هژمونی [۲۱]و تثبیت معنا:
لاکلا وموفه از انعطاف پذیری رابطه میان دال ومدلول استفاده سیاسی کرده و آن را با مفهوم هژمونی پیوند می زند . اگر بر سر معنای خاص برای یک دال در یک جامعه اجماع صورت گیرد و افکار عمومی هر چند به طور موقت معنای مشخص آن را بپذیرد دال هژمونیک می شود .دست یابی به هژمونی که غایت یک گفتمان است،به کمک تثبیت معنا صورت می گیرد (مارش و استوکر، ۲۰۹:۱۳۷۸ ).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱-انسداد یا توقف[۲۲]: هنگامی که عنصر به وقته تبدیل می شود ، از حالت شناور خارج می گردد و معنایی ثابت به خود می گیرد. مفهوم انسداد یا توقفاشاره به همان تثبیت معنا دارد که تحت اداره هژمونیک گفتمان ها به وجود می آید و یکی از ابزار های مهم گفتمان ها برای کسب قدرت و ایجاد ثبات در روابط قدرت و استمرار هژمونی است. گفتمان ها از طریق تولید معنا ، بر جسته سازی آن و ایجاد اجماع در سایه استیلای هژمونیک بر سراسر جامعه ، روابط قدرت موجود در جامعه را طبیعی ، معقول و مقبول جلوه می دهند تا از نظر ها پنهان بماند و قابل مواخذه نباشد (سلطانی ، ۸۳:۱۳۸۳ ).
۲-ساختار شکنی[۲۳]: هژمونی باعث نزدیکی یک دال به مدلولی خاص و در نتیجه ، ثبات (موقت) معنای آن نشانه و تبدیل دال شناور به وقته می شود اما ساختار شکنی از میان بردن این ثبات معنا و شکستن هژمونی گفتمان رقیب است. در ساختار شکنی، دال ها باز تعریف می گردد و معنایی جدید به آن ها نسبت داده می شود. این کار با جداسازی مدلول از دال خود و در صورت امکان ، انتساب مدلول دیگری به دال مورد نظر صورت می گیرد (کسرایی، ۳۵۱:۱۳۸۷ ).
قدرت:
قدرت اساسی ترین مفهوم در نظریه گفتمان است. قدرت از نظر لاکلا و موفه ، عبارت است از توان تعریف کردن، و تحمیل کردن این تعریف در برابر هر آن چه آن را نمی نماید(سلطانی،۱۳۸۴ :۵۴). قدرت نزد لاکلا و موفه همانند فوکو به مویرگ در بدن انسان می ماند ؛ هم در اجزاء جامعه تنیده شده و هم حیات و بقاء بدان وابسته است.توان گفتمان ها در تثبیت معنا و هژمونیک شدن، بسته به میزان قدرتی است که پشت آن ها وجود داشته و از آن ها حمایت می کند که فرکلاف اصطلاح قدرت پشت گفتمان برای آن استفاده می کند (فرکلاف،۲۰۰۱: ۵۳).
اسطوره[۲۴]، تصور اجتماعی[۲۵]و وجه استعاری[۲۶]:
لاکلا نظریه را اسطوره می نامد .اسطوره ها به دنبال رهایی از بی قراری گفتمان ها و خلق یک عینیت اجتماعی جدیدهستند . از منظر گفتمانی ساماندهی واقعیت وغلبه بر بحران ها ، از راه بازسازی تئوریک صورت می گیرد. جامعه برای پیشرفت ، پر کردن خلاء و ایجاد تحول، همواره نیازمند نظریه پردازی و گفتمان سازی است. چرا لاکلا و موفه نظریه را اسطوره می نامند؟ پاسخ به این سوال ما را به مفهوم دیگری به نام تصور اجتماعی رهنمون می شود. اسطوره تنها تقاضا های یک گروه یا طبقه خاص از جامعه را نمایندگی می کند و این برای هژمونیک شدن کافی نیست. بنابراین اسطوره باید به تصور اجتماعی بدل شود. تصور اجتماعی برخلاف اسطوره همگانی است و بخش های گوناگون جامعه را نمایندگی می کنداما چگونه یک اسطوره تعمیم می یابد و به تصور اجتماعی بدل می شود؟ پاسخ این سوال در مفهوم «وجه استعاری» نهفته است. یک اسطوره برای فراگیر شدن باید از سطح نیاز ها و تقاضا های موجود در جامعه فراتر رود و شکلی آرمانی و استعاری به خود بگیرد. در این حالت یک گفتمان ، خود را عام وجهان شمول و پاسخ گوی همه ی نیاز و تقاضا های موجود در جامعه نشان می دهد. وجه استعاری اگر چه موجب تقویت و پذیرش آن در سطح عام می شود، ولی در عین حال موجد یک نقطه ضعف نیز هست ؛ زیرا موجب می گردد که تصوری آرمانی دراذهان سوژه ها پدید آید و انتظارات عمومی را افزایش دهد از این رو هنگامی که یک گفتمان استیلا یافت و نتوانست وعده های خود را عملی سازد بحران ها ، تردید ها و نارضایتی ها آشکار می شوند .(کسرایی، ۵۴:۱۳۸۷و۳۵ )
۱-دال خالی[۲۷]
دال خالی بیانگر یک خلاء در فضای اجتماعی است ، از آن جا که این دال ها همواره نواقص را گوشزد می کنند ، تولید آنها سبب پویایی جامعه و سیاست خواهد شد (لاکلا وموفه،۱۹۹۴ :۴۹). وجود دال های خالی که نشانی از بی قراری ها ، تقاضا ها و بحران ها در عرصه اجتماعی-سیاسی است ، زمینه را برای شکل گیری گفتمان های جدید فراهم می سازد. اگر گفتمان های مسلط بتواند این خلاء ها را پر کنند، ادامه حیات خود را تضمین کرده اند در غیر این صورت ، جای خود را به گفتمان های رقیب خواهند داد؛ گفتمان هایی که از این دال های خالی ، تصوری آرمانی در اذهان سوژه ها پدید آورده اند و مردم رفع نواقص و بحران ها را در گرو استیلای آن می بینند. برای مثال توسعه سیاسی به عنوان دال خالی گفتمان سازندگی ، در دوران بی قراری این گفتمان ، در نتیجه عاملیت سوژه های سیاسی اصلاح طلب به یک اسطوره تبدیل شد (کسرایی، ۳۵۶:۱۳۸۷ ) .
