۲-۱۳- کارکردهای مقابله

تاثیرات اقدامات مقابله ای مختلف ناشی از کارکردهای گوناگون مقابله است. لذا برای درک چگونگی اثربخشی کارکردهای مقابله را از دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار می‌دهیم.

وایت (۱۹۷۱) به دو کارکرد مقابله اشاره ‌کرده‌است.

    1. فراهم ساختن اطلاعات کافی درمورد محیط.

  1. حفظ استقلال و آزادی در عمل برای به کارگیری مجموعه ای از مهارت‌ها به شیوه انعطاف پذیر به نقل از کاظم آباد، ۱۳۸۶).

مکانیک[۱۰۳](۱۹۷۴) نیز کارکردهای مقابله را به سه دسته تقسیم می‌کند که عبارتنداز:

    1. سروکار داشتن با نیازهای اجتماعی و محیطی

    1. داشتن انگیزه برای رویارویی با چنین نیازهایی

  1. حفظ وضعیت تعامل روان شناختی به منظور سوق دادن انرژی و مهارت درجهت رویارویی با نیازهای خارجی (به نقل از قدرتی میرکوهی، ۱۳۸۴).

موس و شافر[۱۰۴](۱۹۹۸) نیز معتقدند که بعد از تجربه یک بحران سه نوع اصلی پیامدهای مثبت ممکن است پدید آید:

۱- افزایش منابع مقابله اجتماعی مانند روابط بهتر با خانواده و دوستان و شبکه اجتماعی جدید و روابط مطمئن

۲- افزایش منابع شخصی مانند تمایز شناختی، جرات آموزی، درک خط، همدلی نوع دوستی و تحولات بیشتر

۳- توسعه مهارت‌های مقابله جدید مانند تفکر منطقی هنگام مواجهه با یک مشکل کمک گرفتن در صورت نیاز (به نقل از یاراحمدی، ۱۳۸۲).

کوهن(۱۹۷۹) پنج وظیفه را برای مقابله ذکر کرده‌اند که عبارتند از:

۱- کنار آمدن واقع گرایانه با مشکل یعنی موقعیت های محیطی آسیب زننده را کاهش داده و انتظار بهبودی را افزایش می‌دهد.

۲- در جهت سازگاری با وقایع منفی عمل می‌کند.

۳- حفظ تصور مثبت از خود

۴- حفظ تعادل هیجانی

۵- تداوم روابط رضایت بخش با دیگران (به نقل از شیرازی، ۱۳۷۸).

۲-۱۴- تعریف شخصیت

شخصیت از بنیادی ترین مفاهیم روان شناسی ، انسان شناسی شخصیت، حوزه ای است که به بررسی ویژگی های فردی اعم از هیجانی و رفتاری می پردازد که معمولا ثابت و قابل پیش‌بینی‌اند و در زندگی روزمره قابل پیگیری هستند (حق شناس و همکاران،۱۳۸۵).

کتل (۱۹۹۰) در توصیف شخصیت آن چیزی است که این امکان را فراهم آورد تا آن چه که یک شخص در موقعیتی معین انجام خواهد داد. پیش‌بینی شود. با پذیرش این روان شناس، می توان انتظار داشت که سازه شخصیت به گونه ای فراگیر، تمام فعالیت های انسان از جمله جهت گیری ها انگیزش و پردازش شناختی او راتحت تأثیرقرار دارد. نقش ویژگی های شخصیتی بر رفتار و شناخت، گاه مستقیم و بی واسطه است و گاه با اثر گذاری بر عوامل واسطه ای موجب بروز پیامد های رفتاری و شناختی می شود.

شخصیت معرف دایره ی هستی هر کس است و کلیّت روان شناختی و هستی شناختی وی را تشکیل می‌دهد و هر آنچه خارج از این دایره طرح شود بیش از شاخ و برگ و نمودهایی از آن نیست. این دایره، که از مجموعه نقاط مهم به هم پیوسته شکل یافته، در طول زمان، به تدریج شکل گرفته و عوامل متعدد و گوناگونی در شکل گیری آن مؤثر بوده و بدون آن ها سخن از شخصیت بی معنا و نامفهوم است. هنری موری، نظریه پرداز شخصیت، می‌گوید:

ما نمی توانیم به فهم شخصیت برسیم، مگر آنکه تأثیر وی از نیروی فیزیولوژیایی و محرّک های محیط فیزیکی، اجتماعی و فرهنگی را بپذیریم( کریمی، ۱۳۸۷)

شاید بتوان شخصیت را اساسی‌ترین موضوع علم روان‌شناسی دانست. لغت شخصیت که در زبان لاتین Personalite و در زبان انگلوساکسون personality خوانده می‌شود، ریشه در کلمه لاتین پرسونا (persona) دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته می‌شود که در یونان قدیم، بازیگران تئاتر بر چهره خود می‌زدند. ‌بنابرین‏ مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری ظاهری و اجتماعی است که بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی می‌کند، قرار دارد. یعنی در واقع، فرد به اجتماع خود شخصیتی را ارائه می‌دهد تا جامعه بر اساس آن وی را ارزیابی کند(شاملو، ۱۳۸۲).

