مطالب در رابطه با : تقیّه و جایگاه … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
بعد از پذیرش ولایت عهدی امام رضا ☻ عدّهای بر حضرت خرده گرفتند که ایشان چگونه با شأن و منزلت معنویای که در جامعه دارند، ولایت عهدی طاغوت زمانه را پذیرفتهاند. حضرت در پاسخ به ایشان به آیات قرآن استناد کرده و قضیه حضرت یوسف ☻ را که ولایت عزیز مصر را بر عهده گرفت شاهد آوردند:
«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى قَالَ رَوَى أَصْحَابُنَا عَنِ الرِّضَا ☻ أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَکَ اللَّهُ کَیْفَ صِرْتَ إِلَى مَا صِرْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْمَأْمُونِ فَکَأَنَّهُ أَنْکَرَ ذَلِکَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ☻ یَا هَذَا أَیُّمَا أَفْضَلُ النَّبِیُّ أَوِ الْوَصِیُّ فَقَالَ لَا بَلِ النَّبِیُّ فَقَالَ أَیُّمَا أَفْضَلُ مسلّم أَوْ مُشْرِکٌ فَقَالَ لَا بَلْ مسلّم قَالَ فَإِنَّ الْعَزِیزَ عَزِیزَ مِصْرَ کَانَ مُشْرِکاً وَ کَانَ یُوسُفُ ☻ نَبِیّاً وَ إِنَّ الْمَأْمُونَ مسلّم وَ أَنَا وَصِیٌّ وَ یُوسُفُ سَأَلَ الْعَزِیزَ أَنْ یُوَلِّیَهُ حِینَ قَالَ (اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ)[۳۵۳] وَ أَنَا أُجْبِرْتُ عَلَى ذَلِکَ الْحَدِیثَ…»[۳۵۴]
اصحاب ما از امام رضا ☻ روایت کردهاند که مردی به ایشان گفت خدا تو را شایسته گرداند، چه شد که ولایت عهدی مأمون را پذیرفتی؟ – گویا این شخص ولایت عهدی را مناسب آن حضرت نمیدانست- امام فرمود: ای مرد: کدام یک از این دو برتر است: پیامبر یا وصی پیامبر؟ گفت: البته پیامبر. امام فرمود: مسلمان برتر است یا مشرک؟ گفت: البته مسلمان، امام فرمود: همانا پادشاه مصر مشرک بود و یوسف پیامبر و مأمون مسلمان امام فرمود: همانا پادشاه مصر مشرک بود. و یوسف درخواست ولایت نمود و گفت: مرا بر خزانههای سرزمین مصر بگمار که من نگهدارنده و آگاهم. علاوه بر این، من مجبور به قبول ولایت عهدی شدم [ از باب تقیّه ]
ورّیا بن صلت نیز میگوید: بر امام رضا ☻ وارد شدم و اظهار داشتم که مردم نسبت به مسؤلیّتپذیری شما در دستگاه مأمون ظنین هستند و میگویند این با زهد امام جور در نمیآید، امام فرمود: « قَدْ عَلِمَ اللَّهُ کَرَاهَتِی لِذَلِکَ فَلَمَّا خُیِّرْتُ بَیْنَ قَبُولِ ذَلِکَ وَ بَیْنَ الْقَتْلِ اخْتَرْتُ الْقَبُولَ عَلَى الْقَتْل… وَ دَفَعَتْنِی الضَّرُورَهُ إِلَى قَبُولِ ذَلِکَ عَلَى إِکْرَاهٍ وَ إِجْبَارٍ بَعْدَ الْإِشْرَافِ عَلَى الْهَلَاکِ عَلَى أَنِّی مَا دَخَلْتُ فِی هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا دُخُولَ خَارِجٍ مِنْه»[۳۵۵]
خدا میداند چقدر کراهت دارم از این کار، اما من چون میان پذیرش (مسؤلیّت ) و کشته شدن مخیّر مانده بودم مسؤلیّت مشروط را بر قتل حتمی ترجیح دادم. بنابراین من اگر ولایت عهدی آنچنانی مأمون را پذیرفتم به داعی اجبار و ناچاری بوده است. [از باب تقیّه] و در واقع این مسؤلیّت هم طوری است که گویا در دستگاه او نیستم.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
توجه به این نکته لازم است که امام رضا ☻ در آن شرایط بحرانی اگر به دلیل امتناع از قبول مسؤلیّت در دستگاه حکومت شهید میشد، جریان امامت به کلی منقطع میگردید، لذا هرگز نمیتوانست تن به قتل بدهد و ناگزیر از پذیرش یک طرفه بوده است.
