براساس جدول فوق آزمون لیون با عدد ۱۵۶/۰ است که بزرگتر از ۰۵/۰ است که نشان دهنده نبودن انحراف در شرط برابربودن واریانس هاست .همچنین میانگین بدست آمده در دو گروه اسکیزوفرن و دوقطبی دو عامل بار به ترتیب ۵۲/۳۶ و ۶۰/۳۴ و انحراف از معیار آنها به ترتیب ۸۶۱/۶ و ۲۰۳/۹ می‌باشد که حاکی از این مطلب است که میزان بار در بیماران اسکیزوفرن کمی بیشتر از بیماران دو قطبی است که این تفاوت چندان چشمگیر نیست.با توجه به عدد sig=0/24 تفاوت معناداری در میزان بار دو گروه وجود ندارد.
جدول تی مستقل نشان می‌د هد که میانگین متغیر بار مردود گردیده است و سطح معناداری مشخص گردیده که بیانگر غیر معنا دار شدن رابطه بار و نوع بیماری می‌باشد ۱۵۶/۰ sig=.
فصل پنجم: بحث و نتیجه‌گیری
۵-۱ مقدمه
به منظور بررسی میزان فشار ناشی از وجود بیماری مزمن روانی (اسکیزوفرنی و دوقطبی) در مراقبین آنها و بررسی بکارگیری راهبردهای مقابله ای (مساله مدار، هیجان مدار و کمتر مفید و غیر موثر) و ارتباط آن با میزان فشار در دو گروه مراقبین بیماران اسکیزوفرنی مزمن ومراقبین بیماران دو قطبی مزمن، تعداد ۱۰۰ مراقب (۵۰ نفر مراقب بیمار اسکیزوفرن و ۵۰ نفر مراقب بیمار دوقطبی) به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. در فصل چهارم ویژگی های جمعیت شناختی این افراد و یافته های توصیفی و همچنین نتایج حاصل از بررسی یازده فرضیه پژوهش ارائه گردید.
۵-۲ بررسی فرضیه های پژوهش

  • بین بکارگیری راهبردهای مقابله ای متمرکز بر مسأله و فشار (وارده بر مراقبین اسکیزوفرنیک مزمن رابطه وجود دارد.
  • بین بکارگیری راهبردهای مقابله ای هیجان مدار و فشار وارده بر مراقبان اسکیزوفرنیک مزمن رابطه وجود دارد.
  • بین بکارگیری راهبردهای مقابله ای کمتر مفید و غیرموثر و فشار وارده بر مراقبان اسکیزوفرنیک مزمن رابطه وجود دارد.
  • بین بکارگیری راهبردهای مقابله ای متمرکز بر مسأاله و فشار وارده بر مراقبان دوقطبی مزمن رابطه وجود دارد.
  • بین بکارگیری راهبردهای مقابله ای هیجان مدار و فشار وارده بر مراقبان دوقطبی مزمن رابطه وجود دارد.
  • بین بکارگیری راهبردهای مقابله ای کمتر مفید و غیرموثر و فشار وارده بر مراقبان دوقطبی مزمن رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد.

فرضیه های اصلی پژوهش ارتباط بین میزان فشار با راهبردهای مقابله ای را می‌سنجد که نتیجه حاصل این بود که بکارگیری راهبرد مقابله ای متمرکز بر مساله و فشار وارده بر مراقبین هر دو گروه بیماران اسکیزوفرنی مزمن و دوقطبی مزمن معنادار می‌باشد، همین طور در مورد راهبردهای مقابله ای هیجان مدار و کمتر مفید و غیرموثر و فشار رابطه از لحاظ آماری معنادار نمی باشد. این مورد در هر دو گروه مراقبین هر دو نوع بیماری مزمن صادق بود. معنا دار نبودن این یافته می‌تواند ناشی از حجم کم نمونه در پژوهش حاضر باشد (۱۰۰ نمونه) و از طرفی روش نمونه گیری حاضر به صورت در دسترس بوده است که از دو مرکز روانپزشکی و درمانگاه رازی استفاده شده بود و معمولاً مراجعین به این مراکز به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص آنها، سطح اجتماعی – اقتصادی پایین و سواد کمتر آنها با نتایج این پژوهش مرتبط است. همان طور که از جداول مربوط به مشخصات جمعیت شناختی نمونه‌ها پیداست، مراقبین از هر جنسی که بودند اکثراً کم سواد بوده و این می‌تواند عاملی باشد که بر راهبردهای مقابله ای به کار رفته و میزان فشار موثر است. البته مراقبین چنین بیمارانی با مراجعه به مراکز نام برده شده در واقع راهبرد مقابله ای متمرکز بر مساله را هم به کار گرفته اند، اما دامنه استفاده کم تا زیاد از این راهبرد در آنان محدود می‌شود که می‌تواند عامل برای معنادار شدن این ارتباط در این راهکار مقابله ای باشد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در مورد راهبردهای مقابله ای متمرکز بر هیجان موضوع متفاوت است. برخی معتقدند که استفاده بیشتر از این راهبردها با سلامت روان کم همراه است و برخی بین راهبردهای مقابله ای متمرکز بر هیجان و دیگر راهبردهای مختلف تفاوت قایل می‌شوند که برخی از آنان با سلامت روان بهتر همراه می‌شوند.
