جز فزونی شعشعه و تیزی ناب

پردۀ خورشید هم نور رب است

بینصیب از وی خفاش است و شب است
(۶/۱۲۱۱-۱۲۱۰)

عقل:
در نگاه اول به مثنوی گمان میرود که مولانا، نسبت به عقل یکسره راه انکار پیموده و نظر مثبتی دربارۀ آن ندارد. اما با تعمق بیشتر در ابیات این نکته را میتوان دریافت که گاه عقل را پایی چوبین برای استدلالیون میشمارد و از دوراندیشیهایی آنان به ستوه میآید و دیوانگی را بر عقل ترجیح میدهد، باز آنجا که در پی اثبات حقیقت وجود آدمی و گوهر ذات وی بوده است از عقل و اندیشه سخن گفته و انسانیت انسان را محصول عنصر عقل دانسته است:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ای برادر تو همان اندیشهای

ما بقی تو استخوان و ریشهای

گر گل است اندیشۀ تو ، گلشنی

ور بود خاری، تو هیمۀ گلخنی
(۲/۲۷۹-۲۷۸).

مولانا در حکایت «نامه نوشتن غلام به نزد شاه» در دفتر چهارم عقل و عاقل بودن را از دیدگاه پیغمبر (ص) چنین بیان کرده است: پیغمبر انسان بیعقل را دشمن و غول گمراه کننده و در عوض انسان عاقل را جان و روح خود معرفی میکند و حتی نکوهش عقل حقیقت جو را با جان و دل
میپذیرد زیرا « سرزنش عقل کمالطلب، سرزنش از عالم غیب است.» (استعلامی، ۱۳۷۹: ۳۰۴)

گفت پیغمبر که: احمق هر که هست

او عدوّ ماست و غول رهزن است

هر که او عاقل بود او جان ماست

روح او و ریح او ریحان ماست
(۴/۱۹۴۹-۱۹۴۸).

مولانا در عین حال که عقل را میستاید و آن را معیار انسانیت میداند از نقصان و کاستی آن نیز یاد میکند و کاستی عقل را سبب دور شدن از هویت انسانی میداند.
مولانا برای عقل، اقسام و درجاتی قائل شده است و از دو زاویۀ متفاوت و در عین حال مرتبط به تقسیم عقل پرداخته است:

  • دیدگاه کسبی و غیرکسبی بودن عقل: که از این دیدگاه عقل را به دو نوع اکتسابی و غیراکتسابی تقسیم کرده است. عقل اکتسابی «عقلی است که از راه تعلیم موجود باشد در مقابل عقل غریزی» (دهخدا، ۱۳۷۷: ۱۶۰۰۳).

عقل غیر اکتسابی «نوری است که در دل انسانها پس از تطهیر و تزکیه آشکار میشود تا به وسیلۀ آن نور بسیاری از امور که قبلا فقط اسمی از آنها را شنیده بود به طور وضوح ببیند» (گوهرین ،۱۳۸۴: ۲۰۹).

  • از دیدگاه جزوی یا کلی بودن

عقل جزوی در مثنوی «عقل فردی است که محدود در اقلیم حیات حس و عنصری است و از ادراک و فهم حقیقت عقل کل که در معنای خاص خویش حکمت بالغۀ بیپایان حق است البته قاصر و عاجز است.» (زرین کوب، ۱۳۶۴: ۶۱۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...