انسان‌شناختی

تقدم کمال فرد بر جامعه

تکلیف مداری
محوریت فطرت و تعادل در ارضای تمایلات

وجود احساس تکلیف در برقراری رابطه با دیگران
برقراری روابطی که منجر به ارضای امیال به صورت متعادل می باشد.

ارزش‌شناختی

تفوق روح انسان نسبت به جسم

آزادی درونی
تساهل و مدارای نسبی
۳-محوریت بایدها و نبایدهای فطری بر اساس آموزه‌های دین

رعایت حد و حدود آزادی در روابط انسانی بر اساس شاخصهای دینی با هدف رسیده به آزادی درونی
داشتن مدارای نسبی در برقراری روابطی که در چهارچوب دین انتخاب شده است و عدم مدارا و تساهل افراد و نهادهای دینی و اجتماعی در مقابل روابط انسانی که خارج از چهارچوب دین قرار دارد و نشان دادن مدارای نسبی
تعیین بایدها و نبایدهای مربوط به نوع برقراری روابط از جانب فرد و شکل گیری پلورالیسم اخلاقی.

دین‌شناختی

تفوق دین بر عقل

دین روش کامل زندگی

برقراری روابط انسانی در چارچوب‌های تعیین‌شده توسط دین

۴-۴- بررسی سؤال سوم تحقیق: وجوه تقابل سبک زندگی لیبرالیستی با اسلام در دو شاخص اوقات فراغت و سبک زندگی چیست؟
برای پاسخ به این سؤال همان طور که قبلا اشاره شد از روش تحلیل تطبیقی استفاده شده است. به باور ریوکس (ضرغامی، سجادیه و قائدی،۱۳۹۱، ص ۴۵) تحلیل تطبیقی، مقایسۀ تحلیلی میان افراد، گفت و گوها، گزاره‌ها، مجموعه‌ها، موضوع‌ها، گروه‌هایا دوره‌های زمانی است که شباهت‌ها و تفاوت‌هایآن‌ها را آشکار می‌کند. در دانشنامۀ پژوهش کیفی گیون (همان)، بخش اصلی تحلیل تطبیقی، «تحلیل تطبیقی پیوسته» خوانده شده و آمده است: «در فرایند تحلیل تطبیقی پیوسته، بخشی از داده ها همچون یک مفهوم یا یک گزاره، با دیگر مفهومها یا گزاره ها، مقایسه می شود تا شباهتها و تفاوتهای آنها آشکار شود. با جداسازی و مقایسۀ پیوستۀ مفهومها و گزاره ها، امکان گسترش الگوی مفهومی مهیا می شود که نشان دهندۀ رابطه های گوناگون میان مفهومها یا گزاره ها است».

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بنابراین در پژوهش حاضر، به مقایسۀ مبانی جهان شناختی، انسان‌شناختی، ارزش شناختی و دین‌شناختی و اصول عملی برآمده از آن‌ها در لیبرالیسم و اسلام و همچنین ویژگی‌های تبیین شده در دو شاخص اوقات فراغت و روابط انسانیکه بر اساس این مبانی و اصول عملی به دست آمد، پرداخته شده است. باید به این نکتۀ مهم اشاره کرد که در پژوهش پیش‌رو هدف از مقایسه مشخص نمودن تفاوت‌ها است نه شباهت‌ها. گزاره‌های متناظر در سه بخش مبانی، اصول عملی و ویژگی‌ها برای پاسخ به سؤال سهقبلاً در پاسخ‌گویی به سؤال یک و دو به دست آمده‌اند.
۴-۴-۱- تقابل درمبنای جهان شناختی
وجود زندگی جاوید پس از مرگ و حیات اخروی در مقابل محوریت دنیای مادی به عنوان تنها فرصت زندگی بر اساس این دو مبنای متقابل می‌توان وجوه تقابل دو مکتب در حوزۀ جهان‌شناسی را در محورهای زیر برشمرد:

  • جهان‌بینی اسلام الهی و توحیدی است اما جهان‌بینی لیبرالیسم مادی و غیرتوحیدی است.
  • در جهان‌بینی اسلامی بر اساس اصل معاد، جهان دیگری وجود دارد که برخلاف این دنیا که فانی است، جاویدان است. انسان‌ها نتیجۀ اعمال خود را در آن می‌بینند اما در جهان‌بینی لیبرالیسم جهانی به غیر از این دنیای کاملاً مادی وجود ندارد، بنابراین پاداش و کیفری وجود نخواهد داشت و زندگی یعنی حد فاصل تولد تا مرگ.
  • در جهان‌بینی اسلامی، شناخت هستی علاوه بر این که از طریق عقل و تجربه است، از طریق وحی نیز هست و یکی از طرق اصلی به شمار می رود؛ اما در مکتب لیبرالیسم صرفاً از طریق عقل و تجربه است و به طریقی چون وحی اعتقادی وجود ندارد.

