ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در رابطه با نقد و بررسی مرجعیت اهل کتاب در بین صحابه در … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
محققان در اینباره میگویند: روایات ازدواج دختر حضرت علی با عمر، در دو کتاب معروف صحیح بخارى و صحیح مسلم موجود نیست. مؤلفِ این دو کتاب، از این روایات اعراض کرده و آنها را در صحاحخود نیاوردهاند. روایات مبنی بر ازدواج امکلثوم با عمربنخطاب در کتابهاى روایى دیگر اهلسنت -که به صِحاح معروفند- نیز نقل نشده است. بنابراین، همه نویسندگان صِحاح ششگانهی اهلسنت بر ترک و عدم نقل این روایات، اتفاق نظر داشته اند. این حکایت، حتى در کتابهاى روایى مانند مسند احمدبنحنبل هم نیامده است و خودِ احمد و عده- اى دیگر به تبعیت از او، اظهار داشته اند که آن چه در مسند احمد نیامده است، صحیح نیست. رجال سند آن عده اى دروغگو، جعل کننده و از نظر نقل حدیث، ضعیف و تدلیسگر هستند.
آنگاه به بررسى و تحقیق درباره متن این روایتها پرداختیم و با دید ریزبین و دقیق، سخنان علماى اهلسنت و گفتار آنها را در این موضوع ملاحظه نمودیم. مشاهده کردیم که سخنان آنان با هم تناقض دارند و یکدیگر را تکذیب مىکنند. از طرفى، از جهت دلالت نیز معلوم شد که این داستان هیچ اصل و اساسى ندارد.
احتمالى که در این زمینه قوى به نظر مىرسد این است که سازندگان این داستان، در پى ساختن فضیلتى براى عمربنخطاب بوده اند، زیرا متوجه شدند که عمربنخطاب خود از راویان این حدیث نبوى است که حضرتش فرموده است:«هر نسب و خویشاوندى، در روز رستاخیز گسستنى است، مگر نسب و خویشاوندى من».
البته در جایی هم فرض را بر صحت ماجرا گرفته و اضافه می کنند که در این صورت هم این ازدواج زیر سوال است زیرا پژوهشگران اسلامی گفتهاند: وقتى عمر مُرد، امکلثوم هنوز کوچک و نابالغ بود. یکى از آن دانشمندان شیخ ابومحمّدنوبختى از پیشینیان امامیّه است. وى در کتاب «الإمامه» خود مى نویسد: امکلثوم، صغیر و نابالغ بود و عمر پیش از این که با او زفاف نماید، مُرد.[۳۶۸]
وقتی همسری امکلثوم با عمر زیر سوال باشد وجود روایت پیشگویی کعب در مورد “بر در جهنم ایستادنِ عمر” نیز به طریق اولی قابل پذیرش نخواهد بود. این داستان چیزی جز فضیلت ساختگی برای کعب و عمر به همراه ندارد.
اما در ادامه شواهدی وجود دارد که دلالت بر پیشگویی کعبالاحبار برای عمر است. کعب به عمر بشارت شهادت را میدهد و عمر گویی که به صدق گفتار او ایمان دارد میپرسد، چگونه شهید شوم درحالی که من در جزیره العرب هستم؟[۳۶۹]
پیشگویی کعبالاحبار این بار برای عمر به وقوع میپیوندد و او سه روز بعد مضروب می شود. جالب توجه که او مأخذ و منبع این خبر غیبی خود را تورات، کتاب الهی ذکر می کند و عمر با شگفتی از او میپرسد: آیا شما نام عمربنخطاب را در تورات یافتید؟ کعب پاسخی منفی اما با رویکردی مثبت میدهد، که خیر اسم را ندیدم اما صفات و ویژگیهای تو را یافتم. کعب در طی سه روز، رفت و آمد مرتب به عمر گوشزد می کند که چه مقدار از عمرش باقی است.[۳۷۰]
محدثان اهلسنت هرگز از خود نپرسیدند چرا فقط کعب مجاز است از تورات نقل کند؟ یا اینکه چرا پیامبر از ارجاع امت به کتابهای الهی (تورات) غافل شده و صحابه را از این مهم با خبر نکرده است؟
روایت زیر صراحت بیشتری در مراجعهی جدی و همراه با یقین عمر به کعبالاحبار- برای شنیدن پیشگوییهای او- را دارد.