۲)قابلیت دسترسی، قابلیت اعتبار[۲۸] :
برای تبدیل یک اسطوره به تصور اجتماعی علاوه بر نیاز به خلق فضای استعاری دو شرط دیگر ضرورت دارد ، نخست مفهوم باید قابلیت دسترسی، داشته باشد به بیانی دیگر ادبیات و مفاهیم آن گفتمان ساده و همه فهم باشد و گفتمان در شرایطی در دسترس افکار عمومی قرار گیرد که هیچ گفتمان دیگری به عنوان رقیب و بدیل به شکل هژمونیک در عرصه ی رقابت حضور نداشته باشد (لاکلا،۱۹۹۰، ۵۶ ).دومین مفهوم «قابلیت اعتبار» یعنی سازگاری اصول پیشنهادی گفتمان با اصول بنیادین جامعه است به عنوان مثال مذهب در ایران همواره یک اصل عام و معیار اعتبار بوده و گفتمان هایی که ضدیت با مذهب را در پیش گرفته اند ، اعتبار خود را از دست داده اند .
موقعیت سوژه ای[۲۹] و سوژگی سیاسی[۳۰]:
مفهوم موقعیت سوژگی به احاطه گفتمان هژمون بر سوژه ها اشاره دارد. هنگامی که سوژه ها در چهارچوب یک مفصل بندی هژمونیک قرار گرفت در آن مضمحل می گردد و آزادی عملش محدود می شود .بنابراین هویت سوژه را گفتمان مسلط مشخص خواهد کرد نه خود وی .البته هژمونی گفتمان بر اذهان سوژه ها از این نیز فراتر است. چرا که سوژه نه فقط خود بلکه تمامی جهان پیرامون خویش را بر اساس گفتمان درک می کند.مفهوم سوژه سیاسیهنگامی که بر اثر بی قراری های اجتماعی موقعیت گفتمان مسلط متزلزل می گردد سوژه آزادی عمل می یابد تا به عنوان یک کار گزار یا عامل سیاسی دست به فعالیت بزند ، گفتمان هژمونی را به چالش بطلبد و نظم مورد نظر خویش را بر جامعه مسلط سازد. این حالت را سوژگی سیاسی می نامند (کسرایی، ۳۸۵:۱۳۸۷ ).
۲-۳ .سیرآزادی باتاکیدبرنظریه ی برلین
آزادی واژه ای است که معانی متعدد ، گاه مترادف و گاه متضادی درغرب درباره ی آن ذکر شده است ، چنان که آیزیا برلین فیلسوف انگلیسی روسی تبار می نویسد :« با بررسی تاریخ اندیشه سیاسی و اجتماعی بیش از دویست معنی گوناگون برای این واژه خواهیم یافت» (برلین،۱۳۶۸، ۲۳۶ ). آنچه اندیشمندان را برآن داشته تا به جد در پی ارائه توضیح و تعریفی از آزادی بر آیند ،بیم از آن بود که توسعه بیش از حد مفهوم آزادی ، آن را به چنان معنای مبهم تبدیل کند که آن را از افاده هر گونه معنایی خاص باز دارد.برای واژه آزادی[۳۱]در لغتنامه آکسفورد[۳۲] معانی زیر آورده شده است:(۱)فارغ از اسارت دیگران….(۲)رها، نامحدود، نا محبوس،خلاص یافته از قیودیاوظایف،بی مانع ، نامقید در عمل ، مجاز به مستقل بودن فصل مشترک معانی ارائه شده عدم مانع و اجبار است . هایک (۱۹۹۳)همین معنا ازآزادی را استنباط می کند: «آزادی یعنی انسان تابع زور گویی و خواست خودسرانه دیگران واقع نشود».در مقابل سوال از چیستی آزادی پاسخ های ارائه شده اگر نگوییم نقیض یکدیگرند حداقل همخوانی چندانی با هم ندارند. گری هفت معنای رایجی را که درباره ی آزادی ذکر شده است چنین بیان می کند :(۱)آزادی به مثابه ی عدم مانع (۲)آزادی به مثابه ی امکان انتخاب(۳)آزادی به مثابه ی قدرت( که بر این نکته متمرکز است که چگونه آزادی می تواند تحقق یابد.)(۴)آزادی به مثابه وضعیتی که شخص در ساختار سیاسی و اجتماعی خاص دارد . چهار تفسیر فوق به دلیل ارائه دیدگاه های متنوع از آزادی که در ارتباط با جامعه معنا می یابد از سه تفسیر دیگر متمایز می شوند.(۵)آزادی به مثابه «خودسامانی» مفهومی که بر مبنای انتخابگر آزاد بناشده(۶)آزادی به معنای آزادی هر کس برای انجام دادن آنچه می خواهد است، این مفهوم پیش فرض پنج مفهوم قبلی است.(۷) و بالاخره، آزادی به مثابه «خود حاکمی» که از ناکافی بودن مفهوم آزادی به معنای انجام دادن عمل دلخواه ناشی می شود و مکمل آن است(گری،۲۰۰۴ :۴۶ ،۴۱ ،۳۱ ، ۱۹).
