۲-۱-۲ تعاریف هوش هیجانی

وازه هوش هیجانی برای اولین بار توسط واین پاین در رساله دکترا به کار برده شد. ولی مایر و سالووی در سال ۱۹۹۰ معنای این واژه را توسعه دادند. آن ها هوش هیجانی را نوعی هوش اجتماعی و مشتمل بر توانایی کنترل هیجان های خود و دیگران و تمایز بین آن ها و استفاده از این اطلاعات برای عملکرد مؤثر در محیط و رو به رو شدن با مقتضیات زندگی دانسته و آن را متشکل از مؤلفه های درون فردی و میان فردی گاردنر دانستند. آن ها هوش هیجانی را در پنج حیطه تقسیم بندی کردند( گلمن، ۱۹۹۵؛ به نقل از پارسا، ۱۳۸۹):

      • خود آگاهی : آگاهی از خویشتن، توانایی خودنگری و تشخیص دادن احساسات خود به همان گونه که وجود دارند.

      • اداره هیجان ها : کنترل هیجان ها و احساسات به شیوه مطلوب و تشخیص منشاء این احساسات و یافتن راه های اداره و کنترل ترسها، هیجان ها، عصبانیت ها، و ….

      • خود انگیزی : جهت دادن و هدایت عواطف و هیجان‌ها به سمت و سوی هدف، خویشتن هیجانی و به تأخیر انداختن خواسته ها و بازداری تلاش‌ها

      • هم حسی : حساسیت نسبت به علایق و احساسات دیگران و تحمل دیدگاه های آنان و بها دادن به تفاوت‌های موجود بین مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشیاء و امور

    • تنظیم روابط : که شامل اداره هیجانات دیگران و برخورداری از مهارت‌های اجتماعی است

هوش هیجانی را شامل توانایی هایی مانند برانگیختن فرد، استقامت در برابر استیصال، کنترل تکانه، تعدیل خلق و خو، و پرهیز از از استرس های مخرب به منظور جلوگیری از اختلالات فکری است. به عبارت دیگر هوش هیجانی را توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجان های خود و دیگران به طور مثبت می دانند(بار- اون، ۱۹۹۷؛ به نقل از سپهریان آذر، ۱۳۹۰). هوش هیجانی مجموعه ای از قابلیت های غیر شناختی و مهارتهایی است که به فرد امکان می‌دهد تا بتواند دربرابر خواسته ها و فشارهای محیطی از عهده آن ها برآید(گاردنر، ۱۹۸۳؛ به نقل از شاره، ۱۳۸۵). از نظر مایر و سالووی(۱۹۹۸؛ به نقل از سپهریان، ۱۳۸۶) توانایی فرد برای سازگاری با زندگی به کارکردهای یکپارچه توانمندی های هیجانی و عقلانی او بستگی دارد و هوش هیجانی باید به هر حال ترکیب دو حالت از سه حالت ذهن یعنی شناخت و عاطفه یا هوش و هیجان باشد. آن ها هوش هیجانی را بدین گونه تعریف کرده‌اند: هوش هیجانی توانایی درک هیجانات و عواطف به منظور دستیابی و ایجاد هیجاناتی است که به تفکر بهتر، رویارویی مؤثرتر با مقتضیات زندگی منجرمیشود. در این میان هماهنگی لازم بین عواطف و احساسات و در نتیجه ارتقاء عاطفی و هوشی، برای شخص فراهم می‌گردد. افراد دارای هوش هیجانی بالا، در روابط بین شخصی خود پیام ها را بهتر درک می‌کنند و دارای مهارت گوش دادن بهتری و بیشتری هستند و همچنین نسبت به دیگران از بینش بیشتری برخوردارند و در روابط خود قاطعیت بیشتری نشان می‌دهند(مافی، ۱۳۹۳)

هوش هیجانی را می توان قابلیت استفاده از احساس و عاطفه خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی درجهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر رضایتمندی از روابط، تعریف کرد(خائف الهی و دوستار، ۱۳۸۲). دانیل گلمن(۱۹۹۵) کسی بود که توانست هوش هیجانی را بر سر زبان ها بیاورد و در سطح جهان مطرح کند و از نظریه به کاربرد نزدیک سازد. گلمن با تغییراتی در تعاریف مایر و سالووی، هوش هیجانی را جنبه دیگری از هوش معرفی کرد که شامل آگاهی از احساس ها و استفاده از آن ها برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی و توانایی تحمل ضربه های روانی و مهار آشفتگی های روانی است. به اعتقاد او، هوش هیجانی نوعی از مهارت زندگی است. وی با تهیه لیستی بلند؛ خویشتن داری، پشتکار، توانایی مهار تکانه ها، به تأخیر انداختن ارضای نیازها، تنظیم خلق، مهار اضطراب ها به منظور تسهیل در اندیشیدن، و تفکر درباره احساسها ی خود و دیگران را از جمله توانایی‌های موجود در هوش هیجانی برشمرد. هوش هیجانی عبارت از توانایی نظارت بر احساسات و هیجان های خود و دیگران، توانایی تشخیص و تفکیک احساسات خود و دیگران، و استفاده از دانش هیجانی در جهت هدایت تفکر و ارتباطات خود و دیگران می‌باشد( مایر و سالووی، ۱۹۹۰).

هوش هیجانی نوعی از هوش غیر شناختی است که شامل مجموعه ای از توانایی‌ها و مهارت‌های هیجانی و اجتماعی می شود و این مهارت‌ها، توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می‌دهد(بار- آن، ۱۹۹۹).

۲-۱-۳- ابعاد هوش هیجانی

جان مایر و پیتر سالووی ابعاد چهارگانه هوش هیجانی را به شرح زیر بیان کرده‌اند(بلیز، مویر، بار-آن، و پارکر و بایاتزیس، ۲۰۰۲؛به نقل از محمدی، فرنام و محبوبی ۱۳۹۰).

    1. خود آگاهی : ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که فرد از هیجانات و احساسات خود آگاه باشد. توانایی خودآگاهی به افراد اجازه می‌دهد تا نقاط قوت و محدودیتهای خود را بشناسند وبه ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران و رهبران خودآگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خودآگاهی استفاده کرده و به طور شهودی، از راه درکمستقیم می دانند که چگونه دیگران را تحتتأثیر قرار دهند.

    1. آگاهی اجتماعی: شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که دارای آگاهی اجتماعی هستند؛ هیجانات، عواطفو احساساتدیگران را بیشتر عملی می‌سازند تا این که آن ها را حس کنند. آنان نشان می‌دهند که مراقب اوضاع بوده و همچنین در زمینه شناخت روند سیاست های اداری تخصص دارند. ‌بنابرین‏ رهبران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً می دانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تأثیر می‌گذارد و آن قدر حساسیت دارند که اگر کلام و رفتارشان تأثیر منفی داشته باشد، آن را تغییر دهند.

    1. مدیریت روابط: توانایی مرتبط با هوش هیجانی شامل توانایی برقراری ارتباطات و مراودات آشکار و قانع کننده، فرونشاندن اختلافات و ایجاد پیوندهای قوی بین افراد است. رهبرانی که از توانایی مدیریت روابط برخوردارند، از این مهارت در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافات از طریق مزاح وشوخی و ابراز مهربانی استفاده می‌کنند. رهبری توأم با برخورداری از توانایی مدیریت روابط اگر چه کارآمد است، کاربرد محدودی دارد.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...