کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



«بسیاری از صوفیه بین شریعت وحقیقت فرق می گذارند واین سخن ناشی از جهل قایل است. چرا که شریعت تمامش حقایق است،بااین همه جمعی ازقدمای صوفیه هم اعراض آنها را از ظاهرشرع ناروا شمرده اند بعضی از صوفیه هم به این گمان که علم از ثمرات تعبد حاصل می آید و آنچه بدین گونه در نفس راه می جوید علم باطن است، اشتغال به آنچه را که علم ظاهری می خوانند نهی کردند وعلم خرق را در مقابل علم ورق نهادند اما این دعوی در حقیقت معاندت با خداست…اما این قوم که علم شریعت را فرو می گذارند و فقط به اقتضای رای خویش به ریاضت می پردازند باز از اظهار نظر در آنچه به علم مربوط است خودداری نمی کنند واز این رو در باب قرآن و حدیث و فقه احکام شریعت سخن هایی می گویند. که جز اغلاط قبیحه نیست تاویلات آنها همه اینگونه است و ابوعبدالرحمن السلمی از سخنان آنها در تفسیر، کتابی دو مجلد ساخته است که آن را حقایق التفسیر خوانده است واکثر آنها هذیان هایی نارواست .برخلاف علم که خوف و خشیت می آورد وانسان رااز دعوی دور می دارد ، صوفیه به سبب آنچه از عمل حاصل کرده اند گرفتار پندار گشته اند وبه دعاوی پرداخته اند». (همان،۵۰).
قبل ازابن الجوزی ، برخی ازخود مشایخ تصوف نیز به شکاف بین طریقت وشریعت پی برده بودند وبه دلیل همین شکاف ونیز به دلیل مخالفت فقیهان زمان خود، سعی در تطبیق تصوف بر مبنای شریعت نمودند واز همین رو انتقاداتی را برطریقت خویش وارد نمودند. درواقع غالب صوفیه قرن پنجم ، صلح با فقها را به از جنگ و داوری می بینند و این امر تصوف این قرن را وارد مرحله تازه ای می کند و آن عرضه داشتن اصول تصوف بر وفق سلیقه فقیهان و متشرعان است.
۱۶
خواجه عبدالله انصاری – فقیه صوفی حنبلی مذهب – (۴۸۱) راه وصل به حق را در پیروی ظواهر مذهب حنبلی می دانست و در مقام شیخ الاسلامی هرات، در امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود شرعی بسیار متعصب و سختگیر بود.(یوسف پور:۱۳۸۷،۳۸).
اما موثرترین و مهمترین چهره یک صوفی متشرع را باید در آینه گفتار و کردار ابوحامد محمد غزالی (۵۰۵) دید. در حالیکه اقبال خلق به مشایخ و خانقاه ها، آنها را نیز دچار عوام زدگی کرده و از جاده صواب به در برده است و ریا، جهل،اباحت و بسیاری آفات دیگر، از رهگذر همین اقبال عام بر دامن تصوف لکه های عنیف افکنده است؛ غزالی هفده سال اخیر عمر خود را وقف اصلاح جامعه و تلائم میان شریعت و طریقت می کند. مقبولیت عام و نفوذ کلام امام محمد غزالی همچنان که باعث شکستن فلسفه- حداقل در جهان اهل سنت- شد ، استواری و دوام را نیز به صوفیه که در اثر تعصبات اجتماعی و جدال های عقیدتی ، هدف سنگ های فتنه شده بودند اهدا کرد. البته شایان ذکر است که تلاش های غزالی و دیگر صوفیان ، از حیث مبانی و اصول ، چیزی بر تصوف نیفزود، بلکه تنها آنرا زیرذره بین شریعت برد و با موازین دیانت راست کرد.(همان ، ۳۸).
جز صوفیان متشرع، در این قرن صوفیان معتدل و میانه روی نیز بوده اند: شیخ ابو عبدالله الرحمن سلمی نیشابوری مولف کتاب طبقات الصوفیه(۴۱۲)، استاد ابوالقاسم قشیری صاحب رساله قشیریه(۴۶۵) و ابوالحسن علی بن عثمان هجویری غزنوی، نویسنده کشف المحجوب ( حدود ۴۷۰) از این جمله اند. در نوشته های ایشان نیز دغدغه تلائم میان شریعت و طریقت آشکار است.
