“واثنان ذواعدل منکم” دو مرد عادل مسلمان بر وصیت گواهی دهند.(مائده/۵)

معنای دیگر عدل، استقامت و استواری است.‌بنابرین‏ گفته اند: عادل یعنی درست،مستقیم،راست و میزان. (حسینی دشتی، ۱۳۷۹،ص ۱۶۵/۷)

عدالت مطلق که به ذات نسبت داده می شود،عبارت است از: استقامت عملی،چنان که معنای لغوی، صرفنظر از روایات،چنین اقتضائی دارد.حاصل این که عدالت در شرع، برای معنای جدیدی وضع نشده است و در قرآن کریم و اخبار،تنها در معنای لغوی به کار رفته است.که استقامت و عدم انحراف و کجی است.نهایت این که موارد آن مختلف است.(غروی تبریزی،۱۴۱۷ه.ق، ۵۴/۱)

۲-۸-۲- مفهوم اصطلاحی عدالت

روشن ترین تعریف عدالت،به مفهوم «اعطا کل فردی حق حقه است»(کاپلستون[۱]،۱۳۷۵،ص ۴۵۳/۱)

واژه عدل در قرآن

قرآن کریم موضوع عدالت را به طور مستقیم با دو واژه عدل و قسط مورد توجه قرارداده است.واژه عدل چهارده باردر دروازه آیه از هفت سوره به کار رفته است و دارای معانی مختلفی است.از قبیل فدیه،عوض،به معنای یک ویژگی انسانی که بعضی افرادآن را دارا هستند.به معنی معیار واساس وبنیان.همچنین عدل به عنوان پایدارنده نظام هستی،واین که جهان هستی ‌بر اساس عدالت استوار است.(آبادیان، ۹۰-۱۳۸۹،ص ۷و۶)

۲-۸-۳- نقش عدالت در حقوق

عدالت اساس و زیربنای حقوق و هم از اهداف قانون‌گذار است.درحقوق اسلامی عدالت در دو معنا به کار رفته است،و هر یک از این معانی متعلق احکامی قرارگرفته است.

نخست عدالت به معنای صفتی برای نفس انسانی است که در اثر ممارست در تقوا به وجود می‌آید.شرط کردن عدالت در پاره ای از موضوعات حقوقی،چون قضا،شهادت،مرجعیت تقلید و مانند آن ها از ویژگی های اسلام است.(گرجی،۱۳۸۰،ص ۴۱)

معنای دیگر عدالت،دادگری و انصاف ورزیدن است،به عبارت دیگر اجرای عدالت،نه صفت عدالت،این همان مفهومی است که در قرآن کریم به آن امر شده است.خداوند می فرماید: به عدالت عمل کنید که به پرهیزگاری نزدیک تر است.(مائده/۸)

‌بنابرین‏ علاوه برآن که صفت عدالت در افرادی چون شاهد و قاضی باید وجود داشته باشد تا به گفته او ترتیب اثر داده شود،اجرای عدالت نیز همواره در باب قضا و حکم مورد تأیید قرار گرفته است.

می توان در چگونگی تنظیم ارتباطات انسانی و التزام به حقوق اجتماعی هم به اوامر و نواهی خداوند ملتزم گردید و هم به حقوق بشر.اوامر و نواهی خداوند در باب اصل عدالت،حقیقتی جز تأیید دینی اصول اخلاقی موجوددرمیان انسان هاندارد.(مجتهد شبستری،۱۳۸۳،ص ۱۹۱)

۲-۸-۴- عدالت مهمترین مقصود قانون‌گذار

درجمع بندی اولویت نظم یا عدالت یا امنیت می توان گفت این اهداف را به گونه ای همگن و نامغایر بایکدیگر دید و گفت که: یک نظام شایسته حقوقی می‌تواند به تلفیق و ترکیبی از این سه دست یابد. یعنی در عین حفظ نظم و آرامش،عدالت را مدنظر داشته باشد و عادلانه باشد وملت را به سوی کمال و مدنیت به پیش برد.(کاتوزیان، ۱۳۸۵،ص ۵۰۸و۵۰۷/۱)

اما باید گفت که: عدالت اجتماعی دارای ارزش نخستین و بنیادی است،‌به این مفهوم که ممکن است کسی در باب این آزادی یا برابری و یا شادی امری مطلوب است مناقشه تردید کند و از قید وبند و محدودیت آزادی دفاع کند یا نابرابری ها را قابل قبول و دفاع بداند،ولی کمتر کسی پیدا می شود که از بی عدالتی یا محدودیت عدالت دفاع کند.حتی کسانی که از محدودیت ‌در آزادی یا برابری و یا سایر ارزش ها دفاع می‌کند باز هم این موضوع دفاعی خود را بربرداشتی از عدالت استوار می‌کند. از این رو عدالت اصل اول و مبنایی برای دفاع از اصول دیگر است و دفاع از خود آن در همان مفهوم عدالت نهفته است. ‌بنابرین‏ مفاهیمی از قبیل آزادی،برابری،قانون،اخلاق،خوبی و غیره نسبت به مفهوم عدالت اموری ثانوی،و مشتق از آن است.(بشریه،۱۳۸۶،ص ۹۸)