عده ای از پژوهشگران معتقدند که در شرایطی که مشکل قابل حل نیست، با کاربرد راهبرد مقابله ای هیجان مدار بیشتر همراه است با توجه به اینکه داشتن بیمار روانی مزمن مثل اسکیزوفرنی یا دوقطبی اساساً مساله ای قابل حل نمی باشد و همچنین این موضوعاز تغییر پذیری نیز مستثناست پس می‌تواند با کاربرد بیشتر راهبرد مقابله ای هیجان مدار همراه باشد و لذا عاملی برای معنادار نبودن این ارتباط محسوب شود. به هر حال اثرات فشار روانی مراقبان به ارزیابی شناختی آنان از مساله و نیز منابعی که برای مقابله با آن در دسترس دارند بستگی دارد (اتکینسون و همکاران به نقل از پورضیایی ۱۳۶۷). آسیب پذیری هر فرد در برابر فشار روانی متاثر از مهارتهای مقابله ای وی و حمایت های اجتماعی موجود می‌باشد (ساراسون و ساراسون به نقل از گنجی ۱۳۷۱). پس میزان فشار ناشی از مراقبت از بیمار روانی مزمن بسته به راهبردهای مقابله ای به کار رفته می‌تواند متفاوت باشد. از طرفی فاکتورهایی مثل سن، جنس، تحصیلات، حمایت های اجتماعی در دسترس خانواده و طبقه اجتماعی بعلاوه خصوصیات فردی و ماهیت بیماری هم می‌توانند در نوع راهبرد بکار رفته موثر باشند که در پژوهش حاضر بخاطر محدودیتهایمان قادر به کنترل آن نبوده ایم.
در ایران نیز مقالات متعددی در زمینه بکارگیری راهبردهای مقابله ای در مواجهه با استرس انجام شده است که در این پژوهش‌ها راهبردهای مقابله ای خاصی در شرایط ویژه ای سازگارتر گزارش گردیده است. با توجه به بررسی متون به نظر می‌رسد که در شرایطی که مشکل موجود قابل حل است، راهبردهای مقابله ای متمرکز بر مسأله سازاگارانه تر هستند ولی در موارد که مشکل پا بر جاست، راهبردهای متمرکز بر هیجان نیز می‌توانند سازگارانه باشند. در پژوهشی که ابوالقاسمی در ۱۳۸۷ بر روی والدین کودکان مبتلا به سرطان خون و تالاسمی تحت عنوان بررسی نقش استرس و استراتژی مقابله با آن در کاردکرد خانواده های دارای کودکان مبتلا به مسایل خاص پزشکی انجام داده است، چنین نتیجه گیری کرده است که والدینی که از شیوه های مقابله منطقی تر و مناسب تر استفاده می‌کنند، از استرس کمتری برخوردار بوده و از این رو کارکردهای خانوادگی بهتری دارند. در پژوهشی که پهلوانی در سال ۱۳۸۵ تحت عنوان بررسی عوامل استرس زا، راهبردهای مقابله و رابطه با آن سلامت روان در افراد نابارور انجام داده است، چنین نتیجه گیری شده است که راهبردهای مقابله ای متمرکز بر حل مساله با سلامت روان بهتر همراه بوده ولی این اختلاف معناداری نبوده است اما کسانی که از راهبردهای مقابله ای کمتر مفید و غیر موثر استفاده می‌کردند از سلامت روان کمتری برخوردار بوده که این اختلاف معنادار بود. حل مسأله با سلامت روان بهتر همراه بوده اما معنادار نبوده است. در مطالعه ای توسط صالحی و ابراهیمی که بر مقایسه راهکارهای مقابله ای در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و اختلال دو قطبی می‌پردازند دریافتند دو گروه بیمار در کمیت و نوع راهکارهای مقابله ای تفاوت معنی داری ندارند، اما دو جنس صرف نظر از تشخیص محور I در آنها، در راهکارهای مقابله ای تفاوت معنی داری نشان دادند و در زنان گرایشی معنی دار به طرف استفاده بیشتر از راهکارهای مقابله ای دیده شد.