۲-۱۵- عوامل مؤثر بر شکل گیری شخصیت

عوامل مؤثر بر شکل گیری شخصیت از دیرباز به دو دسته معروف «وراثتی» و «محیطی» (غیر وراثتی) تقسیم شده اند.

عوامل وراثتی عوامل تأثیر گذار پیشینی هستند و خود فرد و محیط پیرامون آن چندان نقشی در آن ها ندارد و از طریق ژن ها به فرد منتقل می‌گردند. «عوامل محیطی» عواملی هستند که ناشی از محیط پیرامونی فرد بوده و ژن ها نقشی در آن ها ندارد و عمدتاًً پس از تولد فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهند. در این نوشته، موضوع بحث، عوامل غیروراثتی است و از عوامل وراثتی سخن به میان نمی آید.

عوامل غیروراثتی را می توان به دو دسته­ کلی تقسیم نمود: عوامل بیرونی و عوامل درونی. «عوامل بیرونی» عواملی هستند که از بیرون بر وجود انسان تأثیر می‌گذارند؛ از قبیل خانواده و همسالان. عواملی درونی عواملی هستند که به درون انسان مربوط می‌شوند و بر او تأثیر می‌گذارند؛ از قبیل اراده، ناهوشیاری.

۱-عوامل بیرونی

الف. خانواده: خانواده از مهمترین عوامل مؤثر بر شکل گیری شخصیت به شمار می‌آید. به همین دلیل، کمتر نظریه ی مربوط به شخصیت را می توان یافت که به نحوی در آن از تأثیر این عامل بر شکل گیری شخصیت انسان سخن به میان نیامده باشد. این تأثیر، به ویژه در دوران اولیه ی زندگی انسان، بسیار محسوس و ملموس است و خانواده از جهات گوناگون، در رشد شخصیت کودک مؤثر است. خانواده ی کودک، هم از لحاظ تعداد نفرات، هم از نظر ارتباطات با کودک و هم از جنبه ی در اختیار گذاشتن امکانات مختلف، می‌تواند در رشد شخصیت کودک نقش داشته باشد(مصلایی، ۱۳۸۶).
در روان شناسی شخصیت، نقش و تأثیر خانواده بر شکل گیری شخصیت، عمدتاًً در سه محور مورد توجه واقع شده است. تأثیر والدین، به ویژه نقش مادر؛ تأثیر سایر اعضای خانواده- یعنی خواهران و برادران؛ و ترتیب توالد و اینکه فرد چندمین فرزند خانواده است. در ذیل، به بررسی این سه محور می‌پردازیم:
۱- تأثیر والدین: والدین اصلی ترین عناصر تأثیرگذار خانواده هستند و بیشترین نقش را در شکل گیری شخصیت کودک دارند و این نقش را به شیوه های گوناگون اعمال می نمایند. «والدین حداقل به سه شیوه­ تعیین کننده بر فرزندان خود اثر می‌گذارند:

۱٫ با رفتارهای خود، موقعیت هایی می آفرینند که رفتارهای خاصی را در فرزندانشان برمی انگیزند. (مثلاً، ناکامی به پرخاشگری منجر می شود).

۲٫ سرمشق هایی برای همانند سازی کودکانند.

۳٫ به طور انتخابی، بعضی از رفتارها را تشویق می‌کنند».(پروین و لارنس، ترجمه جوادی و کدیور، ۱۳۸۱).
تأثیر والدین در شکل گیری شخصیت از جهات گوناگون، مورد توجه نظریه پردازان شخصیت واقع شده است: یونگ معتقد است: در مرحله ی کودکی، آنچه ممکن است شخصیت کودک خوانده شود چیزی نیست، مگر انعکاس شخصیت والدین او. واضح است که پس از آن، والدین نفوذ زیادی بر شکل گیری شخصیت کودک اعمال می‌کنند. آن ها می‌توانند به وسیله ی شیوه ای که نسبت به کودک رفتار می‌کنند، به رشد شخصیت او کمک کنند یا مانع آن شوند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...