کشش طبیعی انسان به سوی عدالت و شوق دست یافتن به آن داستانی است همیشگی،تمایل به اعتلا از این عشق سرچشمه می‌گیرد که قطره به دریا باز می‌گردد.انسان می خواهداز جبر اجتماعی بگریزد و اگر به عدالت خدائی دسترسی ندارد،چهره ناقص و خاکی آن را از دست ندهد.

‌بنابرین‏ کمال در این است که هرچه بیشتر خود را با عدالت منطبق سازد ‌و وظیفه حقوق دان این است که آن چه را که در اختیار او قرار دارد خمیر مایه مناسبی برای تامین و اجرای عدالت بسازد. لذا این آرمان اخلاقی و انسانی رانمی توان از حقوق ستاند و آن را تا حد خادم قدرت فروکشید.(کاتوزیان، ۱۳۸۵،ص ۵۱۲و ۵۱۰)

انسان طالب عدالت است،یا دست کم این طور وانمود می‌کند که چنین شوقی را در دل دارد. قواعد حقوقی نیز تمایل به اقامه عدل دارد و بر همین مبنا همه را در پیشگاه قانون برابر می‌داند.با وجود این،در جستجوی این گمگشته نزاع ها بر می خیزد و ستیزها رخ می‌دهد،چندان که ظلم ها می‌کنند تا اثبات نمایند که منشی عادلانه دارند.

تاریخ زندگی بشر را تلاش در راه تمییز و اجرای عدالت تشکیل می‌دهد.ولی،نه تنها به دلیل مجرد بودن این مفهوم،به خاطر نسبی بودن آن نیز این تلاش پایان نمی پذیرد و همچنان ادامه نمی یابد.عدالت در هر زمان و مکان،با توجه به مجموع شرایط اجتماعی،اقتصادی و سیاسی خاص آن،بایستی معین شود و نبایدآن ‌را ثابت پنداشت.به بیان دیگرعدالت مفهومی اخلاقی است وهمراه با اخلاق دگرگون می شود.

مشهور است که دولتی پایدار می ماند که اقامه عدل کند و در رفتار خود با مردم جانب انصاف بدارد. قاعده ای را که مردم با عدالت و انصاف منطبق ندانند هیچ گاه به رغبت اجرا نمی کنند. و برای فرار از این بی عدالتی به انواع وسایل دست می‌زنند. پس دولت برای حفظ نظام عمومی و ایجاد آرامش اجتماعی،ناگزیر است که تا حد امکان قواعد حقوقی را با عدالت که نزد مردم محترم است سازگار کند. ولی باید افزود که هرگاه نظم و امنیت درروابط اجتماعی ایجاب کند،هیچ حکومتی در وضع قواعد خلاف عدالت،تردید نخواهد کرد.(کاتوزیان، ۱۳۸۱،ص ۶۷-۶۵)

در وضعیت های زورمدارانه است که افراد،انواع امنیت را از دست می‌دهند و در نتیجه محیط زندگی فردی و جمعی مستعد خشونت می شود. این کارکرد ساخته های نظام جزائی زورمدار،برخلاف حقوق مدار،است که جامعه را از حالت عدالت خارج می‌سازد،زیرا حقوق از سنخ هستی و بودن است و نظامی که بر هستی و بل هستی مطلق(کلام الله) استوار شده باشد،منسجم ترین و سازگارترین نظام هستی جهان می بایست باشد. احکام و نهادهای چنین نظامی چون از حقیقت،نشأت می گیرند،نه تنها با یکدیگر به تضاد و تعارض نمی افتند،بلکه برابر،برادر،مکمل و خویشاوند و پشتیبان یکدیگرند.درچنین نظامی عدم رعایت هریک از حقوق یا مقدم داشتن یکی بر دیگری،باعث می شود حقوق دیگر نیز ضایع شوند.وظیفه حقوق دان در چنین جامعه ای کشف حقیقت های حقوقی از طریق قرائت های همزمان متون وحیانی و متن جامعه و جهان هستی است.متدولوژی او تجربه هرمنوتیکی است،که او دائماً صاحب تجربه دینی می‌کند و به او چنان شور و باور و اعتقاد و توکلی می‌دهد تا در برابر هرچه ساخته زور و استبداد و بیداد است، ایستادگی کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...