از امالی محمدبنحبیب نقل شده که ابنعباس گفت: عمر در اواخر خلافتش آرزوی مرگ خود را میکرد، روزی که من نزد وی بودم از کعبالاحبار پرسید: من مرگ خویش را نزدیک می بینم، اول عقیدهی تو درباره علیبنابیطالب چیست؟ دوم اینکه در این مورد چه چیزی در کتابهای خود مییابید؟ چون شما بر این باورید که کار ما در کتابهای شما نوشته شده است. کعب گفت: به عقیده من علی برای این کار روا نیست زیرا او مردی سخت دیندار است از هیچ خطایی چشم پوشی نکرده و به اجتهاد خود نیز عمل نمیکند . . . اما آنچه در کتاب است این است که حکومت به او و فرزندانش نمیرسد . . . عمر گفت: پس به چه کسی میرسد؟ کعب گفت: ما چنین مییابیم که بعد از صاحب شریعت و دو تن از اصحابش، حکومت به کسانی خواهد رسید که پیامبرp بر سر اصل دین با آنان جنگیده است.[۳۷۱]
همچنین نقل است که کعبالاحبار در مقابل صفین ساعاتی توقف می کند و از ریختن خونی در این سرزمین یاد می کند، مسلمانانِ اطراف او به همهمه میافتند که او از کجا چنین میگوید. در واقع خودشان از زبان خودشان برای کعب مقام آفرینی می کنند که این اقوال از اخبار غیبی است و خداوند به او اختصاص داده است، کعب به سخن درآمده و گفتاری دارد دال بر اینکه هر جایی و گوشه ای از زمین واقعهای رخ دهد – تا روز قیامت – در تورات وجود دارد.[۳۷۲]
آیا کسی از کعب نپرسید با این تفاصیل، چگونه است که تورات ادعای وجود هر واقعهای تا قیامت را دارد، اما مشکلات قوم یهود را حل نکرده است؟
۴-۲-۱۰- اعلم مردم از دیدگاه کعبالاحبار
گزارشی وجود دارد که معاویه از کعبالاحبارمیخواهد تا عالمترین فرد را به او معرفی کند. بعد از خواندن قصهای نسبتا طولانی در کمال حیرت شاهد هستیم که او فردی یهودی را معرفی می کند.
معاویه به کعب گفت: اعلم مردم را به من معرفی کن، کعب گفت: من اعلم نمیشناسم مگر ذالقربات را که او هم در یمن است. معاویه کسی را فرستاد تا ذالقربات را نزد او بیاورند، او در شهر “غوطه” بود، کعب او را در “غوطه” ملاقات و سرهایشان را به هم نزدیک کردند، البته این قصه طولانی است (و از گفتنش صرف نظر کرده) ولی مهم آن است که ذالقربات یک یهودی بود.[۳۷۳]
با خواندن این روایت این سوال برای انسان پیش می آید که، چرا کعبالاحبار مسلمان شده است در حالی که اعلم مردمان هنوز در نظرش یک یهودی است؟
جالب توجه آنجاست که ذوالقربات کسی است که خلافت را به ترتیبی بر خلاف آنچه نزد مسلمانان متعارف است طراحی کرد؛ گفتیم که ترتیب او پاسخی بود به درخواست تشکیلات سری یهود، زیرا او در منابع تاریخی و در منابع رجالیِ مکتبِ اهلسنت، فردی ناشناس است. درباره او تنها گفتهاند، فردی یهودی بود که معاویه او را به شام فرا خواند تا پیشگوییهای یهودی خود را مطرح کند. ابنحجر با نقل ماجرای آمدن ذوالقربات نزد معاویه گفته است: کعب او را ملاقت کرد و هر دو سرهایشان را نزدیک یکدیگر بردند و. . . ابنحجر پس از آن ماجرایی طولانی به نقل از سعیدبنعبدالرحمنبننافع نقل کرده و در ضمنِ آن گفته است: او فردی یهودی بود.[۳۷۴]
همین نزدیک کردن سرها به هم، خود کنایه از نوعی سرّگویی بین این دو فرد است. به نظر این ماجرا بیشتر از آنچه که ذهبی از قول ابنسعد درباره کعبالاحبار- در حال خواندن اسفار در مسجد- نقل کرده است[۳۷۵] بر یهودی بودن افکار کعب دلالت دارد.