هدف ازبیان این شرح خلاصه از معانی آزادی ، نشان دادن این نکته مهم بود که هرکدام ازتفاسیر ذکر شده از آزادی
می تواند در دو قالب مفهومی گنجانده شود. برای اولین بار «آیزیا برلین» به گونه ای نظام مند چنین تفکیک مفهوم ،یعنی دو براشت متفاوت مثبت و منفی از آزادی را صورت بندی کرد . این تفکیک در تمام نوشته های معتبری که در غرب درباره آزادی پس ازآن تاریخ نگا شته شده است مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
مفهوم آزادی مثبت :
معنی مثبت آزادی از پاسخ به این سوالات بر می خیزد کیست بر من فرمان می راند؟ کیست تصمیم می گیرد و معین
می کند من چه کسی باشم یا چه باید بکنم؟ از سوالات مطرح شده پیداست آنچه در مفهوم آزادی مثبت مورد توجه است ، منشا نظارت و کنترل و صاحب اختیار خود بودن است ، یعنی ترسیم گونه ای آزادسازی نه ترسیم وضعیت. این نوع آزادی به دنبال آزادی اخلاقی است که علاوه بر سعادت فرد، سعادت و بهروزی جامعه را نیز به دنبال داشته باشد. این معنا از آزادی را با اندکی تسامح می توان به دو دسته تقسیم کرد (۱) آزادی درونی و اخلاقی (۲) آزادی بیرونی(مشارکت سیاسی و سهیم بودن در حکومت )
جان گری، در سخنرانی تحت عنوان «قانون گذاری لیبرال و آزادی قرار داد »تعبیری خاص ازآزادی را بیان می دارد که مطابق با آزادی مثبت هم خوانی دارد: «آرمان آزادی راستین آن است که بیش ترین توانایی برای کلیه اعضای جامعه به نحوه
ی یکسان تامین شود تا خود را به کمال برساند». (گری،۲۰۰۴ : ۲۶،۲۵).توجه به دو نکته در اینجا مهم است:آزادی راستین و خود را به کمال رساندن ابهاماتی در این عبارت نهفته است : آزادی راستین چیست؟در مقابل آزادی کاذب چیست؟و مرجع این تشخیص کدام است ؟ چنین ابهاماتی در عبارت خود را به کمال رساندن نیز قابل طرح است.آیا این خود با مفهوم فرد یکی است و آیا به دیگر خود ها وابسته است و با فرد تعریف میشود؟برای تعریف آن از مفاهیمی غیر از فرد استفاده می شود ؟ درباره به کمال رسیدن هم همین گونه است. کمال چیست ؟ آیا رسیدن به آن ضروری یا وظیفه است ؟ آیا توسط جامعه تامین می شود یا فرد ؟ دو نکته در آزادی فرد حائز اهمیت است ،یکی تفکیک خود به دو قسم و دیگری تمیز دو رویه آزادی. مفهوم آزادی مثبت ناظر بر جریان آزادسازی فرد است که هدف از آزادسازی خود پرورانی است. شرح دو نوع خود را این گونه آغاز می کنیم که حکومت بر خود، علاوه بر برده ی کسی نبودن به معنی رهایی از بندگی هواهای نفسانی نیز هست یعنی علاوه بر جنبه سیاسی-حقوقی ، جنبه اخلاقی-معنوی را نیز داراست .پس دو نوع خود قابل شناسایی است یکی خود برتر و دیگری خود فروتن. آزادی واقعی یعنی فرد مطابق با مقتضیات اخلاقی و عقلانی بدان گونه آزادیی دست یابد که بتواند آن را در جهت نیل به خود گردانی و خود پرورانی خویشتن به کارگیرد .نکته حائز اهمیت این است که این مفهوم از آزادی ، آزادی فردی را نه تنها تلقی اولیه که تلقی سلبی از آزادی است تعریف نمی کند بلکه فرد را توام با تعلقاتی کلی و ماوراء طبیعی و جمع گرایانه تعریف می کند.دومین ویژگی مهم آزادی تفکیک دو رویه داخلی و خارجی آن است. کسی از آزادی درونی برخوردار است که مطابق با مقتضیات عقل عمل کند و رفتاری اخلاقی داشته باشد «نقیض آزادی درونی ،نفوذ احساسات آنی و ضعف اخلاقی و ضعف عقلانی است نه اعمال زور توسط دیگران.» (کرنیستون،۱۳۷۰: ۳۷)رویه خارجی آزادی ،نمادهای بیرونی آزادی است (عدم مانع و اجبار و عدم مداخله )به عبارت دیگر فراهم آوردن شرایطی برای کمالاتی چون خود گردانی ، برای تحقق اهداف متعالی فوق یعنی خود مختاری و آزادی مثبت دو مسیر عمده در طول تاریخ اندیشه بشری پیشنهاد شده:
انکار نفس: یعنی استقلال کامل از قید آرزوها و هوس های زود گذر از را ه انکار آنها( راه حل پیشنهاد شده توسط فرد گرایان در قرون جدید کنترل هوس ها از طریق عقل می باشد)
تکمیل نفس: که توصیه می شود فرد عقل نقاد خویش را به کار گیرد و مطابق با احکام عقل زندگی کند که شامل نظریات متفاوتی است که می توان آنها را در سه گام تشریح کرد :۱-درک جبر حاکم بر قوانین طبیعت ۲ -تکوین نفس: یعنی آدمی روان خود را بشناسد۳-فهم تاریخ یعنی شناخت سیر تاریخی برای پیش بینی آینده (نویمان،۱۳۷۳ : ۳۷۴ ) اندیشه سیاسی-اجتماعی مورد نظر این مفهوم از آزادی اندیشه حکومت بر خود است . این اندیشه به زمان حکومت دولت –شهرهای یونان باستان بر می گردد. مفهوم سیاسی آزادی مثبت برخاسته از مفهوم کلی آزادی مثبت است به بیانی دیگر برا ی آنکه جامعه در مسیر ترقی و کمال گام بر دارد ، مشارکت همدلانه افراد امری ضروری است ولازمه حفظ نظم و امنیت این است که شهروندان از مقداری از آزادی خود چشم پوشی کنند و به محدودیت تن دهند اما این وضعیت نه تنها محدودیت نیست بلکه عین آزادی است، زیرا شهروند فرزانه با اختیار و علم به اینکه لازمه زندگی اجتماعی،اخلاقی وعقلانی تسلیم مقداری،نه چندان کم ازآزادی خویش به پیشگاه حاکمیت است،به این عمل مبادرت میورزد.نظریه پرداز اصلی این فکرژان ژاک روسوفیلسوف فرانسوی است که بسیاری نظریات اورا بانی وقوع انقلاب فرانسه میدانند(بوبیو،۱۳۷۷ : ۱۴۶)