هنگامی که مقابله به عنوان الگو قرار می‌گیرد شماری از مطالعات نشان می‌دهد این عامل با فشار مرتبط است. عامل مداخله گر منابع مقابله با فشار مراقب ارتباط داشته وحاکی از این مطلب است که بهبود مقابله سبب کاهش اشفتگی مراقب می‌شود.
پژوهش های مرتبط با رابطه فشار تحمیل شده و راهبردهای مقابله ای در خانواده های افراد مبتلا به اختلالات روانی به صورت رسمی در سال ۱۹۸۵ توسط دولت انگلستان به صورت هر ۵ سال یکبار با تمرکز بر تاثیر مراقبت از یک بیمار بر سلامت روانی و ارائه خدمات مداخله ای مدیریت استرس و بحران با تکیه بر آموزش مهارت های استفاده از راهبردهای مقابله ای شروع شد. نتایج حاصل از این طرح نشان داد خانواده هایی که کمتر از مقابله هیجان مدار استفاده می‌کنند فشار کمتری را متحمل می‌شوند. احساس مراقبان مبنی بر فراهم بودن امکان استراحت، تنها نبودن و موثر بودن حمایت های اجتماعی نقش تعیین کننده ای در کاهش بار مراقب بوده است.
یکی از نظریه های غالب در مورد سبکهای مقابله ای الگوی تبادلی لازاروس و فولکمن[۱۶۵] است. در این مطالعه به ارزیابی افراد از موقعیت های طاقت فرسا به عنوان واسطه های میان پاسخ های رفتاری و عاطفی و این ارزیابی‌ها به قضاوتهای ارزشیابی کننده افراد در مورد عوامل استرس زا مربوط می‌شود که به صورت ارزیابی فرد از منابع مقابله ای خود مطرح می‌شود. نتایج به دست آمده حاکی از این مطلب است که وقتی مراقب موقعیت های مربوط به بیماری روانی را مشکل ساز و تهدید کننده تلقی نماید و احساس کند منابع مقابله با این وضع را ندارد به احتمال زیاد پریشان و آشفته خواهد شد. بنا بر این فشار تجربه شده توسط مراقب بیشتر به ارزیابی او از مشکل بیمار بستگی دارد تا خود مشکل.
در یک مطالعه طولی توسط (لازاروس و فولیوفلان[۱۶۶]، ۱۹۸۴) که در مورد فشار خانواده و مقابله در طول زمان انجام گرفت، کاهش فشار خانواده در مراقبینی که کمتر از راهبرد مقابله ای هیجان مدار استفاده می‌کردند و حمایت های عملی بیشتری از شبکه اجتماعی خود می‌نمودند مشاهده شد.
در مطالعه ای در سال ۱۹۹۶ توسط ماری و اشتراینر[۱۶۷] نشان داده شد که بین کمک به اعضای خانواده جهت مقابله با مشکلات مربوط به نشانه های اختلال بوسیله یک رویکرد حل مسأله خاص یا از طریق ارزیابی مشکلات فردی رابطه معنادار وجود دارد. این رویکرد حل مسأله خاص شامل ایجاد اتحاد درمانی با مراقب، کاهش جو خانوادگی ناسازگار و افزایش ظرفیت حل مسأله به همراه تغییر در عقاید مراقب است.
گایتنر، رایان و هرو[۱۶۸] در مطالعه ای نشان دادند استفاده از راهبردهای مقابله ای مانند مهارت متمرکز بر مشکل، بهبود ارتباط مثبت و افزایش مشارکت اجتماعی سبب کاهش بار مراقبتی می‌شود.
ونجنت و وارت[۱۶۹] در مطالعه ای با یک گروه کنترل و یک گروه هدف در همسران بیماران دو قطبی نشان دادند بین آگاهی بیماران از بیماری، مسائل پزشکی و راهبردهای مقابله ای بکار برده شده توسط آنها با فشار احساس شده رابطۀ مستقیم وجود دارد.
