محققان دریافته‌اند که برخی عوامل بازار می‌توانند این فعالیت‌های فرصت‌طلبانه را که منجر به تخصیص نامناسب منابع می‌شود، محدود سازند. این عوامل شامل رقابت بازار تولید (الچین[۵۱]، ۱۹۵۰)، بازار به عنوان مکانیزم کنترل شرکت (مان[۵۲]، ۱۹۶۵) و فشار بازار کار (فاما[۵۳]، ۱۹۸۰) می‌باشند؛ با وجود این فشارهای بازار، تقاضا برای اعمال حاکمیت شرکتی موثرتر به منظور کنترل رفتارهای مدیریت وجود دارد (کاهن و همکاران، ۲۰۰۴؛ هرمالین و ویسباچ[۵۴]، ۲۰۰۳). تعریف مورد توافقی برای حاکمیت شرکتی وجود ندارد و طیفی از تعاریف در این زمینه ارائه شده است. ویژگی مشترک تمامی این تعاریف ‌پاسخ‌گویی‌ می‌باشد. بر اساس یکی از این تعاریف، حاکمیت شرکتی فرایند نظارت و کنترل برای تضمین اعمال مدیریت شرکت مطابق با منابع سهام‌داران است (حساس یگانه، ۱۳۸۴). این تعریف بر اساس تئوری نمایندگی ارائه شده و حاکمیت شرکتی را تضمین‌کننده منابع سهام‌داران می‌داند.

به طور کلی بخش‌های مختلفی با شرکت‌های تجاری در ارتباط هستند. این ارتباطات باعث ایجاد انواع مختلف روابط اساسی نمایندگی مانند رابطه بین مالکیت و مدیریت، رابطه بین سهام‌داران کنترل کننده و سهام‌داران اقلیت، رابطه بین اعتباردهندگان و مدیریت، و رابطه بین قانون‌گذاران و شرکت‌های تجاری می‌شود. هدف اولیه حاکمیت شرکتی نظارت بر رفتارهای بخش‌های مختلف به منظور کاهش هزینه های نمایندگی برای این بخش‌ها است (مانیم[۵۵] و همکاران، ۲۰۰۶).

مطالعات تجربی نشان داده‌اند که حاکمیت شرکتی رابطه‌ای مثبت با کارایی و اثربخشی عملکرد شرکت دارد (اندرسون و همکاران، ۲۰۰۴؛ لاپورتا و همکاران، ۲۰۰۲). همچنین سرمایه‌گذاران تمایل دارند بهای بالاتری را برای سهام شرکت‌هایی با حاکمیت شرکتی مناسب پرداخت کنند (استین، ۲۰۰۵).

اگنس و همکاران[۵۶](۲۰۱۰) به بررسی رابطه حاکمیت شرکتی و دستکاری سود از طریق معامله با اشخاص وابسته پرداختند. آن ها دریافتند که کیفیت حاکمیت شرکتی بر عدم استفاده از معاملات با اشخاص وابسته به منظور دستکاری سود مؤثر است.

از دیدگاه گزارشگری مالی، نتیجه مطلوب حاکمیت شرکتی فراهم آوردن اطلاعات حسابداری با کیفیت بالا برای گروه‌های استفاده کننده از صورت‌های مالی می‌باشد. زیرا اولا، حاکمیت شرکتی مدیریت سود را محدود می‌سازد و ثانیاً موجب افزایش حجم افشای اطلاعات شرکت می‌شود که این مسئله خود منجر به کاهش عدم تقارن اطلاعات بین مدیران و سهام‌داران و نهایتاً محدود ساختن فرصت‌های مدیریت سود می‌شود. این موارد می‌تواند بر ارتباط ارزشی اطلاعات حسابداری به عنوان شاخص کیفیت این اطلاعات اثرگذار باشد (حبیب و عزیم[۵۷]، ۲۰۰۸).

تحقیقات تجربی انجام شده، این دو استدلال را تأیید کرده‌اند. دیویدسون و همکاران[۵۸](۲۰۰۵) نشان دادند که حاکمیت شرکتی دارای رابطه منفی با مدیریت سود دارد. گول و لونگ[۵۹](۲۰۰۶) اثر حاکمیت شرکتی را بر حجم افشای بالاتری را نسبت به شرکت‌هایی با حاکمیت شرکتی ضعیف دارند. بیکز و براو[۶۰](۲۰۰۶) نیز نشان دادند که حاکمیت شرکتی بهتر موجب افزایش محتوای اطلاعاتی افشاها می‌شود. حبیب و عزیم(۲۰۰۸) رابطه حاکمیت شرکتی و ارتباط ارزشی اطلاعات حسابداری را آزمون نمودند. آن ها دریافتند که اطلاعات حسابداری شرکت‌هایی با حاکمیت شرکتی قوی‌تر از ارزش مربوط‌تری برخوردار است.