در روایتی دیگر کعبالاحبار نزد عمر بود، عمر گفت: ای کعب! ارباب علم چه کسانی هستند؟ گفت: کسانی که به آن عمل می کنند. عمر پرسید: چه چیزی علم را در قلب علما آن هم بعد از آن که از آن آگاه شده و آن را به خاطر سپردند، از بین می برد؟ گفت: طمع، خبثِ نفس و طلب حاجت از مردم، علم را از دل علما بیرون می برد. عمر گفت: راست میگوید.[۳۷۶]
البته این از معدود مواردی هست که عمر، کعب را تصدیق می کند اما معیار تصدیق خود و علت پرسش را بیان نمیکند
۴-۲-۱۱-آموزههای اخلاق عملی کعبالاحبار برای صحابه
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد گاهی کعبالاحبار سعی در آموزش عملی برخی آموزههای خود به مسلمانان علیالخصوص عمربنخطاب دارد.
کعب در حالی که در نزد عمربنخطاب بود از محل نشستن عمر فاصله گرفت عمر این کار او را زشت شمارد، کعب گفت: ای امیرالمومنین! از حکمتِ نصیحتهای لقمان به فرزندش این است که ای فرزندم! اگر در کنار صاحب قدرتی نشستی که بین تو و او فاصلهای نبود، بدان ممکن است، کسی به نزد آن صاحب قدرت بیاید و او در نزد آن صاحب قدرت مقربتر باشد و تو باعث شوی آن شخص از مکانی که شایسته آن است دور داشته شود و این برای تو نقصی خواهد بود.[۳۷۷]
در ادامه، واقعهی دیگری نقل می کند که در مفهوم با قبلی مشابه است اما خضوع کعبالاحبار را بیش از قبلی به نمایش می گذارد.
شنیدم از کعبالاحبار که میگفت وارد شدم بر عمربنخطاب در حالی که او نشسته بود بر تختش و زیر او حصیری بود و سمت راست و چپش هم بالشی بود، عمر گفت: بنشین ای ابا اسحاق و اشاره کرد به پشتی ها، کعب به آن پشتیها توجهی نکرد و در جایی بدون پشتی نشست و گفت: در نصایح حضرت سلیمان به حضرت داود است که بر پادشاهی وارد نمی شوید مگر آنکه او مالک تو می شود، و از او دست نمی کشید مگر آنکه تو را فراموش می کند. بین خود و بین او اندازه یک یا دو نفر جایی قرار بده تا شاید در این بین کسی بیاید که نسبت به تو برتری داشته باشد و اگر آن فرد جایی غیر از آنجا که شایستگی آن را دارد بنشیند، این برای او برتری محسوب خواهد شد و برای تو نقصی به حساب خواهد آمد.[۳۷۸]
این نیز نوعی کلاسِ اخلاقِ عملی برای عمربنخطاب محسوب خواهد شد. البته آموزش اخلاق نظری هم در این بین بسیار وجود دارد که نمونه زیر می تواند از آن جمله باشد.
کعبالاحبارمیگوید: فردی را مییابی که اعمال بسیار خوبی را انجام میدهد شبها را به تهجد بیدار است و روزها را روزهدار است اما هیچیک از این امور نزد پروردگارش به اندازه مردار الاغ ارزش ندارد، فرد پرسید: چگونه؟ گفت: به سبب کمی عقل و بیرغبتیاش در انجام امور خیر، در حالی که مردی را مییابی که شبها میخوابد و روزها را روزه نمیگیرد و کار خوبی از او صادر نمی شود ولی شاید در نزد خدا از مقربان باشد.[۳۷۹]
موارد فوق از جمله اموری است که به نظر کعبالاحبار با نقلِ آنها سعی در آموزش آیین و روش خاصی از دینداری را دارد، که اهمیت آن بر افرادِ حقیقت جو مخفی نیست.
۴-۲-۱۲- بزرگداشت شهرهای خاص توسط کعبالاحبار
همانطور که اشاره شد تازه مسلمانان اهلکتاب توجهی ویژه به برخی شهرها داشتند و اقوال زیادی در وصف این شهرها وجود دارد که در اینجا به گوشه ای از این اقوال اشاره می شود.
روایات بسیاری وجود دارد که به طرز عجیبی در وصف شام و ساکنان شام میباشد و این خود جای تأمل دارد.