میکلوویتس و گلداشتاین[۱۷۰] نشان دادند بین درمان متمرکز بر خانواده که شامل آموزش ارتباط و آموزش مهارتهای حل مسأله در بیماران دوقطبی بود با فشار بار مراقب رابطه مثبتی وجود دارد.
در مطالعه شن و همکاران با ۴۸۰ مراقب هلندی دریافتند که می‌توان مشکلات و آشفتگی‌ها را از طریق ترکیبی از کاهش نشانه های بیمار، افزایش صلاحیت های مقابله ای مراقبان و کاستن از ساعت تماس با بیمار کاهش داد. مگلیانو[۱۷۱] و همکاران (۲۰۰۰) در مطالعه ای دریافتند فشار بستگانی که کمتر از سبکهای مقابله ای هیجان مدار استفاده می‌کردند کاهش یافت. اغلب اوقات حل مسأله مفیدتر است.
در پژوهشی دیگر در سال ۲۰۰۲ توسط چاک راباتی و گیل[۱۷۲] انجام شد دریافتند مقابله مسأله مدار در مراقبان بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی معمول تر بوده و سبک مقابله ای هیجان مدار (به همراه این ادراک که هیچ چیز قابل نغییر نیست) در مراقبان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی شایع تر است. این تفاوت ممکن است ناشی از تفاوت در فشار احساس شده توسط دو گروه باشد. شکل دیگری از مقابله مفید که احتمال دارد مورد غفلت قرار گیرد توان باور دینی است که در این مطالعه به آن پرداخته نشده است.

  • آیا فشار مراقبین بیماران اسکیزوفرنیک از مراقبان بیماران دوقطبی بیشتر است؟
  • مراقبان بیماران مزمن اسکیزوفرنیک چه میزان فشار را تجربه می‌کنند؟
  • مراقبان بیماران مزمن دوقطبی چه میزان فشار را تجربه می‌کنند؟
  • کدام یک از منابع فشار (عینی – ذهنی) مراقبان بیماران مزمن اسکیزوفرنیک برجسته تر است؟
  • کدام یک از منابع فشار (عینی – ذهنی) مراقبان بیماران مزمن دوقطبی برجسته تر است؟

بررسی حاضر نشان داد که فشار در مراقب بیماراسکیزوفرنی بیشتر از مراقبین بیماران دوقطبی است.بطوری که میانگین فشار در مراقبین بیماران اسکیزوفرنی ۵۲/۳۶ و میانگین فشار تجربه شده توسط مراقب بیمار دوقطبی ۶۰/۳۴ بوده است.با توجه به اینکه اکثر بیماری های انسانی از جهاتی با استرس ارتباط دارند.(شاملو ۱۳۶۶) هر چه استرس شدیدتر(ساراسون و ساراسون، به نقل از پورافکاری ۱۳۷۱) و طولانی‌تر (تیلور، ۱۹۹۱ و فیوراشتاین و همکاران ۱۹۸۷ به نقل از برجعلی) باشد عوارض منفی روانشناختی و فیزیولوژیکی بیشتری دارد. ملکوتی و همکاران (۱۳۷۶) هم در تحقیق خود دریافتند که میزان فشار در مراقب بیمار اسکیزوفرنی از سایر بیماری های روانی مزمن بیشتر می‌باشد با توجه به پژوهش های انجام شده، بیماری اسکیزوفرن که ماهیتی مزمن و طولانی دارد و از طرفی عموما سیر همراه با تخریب دارد، لذا می‌تواند منبعی برای استرس طولانی و مزمن برای مراقب بیمار باشد و از طرفی این بیماری در بین بیماریهای مزمن روانی از نظر زمانی سیری دائمی و رو به تباهی و بدتر شدن حال بیمار دارد. لذا به نظر می‌رسد میزان فشار بالاتر در مراقبین چنین بیمارانی قابل توجیه باشد، از طرفی بیماری دو قطبی مزمن سیر دوره ای دارد که در فواصل حملات بیمار می‌تواند به زندگی عادی خود برگردد و برخلاف بیماری اسکیزوفرن که تخریب در تمام حوزه های ارتباطی، شغلی و اجتماعی ایجاد می‌کند، این بیماری تخریب کمتری ایجاد می‌کند لذا می‌تواند عاملی برای میزان فشار کمتر در مراقبین بیماران دوقطبی در مقایسه با مراقبین بیماران اسکیزوفرنی باشد. بر طبق پزوهش حاضر نیز بیشترین مدت بیماری در بیماران دوقطبی ۵ سال و بیشترین مدت بیماری در بیماران اسکیزوفرن ۵۰ سال و همچنین میانگین مدت بیماری در بیماران اسکیزوفرن ۳۴/۱۴سال و در بیماران دوقطبی ۲۰/۳ سال می‌باشد که دلائل بالا را تایید می‌کند.
