فایل های دانشگاهی| چگونگی شکلگیری و تداوم فرهنگ سازمانی – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
چگونگی شکلگیری و تداوم فرهنگ سازمانی
معمولاً، هر سازمان ابتدا به صورت یک واحد کوچک تأسیس میشود. در شروع فعالیت سازمان، فرهنگ در آن با توجه به عوامل مختلفی بهسرعت شکل میگیرد. شکلگیری فرهنگ بستگی دارد به دلایل به وجود آمدن سازمان و جایگاه آن در جامعه و عوامل موفقیت آن از قبیل کارایی، مرغوبیت کالا، کیفیت ارائه خدمات به ارباب رجوع یا مشتریان، ابداع و نوآوری، تلاش زیاد و وفاداری نسبت به سازمان. وقتی سازمان متولد میشود تلاش زیادی از طرف کارکنان برای موفقیت سازمان صورت میگیرد. درحقیقت فرهنگ نشانگر درجۀ تلاش و تصویر کارکنان از کار خود و آینده سازمان است. بهتدریج که سیستمهای پاداش سیاستها، خط مشیها و قوانین حاکم بر کار تدوین مییابند، مجموعه این عوامل بر شکلگیری فرهنگ اولیه سازمان تأثیرات عمیق میگذارد. این عوامل از طرف سازمان رسمی مشخصکنندۀ نوع رفتار و طرز برخوردهایی هستند که برای موفقیت سازمان مهم خواهند بود(طوسی،۱۳۹۲).
بنیانگذاران و مدیران ارشد، نقش اساسی در این شکلگیری ایفا میکنند. اصول اعتقادی، ارزشها، اهداف و رفتار بنیانگذار سازمان مشخصکنندۀ نوع انتظارات حال و آیندۀ سازمان بوده، این اعتقادات و رفتارها توسط دیگر مدیران سازمان به زیرمجموعه منتقل میشود.
کارمندان رفتار مدیران را پیوسته زیر نظر دارند و هر واقعۀ مهمی که نتیجۀ عمل مدیریت است را به خاطر میسپارند. عدالت، عجله، تکبر، محبت و دیگر خصایص مدیران در شکلگیری فرهنگ سازمان تأثیر دارد. افراد آن ها را به خاطر میسپارند. این رفتار نشانگر این است که سازمان واقعاً از آن ها چه میخواهد. چه چیزهایی در ارتقای کارکنان مهم است، چگونه باید مسائل را حل کرد. همۀ این ها مجموعه قوانین ننوشته رفتاری در کار را تشکیل میدهند. گروههای کار این قوانین را به عنوان هنجارهای کار پذیرفته و آن ها را یاد میگیرند و به افراد تازهوارد میآموزند و به این ترتیب یک فرهنگ تداوم مییابد.
استیفن رابینز نقش سه عامل را در حفظ و نگهداری یک فرهنگ در سازمان مؤثر میداند. این سه عامل عبارتند از:
۱ـ گزینش: هدف گزینش این است که افرادی شناسایی و استخدام شوند که برای انجام موفقیتآمیز کار مورد نظر دانش، اطلاعات، مهارت و تواناییهای لازم را داشته باشند. در این مرحله سعی میشود تا کسانی به استخدام سازمان درآیند که متناسب با سازمان باشند. در نتیجه کسانی در سازمان پذیرفته میشوند که دارای ارزشهایی باشند که سازمان برای آن ها اهمیت قائل است.
۲ـ مدیریت عالی سازمان: مدیران ارشد از طریق گفتار و کردار، هنجارها و معیارهایی را ارائه میکنند که دست به دست میشود و پس از طی سلسله مراتب به همه جای سازمان میرسد.
۳ـ جامعهپذیری: مسئله مهم این است که افراد با فرهنگ سازمان خو بگیرند و آن را رعایت نمایند. اگر افراد با فرهنگ سازمان آشنا نباشند پس از استخدام موجب مخدوش شدن باورها و عاداتی میشود که در سازمان رایج است. پذیرش و رعایت فرهنگ سازمانی را جامعهپذیری کارکنان مینامند.
جامعهپذیری کارکنان شامل سه مرحله میشود:
ـ مرحله پیش از ورود: این مرحله مربوط به آموزشها و یادگیریهایی است که پیش از پیوستن فرد به سازمان صورت میگیرد.
ـ مرحلۀ رویارویی: در این مرحله فرد تازه استخدام شده متوجه واقعیت سازمان میشود و احتمالاً درمییابد که در انتظارات و آنچه به نظر وی واقعیت بوده است، تجدید نظر کند.