و امام ☻ با شرایطی که مطرح نمودند، مأمون را در هدف شومش ناکام گذاشتند زیرا پذیرفتن مسؤلیّت امام ☻ هیچ اثر اجتماعی، سیاسی به همراه نداشت و ولایت عهدی امام ☻ نشانه مشروعیّت حکومت ( که مأمون دنبال آن بود و میخواست از این طریق فشار سیاسی را بر خود کم کند) به شمار نمیآمد. چنانکه وی در نهایت ناگزیر از اقدام به شهادت امام ☻ گردید.
۲- پذیرش ولایت جائر جهت پشتیبانی از شیعه
دومین مورد از موارد جواز همکاری با سلاطین جور این است که «دفع ضرر از مظلومی بکند یا نفعی به مؤمن برساند» و بدین سبب نیز گاهی واجب و لازم میشود که به خانه حاکم برود و با آنها مراوده و همکاری داشته باشد. که در این رابطه به دو روایت استناد میشود.
۱.۲- از امام رضا ☻ وارد شده است. «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِأَبْوَابِ الظَّالِمِینَ مَنْ نَوَّرَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ لَهُ الْبُرْهَانَ وَ مَکَّنَ لَهُ فِی الْبِلَادِ لِیَدْفَعَ بِهِمْ عَنْ أَوْلِیَائِهِ وَ یُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أُمُورَ الْمُسْلِمِینَ إِلَیْهِمْ یَلْجَأُ الْمُؤْمِنُ مِنَ الضُّرِّ وَ إِلَیْهِمْ یَفْزَعُ ذُو الْحَاجَهِ مِنْ شِیعَتِنَا وَ بِهِمْ یُؤْمِنُ اللَّهُ رَوْعَهَ الْمُؤْمِنِ فِی دَارِ الظَّلَمَهِ أُولَئِکَ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا أُولَئِکَ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ أُولَئِکَ نُورُ اللَّهِ فِی رَعِیَّتِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ یَزْهَرُ نُورُهُمْ لِأَهْلِ السَّمَاوَاتِ کَمَا تَزْهَرُ الْکَوَاکِبُ الدُّرِّیَّهُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ أُولَئِکَ مِنْ نُورِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ تُضِیءُ مِنْهُمُ الْقِیَامَهُ خُلِقُوا وَ اللَّهِ لِلْجَنَّهِ وَ خُلِقَتِ الْجَنَّهُ لَهُمْ فَهَنِیئاً لَهُمْ مَا عَلَى أَحَدِکُمْ أَنْ لَوْ شَاءَ لَنَالَ هَذَا کُلَّهُ قَالَ قُلْتُ بِمَا ذَا جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ قَالَ تَکُونُ مَعَهُمْ فَتَسُرُّنَا بِإِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ مِنْ شِیعَتِنَا [فَکُنْ مِنْهُمْ یَا مُحَمَّد]»[۳۵۶]
روایت کرد محمد بن اسماعیل از امام رضا ☻ که فرمود: به راستی خداوند سبحان را در دستگاه پادشاهان ستمگر کسانی است که صورتهایشان را با دلیل و برهان نورانی ساخته و در شهرها به ایشان قدرت بخشیده است. تا به وسیله آنها از دوستان خود دفاع نماید و امور مسلمانان را اصلاح کند و مؤمنان، از ضرر و زیان به او پناه ببرند و شیعیان نیازمند از ایشان طلب آرامش نمایند و به واسطه او خداوند متعال ترس شیعیان را در سرزمین ستمگران به امنیّت و آرامش تبدیل کند. آنها مؤمنان حقیقی و امین خداوند در روی زمین هستند، آنها کسانی هستند که در روز قیامت نورشان پیشاپیش آنها حرکت میکند. ( و نور خدا در میان رعیّت خود هستند و در درخشش نور آنها برای ساکنان آسمان چون درخشش نور ستارگان بر ساکنان زمین است.) به خدا سوگند، آنان برای بهشت آفریده شدهاند. و بهشت نیز برای ایشان آفریده شده است. گوارا باد بهشت بر ایشان، چه میشود یکی از شماها را که بخواهد آنچه را برای آنهاست برای او نیز باشد؟ راوی میگوید: گفتم، خدا مرا فدایت کند، چگونه [میتوان به آن مقام رسید] ؟ فرمود: با ایشان باشی و ما را با خوشحال کردن یکی از شیعیان مؤمن خوشحال کنی، پس ای محمد تو نیز از آنها باش».