مفهوم آزادی منفی: مفهوم آزادی منفی در پاسخ به این پرسش مطرح می شود که قلمرویی که شخص عملا آزادی داشته باشد تا بدون دخالت دیگران به آنچه می خواهد عمل کند و باشد کجاست؟(فلتمن ،۱۹۷۳ : ۲۹۳ ) .مسائل اصلی سوال مطرح شده: قلمرو آزادی شخص ، حدود حریم خصوصی و میزان مداخله ی دیگران یا دولت است. عبارت ،آزاد بودن از، به مثابه تعریفی از آزادی،محصول تفکرات و تحولات فکری انسان فرد باور قرون جدید است. گرچه فیلسوفان کلاسیک مانند هابز و بنتام نیز آزادی را با مفهوم منفی تعریف کرده اند :«آزادی چیزی جز نبود موانع بازدارنده حرکت نیست …هر فرد کم و بیش دارای آزادی است وهمانطور،کم وبیش دارای فضایی است که درآن به خود می پردازد،وقتی فردی آزادی بیشتری دارد که در فضای وسیعی است، پس آنکه در زندانی در بسته نگهداری می شود آزاد نیست و این گونه موانع بیرونی است و مطلق؛ در این حالت تمامی نوکران و شهروندان آزادند »(مجمودی،۱۳۷۷ : ۱۵) .معنای اصلی آزادی عبارت است از:«آزادی از بند و زندان ، آزادی از بردگی غیر؛ باقی هرچه هست توسعه دراین معنی یا معنی مجازی است» (اربلاستر ،۳۳۲:۱۳۶۷ ).شاه بیت مفهوم منفی آزادی ،خصوصیت انتخاب گری انسان است . انسان را موجودی عاقل و فاعل اخلاقی فرض کردن مستلزم این است که حداقل فرصت گزینش برای او مورد شناسایی قرار گیرد. اینکه گزینش او درست است یا غلط امری ثانوی است.این آزادی به معنای امکان عمل کردن فرد بر طبق تصمیم ها وبرنامه های خودش می باشد وبه تعبیر هایک (۱۹۹۳)استقلال از اراده خود سرانه دیگری .آزادی منفی بر موقعیت انسانها برای عمل متمرکزاست وبرداشتی غیر غایی از آزادی دارد.شناسایی حریم خصوصی ، نه ارتباطی به آزادی درونی یا روحی دارد و نه ارتباطی منطقی با وجود دموکراسی و مشارکت سیاسی. از دیدگاه طرفداران آزادی منفی ،مشارکت سیاسی وسیله ای است در جهت دستیابی به هدفی باعنوان ،آزادی منفی ،که آزادی مبنی بر خود مختاری ونبود فشار ومحرومیت می باشد. این تعریف رایج آزادی در سال های اخیر در کشور های غربی است . آنچه در این جوامع اهمیت شایانی یافته تاکید بر آزادی منفی و حفظ حریم خصوصی افراد است .بنا بر گفته آرنت :« هرچه جامعه ای عقلانی تر و مدرن تر باشد تاکید بر آزادی منفی درآن جامعه بیشتراست» (آرنت،۱۳۸۸ :۷۶). و همچنین آربلاستر می نویسد :«واژه آزادی معمولا به صورت منفی و به مثابه شرایطی که در آن شخص مجبور و مقید نیست ، در امورش مداخله نمی شود و یا تحت فشار قرار نمی گیرد تعریف می شود»(اربلاستر،۱۳۶۷ :۳۵۱).
استدلالات طرفداران آزادی مثبت:
الف- ازدیدگاه طرفداران مفهوم مثبت آزادی ،تعریف آزادی به معنای فقدان اجبارومانع تعریفی ناقص ونارسا از آزادی است. .آن ها تعریف منفی آزادی رامی پذیرنداما از حداین تعریف فراتر می رودند .(از نظرمدافعان آزادی مثبت، تئوری های منفی تنها کسی را آزاد می داند که از محدودیت توسط مردم آزاد باشد. اما محدودیت چیست؟ محدودیت زمانی است که کنترل ذهن من یا جسم من با عمل خشونت بار فیزیکی تحت امر ذهن دیگری مورد مداخله قرار نگیرد) (کرنستون ، ۱۳۷۰: ۱۶۵ ).پس اشکال مداخله در تئوری مثبت علاوه بر فیزیکی ،ذهنی هم هست بنابراین نمی توان رابطه مستقیمی بین عدم مداخله و آزادی یافت زیرا ممکن است با وجود اجبار فیزیکی فرداز لحاظ ذهنی آزاد باشد. چنین استدلالی بر مبنای تفکیکی است که قبلا گفتیم تفکیک دو رویه درونی و بیرونی آزادی .در مفهوم آزادی مثبت برای قضاوت درباره آزاد بودن یا نبودن فرد باید جوانب فراوانی را در نظر گرفت که نیاز به توانایی و لیاقت فراتر از انسان های معمولی دارد.به نظر قائلین به مفهوم آزادی مثبت ، آزادی منفی تنها نقطه شروعی برای آزادی فردی است و اگر بر این تعریف حداقلی قناعت شود آزادی چیزی جزء بی بند وباری نخواهد بود . انسان بدون کمک عقل و راهنمایی خردمندان توانایی تشخیص راه از بی راهه را ندارد؛ اگر چه در حریمی بدون مزاحم رها باشد(هام فشر،۱۹۹۲ :۳۶۷). از نظر طرفداران آزادی مثبت به علت فقدان ایده مناسب برای آزادی شخص و آزادی اخلاقی ، تئوری مزبور قادر به فهم این مهم نیست که آزادی شخصی و اخلاقی چیزهایی را در بر می گیرد که بسیار فراتر از صرف فقدان اجبار است ؛ چرا که این تئوری از درک مفهوم خودگردانی که به طور ضمنی دلالت برگونه ای اجبار بنا شده استنکاف می کند (کرنستون،۱۳۷۰: ۱۶۶).میلن به صراحت اذعان می کند که مفهوم آزادی مثبت گونه ای اجبار را لازم می کند و روسو باشور و شعف از این حقیقت سخن گفته بود که :« قانون آزادی چه بسا سخت تر از یوغ استبداد باشد این اجبار به صورت های گوناگون اعمال می شود. در برداشت اخلاق گرایانه از آزادی هر فرد بر مبنای فطرت انسانی اش خیر و نیکی و عمل بر حسب قواعد اخلاقی و نهایتا ، دست یابی به آزادی واقعی را دوست دارد و اگر به هر دلیلی از این فطرت روی بر گرداند این وظیفه عقلانی قوم است که او را به راه صحیح هدایت کنندوعلی رغم ناخشنودی ظاهری از اعمال اجبار در حقیقت فرد راضی است چرا که این عمل مطابق خواسته خود واقعی است»(مالمیر،۱۳۸۰: ۵۷ -۵۶ ). به نظر طرفداران آزادی مثبت، عقل ودیعه نهاده شده در نهاد انسان ،به او آن میزان از قابلیت را عطا می کند تا با رفتا ر بر طبق قواعد قادر به دست یابی به سعادت و آزادی واقعی شود. این قوانین خردگرایانه قابلیت برقراری نظم و پیشرفت امور در جامعه رادارند، به دلیل آنکه «هدف های عقلانی طبیعت راستین آدمیان با هم توافق دارد»(ملین،۱۹۶۸ :۲۲-۲۱).بدین طریق قوانین محدود کننده جامعه توجیه می شوند .جان لاک یکی از عقل گرایان بزرگ ، چنین می گوید : « چون این قوانین ما را از سقوط در باتلاق ها و پرتگاه ها باز می دارند ، سزاوار نیست نام محدودیت بر آنها نهند» (همان:۲۵)