ـ مرحله دگردیسی یا تحول جامع: در این مرحله فرد استخدامشده، مهارتهای لازم را برای انجام کارها میآموزد در آن ها تبحر پیدا میکند و به ارزشها و هنجارهای گروهی احترام میگذارد و با آنان همسان میگردد.
در صورتیکه مرحلۀ تحول جامع یا دگردیسی به طور موفقیتآمیز انجام شود، بر میزان تعهد فرد به سازمان و بازدهی وی اثر مثبت خواهد گذاشت و میل او به رفتن از سازمان را کاهش میدهد(طوسی،۱۳۹۲).
نقش فرهنگ
در یک سازمان فرهنگ نقشهای متفاوتی ایفا میکند. و وظایف گوناگونی دارد. این وظایف عبارتند از:
۱ـ فرهنگ سازمانی به کارکنان سازمانی هویتی سازمانی میبخشد: آنچه که سازمانهای موفق را برجسته میسازد و آن ها را از دیگران متمایز میکند. توانایی آن ها در جذب، پرورش و نگهداری کارکنان بااستعداد و خلاق است و کارکنان نیز به نوبۀ خود وابستگی عمیقی نسبت به سازمان پیدا خواهند کرد.
۲ـ فرهنگ سازمانی تعهد گروهی را آسان میسازد: سازمانهایی که دارای فرهنگ قوی و توانمند هستند، کارکنان نسبت به ارزشها و اهداف سازمانی احساس تعهد و مسئولیت میکنند. منظور از تعهد سازمانی، پیوند و وابستگی روانی به سازمان است. که در آن احساس درگیر بودن شغلی، وفاداری و باور به ارزشهای سازمانی جای دارد.
تعهد سازمانی در سه مرحله دیده میشود:
اول ـ مرحله پذیرش، در این مرحله فرد در سازمان نفوذ دیگران را بر خود میپذیرد.
دوم ـ مرحلۀ همانند شدن، در این مرحله فرد با پذیرش نفوذ دیگران بر خود به یک رابطۀ خشنودیبخش دست مییابد.
سوم ـ مرحلۀ درونی کردن، فرد از تعلق به یک سازمان احساس سربلندی میکند و درمییابد ارزشهای سازمان به گونهای درونی او را خشنود و راضی میسازد و با ارزشهای وی سازگار است. هنگامی که تعهد سازمانی به مرحلۀ نهایی خود برسد، سپس عضو سازمانی متعهد در شمار افرادی درمیآید که به آن اعتماد فراوان میشود و وی در راه محافظت و نگهداری سازمان تعلل نخواهد کرد.
۳ـ فرهنگ سازمانی ثبات نظام اجتماعی را ترغیب میکند: سازمانهای توانمند، معروف به داشتن معیارهای سختکاری و کنترلهای دقیق میباشند. برای نمونه کارکنان باید معیارهای نظافت و آراستگی را رعایت کنند و ضوابط انجام دادن وظیفه به طور مشخص تعیین شده است. بدین ترتیب فضای آکنده از تعهد و هیجان و سختکوشی در سازمان به وجود میآید(دلوی،۱۳۸۹).
۴ـ فرهنگ سازمانی به شکل دادن رفتار کارکنان کمک میکند: سازمان یا فرهنگ قوی با کمک نمودن به اعضای خود برای پی بردن به محیط کار خود رفتار آنان را شکل میدهد. لذا سازمانهای موفق زمینهای را فراهم میآورند تا کارکنان برای آشنایی به تمام ابعاد سازمانی و مشکلات آن، شغل خود را از پایینترین مرتبه آغاز کنند تا با اصول بنیادی کار آشنا شوند.
۵ـ فرهنگ سازمانی بر وظایف و نحوۀ عملکرد مدیریت تأثیر میگذارد: فرهنگ سازمانی با ایجاد محدودیتهایی برای مدیریت بیان میکند که مدیر چه کاری میتواند انجام دهد و چه کاری را نمیتواند هر عمل مدیر باید مورد تأیید فرهنگ سازمان قرار گیرد. در غیر اینصورت مطابق با ارزشها نخواهد بود و از سوی اکثریت اعضای سازمان مورد تأیید قرار نخواهد گرفت. از آنجایی که وظیفۀ تصمیمگیری در تمام وظایف مدیریت ازجمله برنامهریزی، سازماندهی، تأمین نیروی انسانی و هدایت و کنترل جاری است، عامل فرهنگ سازمانی نقش عمدهای را در نحوۀ عملکرد مدیریت و نوع انجام دادن وظایف آن ایفا میکند. بنابرین فرهنگ قوی و مقتدر، تأثیر بهسزایی در عمل تصمیمگیری مدیریت در تمام زمینهها دارد.
قدرت فرهنگ
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-09-26] [ 11:21:00 ق.ظ ]
|