۲.۲- امام موسی کاظم ☻ خطاب به علی بن یقطین که به توصیه امام در منصب وزارت و در پوشش تقیّه به امور شیعیان رسیدگی میکرد فرمودند: یا علی «کَفَّارَهُ أَعْمَالِکُمُ الْإِحْسَانُ إِلَى إِخْوَانِکُم.»[۳۵۷]
کفاره عمل سلطان، نیکی به برادران ایمانی است.
در تاریخ سیاسی شیعه موارد متعددی را میتوان به عنوان پذیرش ولایت جائر نام برد از جمله: (عبدالله نجاشی به عنوان والی اهواز در زمان منصور دوانقی، وزارت علی بن یقطین در حکومت هارون الرشید و … ) که با اذن و اجازه، ائمه ☻ وارد حکومت آنان شدهاند.
جمعبندی
۱- جمع بین روایات بر اساس باب تزاحم
جمع بین روایاتی که ورودبه دستگاه ظالم و حکومت جور را حرام میدانند با روایاتی که جایز می شمارند بر اساس باب «تزاحم» است. که باید با توجه به ملاک این دو حکم، سود و زیان هر دو سنجیده شود و موقعیّت اجتماعی و سیاسی افراد و مقتضیات زمان مورد بررسی قرار گیرد و بر اساس قاعده الاهم فالاهم، برای حفظ ملاک و مصلحت اهم دست از مصلحت مهم برداریم. بر این اساس ورود به حکومت جور، گاهی جایز بلکه گاهی واجب است.
۲- حفظ دین در دولت باطل
حفظ دین در دولت باطل، تنها از راه تقیّه و کتمان عقیده و عمل امکان پذیر است وگرنه اظهار حق در اقتدار دولت جور با زوال و نابودی پیروان حق همراه خواهدبود که در این زمینه امام صادق ☻ میفرماید: « مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یَتَکَلَّمْ فِی دَوْلَهِ الْبَاطِلِ إِلَّا بِالتَّقِیَّهِ [۳۵۸]»
کسی که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارد، پس در دولت باطل سخن نگوید مگر از روی تقیّه.
۳- قدرت سلطه نتیجهی عمل نکردن به تکلیف
اگر حکومت جائر به قدرت میرسد بخاطر سهلانگاری و رعایت نکردن تکلیف الهی توسط مردم است و اگر مردم به تکلیف الهی خویش عمل کنند و در برابر فساد و جور بایستند، هرگز حکومت جائر پدید نخواهد آمد و استمرار نخواهد داشت.«…إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیرِّ مَا بِقَوْمٍ حَتىَ یُغَیرِّواْ مَا بِأَنفُسِهِم…»[۳۵۹]
همانا خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.
۴- قیام در برابر ظلم یا تقیّه
اموری که مربوط به توسعه و تضییق و بود و نبود وسایل زندگی است. یک امر ثابت و تغییرناپذیری نیست، ممکن است در زمانی تکلیف جوری اقتضا کند و در زمانی دیگر جور دیگر، همانطوری که رسول خدا و علی مرتضی ♣ طوری زندگی کردند، سایر ائمه ♣ طور دیگر.
به عنوان مثال: امام حسین ☻ بدون پروا با آن که قرائن و نشانهها حتی گفتههای خود آن حضرت حکایت میکرد که شهید خواهد شد، قیام کرد. ولی امام صادق ☻ با آن که به سراغش رفتند. اعتنا ننمود و قیام نکرد. ترجیح داد که در خانه بنشیند و بکار تعلیم و تدریس و ارشاد بپردازد.