ب-استدلال دوم قائلین به آزادی مثبت این است که آرمان بسیار والاتر و ارزشمندتر از آرمان آزادی منفی وجود دارد ، از جمله عدالت ، برابری ، پیشرفت همه جانبه جامعه انسانی و برای اینکه همه این آرمان ها را یک جا داشته باشیم چه باک از این که آرمان فردی ، که به ارزشمندی آرمان های دیگر نیست برای رسیدن به آرمان های متعالی تر دیگر نادیده گرفته شود. وسیله تلقی شدن مفهوم آزادی منفی در تئوری مثبت آزادی کاملا مشهود است به بیانی دیگر اعتقاد به سیال بودن و قابلیت جابه جایی مرزی که باید به عنوان حفاظی در برابر مداخله دیگر افراد یا دولت در حوزه خصوصی فرد باشد و متغیر دانستن میزان مداخله از مشخصه های اصلی مفهوم مثبت آزادی است. مهم خود پرورانی فرد و بالطبع رشد و شکوفایی جامعه است ؛ هدف نهایی ،تکامل انسان مطابق الگوی خرد و اخلاق است و اگر محدود کردن فرد یا اجبار او به این امر یاری رساند ، تحمل این محدودیت و مشقت ناشی از اجبار، بهایی است برای نیل به آرمان های متعالی مذکور(کرنستون،۱۳۷۰: ۱۶۶).
استدلالات طرفداران آزادی منفی:
برای فهم دلایل قائلین به آزادی منفی که نظریه ای فرد باوررانه است لازم است به تطور مفاهیمی چون فرد، جامعه و نسبت آن ها و همچنین تحول اندیشه دینی در قرون اخیر بپردازیم .در سال های پایانی نهضت رنسانس در اواسط قرن شانزدهم نهضت رفرم نقش عمده ای در تحول الهیات و رهایی فرد از کلیسا داشت. در قرن هفدهم ، رهایی معنوی که با اصلاح دینی تکمیل شده بود به رهایی مادی تبدیل شد و انسان ها دریافتند که توان چیرگی بر طبیعت و حکومت بر خود را دارا هستند و این دو مبنای خرد ورزی شدند و درست همین خرد، وی را بر آن داشت تا قدرت سیاسی را از بنیاد کلامی جدا کند و انسان ها دریافتند پادشاهان برای مردمند نه مردم برای پادشاهان .تا آن زمان سخن از آزادی درونی و رهایی از هوی و هوس دو نمایه و بی ارزش بود اما باید آزادی از تفسیر مسیحی رهایی می یافت و آزادی معنوی به زمینه سیاسی-اجتماعی انتقال داده می شد در این مرحله آزادی فردی یا به گفته کنستان آزادی متجدیدن شکل گرفت(مالمیر، ۱۳۸۲ :۷۱) .هدف اولیه انقلابات سده هجدهم جلوگیری از تجاوزات فرمانروایان خود کامه بود اما در ادامه با گسترش حق رای به طبقات مختلف آزادی سیاسی معنای جدیدی یافت .یعنی مشارکت فعال و همدلانه مردم در اداره امور و مداخله دولت برای ایجاد عدالت و برابری و رفاه بیشتر. بدین ترتیب آزادی از باور لیبرالیست های کلاسیک که آزادی را در مداخله کمتر دولت می دانستند فاصله گرفت. در این شرایط متفکرانی چون جان استوارت میل (۱۳۷۵)مهم ترین مساله سیاسی-اجتماعی را محدود شدن فرد به وسیله اندیشه جمع گرایانه می دانستند. می توان گفت طرح آزادی منفی در قرن ۱۹ توسط میل و برلین در قرن بیستم بازگشتی است به سرچشمه های فکری و اخلاقی آزادی خواهی یعنی آزادی فردی و عدم مداخله در حریم خصوصی .بخشی ازاستدلالات طرفداران آزادی منفی،دراندیشه فلسفی و اخلاقی آن قرار دارد،اندیشه هایی در مورد فرد باوری ، خود مختاری فردی ، نفی غایت اندیشی و دفاع از نا همرنگی و متفاوت بودن . دغدغه اصلی میل(۱۳۷۵) این است که شخصیت فردی در زیر فشار افکار عمومی خرد شود و استبداد اکثریت باعث شود چنان نیرویی فرد را به همرنگی و همراه شدن نا خواسته با جمع وا دارد که قدرت خلاقیت و انتخاب فردی دستخوش تضییق شود.
قبل از شروع قسمت بعد لازم است درباره عنوان «آزادی درگفتمان غرب» توضیحاتی داده شود . علت آنکه گفته می شود آزادی درگفتمان غرب این است که متونی راما در این رساله بررسی می کنیم (کتب درسی) در چهارچوب گفتمان اسلام سیاسی سازمان یافته وبه نگارش درآمده اند . در این گفتمان غرب به عنوان یک کلیت فهمیده می شود . به بیانی د یگر درگفتمان اسلام سیاسی ،غرب به عنوان یک کلیت وغیریت برای شناخت خود در نظر گرفته می شود و ازآنجایی که در این تعریف از غرب هیچ تفکیکی بین گفتمان لیبرال ،دموکرات ، سوسیال وغیره صورت نگرفته ما نیز سعی کردیم تعریف ازآزادی ،درغربی را بررسی کنیم که در گفتمان اسلام سیاسی به عنوان یک کلیت در نظر گرفته می شود واینکه در غرب گفتمان های مختلفی وجود دارد که هر یک ازآنها تعرفی خاص از آزادی ارائه می شود که ممکن است با گفتمان های دیگر موجود درغرب متفاوت باشد نه تنها انکار نمی کنیم بلکه به عنوان یک واقعیت آنرا می پذیریم.