هنگامی که عمر با مردم در مورد شهرها مشورت میکرد، کعب با بیاناتی که در قبل اشاره کردیم شام را مدح و عراق را مذمت می کند.[۳۸۰]
کعب از دو نفر در مورد شهرشان میپرسد و بعد از شنیدن جواب بدون معطلی شروع به بیان مطالبی می کند که اهل شام چگونهاند و در قیامت اهل حمص چه خواهند شد.
دو نفر کعب را ملاقات کردند، کعب از آنها پرسید که اهل کجا هستید؟ گفتند: اهل شام، گفت: شاید از آن سپاهی هستید که هفتاد هزار نفر از آنها بدون حساب و عذاب وارد بهشت میشوند، گفتند: آنها که وصف کردید چه کسانی هستند؟ کعب گفت: آنها اهل حمص هستند؛ گفتند: نه ما اهل حمص نیستیم. کعب گفت: شاید شما از آنهایی باشید که در بهشت آنها را به لباس سبزشان میشناسند. گفتند: آنها چه کسانی هستند؟ گفت: اهل دمشق، گفتند: نه ما اهل دمشق نیستیم، کعب گفت: شاید از آن سپاهی هستید که در زیر سایهی عرش الهی هستند. گفتند: آنها چه کسانی هستند؟ گفت: آنها اهل اردن هستند و الی آخر . .[۳۸۱]
همانطور که مشاهده می کنید، مدح شهرها از شام تا به شهرهای دیگر از زبان کعب گزارش داده می شود و شام در بالاترین رتبه قرار دارد.
همچنین عمربنخطاب به کعب نامه نوشت و گفت: برای من منزلگاهی اختیار کن، کعب برای او نامهای نوشت که ای امیرالمومنین! اشیاء جمع شدند، سخا گفت: من یمن را میخواهم حسن خلق گفت: من هم با تو هستم. جفا گفت: من حجاز را میخواهم و فقر گفت: من هم با تو هستم، شجاعت گفت: من شام را میخواهم و شمشیر گفت: من هم با تو هستم، علم گفت: من عراق را میخواهم و عقل گفت: من هم با تو هستم. زمانی که نامه به عمر رسید، عمر گفت: پس عراق، عراق.[۳۸۲]
برخلاف سخن قبلی این روایت، عراق را تمجید می کند.
در تحلیل این اقوال باید نکاتی ذکر شود، از آنجایی که کعبالاحبار دوران حکومت اموی را درک نکرد ولی با برخی امویان- یعنی معاویه- در حکومتِ خلفاء، هم عصر بود. به نظر همین امر، معاویه را برآن داشت تا با بهره گرفتن از شرایطی که برای او فراهم شده و با بخشیدن یک منصب رسمی به او، شرایط رسیدن به حکومت را برای خود فراهم کند. معاویه موفق شده بود که حاکم شام شود؛ اگر نگوییم کعب، نظریه پرداز خلافت او بوده، حداقل پیشگوی سرنوشت خلافتش بوده است. او در دوره خلفا به چنان شأن اجتماعیای دست یافت که بعدها از رهگذر آن توانست از طریق همین پیشگویی آینده حکومت امویان را رقم بزند. به گزارش ذیل توجه کنید.[۳۸۳]
نقل است که کعبالاحبار به محض شنیدن آواز فردی که علی را خلیفهی بعد از عثمان میدانست، گفت: اشتباه گفتی، بلکه امیر پس از او کسی است که دارای استر چشم آبی است (یعنی معاویه)؛ وقتی این خبر به معاویه رسید، نزد کعب آمد و گفت: ای ابا اسحاق تو با وجود آن که علی و زبیر و دیگر اصحاب محمد حضور دارند، چنین میگویی؟ کعب گفت: حکومت به تو خواهد رسید.[۳۸۴]
این که چرا معاویه از این خبر شگفت زده می شود جای تأمل دارد، شاید شگفتزدگی معاویه از این پیشگویی کعب برگرفته از سنجش افکار عمومی بود، او احتمال کسب این موقعیت را برای خود محال میدانسته و گمان نمیکرده که مردم او را بر اصحاب مقرب پیامبرترجیح دهند، از طرفی کسب چنین منسبی را در سر میپرورانده است. لذا سعی می کند در میدان رقابت کوتاه نیامده و در مقابل صحابهی ارجح چون علی به مبارزه تبلیغاتی بپردازد؛ کعبالاحبار نیز با پیشگوییهایش راه را برای دستیابی معاویه به خلافت هموار میسازد، هر چند این پیشگویی کعب مانند تعاریفی که از ابوهریره میکرد پایه و اساس نداشت اما معاویه آن را تأیید میکرد؛ زیرا حدیثی از پیامبر درباره خلافت خود میدانست.