بررسی متون نشان داد که هم علائم مثبت و هم علائم منفی، می‌تواند فشار ایجاد کند. مثلا ونفلید و هاوی (۱۹۹۳) نشان دادند که علائم مثبت برای خانواده‌ها مشکل زاست، در صورتی که در تحقیقات هالی و همکاران (۱۹۸۹) علائم منفی را بیشترین عامل فشارزا برای خانواده‌ها و مراقبین دانسته اند. البته در اکثر تحقیقات مراقبین بیماری هایی چون دوقطبی، اسکیزوفرنی و افسردگی مزمن را بررسی کرده اند ولی مقایسه ای بین آنها انجام نداده اند. یک دلیل برای یافته های متفاوت در این پژوهش‌ها ناشی از عواملی است که در میزان فشار تجربه شده توسط مراقبین موثراست مثل سن و جنس مراقب که در پژوهش حاضر نیز نشان داده شده است. مراقبین مسن تر استرس بیشتری از مراقبین جوان تجریه می‌کنند (کوک، لفلی، پیک و کولر ۱۹۹۴ به نقل از رضاعی) که در این پژوهش همبستگی پایینی بین سن و جنس مراقب با میزان با میزان فشار وارده بر آنها نشان داده شد (۸۴/۰sig= و ۰۲/۰ r=) برای سن مراقب و میزان فشار وارده و (۳۴/۰sig= و ۰۹/۰ r=) برای جنس مراقب و میزان وارده در مورد تجربیات مراقبین مرد خصوصا پدران، تحقیقات زیادی انجام نگرفته است. در پژوهش حاضر سن مراقبان بین ۲۶-۸۰ سال بوده است که در مورد هر دو گروه مراقبین بیماران اسکیزوفرنی و دوقطبی، بیشترین گروه سنی در مورد مراقب زن میانسالان با محدوده سنی ۶۰-۴۰ سال بوده است و دومین گروه که بیشترین فراوانی را از نظر سنی داشته است گروه سالمند که سن بالای ۶۰ سال را شامل می‌شود قرار دارد که از این یافته‌ها بر می‌آید که اکثر مراقبین مسن هستند تا جوان، لذا ممکن است سن بالا عاملی در میزان بالاتر فشار بوده باشد. وجود علائم اسکیزوفرنیا همراه با استیگمایی که حول این بیماری را فراگرفته است می‌تواند منجربه فشار قابل ملاحظه ای برای فرد و خانواده اش گردد.فشار روانی خانواده یک عامل مهم و بلقوه ای است که در تعاملات فرد با خانواده اش شرکت دارد. مثلا خانواده هایی که فشار زیادی را تجربه می‌کنند کمتر قادر به فراهم نمودن مراقبت ضروری برای بیمار اسکیزوفرن خود هستند. (ایمت، بیرشوود،کوچران و جورج ۱۹۹۲) در این پژوهش شاید علت فشار بالای گزارش شده در مراقبین بیمار اسکیزوفرنی به دلیل این استیگما و علائم خاص این بیماری که سیر مزمن تر و با تخریب بیشتر و وضعیت روانی وخیم تر بیمار باشد.
فشار اقتصادی و انسانی ناشی از مراقبت بطور خیلی گسترده مطالعه نگردیده است (لفلی ۱۹۸۷، لوکسیا ۱۹۹۶) و علل خاص فشار هنوز دقیق معلوم نگردیده اند. (موزر، وب و گلادیس ۱۹۹۶). هویینگ و هامیلتون (۱۹۶۵) دریافتند که ۶۰ درصد از مراقبین فشار روانی را به عنوان نتیجه ی اعمال مختل اعضای خانواده، نبود مراقبت از خود بیمار، از کارافتادگی بیمار و یا نیاز به نظارت نزدیک بر وی عنوان کرده اند.