۲-۴ .آزادی درگفتمان غرب:
آنچه درزمان حاضر درگفتمان غرب به عنوان تعریف از آزادی ارائه می شود،برحفظ حریم خصوصی تاکید دارد وبه آزادی منفی بنا بر تقسیم بندی آیزیا برلین بسیار نزدیک است. از دیدگاه متفکرین غربی تصویر مثبت آزادی تنها مرحله ای بود که غرب برای رسیدن به آزادی منفی باید از آن عبور می کرد.کنستانت(۱۳۸۰ ) اولین کسی بود که به دفاع از آزادی منفی وفردی درمقابل آزادی مثبت پرداخت. اوبه تندی در برابر افکار روسو موضع گیری می کند. مطابق نظر روسو درکتاب قرارداداجتماعی حاکمان حق دارند به دلیل آنکه نماینده اراده عمومی اند،آزادی فردی را تضییع کنند.کنستانت (۱۳۸۰)میان آزادی قدما ومتجددین تمایز قائل می شود اوآزادی قدما را دفاع از ارزشهای جمعی وهمزمان انقیاد کامل فرد دربرابر اقتدار جمع می داندوآزادی متجددین را تبعیت از قانون به جای تبعیت از اراده خود سرانه ودفاع از ارزشهای فردی می داند.برلین (۱۳۶۸)،آزادی منفی را جذاب وآزادی مثبت راتهدیدآمیزنشان میدهد. بر اساس توضیحات او بیشتر صاحب نظران جدید طرفدار مفهوم منفی آزادی هستندوبرداشت مثبت ازآزادی بیشتر به منابع قدیمی تر وغیر معتبر تر مربوط می شود.او علت دفاع ازآزادی منفی را اینگونه توضیح می دهد : «مفهوم آزادی مثبت به دلیل ویژگی ها وساختارعناصر متشکله آن،آمادگی بیشتری برای تغییر یافتن به مفهومی بر ضدآزادی یعنی پرستش قدرت دارد.آزادی به مثابه عدم مانع واجباراز تفسیر دلبخواهانه این مفهوم به میزان زیادی خواهد کاست .اختلاط دو مفهوم آزادی وکش دادن معنای آزادی،آنرا به صورت ملغمه ای ازهمه چیزهای خوب چون برابری ،عدالت،سعادت،دانش ،عشق تفسیر کردن ،درنهایت،موجب از بین رفتن آزادی است»(برلین،۱۳۶۸ :۲۳۶).از دیدگاه متفکرین غربی آزادی مثبت هدف های از پیش تعیین شده ای رادر برابر فرد قرار می دهد وحق انتخاب که وجه ممیزه انسان از حیوان است را از او می گیرد. اما آزادی منفی به طرز مناسب تری از عهده مراقبت از ارزش ها برمی آید وراههای بیشتری را دربرابر افرادواجتماعات قرار می دهدودر گذر از این راه ها آنها را مجهزتر می کند(جهانبگلو ،۱۳۸۳ ،۴۳).
بنا برمطالب ذکر شده نقطه مرکزی آزادی درگفتمان غرب مهیا کرن شرایط برای شکوفایی استعدادهای بالقوه بشرمی باشد. به بیان دیگر آزادگذاشتن انسان برای پروراندن همه استعداد هاوبروز خلاقیت اومفاهیم دیگری که دراطراف آزادی مفصل بندی می شوند:حریم خصوصی:قلمرویی که درمحدوده آن شخص یا گروهی از اشخاص عملا آزادی داشته (یا باید داشته باشند) تابدون دخالت دیگران آنچه رابخواهند عمل کنند وآنچه که می خواهند باشند.
انتخاب گری:این قوه یعنی قدرت گزینش هدفها ووسیله ها که چهره ای سوای موجودات دیگربه انسان می بخشد .«در یک جامعه آزاد،به یک فرد بر حسب شیوه استفاده ازآزادی اش ارج نهاده خواهد شده…آزادی فرصتی است برای عمل به خوبی ،اما این امر زمانی اتفاق می افتد که فرصت عمل به خوبی وجود داشته باشد»(هایک ،۱۹۹۳ :۷۹ ).
تکثر گرایی: بنا به نظر متفکرین غربی نمی توان برای همه انسانها آرمان وغایتی یکسان در نظر گرفت .برای انسانهای مختلف آرمان وغایت های متفاوتی وجود دارد وراههای رسیدن به آنها نیز متفاوت است.(جهانبگلو،۱۳۸۵ :۸۳)
پاسداری از ارزشهای فردی :متفکرین غربی مردم را تشویق می کنند ارزش های زندگی شان را خودشان انتخاب کنندوآنها رابسازندودنباله روی آرمان های خود باشند.این نظریه انعکاس وسیعی در فیلم ها ورمان های غربی (به طور مثال رمان سرچشمه نوشته هاناآرنت)داشته است.(جهانبگلو، ۱۳۸۵ :۲۷).
عقل باوری وخردورزی:در غرب عقل وخرد جایگاه بالایی دارد وهیچ واقعیتی بالاتر از یافته های علمی نیست.ازدیگر دالهای که به گرد آزادی درگفتمان غرب مفصل بندی می شوند می توان به «خلاقیت ونوآوری»و«ارزش شایانی قائل شدن برای زندگی این جهانی»و«امانیسم»اشاره کرد.علاوه برمواردفوق دراین گفتمان بر جامعه مدنی برای حفاظت از آزادی های فردی تاکید می شود . (جهانبگلو ،۱۳۸۳ :۵۱).ودموکراسی چون ظرفی تلقی می شود که محتوای آن آزادی فردی است.بدون وجود دموکراسی وحقوق شهروندی سخن گفتن ازآزادی منفی برای غرب بی معنی بنظرمی رسد(اوت ویت ،باتامور،۱۳۹۳: ۴-۳ ).