به ظاهر تعارض و تناقض به نظر می رسد که اگر در مقابل ظلم باید قیام کرد و از هیچ خطری پروانداشت پس چرا امام صادق ☻ قیام نکرد بلکه در زندگی مطلقا راه تقیّه را پیش گرفت؟ و اگر باید تقیّه کرد و وظیفه امام این است که به تعلیم و ارشاد و هدایت مردم بپردازد. پس چرا امام حسین ☻ این کار را نکرد؟
برای پاسخ به این سؤال، شهید مطهری در کتاب بیست گفتار، بعد از ذکر اوضاع سیاسی در زمان امام صادق ☻ میفرماید:
مقصود این است که ائمه اطهار ♣ در هر زمانی مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر میگرفتند. و چون دورهها و زمانها و مقتضیات زمان و مکان تغییر میکرد، خواه و ناخواه همانطور رفتار میکردند. که مصالح اسلامی اقتضا میکرد و در هر زمان جبههای مخصوص و شکلی نو از جهاد بوجود میآمد. و آنها با بصیرت کامل آن جبههها را تشخیص میدادند.
این تعارضها نه تنها تعارض واقعی نیست بلکه بهترین درس آموزنده است. برای کسانی که روح عقل و فکر مستقیمی داشته باشند. جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانی را درک کنند، که چگوه مصالح اسلامی اقتضا میکند که یک وقت مثل سیدالشهداء ☻ نهضت آنها شکل قیام به خود گرفت و یک زمان امام صادق ☻ شکل تعلیم و ارشاد و توسعه تعلیمات عمومی و تقویت مغزها و فکرها پیدا کند. و یک وقت شکل دیگر. [۳۶۰]
«إِنَّ فىِ ذَالِکَ لَذِکْرَى لِمَن کاَنَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِید»[۳۶۱]
در این تذکّرى است براى آن کس که عقل دارد، یا گوش دل فرادهد در حالى که حاضر باشد
تقیّه و عدم سازش با حکومت جور
بر اساس آموزههای دینی مقاومت در برابر ستم و فساد و مبارزه با حکومتهای باطل و عدم سازش در برابر زورگوییها و حکومتهای جائر، امری مسلّم و اجتناب ناپذیر است. و در سیرهی رسول گرامی اسلام و ائمه طاهرین ♣ نیز این روش مشهود است. و از روایات چنین میتوان برداشت کرد که کرنش در برابر ستمگران و معاونت و کمک به آنان حتی به اندازه یک کشش قلم منهی شده و حرام است. [۳۶۲]
امام رضا ☻ به سلیمان جعفری میگوید: وارد شدن در دستگاه اینها (حکمای عباسی) و کمک و تلاش برای تأمین نیازشان همپای کفر است، حتی نگاه عامدانه به اینها از زمرهی گناهان کبیره است که شخص را مستحق آتش میکند[۳۶۳]
امام کاظم ☻ یکی از اصحاب خود به نام (صفوان جمال) را نکوهش میکند که تو شترانت را به این ستم پیشه (هارون) کرایه دادهای، او پاسخ میدهد که خودم همراه او نمیروم، وانگهی برای سفر حج کرایه دادهام،
حضرت از او سؤال کرد: «آیا دوست داری آنان زنده بمانند، تا کرایه شترهایت را بپردازند؟ صفوان عرضه داشت، آری، امام فرمودند: هر که طالب بقای این ها باشد، از زمرهی آنها شمرده میشود و هر که از آنها باشد در آتش قهر الهی است.[۳۶۴]
در حقیقت برای یک مطالعهگر بینا و ژرفاندیش که در سیره و مشی سیاسی امامان شیعه ♣ بررسی کاملی انجام داده باشد، روشن میشود که آنان همواره خودشان در مرکز مبارزه و قطب آن علیه دستگاههای حکومت ستمکارهی (اموی و عباسی) بودهاند و محوریّت هدایت گروهها و دستهه ای معارض نظام حاکم را بر عهده داشتهاند و حکومت حاکمان را به هیچ وجه به رسمیّت نمیشناختند. و شیعیان را به شدّت از همکاری و سازش با این حکومتها بر حذر داشتهاند که به مواردی از آنها در ابتدای بحث اشاره شد.
