵۶)
از تشییع جنازه حافظ قدم هایت را دریغ نکن زیرا هر چند غرق گناهست ولی به بهشت می رود. یعنی حافظ اذعان می دارد که در عصرش کسانی هستند که در مورد مردم قضاوت کرده و او را بهشتی یا جهنمی می نامند و در تشییع جنازه جهنّمیان شرکت نمی کنند. نظیر این معنی را در ابیات دیگری نیز می بینیم:
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
(همان: ۵۶)
حافظ تهمت زدن و متّهم کردن را امری ناشایست می داند زیرا معتقد است که فقط خدا می داند که چه کسی رستگار خواهد شد و خود نیز حتّی به گناهکاران امید به رحمت خدا را نوید می دهد:
کمر کوه کم است از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست
(همان: ۲۰)
در غزلی با مطلع « عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت… » حافظ از سر اعتراض و انتقاد به زاهد حتّی او را شایسته ی امر به معروف کردن هم نمی داند. نخست با صفت پاکیزه سرشت او را مورد تمسخر قرار داده و سپس عنوان می دارد که نترس، گناه مرا برایت نخواهد نوشت چرا که در آخرت هرکس کِشته ی خود را درو خواهد کرد. حافظ معتقد است که زاهد دیو است و او رند و دیو از قرآن خوان گریزان است بنابراین برای بستن دهانش ادعاهایی می کند:
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
(همان: ۱۲۷)
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود و عاقبت کار که کِشت (همان: ۵۶)
ناامیدم مکن از سابقه ی لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت
(همان: ۵۶)
نه من از پرده تقوی بدر افتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
(همان: ۵۶)
این ادعاها با حافظی که می شناسیم مطابقت ندارد چرا که بیشتر برای بستن دهان زاهد چنین نظراتی ارائه می دهد حافظ نه رندی و نه زاهدی را دلیل بر حسن عاقبت و عاقبت به خیری نمی داند:
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست آن به که کار خود به عنایت رها کنند
(همان: ۱۲۹)
یکی از ادعاهایی که حافظ به هیچ عنوان مطلوب و پسندیده نمی داند، ادعای بی گناهی است. انسان نباید و نمی تواند نسبت به خود خوش بین باشد و ظن نیکو داشته باشد، کاری که متشرّعین هم عصر حافظ انجام می دهند از جمله خداشناسان. اعتقاد قلبی حافظ این است که اگر انسانی ادعای پاکی و معصومیت داشته باشد، همانا گناهکار است و به همین خاطر است که می گوید:
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو که مستحق کرامت گناهکارانند
(همان: ۱۲۸)
اگر بخواهیم بدون توجه به مصرع اوّل و لفظ خداشناس این بیت را معنی کنیم، باید بگوییم اهل صواب و ثواب و معصومین و اولیاء الله بهشتی نیستند بلکه گناهکاران بهشتی هستند. آیا به راستی حرف دل حافظ این است؟ حال آن که حافظ می گوید، بین مدعی بی گناهی و معترف به گناهکار بودن، بهشت سهم کسی است که معترف به گناه است. البتّه یک نکته کلیدی آن است که در سمت دیگر مدعیّان بهشت، خداشناسِ مدعیِ بی گناهی عصر حافظ وجود دارد.
در مورد حافظ و گناه دو دیدگاه عجیب وجود دارد به شرح زیر:
۴ـ۱ـ۱ـ۱ـ۵ـ۱. گناه کردن به دلیل بخشندگی خداوند:
« اگر گناه نکند ]حافظ[ یک معنایش این است که در آمرزگاری خداوند شک دارد:
سهو و خطای بنده گرش هست اعتبار معنی عفو و رحمت پروردگار چیست ».
(خرّمشاهی، ۱۳۶۸: ۴۰)
و وقتی به چنین چیزی معتقد باشیم باید بگوییم، اگر گناه بکند و خدا نبخشد پس باز در آمرزگاری خدا باید شک کرد!! بنابراین نتیجه این می شود که مجبوریم گناه کنیم و استغفرالله خدا مجبور است ببخشد.
به خانه ی فرد بسیار بخشنده ای می رویم. برایمان غذای بسیاری تدارک دیده اند. اگر خودمان به « اختیار » غذا نخوردیم، باید در بخشندگی صاحبخانه شک کنیم؟! خدا به ما اختیار گناه کردن داده است چون اگر نداده بود « فرشته » بودیم و:
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۱۰۱)
و چون خداوند عاشق می خواست باز انسان عاشق خلق می کرد و برای عاشقی باید « اختیار » داشت ولی داشتن اختیار به معنی مجوز گناه کردن نیست، اگر اینگونه بود، همه ی آدم ها باید دزد و قاتل و خلافکار و… می شدند. آیا می توانیم ادعا کنیم ما باید دزدی کنیم چون « دست » داریم. به ما قدرت گناه کردن داده شد تا آزموده شویم تا با فرشته متفاوت شویم. فرشته مجبور به فرشته بودن است. ما مجبور به بد بودن یا خوب بودن نیستیم. ما اختیار دار هستیم و اختیار به معنی اجبار نیست.
۴ـ۱ـ۱ـ۱ـ۵ـ۲. مباح بودن شراب در مقابل ریا:
« دیگر حرف نگفته ای باقی نگذاشته است، تکلیف خودش را با زهدفروشان گرانجان یکسره میکند، و بالصراحه باده نوشی بی ریا را از زهدفروشی ریاکارنه بهتر می شمارد، می گوید این کار اگر هم عیب باشد، اوّلاً خللی نمی زاید ثانیاً هیچ انسانی بدون عیب نیست ». (خرّمشاهی، ۱۳۶۸: ۴۲)
در اینجا با فتوای جدیدی سر و کار داریم. چون متشرعین عصر حافظ ریاکارند بنابراین نتیجه این می شود که حافظ هم می تواند شرابخوار باشد چرا که شراب خوردن به اندازه « ریا » بد نیست. آیا به راستی حرف دل حافظ این است. برای روشن شدن اغراض حافظ اوّل باید دید که ریاکاران عصر حافظ چه کارهایی می کردند:
امام خواجه که بودش سر نماز دراز به خون دختر زر خرقه را قصارت کرد
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۸۸)
امام جماعت که نماز را طول می داد زیر خرقه شراب را پنهان کرده و آستینش کوتاه شده است. امام جماعت شراب می خورد ولی برای ریا، نماز را طول می دهد. در پایان این غزل، حافظ می گوید اگر امام جماعت از من پرسید، بگویید که حافظ با شراب خود را پاک نمود:
اگر امام جماعت طلب کند امروز خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد
(همان: ۸۹)
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-04-13] [ 11:47:00 ب.ظ ]
|