رساله قشیریه، که اثر عمیقی در متوسطین از صوفیه داشته، یکی از مراجع مهم معرفت بزرگان این مسلک و اقوال ایشان و اصول اساسی تصوف است و قشیری در کتاب خود کوشیده است شریعت و طریقت را با هم وفق دهد. قشیری به شکاف عظیمی که میان این دو به وجود آمده بود توجه کرده و گفته است:
« خداوندان حقیقت از این طایفه بیشتر برفتند و اندر زمانه ما را ، آن طایفه نماند مگر اثر ایشان… و اندر طریقت فترت پیدا آمده بلکه یکسر مندرس گشت به حقیقت و پیران که این طریقت بداشتند برفتند، و اندکی اند برنایان که به سیرت و طریقت ایشان اقتدا کنند. ورع برفت و بساط او برنوشته آمد و طمع اندر دل ها قوی شد و بیخ فرو برد. و حرمت شریعت از دل ها بیرون شد ناپاکی اندر دین قوی ترین سببی دانند و دست بداشتند تمیز کردن میان حلال و حرام . ترک حرمت و بی حشمتی دین خویش کردند و آسان فراز گرفتند گزاران عبادت ها و نماز و روزه را خوار فراز گرفتند و اسب اندر میدان غفلت می تازند … و بدین بی حرمتی ها بسنده نکردند و اشارت کردند به برترین حقایق و احوال دعوی کردند که ایشان از حد بندگی برگذشتند، و به حقیقت وصال رسیدند. … و خویشتن از آن همی شمردند که اسرار احدیت ایشان را پیدا کردند و ایشان را صافی گردانیدند صفات بشریت، و آن حکم از ایشان برخاست». (قشیری:۱۳۷۴،۱۰-۱۱).
۱۷
در واقع قشیری و غزالی، از میان صوفیان بزرگ، تلاش بیشتری را در باز گردانیدن تصوف به حوزه اسلام از خود بروز دادند. اگر کوشش قشیری در آن بود که عقیده رسمی اسلام را به تصوف برگرداند، غزالی می کوشید تا تصوف را در عمق اسلام وارد کند و بدون شک کتاب (احیا العلوم الدین) از مهمترین مآخذ تصوف اسلامی است. بعد از نوشته های قشیری و غزالی ، بیشتر متصوفان به سنت و احترام به شریعت بازگشتند، زیرا این کلمات قشیری ، زنگ خطری برای صوفیان بی توجه به مذهب به شمار می رفت که : شریعت امر به التزام بندگی بود و حقیقت مشاهده ربوبیت، هر شریعت که موید نبود به حقیقت پذیرفته شود و هر حقیقت که بسته شود به شریعت، با هیچ حاصل نیاید و شریعت به تکلیف خلق آمده است و حقیقت خبر دادن است از تعریف حق، شریعت پرستیدن حق است و حقیقت دیدن حق .(حقیقت: ۱۳۷۲ ، ۱۰۱-۱۰۳).<br/ >۱۸

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

فصل سوم: شواهد نقد تصوف در آثار صوفیه
۱۹
۳-۱- انتقاد از اباحتیان :
آنگونه که در آثار صوفیه پیداست ، وجود زمینه های توجیه اباحی گری در تصوف، بعضی را از راه به در کرده و به ادّعاهای گزاف کشانیده است. این عده همواره مطعون و مطرود مشایخ بزرگ تصوف بوده اند. در انتقادهایی که از سوی مشایخ تصوف نسبت به اباحی گری شده است، نامی از اشخاص در میان نمی آید، اما همین طعن و ردهایی که بر ” گروهی ” و ” کسانی” ونظایر آن می شود، نشان میدهد که این تفکر ازگذشته های دور وازهمان دوران نضج، درمیان برخی ازصوفیان ، پیداشده وآنان را به مناهی می کشانده است . در قرن های سوم وچهارم مشایخ بزرگ ومکتب ساز تصوف ، نفی وطرد اباحتیان را وجهه همت خود کرده بودند. ازجمله خواجه عبد الله انصاری به نقل از یحیی معاذ راضی (۲۵۸) می گوید: فرا یحیی معاذ گفتند که :قومی اند که می گویند به جایی رسیده ایم ، که مارا نماز نباید کرد . گفت : به گور رسیده اند ؛ به سقر رسیده اند.(سلمی:۱۳۶۸،۲۰۲).