پس بیشک شیوه علمی و عملی همه ائمه ♣ عدم سازش با حکومت جور بوده است ولی اگر در میان منابع روایی شیعه به روایتی برمیخوریم که تعدادی از آنها ظاهرا دلالت بر ترک درگیری و رویارویی با دستگاه حکومت جائر وقت دارند و شیعه را نسبت به عاقبت شوم شکست و ناکامی هشدار میدهند از باب تقیّهای بوده است که آنها با در نظر گرفتن شرایط موجود و رعایت مصالح و مفاسد شیعیان و نیز مقابله با حکام جور اتخاذ میکردند.
برای نمونه اندرزی است که امام صادق ☻ به محمد بن نعمان داده است و به او چنین میفرماید:
پسر نعمان! وقتی دولت ستمکارهای روی کار است، برو و از آن که پروا داری [از باب تقیّه] با خوشآمدگویی، استقبال کن، چه آنکه بهراستی کسی که معترض آن دولت بشود، قاتل و نابود کنندهی خویش است. [۳۶۵] و خداوند میگوید: « وَ لَا تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلىَ التهَّلُکَهِ »[۳۶۶]
با دست خویش، خود را به هلاکت نیفکنید.
و یا در یکی از نامههایی که به جماعت شیعه و یارانش دارد، امام ☻ چنین مینویسد:
اما بعد، از خدا عافیت بخواهید. نرمخو و با وقار باشید، آرامش و حیای خود را حفظ کنید. و از آنچه شایستگان شما، مبرا از آنند، شما نیز کناره گیرید.
همچنین شما را به خوش رفتاری با اهل باطل توصیه میکنم. و بیادبی و ستمشان را تحمل کنید و مبادا که با آنها درگیر شوید. اگر گاهی مجبورید با آنها همنشینی و معاشرت و جرّ و بحث نمایید: باید اصل تقیّه را که خدا به آن فرمانتان داده مدّ نظرتان باشد و طبق آن رفتار نمایید. پس اگر [در اثر رعایت نکردن تقیّه] گرفتارشان شوید، به آزار و اذیّت شما میپردازند.[۳۶۷]
بنابراین یکی از ابعاد تقیّه حکومتی بنابر مصلحت شیعیان سازش با حکومت جور است که ائمه ♣ هم آن را به شیعیان متذکر میشدند.[۳۶۸]
مسؤلیتپذیری در دستگاه حکومت جور
یکی دیگر از ابعاد تقیّه حکومتی، مسؤلیتپذیری در حکومت جور میباشد و نگاهی به اسناد تاریخی شیعه نشان میدهد که قبول مسؤلیت دولتی (بر حسب وظیفه) در موقعیت تقیّه از نپذیرفتن مسؤلیت رجحان بیشتری داشته است، اما تشخیص این که چه کسی میتواند این مسؤلیت را بپذیرد و از عهده آن بر میآید، بطوری که (هم اهداف تقیّه را تأمین کند و هم آلوده به ظلم حکومت نشود) و پذیرش مسؤلیت برای چه کسی خطرناک است یقینا بر عهده افراد نیست و این امر مهم را امام ☻ بهتر از هر کسی تشخیص میدهد کما این که امام سجاد ☻ یکی از اصحاب خود را از این کار بر حذر میدارد و امام کاظم ☻ علی بن یقطین را تشویق به پذیرفتن مسؤلیت در حکومت میکند.
امام زین العابدین ☻ محمد بن مسلّم زهری را، که گویا وارد دستگاه بنی امیه شده بود اندرز میدهد «وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا کَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَهَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِیقَ الْغَیِّ بِدُنُوِّکَ مِنْهُ حِینَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِکَ لَهُ حِینَ دُعِیتَ فَمَا أَخْوَفَنِی أَنْ تَکُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِکَ غَداً مَعَ الْخَوَنَه»[۳۶۹] باید بدانی یقینا کمتر چیزی که روی آن را میپوشانی و سبکترین باری که بر دوش گرفتهای این است که با نزدیک شدن به دستگاه ظلم و با راه یافتن دربارگاه او ستمگر را از وحشت تنهایی رها ساختهای، و طریق گمراهی را با نزدیک شدن به او و پذیرفتن دعوتش راه را برای او هموار ساختهای چقدر برای تو من می ترسم که فردای قیامت با این بار گناه همراه با خیانتکاران و خائنان گرفتار گناه خود باشی!
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 01:20:00 ق.ظ ]
|