در پژوهش حاضر معلوم گردید که منبع فشار در هر دو گروه مراقبین عینی است یعنی فشار اقتصادی و مختل شدن تفریح و کار خانواده می‌باشد، در پژوهش ملکوتی و همکاران (۱۳۷۶) این منابع شامل فشار ناشی از رنج درون خانواده، اختلال در استراحت و روابط خانواده بوده است. تحقیقات مارکس و همکاران (۱۹۹۴) نشان داده است که هر چه وضعیت روانی بیمار بدتر شود، فشار مراقب افزایش می‌یابد و به نوبۀ خود باعث بیشتر شدن شدت نیاز آنان به خدمات مراقبتی درمانی می‌شود.
در بیماران دوقطبی مزمن درمان داروئی خط اصلی درمان است (کاسامکار و همکاران ۱۹۹۷ به نقل از گنجی) در بیماران دوقطبی بررسی اخیر که تمامی آنها تحت درمان دارویی بودند، جوانتر، تعداد متاهلین بیشتر و وضعیت اشتغال بهتری داشته اند (اردشیرزاده ۱۳۸۶) و لذا می‌تواند توجیه کننده میزان فشار کمتر گزارش شده توسط مراقب باشد. به هر حال فاکتورهای متعددی می‌تواند در این قضیه دخیل باشد که در پژوهش حاضر ما قادر به کنترل تمامی آنها نبوده ایم.
در تحقیقی که وب و همکاران (۱۹۹۷) ارتباط بین فشار روانی و سلامت روان مراقبین بیماران روانی مزمن و ارتباط آن با حمایت اجتماعی و راهبرهای مقابله ای را همراه است و سلامت روان هم مرتبط با فرکانس کمتر علایم رفتاری مثبت و حمایت اجتماعی مرتیط است تا راهبردهای مقابله ای به کار رفته توسط مراقب. در پژوهش حاضر هم منبع فشار در مراقبین دو گروه بیشتر عینی بوده است تا ذهنی که این می‌تواند ناشی از وجود حمایتهای اجتماعی ضعیف مثل نیاز به خدمات سرپایی، توانبخشی، بستری های کوتاه مدت یا درارمدت یا نگهداری دائمی بیمار و همین طور تاثیر وجود بیمار روانی بر روی درآمد خانواده و نیز جنسیت مراقب باشد. این یافته‌ها با نیاز مراقبین بیماران اسکیزوفرنی نیز که علایم شدیدتری داشته و مراقبان آنها فشار بیشتری را متحمل می‌شوند، انطباق دارد. دفعات بستری و سن شروع بیماری رابطه منفی و معنادار با نیاز مراقب به خدمات دارد (ملکوتی و همکاران، ۱۳۷۶) که در پژوهش ما بررسی نگردیده است. در کشورهای پیشرفته غربی وجود تسهیلات متعدد و دسترسی نسبتاً آسان به خدمات مبتنی بر جامعه مانند پیگیری در منزل، خدمات توانبخشی و مراکز روزانه و وجود بیمارستانهای روانی زیاد باعث کاهش فشار ناشی از مراقبت بیمار می‌شود. در کشور ما به دلیل فقدان یا کمبود خدمات مبتنی بر جامعه این گونه وظایف بر عهده خانواده بیماران یا مراقبان آنها گذاشته شده لذا تامین حمایتهای آموزشی، مشاوره ای، هیجانی، اجتماعی و نیز تشکیل شبکه های حمایتی از خانواده به صورت یک ضرورت مسلم مطرح می‌شود.
۵-۳ محدودیت های پژوهش
محدودیت هایی که در پژوهش حاضر با آن رو به رو بوده ایم، به شرح زیر است:
۱- عدم توانایی در انتخاب موارد به صورت تصادفی که در واقع نیازمند طرحی جامع و ملی است. دو مرکز بیمارستان رازی و درمانگاه رازی که برای نمونه گیری انتخاب گردیده اند می‌توانند عامل سوگیری در انتخاب موارد باشند.
۲- محل نمونه گیری که در جنوب شهر تهران قرار دارد و مراجعین عموماً بیماران مزمن و با سوابق بستری های متعددند و بسیاری از خانواده‌ها جهت نگهداری دائم به این مرز مراجعه می‌نمایند مضاف بر این که موقعیت جغرافیایی بیمارستان روانپزشکی رازی عاملی موثر در انتخاب مراجعین است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...