۴-۴-۲- تقابل در مبنای انسان‌شناختی
تقدم کمال فرد بر جامعه در مقابل تقدم فرد بر جامعه
در اسلام فرد و جامعه هر دو اصالت دارند اما نه فرد بر جامعه تقدم دارد و نه جامعه بر فرد، بلکه این کمال فرد است که بر جامعه تقدم دارد. به عبارت دیگر سلامت فرد و سلامت جامعه هر دو مهم است چرا که هر دو در نهایت به کمال فرد منجر می‌شوند. در واقع در اسلام همواره کمال فرد مقدم بر جامعه بوده است. این نوع تقدم به معنی محوریت فرد و منافع و امیال او نیست بلکه محوریت کمال و رشد معنویت در اوست. لذا در اسلام گاهی فرد بر جامعه مقدم است و گاهی نیز جامعه بر فرد، اما در هر دو صورت ترتیبی اتخاذ شده است که نهایتاً فرد به کمال مطلوبی که در اسلام مدنظر است برسد. اما در مکتب لیبرالیسم نه تنها اصالت با فرد است بلکه فرد، امیال و خواسته‌هایش در همۀ عرصه‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی بر جامعه تقدم دارد. در واقع جامعه چیزی جز تک‌تک افراد نیست و برآیندی متفاوت از افراد ندارد. بدین ترتیب تقدم فرد در اسلام و لیبرالیسم شکاف و تقابل اساسی با یکدیگر دارند. چراکه در لیبرالیسم تقدم فرد بر جامعه منجر به رذیلتی چون خودخواهی می‌شود اما در اسلام تقدم کمال فرد باعث فضیلتی چون رشد روحی فرد و در نهایت رسیدن به قرب الهی خواهد شد.
۴-۴-۲-۱- تقابل در اصول عملی برآمده از مبنای انسان‌شناختی
الف- تکلیف مداری در مقابل محوریت منافع فردی
بر اساس نگرش انسان مدارانۀ مکتب لیبرالیسم، مسئلۀ تکلیف جایگاهی نخواهد داشت. لیبرالیسم در ترسیم ارتباط انسان با اجزای دیگر عالم، قائل به ارتباطی خطی است که در آن همواره نوک پیکان به سمت انسان است. انسانی که گویا در ارتباط با هستی، به صورت صرف دارای حق است و سایر اجزاء حقی ندارند بلکه در برابر او دارای تکلیف هستند و اگر هم انسانِ این مکتب خدماتی متقابل در برابر هم نوع خود انجام می‌دهد تنها به این دلیل است که به طریقی از این رابطه به حقوق خود برسد و در این صورت است که انسان تعریف‌شده در لیبرالیسم، انسانی بریده و مجزا و نامرتبط با انسان و عالم هستی است. از طرفی نیز لیبرال‌ها به تکلیف قائل نیستند بلکه به حقوق قائل‌اند. منظور آن‌ها از حقوق، حقوق طبیعی است و نه حقوق الهی. انسان خود تکالیف خود را می‌تواند تشخیص دهد و لازم نیست دین به عنوان عاملی از بیرون، برای او تعیین تکلیف کند. در واقع آن‌ها عقل انسان را جانشین وحی می‌دانند. (نصری، ۱۳۷۷) اما در اسلام، در قرآن و سیره پیامبر و معصومین (به خصوص رسالۀ حقوق امام سجاد »علیه السلام» سراسر صحبت از حقوق و تکالیف متقابل انسان در ارتباط با خداوند، سایر انسان‌ها، طبیعت و حتی خویشتن خویش است که بیانگر اوج رویکرد غایتمندانه و متعالی به انسان و حقوق اوست. در واقع در اسلام هر حقی با تکلیفی ملازم است و هر تکلیفی با حقی.
ب- محوریت فطرت و تعادل در ارضای تمایلات در مقابل محوریت امیال و ارضای حداکثری آن‌ها
در اسلام اساس گزینش‌ها و انتخاب‌ها و در واقع اعمال فرد بایدها و نبایدهای فطری هستند که با دین مطابقت دارند. به دیگر سخن فرد مسلمان با عمل بر اساس بایدها و نبایدهای فطری که به تعادلی استوار در ارضای امیال منتهی می‌شود خود را مقید به چارچوب‌های دینی می‌داند. امّا در مقابل، در مکتب لیبرالیسم، اساس گزینش‌ها و و انتخاب‌های فرد در زندگی بایدها و نبایدهایی است که نه تنها ریشه در فطرت انسان ندارد بلکه ریشه در احساسات و امیال انسانی دارد. بنابراین نمی‌توان به تعریفی کلی از خوب و بد دست یافت. هرآنچه که امیال انسان را به خوبی و به صورت حداکثری ارضاء کند خوشایند و خوب است پس جزء بایدهاست و هرآنچه نتواند این کار کند و فرد از آن به احساس ناخوشایندی دست یابد بد است پس جزء نبایدهاست.
با توجه به مطالبی که دراین قسمت گفته شد می‌توان تقابل انسان‌شناسی در اسلام و لیبرالیسم را در محورهای زیر برشمرد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...