۲-۵ .نگاهی اجمالی به آزادی از مشروطه تا انقلاب اسلامی
تقریبا ازدوران مشروطیت است ،که واژه آزادی وارد گفتمان نخبگان جامعه شده وبه مفهوم غالب درمبارزات سیاسی بعد ازاین دوران تبدیل می گردد ودرراس مطالبات جمعی قرارمی گیرد. درنهضت مشروطیت مهمترین خواسته های مبارزان تشکیل عدالت خانه ومجلس واستقرارقانون برای جلوگیری ازخودکامگی پادشاه واستبداد درباری بود (اعلم ،۱۳۹۰:۱۶ ).«خصوصیت اصلی این دوران دراغلب موارد،استقبال ایرانیان وروشنفکران ازحکومت قانون ،عدالت اجتماعی ومدرنیته غربی می توان قلمداد کرد.دراین دوران ،رشدتجدد خواهی درحوزه های فرهنگ ،سیاست وادبیات راشاهد هستیم .مجموعه این تحولات دوخصوصیت مهم داشت :نخست،آنها درمسیر استقبال ازغرب وارزش های مدرنیته روال یافتندومهمتر آنکه مبارزه علیه قدرت خودکامه حکومتی واستبداد سیاسی دراین دوران،روشنفکران ومبارزان سیاسی را به اندیشه بازگشت به گذشته ،بازگشت به سنت یامذهب نکشاند.خصوصیت دوم این دوران اهمیت مسئله آزادی بود که مهمتر ازمسئله استقلال جلوه گرشد.درست است که مسئله اصلی نهضت مشروطه حکومت قانون بود ولی ایده حکومت قانون دراین دوره باشعار آزادی مدنی درمقابل یکه تازی قدرت حاکم جلوه گرمی شد»(هودشتیان،۱۳۸۲: ۷۳).«بنابراین آزادی درگفتمان مشروطه جایگاه ویژه ای داشت وبا دالهای رهایی از استبداد وحاکمیت قانون وعدالت همراه وهمنشین بود.«دال دیگری که بنا برشرایط سیاسی،اجتماعی واقتصادی این دوره با آزادی همراه وهمنشین بود دال امنیت بود. امنیت ازدست دزدان وغارت گران مسلح به تیغ وشمشیرمستبدان وخودکامگان مسلح به ابزار بسیارخطرناکتر ازاولی یعنی قدرت مطلقه»(مالمیر،۱۳۸۲ :۶۷).
زمانیکه نهضت مشروطه درایران قوام می یافت ،درغرب تفکراتی انتقادی علیه مدرنیته درحال شکل گیری بود.که تاثیر این تفکرات را می توان دردوره بعد از مشروطه درمتفکرین ایرانی دید.دردوره بعد ازمشروطه جنبش روشنفکری دربرخورد باغرب ازهنگام استحکام سلسله پهلوی شکل گرفت وبرای نخستین باردرایران مبارزه علیه استبداد سیاسی بامبارزه علیه تسلط ونفوذ قدرت های سلطه گر خارجی مشخصا انگلستان گره خورد وجنبش روشنفکری درایران خصوصا پس ازدهه۴۰-۳۰ به سمت تحولاتی معکوس گام نهاد.رفرم های ارضی شاهی به جای اصلاح اموروجلب نظر افکار عمومی بر شدت مخالفت روشنفکران وروشنگران ایران بارژیم سیاسی حاکم افزود وگرایشِ حاکمِ این گروه رابه مخالفت باارزش های مدرن وغربی سوق داد (هودشتیان،۱۳۸۲ :۸۱).خصوصیت اصلی حکومت پهلوی اجرای مدرنیته بصورت گزینشی بود.بطورمثال همزمان با تحول نظام آموزشی ،آموزش عالی ونظام حقوقی نظام پلیسی عظیمی پدیدآورد.برنامه مدرن گروه سنتی راازدولت جداکرد ونظام پلیسی طبقه متوسط،طبقه ای که قراربودپایگاه اجتماعی دولت باشد،راازحکومت دورکرد.دراین شرایط نه تنها معضلات اجتماعی،سیاسی وفرهنگی حل نشد بلکه مسائل جدیدی پیش آمد که باعث شد فرهنگ ضد غربی درطبقه متوسط وفقیرشکل گیرد.ودرواکنش به این امربومی گرایی حفظ خلوص فرهنگی درقالب گفتمان به نام اصالت شکل گرفت.علت دیگری که درسطح جهانی مطرح است ،واکنش به روایت کل گرای هگل ازتاریخ ودیگر متفکرین این وادی بود.« نگاه کل گرا وتمامیت خواه برآمده ازانقلاب فرانسه وفلسفه آلمان،بامحدودکردن تاریخ به ضرورت های گریزناپذیرسیربه سوی کمال،انبوه سنت های متکثرفرهنگی،وتجارب زیسته ملت ها رانادیده می گیرد،وسرانجام درقالب گفتمان موسوم به «شرق شناسی»،کل ملت های شرق رابه حاشیه تاریخ می راند وقلمروهای جداگانه ،تقابلی ونفوذناپذیر«شرق-غرب»رابیان می کند.این تقابل دراندیشه شماری ازروشنفکران صاحب نفوذایرانی(فردید،شایگان،آل احمد،شریعتی)معکوس می شود وترجمان خود رادربومی گرایی ،غرب ستیزی وبازگشت به ریشه ها بازمی یابد.این کاربه یاری مفاهیم هایدگری زوال غرب ،بازگشت به ریشه ها وجستجوی اصالت ،قالب ریزی وپرداخت می شود»(میرسپاسی،۱۳۸۶ :۱۰).درچنین شرایطی آزادی که خواسته اصلی گفتمان مشروطه بود بدون آنکه تحقق یابد به حاشیه رانده می شود واستقلال جایگزین آن می شود. کسب استقلال ورهایی ازاستبداد وبازگشت به ریشه ها وبومی گرایی به عنوان دال های اصلی این گفتمان هستند. آزادی درچنین گفتمانی درکنار دال های دیگر قرار گرفته ومعنایی تازه می یابد.« این گفتمان ناظر برآغازی تند وریشه ای بافکرگسست کامل اززندگی روزمره باوعده آینده ای آرمان شهری ترکیب شده است که به لحاظ فکری جذاب وخیال انگیز است.این نظریه ها که فلسفه آغاز تازه را دنبال می کنند،پاره ای تصورات رمانتیک مانند آزادی کامل رابرامکان واقعی یک جامعه دموکراتیک ارجح می شمارند.از آنجا که پروژه های آرمانشهری،آزادی بخش تر ومعنادارتر به نظر می رسند وبرای انواع رنج های بشری راه حل هایی عرضه می دارند،یک چشم اندازدموکراتیک،درعرصه خیال پردازی های دینی ،سکولار،ویاملی گرا قادربه رقابت باآنهانیست.تنها زمانی مشکلات چنین نظریاتی مشخص خواهد شد که این چشم اندازهای خیالین دربسترهای جامعه شناختی خود ارزیابی شوند» (همان:۱۲۱).گفتمان اصالت تا وقوع انقلاب وحتی پس ازآن به حیات خود ادامه می دهد .البته پس از انقلاب بازگشت به ریشه ها درگفتمان حاکم برجامعه معنایی خاص می یابد به بیانی دیگر به معنایی خاص از آن تاکید می شود ومعانی دیگر به حوزه گفتمانگونگی سرریز می شوند معنای بازگشت یعنی بازگشت به ریشه های اسلامی. بعد انقلاب این گفتمان در قالب گفتمان دیگر به نام گفتمان اسلام سیاسی با اضافه شدن معناها یا دال های جدید وحذف برخی دال ها برای ایجاد یکدستی معنایی تداوم حیات می یابد در ادامه به این گفتمان پرداخته خواهد شد.
