خرید متن کامل پایان نامه ارشد – آرتور کوستلر[۶۵] – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
گیلفورد برحسب شخصیت به خلاقیت می نگرد و معتقد است خلاقیت مجموعه ای از توانایی ها و خصیصه هاست که موجب تفکر خلاق می شود.(حسینی،۱۳۷۸،ص۲۹)
گیلفورد برای تفکر خلاق ویژگی هایی قائل است که آزمون های خویش را بر اساس آن تنظیم میکند:
۱) سیالی (روانی) : توانایی برقراری رابطه ی معنی دار بین فکر ، اندیشه و بیان است .
این توانایی افراد را قادر میسازد راه حل های متعددی در حل مسئله ارائه دهند.
۲) اصالت (ابتکار): توانایی تفکر به شیوه ی غیرمتداول و خلاف عادات رایج اصالت و ابتکار مبتنی بر ارائه جواب های غیر معمول و عجیب و زیرکانه به مسائل است.
۳)انعطاف پذیری : توانایی تفکر به راه حل های مختلف برای حل مسئله جدید است .
۴)بسط : توانایی توجه به جزئیات در حین انجام یک فعالیت است .(حسینی،۱۳۷۸،ص۴۷)
در رابطه با آزمون ها در مکتب روان سنجی دو اشکال عمده مطرح است :
اشکال اول: مربوط به نمره گزاری آزمون هاست ، که وقت بسیار زیادی میگیرد.
اشکال دوم:سؤالی است که بسیاری از محققان طرح نموده اند و هنوز بی جواب مانده است و آن این که ،آیا آزمون ها به راستی قادرند خلاقیت حقیقی یک فرد در انجام امور واقعی را بسنجند؟
آرتور کوستلر[۶۵]
تز اصلی این است که تمامی فرایندهای خلاق ،الگوی مشترکی دارند که وی آن را ارتباط دو وجهی[۶۶] می نامد که آن پیوند دادن سطوح تجربه های بی ارتباط پیشین با مبناهای داوری است . شخص هنگام تفکر خلاق،همزمان به بیش از یک زمینه ی تجربه می اندیشد ،حال آنکه در تفکر معمولی ،راه هایی را دنبال میکند که تداعی های گذشته را در بر می گیرند.
تمامی فعالیت های خلاق ، متضمن ساختاری از عادات منظم رفتار و اندیشه است که پیوستگی[۶۷] و ثبات[۶۸] را برقرار میکنند،اما فضایی را برای نوآوری باز میگذارند. کوستلر،کنش خلاق را در شوخ طبعی ،علم و هنر توصیف میکند.(نلر ،۱۳۷۹،ص۴۷)
ساختمانیان (۱۳۷۴) به نقل از زیو[۶۹] (۱۹۸۸) به تحقیقاتی اشاره دارد که به کارگیری شوخ طبعی باعث رشد خلاقیت میگردد.
مکتب عصب شناختی
مکتب عصب شناختی را شاید بتوان یکی از جدیدترین دیدگاه ها درباره خلاقیت دانست.در این دیدگاه رابطه ی خلاقیت با مغز و امواج مغزی مورد بررسی قرار میگیرد .
بعضی از محقققان معتقدند در تفکر خلاق نیمکره راست نقش اصلی را دارد و ادغام وظایف دو نیمکره لزومی ندارد و حتی میتواند اثر منفی داشته باشد زیرا تفکر خلاق و منطقی به طور همزمان نمی توانند در بالاترین سطح عمل کنند.بنابرین خلاقیت با تقویت نیمکره راست مغز شکوفا می شود.
بعضی از محققان نیز اعتقاد دارند ، نمی توان با صراحت تواناییهای یادگیری و یا بینش و استدلال را به نیمکره راست ویا چپ نسبت داد،هر چند پژوهش های زیادی نشان داده است نیمکره چپ در استدلال و منطق و نیمکره راست در مسائلی از قبیل ادراک فضایی و بازشناسی نقش دارد. اما در مسائل زیادی تعامل دو نیمکره تأثیر دارد.ویژگی های نیمکره راست که خلاقیت و بهره وری حاصل آن است ،عبارت است از :
تصور و تجسم ،تخیل و رؤیا،شناخت رنگ و شناخت موسیقی.
عوامل مذکور که از عمده ترین خصوصیات مستقل و یا مشترک نیمکره راست میباشد،کلیدهایی است که با پرداختن به هر یک از آن ها ،افزایش نیمکره راست مغز و شکوفایی استعدادها را موجب خواهیم شد.
