فایل های مقالات و پروژه ها | قسمت 23 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
در جهت تبیین وضع این ماده و فلسفهی وضع چنین صلاحیت استثنایی، دو گونه استدلال شده است:
دسته اول معتقدند، همان طور که انسان را پیش از ولادت میتوان زنده فرض نمود و او را متمتع از حقوق مدنی دانست (ماده ۱۱ قانون آیین دادرسی مدنی)، بنابرین وجود او را پس از مرگ نیز میتوان تصور نمود و وجود ورثه و ترکه را مهد حیات او پنداشت؛ دسته دوم، وجود این صلاحیت استثنایی را از باب مزایای عملی آن دانسته اند؛ وقتی که ارث به مورث حقیقی یا به مورث فرضی تحقق مییابد، مالکیت ورثه نسبت به ترکهی متوفی مستقر نمی شود، مگر پس از ادای دیونی که به ترکهی میت تعلق گرفته، مانند هزینه کفن میّت و حقوقی که متعلق است به اعیان ترکه و دیون و واجبات مالی متوفی و وصایای موصی که برای حفظ حقوق و اموال متوفی، اقداماتی برای حفظ ترکه و رسانیدن سهم هر وارث میبایست انجام گیرد. این امور همان ادارهی ترکه و مهر و موم ترکه و تصفیهی ترکه است که در قانون امور حسبی، در مواد ۱۶۲ تا ۲۷۵ آمده است و مادام که این امور انجام نشده، ترکه، تقسیمشده محسوب نمی شود و مانند دارایی یک شرکت قهری تلقی میگردد و بدیهی است که این امورِ مربوط به اموال شرکت، باید در یک محل تمرکز داده شود و در مورد امور ترکه، هیچ محلی مناسبتر از آخرین اقامتگاه متوفی نیست که در آنجا سکونت داشته و قدر مسلم، مرکز مهم امور او (ماده ۱۰۰۲ قانون مدنی) در آنجا بوده است. نتیجه آنکه هر کس نسبت به اموال موضوع ترکه سخنی دارد، مادام که اموال به حالت اشاعه و شرکت باقی باشد، باید به آن دادگاه (دادگاه آخرین اقامتگاه متوفی) مراجعه نماید.
در مورد استدلال نخست باید گفت: چنانچه این استدلال را بپذیریم، حل مسئله با دشواری چندانی مواجه نخواهد بود؛ زیرا با این استدلال، دیگر جایی برای استناد و استفاده از این صلاحیت استثنایی باقی نمیماند، بلکه مستنداً به همان قاعده عمومی «دادگاه محل اقامتِ خوانده»، میتوان دعوا را مطرح نمود و وقتی وجود خود را پس از مرگ زنده بدانیم، باید مطابق قاعده دادگاه محل اقامت خوانده را صالح به رسیدگی بدانیم.
استدلال دوم، با مبانی حقوقی و فقهی که دارد، با روح قانون سازگاری بیشتری دارد و به نظر میرسد مادام که ادارهی امور ترکه و مهر و موم و تصفیهی ترکه صورت نپذیرفته است، نباید ترکه را تقسیمشده پنداشت و بهترین دادگاه صالح جهت رسیدگی به این امر، «دادگاه آخرین محل اقامتگاه متوفی» خواهد بود.
در دعاوی راجع به دعوای بین ورّاث باید به این نکته توجه داشت که چنانچه ورّاث، دعوایی در خصوص اموال بهجامانده از ترکه مطرح نمایند، این دعوی باید راجع به ترکه باشند، نه راجع به اصل وراثت؛ مثلاً چنانچه تمام یا قسمتی از ترکه، در تصرف بعضی از ورثه باشد و از تحویل آن امتناع نمایند و سایرین، مطالبه سهمالارث بنمایند. بدیهی است چنانچه دعوی میان ورّاث، راجع به اصل وراثت باشد، قضیه تابع قاعده عمومی «دادگاه محل اقامتگاه دائمی متوفی» است.
در دعوی مطروحه بین بستانکاران و سایر صاحبان حقوق نیز باید گفت: اعمال ماده ۲۰ قانون مدنی، صرفاً ناظر به دعاویی است که از ناحیه بستانکاران و سایر دارندگان حقوق علیه ورّاث اقامه میگردد و شامل دعاویی که ورّاث علیه بستانکاران و سایرین مطرح میکنند، نمی باشد؛ مثلاً فرض نمایید متوفی مطالباتی داشته و ورّاث جهت وصول مطالبات علیه بدهکاران یا اشخاصی که بخشی از ترکه یا تمام ترکه در اختیار آن ها است، اقامه دعوا کنند. باید توجه داشت که قاعده فوقالذکر، شامل اینگونه دعاوی نمی شود، بنابرین طرح اینگونه دعاوی، تابع قوانین عمومی، یعنی اقامتگاه خوانده میباشد.