۲-۶ .آزادی درگفتمان اسلام سیاسی
انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب فرهنگی وارزشی می باشد که بسیاری از مفاهیم در درون آن باز تعریف شده انداین امر براساس برداشتی که ازاصول وارزشهای بنیادی اسلام شیعی(۱۲ امامی) وجود داشته صورت گرفته است.تعریف از آزادی نیزدرجامعه مادرارتباط بااوضاع واحوال سیاسی،اجتماعی وفرهنگی ماقرار داردوباتغییر این شرایط تغییر می یابد.آزادی ازخواسته های اصلی مردم درنهضت انقلاب اسلامی ایران بوده است ودرشعار«استقلال، آزادی وجمهوری اسلامی» نمود پیداکرده است.دراین قسمت سعی شده تعریفی که درگفتمان اسلام سیاسی از آزادی ارائه شده معرفی شودوبرای مستدل کردن مباحث ،از سخنان امام خمینی(ره)،آیت…مطهری،آیت…بهشتی آیت…خامنه ای که دراین باره بیان نموده انداستفاده خواهد شد.ناگفته پیداست دیدگاه های این چهار متفکردررابطه با مسئله آزادی درسالهای مبارزاتی وپس از آن سهم بسزایی درتشکیل واستمرارنظام جمهوری اسلامی داشته است.درگفتمان اسلام سیاسی که بنا بربرداشتی خاص از اصول ومبانی اسلام شکل گرفته است ؛منظور ازآزادی انسان ،کمال او می باشدواوج کمال اواز طریق رضایت وخشنودی خداوندبدست می آید .در این قرائت خاص ازاسلام انسان زمانی به آزادی ورهایی دست می یابد که بتواند به آن کمال مطلوب درنظر گرفته شده برایش که در پرتورضایت خداوند بدست می آید برسدودر این راه هرآنچه که بشر رابه آن کمال مطلوب برساند به عنوان مصداق آزادی ازآن نام برده می شود.
امام خمینی (ره)در نگاهی درون دینی،عالی ترین سطوح آزادی رادر بندگی خدا می داند.درواقع ،به زعم ایشان،بندگی گوهرگرانبهایی است که باطن آن «آزادی وربوبیت»است (خمینی،۱۳۸۸: ۲۵۵-۲۵۶ ).به اعتقاد ایشان«انسان بر حسب فطرت عاشق حریت وآزادی است که هرچه می خواهد بکند،حتی اراده او نیز نافذ باشد؛بطوریکه درمقابل سلطنت وقدرت اومزاحمی نباشدوهمچنین سطوح عالی از آزادی جز در عالم مابعدالطبیعه-که بهشت اهل طاعت است یافت نمیشود» (خمینی،۱۳۸۹: ۱۰۳ ).
شاه بیت مفهوم آزادی دربندگی خالص خداوند بودن است وهرآنچه که در طی این طریق به انسان کمک کند یکی ازاجزای آزادی درنظر گرفته می شود .حال باید دید که دالهای دیگرکه در گفتمان اسلام سیاسی برگرد آزادی مفصل بندی میشوند کدامند:
رهایی از هوای نفس:
رهایی از هوای نفس به معنای آزادی روح انسان از آلایش ورذایل وقید وبند های مادی می باشد. به نظر
شهید بهشتی ازدیدگاه اسلام آزادی حقیقی انسان در ساقط کردن «هوس های سرکش وخود کامگی ها» است
(بهشتی،۱۳۶۱: ۱۱۸۴-۱۱۸۳ ).
مهطری(۱۳۶۸) آزادی رابر دو قسم می داند:آزادی معنوی وآزادی اجتماعی .آزادی معنوی در دیدگاه ایشان از طریق نبوت وکتاب های آسمانی به بشریت رسیده است وبدون آن آزادی اجتماعی میسر نمی شود.آیت ا…مطهری بزرگترین برنامه انبیا را«آزادی معنوی» می داند وبا تمسک به آیه«قد افلح من زکاها وقد خاب من دساها»(شمس:۱۹-۱۸ )«تزکیه نفس»را معادل«آزادی معنوی» می داند. به نظر ایشان ،ریشه تمام سلب آزادی های اجتماعی در طول تاریخ در حس منفعت طلبی انسان نهفته است؛ امری که با عدم تقوا وآزادی معنوی رابطه تنگاتنگی دارد. درواقع تقوا به مثابه ابزاری کار آمد برای بشراست و بر خلاف تصور رایج نه محدودیت بلکه مصونیت فراهم می سازد؛ امری که در کلام علی (ع) از آن به«علت وموجب بزرگ آزادی» یاد شده است : «تقوا دردرجه اول وبه طور مستقیم از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد واو را از قید رقیب و بندگی هوا وهوس آزاد می کند،رشته حرص وطمع وحسد وشهوت وخشم را از گردنش بر می دارد»( نهج البلاغه خطبه ۳۰).
رهایی از استبداد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...