ورود نیمکره راست به عرصه یادگیری ، به معنای دو برابر شدن توان یادگیری به جهت فعالیت نیمکره ای دیگر نیست،یادگیری با بهره گیری از نیمکره راست در کنار نیمکره چپ ، توان یادگیری را به چندین برابر افزایش میدهد،چرا که نیمکره راست با خلاقیت ،تفکر و کیفیت ارتباط دارد و ارزش میزان یادگیری در این حالت به صورت تصاعدی افزایش مییابد.(شجری ،۱۳۷۸،ص۲۱۳-۲۱۲)
عصب شناسی به نام کارل پریبرم[۷۰] معتقد است که اگر روزی بتوانیم با کالبد شناسی ساده مغز به تقسیم بندی آن از لحاظ ارتباط بخش هایش با خلاقیت پی ببریم ،متوجه خواهیم شد که بخش های نقل پیشین وپسین در خلاقیت نقش دارند ،نه بخش های راست و چپ.(حسینی ،۱۳۷۸،ص۴۹)
تحقیقات روی امواج مغزی نیز نشان داده است برحسب میزان خلاقیت ،امواج تغییر مییابند.
چنانچه موقع استراحت امواج الفا کاهش مییابند و زمانی که شخص مشغول انجام کار خلاق گردد این امواج افزایش پیدا میکند.(حسینی ،۱۳۷۸) با توجه به این که تحقیقات در شرایط آزمایشگاهی انجام گرفته در تعمیم این شرایط به موقعیت واقعی باید احتیاط نمود .ضمن این که تحقیقاتی در رابطه با میزان خلاقیت و تفاوت های فعالیت نیمکره های مغز انجام می شود و صفاتی که در خصوص این افراد عنوان شود را با آزمون ،صحت و سقم آن بررسی شود .
جمع بندی نظریه ها
با وجود نبودن نظریه ای قطعی در آفرینشگری ،باید با بینش ناشی از نظریه های ویژه موجود ،چاره سازی کنیم.
برای تبیین متافیزیکی و کیهانی آفرینشگری ،ممکن است از فیلسوفان، نظریه ی تکاملی و متجددانی مانند وایت هد کمک بخواهیم .
برای پی بردن به نقش ناخوداگاه در آفرینشگری ،بایستی به فروید رجوع کنیم .
برای آگاهی از اینکه آفرینشگری تا چه حد پاسخی به محیط خارجی ما است مدیون اسکاکتل هستیم.
بهترین کوشش که تاکنون برای قرار دادن آفرینشگری در کل شخصیت ،انجام گرفته است متعلق به راجرز میباشد.
برای سنجش منظم واکاوی تواناییهای ذهنی موجود در آفرینشگری به کار گیلفورد مراجعه میکنیم . برای جامع ترین ترکیب های سال های اخیر به سراغ نوشته های کوستلر می رویم و بالاخره در مواردی ادعای عصب شناسان را مد نظر قرار میدهیم .هر چند که به تنهایی به یک مکتب و دیدگاه خاص درباره خلاقیت نمی توان متکی بود.
منشأ خلاقیت
یکی از مهم ترین موضوعاتی که می توان در زمینه خلاقیت مطرح نمود،این است که خاستگاه و منشأ خلاقیت چیست؟ بر این اساس در فصل حاضر مهمترین منابع منشأ خلاقیت از دیدگاه صاحب نظران مورد بررسی قرار میگیرد.
۱- اطلاعات ذهنی:
بنابر نظر افلاطون هر یک از اعضای جهان مادی دارای یک همتای انتزاعی تحت عنوان ایده یا اندیشه است که علت آن شی به حساب میآید. مثلاً اندیشه انتزاعی صندلی با ماده کنش متقابل میکند تا آنچه را که ما صندلی می نامیم به وجود آورد. همه اشیاء مادی دارای چنین سر چشمه ای هستند بنابرین آنچه ما از حواسمان تجربه میکنیم یک صندلی یا درخت است نه صندلی یا درخت به معنی مطلق. همه انسانها در ذهن خود دانش کاملی از همه اندیشه هایی که جهان را میسازند در اختیار دارند بنابرین ذهن انسان تصویری از جهان است. بر این اساس تمامی دانش و افکار جدید یادآوری تجاربی است که روح ما در آسمانی که فراسوی آسمانهاست داشته است.
به پیروی از افلاطون، فلاسفه ای چون رنه دکارت و ایمانوئل کانت معتقدند که منشا ایده های تازه ذهن میباشد.
۲- اطلاعات حسی:
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-09-26] [ 11:27:00 ق.ظ ]
|