سایت دانلود پایان نامه: راهنمای نگارش مقاله دانشگاهی و تحقیقاتی درباره رجز خوانی در شاهنامه- … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
دگر آن که اندر جهان سر به سر
همان عهد کاوس دارم نخست
همان عهد کیخسرو دادگر
زمین را سراسر همه گشته ام
یلان را زمن جست باید هنر
که بر من بهانه نیارند جست
که چون او نبست از کیان کس کمر
بسی شاه بیدادگر کشته ام
(همان، ج۶، ص ۲۵۷، ابیات ۶۶۳-۶۶۶)
رستم در ادامه بقای خاندان پادشاهی ایران را مرهون رشادت های خود به شمار می آورد تا آن جا که حتی صریحاً اعلام می کند که پسرش سهراب را به خاطر بقای کاووس شاه کشته است:
زکاوس در جنگ هاماوران
نه ارژنگ ماندم نه دیو سپید
همی از پی شاه، فرزند را
که گُردی چو سهراب هرگز نبود
به تنها برفتم به مازندران
نه سنجه نه اولاد غندی نه بید
بکشتم دلیر خردمند را
به زور به مردی و رزآزمود
(همان، ج۶، ص ۲۵۸، ابیات ۶۶۸-۶۷۱)
دیدار دوم رستم و اسفندیار با تنشی بیشتر در رفتار دو پهلوان همراه است. نخست: «اسفندیار» از «رستم» پوزش می خواهد که «نوید و خرامی» نفرستاده است و «رستم» را به خوان خویش نخوانده است. سپس او را به بزم می خواند و در سوی چپ خویش جای می دهد . «رستم» آنرا خوار داشتی برای خویش می انگارد و به خشم بر «بهمن» بانگ می زند که «نشستی آن چنان که سزاوار اوست» در سوی راست برایش بیاراید.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در پی ناسازی و تنش همچنان می پاید. دو پهلوان تبار یکدیگر را می نکوهند و خوار می دارند؛ سپس لاف می زنند و نژادگی و پهلوانی خویش را می ستایند؛ هر یک کارهای شگرف و نمایان خود را بر می شمارند و بدانها می نازند.
اوج تنش در این دیدار، هنگامی است که دو پهلوان با هم به نرم نشسته اند؛ یکباره در میان آنان، زور آزمای ، دست یکدیگر را می فشارند. «رستم» با آنکه «آب زرد» ازناخنش فرو می ریزد درد را به مردی فرو می خورد و بر خود نمی پیچد؛ لیک «اسفندیار» که «همه ناخنش پر ز خوناب» شده است، از درد چین بر ابرو می افکند. خودستایی و ستیز در سخن می پاید تا «رستم» به ایوان خویش می رود . بدین سان ، دو پهلوان آویزش و آورد را به فردا، پگاهان در می افکنند. (کزازی،میر جلال الدین،۱۳۶۸،ص۲۵)
در دیدار دوم رستم و اسفندیار از نژادگی و مفاخرات پهلوانی خود رجز فراوان میخواند با این تفاوت که اسفندیار ، رستم و دودمان او را تحقیر میکند و همه جا او را به بند یا به جنگ میخواند اما رستم تا آنجا که حریم جهان پهلوانیاش اجازه میدهد حریف را مینوازد و او را به مهمانی و آشتی میخواند شاید بتوان گفت که در موازنهی نهایی رستم میگوید :
چو فردا بیایی به دشت نبرد
ز باره به آغوش بردارمت
نشانمت به نامور تخت عاج
گشایم در گنج و هر خواسته
به آورد مرد اندر آید به مرد
ز میدان به نزدیک زال آرمت
نهم بر سرت بر دل افروز تاج
نهم پیش تو یکسر آراسته
دهم بی نیازی سپاه تو را
از آن پس بیایم به نزدیک شاه
به مردی تو را تاج بر سر نهم
به چرخ اندر آرم کلاه تو را
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 01:21:00 ق.ظ ]
|