از عبدالمکبنعمیر نقل شده است که به معاویه گفت: ای معاویه وقتی به پادشاهی رسیدی به نیکی رفتار کن، من در آرزوی خلافت هستم.[۳۸۵]
اما گزارشها در وصف و تمجید شهرها را با شاهد زیر ادامه میدهیم:
دو نفر به قصد نماز وارد بیت المقدس شدند، کعبالاحبار در دمشق نزد آن دو آمد و پرسید قصد رفتن به کجا را دارید؟ گفتند به ایلیا می رویم، کعب گفت: نگویید ایلیا بگویید “بیت المقدس” که بیتالمقدس سرزمین برگزیده خداوند است، بهترین آنهاست، گنج آنها و زمینی متبرک و مقدس است؛ برگزیده خداوند از بندگان، در بیت المقدس است و خدا زمین را از اینجا گسترش داد و جمع کرد؛ خداوند در وقت هر نماز به آنجا آمده و دری میزند و رحمتش را به بیت المقدس میفرستد و بعد به سایر سرزمینها، کسی که از منزلش خارج شود، فقط به قصد نماز در بیت المقدس، از گناهانش خارج می شود مانند کسی که از مادر متولد شده است.[۳۸۶]
این همه توجه روی بیتالمقدس و یا مفاهیم یهودی به صورت زیرکانه و سعی در تمجید مکانهایی که با مذهب یهود در ارتباط است جای تأمل دارد محقق معاصر شیعی به مواردی اشاره می کند که توجه به آن تا حدودی پاسخ به سوال را روشن می کند. او میگوید:
«کعب کوشید، احادیثی را که میتوانست بیزاری مسلمانان از یهودیان و اقداماتشان را فرو نشاند و از نظر روانشناسی موجب «عادی سازی» میشد، تقویت کند، زیرا مسلمانان از تصمیماتی که از سوی مجامع یهودی در بیتالمقدس – که به دشمنی با دین جدید مشهود بودند- گرفته میشد، بیزار بودند. این بی اعتمادی مسلمانان میتوانست اقدامات و تلاش های تشکیلات یهودی مستقر در بیتالمقدس را با شکست روبرو کند. رهایی از این معضلِ پیچیده، بدون قانع کردن عقلانیت اسلامی ممکن نبود. مسلمانان از آرمانهای یهود بیزار بودند، زیرا آنان به شکلهای گوناگون بیتالمقدس را تقدیس میکردند و جایگاه دینی آن را والاتر از مسجدالحرام که قبلهی دلهای مسلمانان بود میدانستند».[۳۸۷]
کعبالاحبار و یارانش در این مسیر از جعل روایات صرفنظر نکردند و تمام سعی خود را برای از بین بردن این بیزاری در دل مسلمانان به کار گرفتند. به تعدادی از آن در زیر اشاره می شود.
«روایت اول: کعب گفته است: یک روز در بیت المقدس به اندازه هزار روز، یک ماه در آن به اندازه هزار ماه و یک سال در آن به اندازه هزار سال است و هر که در آن از دنیا برود گویا در آسمان از دنیا رفته و هر که در اطراف آن از دنیا رود نیز گویا در خود آن از دنیا رفته است.
تقدیس مورد نظر در این روایت، سرزمین شام را که به گفته کعب، در اطرف بیت المقدس قرار دارد و بعدها قرار بود مرکز حکومت اموی باشد، نیز در بر میگیرد. این راویت، محدوده قلمرو اموی را که از دمشق تا فلسطین امتداد دارد، مشخص می کند.
روایت دوم: کعب گفت: خداوند عزوجل به بیت المقدس فرمود: در میان سرزمینهای من، تو بهشت و حرم برگزیدهی من هستی هر کس، در تو ساکن شود در رحمت من قرار دارد و هر کس از تو بیرون رود مورد خشم من قرار میگیرد.
او در تقدیس و تعظیم بیتالمقدس تا بدانجا پیش رفت که آن را برتر از بیتالحرام خواند.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 12:16:00 ق.ظ ]
|