بسیاری از بزرگان صوفیه معتقد بودند که تا مدتی که آدمی سالک بوده و در زمره مریدان است ، ملزم به رعایت شرع است ، اما چون به مرتبه اولیا رسید تخطی از آن جایز است .لاهیجی در مفاتیح الاعجاز به این نکته اشاره می کند:«بدان که نزد محققان،غرض از شرایع واعمال وعبادات ظاهره وباطنه،قرب ووصول به حق است وروندگان وسالکان راه اله،چون به وسایل عبادات ومتابعت اوامرونواهی به نهایت کمال وصول می یابندوبه مرتبه محبوبی می رسند،به دو قسم می شوند:قسم اول آنهایند که نور تجلی الهی ساترنور عقل ایشان گشت ودر بحر وحدت غرق ومستغرق شدندواز آن استغراق وبی خودی،بار دیگر به ساحل صحووبه مرتبه عقل باز نیامدند،چون مسلوب العقل گشتند،به اتفاق اولیاوعلما،تکالیف شرعیه وعبادات،ازاین طایفه ساقط است،چه تکلیف بر عقل است وایشان را والهان طریقت می گویند».(لاهیجی:۱۳۸۱،۲۵۳).چنین انسانی به مرتبه ای رسیده بس فراتر از عوام الناس . بنابراین اگر ازآنان اعمالی سرزند که در ظاهر مخالف دین باشد ، نباید درآنها شک کرد. نخستین صوفیان معتقد بودند که ولی هرگاه از احکام دین چشم پوشید می رساند که او به مرتبه ولایت رسیده است ، اما بعدها عقیده عمومی درباره اولیاء وتجلیل آنان به حساب دین گذاشته شد ، به این معنی که گفتند ، شخصی که مورد عنایت ربانی قرار گرفته وجزء اولیا شده است ، نمی تواند مرتکب امری شود که آن معصیت است ، یا دست کم ، نمی توان بر طبق ظاهر اعمالش حکم کرد ، پس ولی بالاتر از انتقاد بشری است . شاید این عقیده از آنجا سرچشمه گیرد که صوفیه در شریعت معتقد به ظاهر وباطن هستند . بدین طریق که ظاهرشریعت یعنی دین ، ویژه عامه است وباطن آن ، یعنی تصوّف از آن اولیاء است. عده ای از صوفیان از اینکه طریقت به مرحله ای برسد که اسلام واحکام آنرا انکار کند به وحشت افتادند؛ از اینرو به مخالفت با افراطیان برخاستند زیرا عمل آنان راموجب انحلال وازبین رفتن تصوف می دانستند وگفتنند که انسان کامل به خدا ودرخدا زنده است وباید که اگر حقیقت را “دثار” خود می سازد شزیعت را “شعار” قرار دهد. (حقیقت:۱۳۷۲،۱۰۱)
۲۰
جنید بغدادی نیز ، ادعای اباحتیان را ازمنکراتی چون دزدی وزنا بدتر می شمارد ومی گوید که خود اگر هزار سال زندگی کند ، ذره ای ازاعمال نمی کاهد.(قشیری:۱۳۷۴،۵۱) .
ابو علی رودباری (۳۲۲) نیز ، ادعای اینگونه مبطلان را در اینکه ملاهی و منکرات در آنان بی تاثیر است باطل می شمارد و آنان را می نکوهد.(همان،۷۲).
ابراهیم شیبان نیز می گوید:« هرکسی خواهد که از جمله بطالان بود گورخصت را ملازم گیر. و هم او گوید کی هر که عملش به متابعت سنت نبود باطل بود». (همان،۷۶).