در این زمینه پروندهای که با کلاسه ۸۲/۱۴۹۷ در شعبه …. مجتمع قضایی شهید بهشتی تهران مطرح بوده که خواسته خواهان (قیم محجور)، صدور حکم ابطال سند رسمی بوده است که به موجب آن ولی قهری (متوفی) در زمان حیات خود، مال غیرمنقول متعلق به محجور را به ثمن ناچیز به خود منتقل کردهاست. دادگاه عمومی تهران با این استدلال که طبق ماده ۲۰ قانون آیین دادرسی مدنی دعوا راجع به ترکه متوفی است و آخرین اقامتگاه متوفی، ساری بوده است، قرار عدم صلاحیت به شایستگی دادگاه عمومی ساری صادر کردهاست. دادگاه عمومی ساری، ادعای عدم صلاحیت دادگاه تهران را نپذیرفته از آنجا که دعوا راجع به مال غیرمنقول بوده که در تهران واقع شده است، به استناد ماده ۱۲ قانون آیین دادرسی مدنی دادگاه عمومی تهران را صالح به رسیدگی دانسته است. دیوان عالی کشور در مقام حل اختلاف، دادگاه عمومی تهران را صالح به رسیدگی دانسته و پرونده برای رسیدگی به آن دادگاه ارجاع شده است.
نظر دیوان را باید تأیید کرد؛ زیرا دعوای مطروحه (ابطال سند رسمی یک واحد آپارتمان) با توجه به محل استقرار ملک، در صلاحیت دادگاه محل وقوع مال غیرمنقول است و این دعوا منصرف از دعوای راجع به ترکه متوفی است.[۸۶]
پرسشی که ممکن است در اینجا مطرح شود این است که هر گاه متوفی در ایران اقامتگاه نداشته باشد، کدام دادگاه صالح به رسیدگی میباشد؟ برای پاسخ به این پرسش باید به ماده ۱۶۴ قانون امور حسبی رجوع کرد. این ماده مقرر میدارد: «هرگاه متوفی در ایران اقامتگاه یا محل سکنی نداشته، دادگاهی صالح است که ترکه در آنجا واقع شده و اگر ترکه در جاهای مختلف باشد، دادگاهی که مال غیر منقول در حوزه آن واقع است، صلاحیت خواهد داشت و اگر اموال غیر منقول، در حوزه های متعدد باشد، صلاحیت با دادگاهی است که قبلاً شروع به اقدام کردهاست». شاید در آغاز به نظر برسد که ماده مرقوم در باب بیان صلاحیت امور، راجع به ترکه است که ماده ۱۶۲ آن را تعریف نموده و آن عبارت است از اقداماتی که برای حفط ترکه و رسانیدن آن به صاحبان حقوقی می شود، از قبیل مهروموم و تحریر ترکه و ادارهی ترکه و جز آن. در پاسخ باید گفت قانون آیین دادرسی مدنی، چنین موردی را پیش بینی نکرده است؛ بنابرین ناچار خواهیم بود که برای تعیین تکلیف، به ماده مرقوم اشاره بنماییم. از ادارهی حقوقی دادگستری نیز استعلام شده: «شخصی در تهران مرحوم شده است و در گواهی حصر وراثت، تهران را اقامتگاه موقت وی اعلام نموده اند و اقامتگاه دائمی وی بر دادگاه مجهول است و دارای اموال منقول و غیر منقول در تهران، بروجرد، آبادان و دزفول است. با عنایت به موارد فوق، دادگاه صالح به رسیدگی به دعوی تقسیم ترکه کدام شهرستان است؟». ادارهی حقوقی دادگستری، طی نظریه شماره در پاسخ چنین اظهار نظر نموده است: «چنانچه آخرین اقامتگاه متوفی معلوم نباشد، دادگاه می تواند حسب مورد، طبق اجازهی حاصل از مادتین (۱۶۳ و ۱۶۴) قانون امور حسبی اقدام نماید».[۸۷]
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-09-26] [ 10:10:00 ق.ظ ]
|