۲-۱۵- ارتباط ارزشی ارقام حسابداری و عدم تقارن اطلاعاتی

حسابداری و گزارشگری مالی مبتنی بر تصمیم‌گیری است؛ یعنی هدف آن ارائه اطلاعات مفید جهت تصمیم‌گیری استفاده‌ کنندگان است و این ارائه اطلاعات یک‌سویه و از جانب مدیریت به مالکان می‌باشد. صورت‌های مالی هسته اصلی گزارشگری مالی است. نیاز به نظارت و ارزشیابی نقش مباشرتی مدیریت در قبال منابع شرکت‌، از طریق صورت‌های مالی فراهم می‌شود، زیرا ارزیابی مدیریت و تصمیم‌گیری‌های مدیریتی متقابلا به هم وابسته‌اند.

تصمیمات ‌مدیریتی توسط تاثیرشان بر ثروت سهام‌داران یا به عبارتی بر بازده کل سهام‌داران مورد قضاوت و ارزیابی قرار می‌گیرند. از میان متغیرهای عملکرد که بتواند به طور شفاف با اهداف شرکت که همانا حداکثر کردن ثروت سهام‌داران است، مرتبط باشد و هم بتواند نتیجه تصمیمات مدیریت را خوب ارزیابی کند، سود حسابداری جایگاه مهمی دارد. اغلب قراردادهای استخدامی مبنای پاداش و ترفیع مدیران را سود خالص قرار می‌دهد. سود خالص گزارش شده در متن قرارداد نسبت به گزارشگری به سرمایه‌گذاران نقش متفاوتی دارد. نقش آن این است که ‌در مورد عملکرد مدیران آگاهی‌دهنده و همچنین محرک عملکرد مدیران باشد.

در حالی که تئوری ممکن است دلایل خوبی وجود داشته باشد که ارقام حسابداری در توضیح عملکرد بازار سهام مرتبط‌اند اما در عمل، موانع متعددی از جمله عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیریت و سهام‌داران و انگیزه های متعددی از جمله عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیریت و سهام‌داران و انگیزه های متعددی که برای مدیریت سود وجود دارد مانع از نتایج مشابه برای آزمون‌های تجربی می‌شود.

سود خالص حسابداری از جمله معیارهای عملکردی است که به طور شفاف با اهداف شرکت مرتبط است و می‌تواند نتیجه تصمیمات مدیریت را به خوبی ارزیابی کند. در حالی که در تئوری حسابداری دلایل زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه سود خالص حسابداری می‌تواند مبنای خوبی برای توضیح بازده سهام‌داران باشد، اما در عمل موانع متعددی از جمله عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیریت و سهام‌داران مانع از نتایج مشابه در آزمون‌های تجربی می‌شود. علیمردانی(۱۳۹۰) با بررسی تاثیر عدم تقارن اطلاعاتی بر ارتباط ارزشی ارقام حسابداری و بازده سهام‌داران، نشان داد که رابطه‌ مثبت و معنی‌دار بین سود خالص و بازده سهام‌داران وجود دارد. همچنین نتایج وی نشان می‌دهد افزایش عدم تقارن اطلاعاتی می‌تواند موجب تضعیف رابطه سود خالص و بازده سهام‌داران گردد. این در حالی است که کاهش عدم تقارن اطلاعاتی تاثیری بر تقویب رابطه سود خالص حسابداری و بازده سهام‌داران ندارد.

۲-۱۶- ویژگی‌های کمیته حسابرسی و ارتباط ارزشی اطلاعات حسابداری

کالبرس و فوگارتی[۶۱](۱۹۹۳) نشان دادند که تخصص در حسابداری و امور مالی اعضای کمیته حسابرسی، اثربخشی کمیته حسابرسی را افزایش می‌دهد. همچنین آن ها ثابت کردند که تخصص کمیته حسابرسی، باعث افزایش کیفیت گزارشگری مالی می‌شود. به طور مشابه، تریدوی[۶۲](۱۹۸۷) بیان داشت که تخصص کمیته حسابرسی، عامل اصلی برای اثربخشی کمیته حسابرسی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...