هجویری نیز این گروه از صوفیه را «ملاحده» می نامد و اعتقاد آنان را مبنی بر اینکه چون بنده به مقام ولایت برسد، ترک عبادت او روا خواهد بود و قید شریعت از او گسسته خواهد شد ، نتیجه گمراهی می داند و می گوید که در هیچ مقامی از مقامات سلوک ، هیچ رکنی از ارکان تکالیف شرعی بر نخواهد خواست ، و در بحث استدلالی که در فصل اختلاف صوفیان در ایمان می آورد اعتقاد اباحتیان را رد می کند:
« و این آفت اندر زمانه میان متصوفه ظاهر شد که گروهی از ملاحده گفتند: این رنج چندان است که نشناخته ای، چون بشناختی کلفت برخاست ؛ گوییم که لا ، بل چون بشناختی، دل محل تعظیم شد، تعظیم فرمان زیادت گشت و روا داریم که مطیع به درجتی رسد که رنج طاعت از وی بردارند و بر گزاردن امرش ، توفیق زیادت دهند تا آنچه خلق به رنج گذارند وی را از گزاردن، رنجی نباشد و این جز به شوقی مقلق و مزعج نتواند بود و هرگاه که دوستی اندر دل قویتر بود، فرمان دوست بر دوست آسان تر بود و این ردّ آن گروهیست از ملحده کی گویند؛ بنده اندر دوستی به درجتی رسد که طاعت از وی بر خیزد و این محال بود که اندر حال صحت عقل، حکم تکلیف از بنده ساقط شود از آنچه اجماع است که شریعت محمد مصطفی صلعم هرگز منسوخ نشود». (هجویری:۱۳۷۶،۲۷۱).
در جای دیگر از بین دوازده فرقه از صوفیه که معرفی می کند، ده فرقه آنها را از ” محققان” می خواند و اهل سنت و جماعت می شناسد، دو گروه را “مردود” می خواند کی بی آنکه در مشایخ آنان و کسانی که این دو گروه بدانها تولی دارند طعن کند این دو گروه را با مقالات آنها مردود می شمارد و می گوید از این دو یکی حلولیانند که به حلول و امتزاج منسوبند و سالمیان و مشبهه بریشان متعلقند، دیگر حلاجیانند که به سبب ترک شریعت و میل به الحاد مردود گشته اند. (همان ، ۱۶۴).
۲۱
یکی از دلایل اباحتیان در ترک طاعات و سبک داشتن احکام شریعت این بود که اینها اموری ظاهری هستند و می توان در این گونه امور ریا کرد، بنابراین، اصل در باطن صافی است و برابر باطن پاک ، ظاهر هیچ گونه اعتباری ندارد. امام محمد غزالی در کیمیای سعادت فصلی در باب گمراهی و جهل اهل اباحت گشوده و نادانی آنان را از هفت وجه اثبات کرده است: نخست اینکه به خدا ایمان ندارند، دوم اینکه آخرت و ثواب و عقاب آن را نمی پذیرند؛ سوم اینکه ایمانی ضعیف دارند و می گویند که خدارا به عبادت ما نیازی و از معصیت ما رنجی متوجه نمی شود، زیرا او از عبادت خلق مستغنی است و معصیت و عبادت در نزد او یکسان است؛ چهارم اینکه از شریعت و علت احکام آن آگاهی ندارند؛ پنجم اینکه به صفات و رحمت حق تکیه می کنند و از شدیدالعقاب بودن او بی خبرند، ششم اینکه از روی غرور چنین می پندارند که به جایی رسیده اند که معصیت بر ایشان زیان آور نیست؛ و بالاخره هفتم اینکه بر رغم آگاهی ، گرفتار شهوت و غفلت اند. ششمین دلیل او در بیان گمراهی اباحتیان شایسته تفصیل بیشتری است:
«… وجه ششم – جهل کسانی است به خویشتن غره ، و غرور ایشان آن است که گویند که : ما به جایی رسیده ایم که معصیت ما را زیان ندارد ، و دین ما دو قله گشته است و نجاست نپذیرد؛ و بیشتر این احمقان، چنان معتقد باشند که اگر کسی در یک سخن ، حشمت ایشان فرو نهد یا رعونت ایشان بشکند، همه عمر در عداوت وی می نشینند، و اگر یک لقمه که طمع کرده باشند از ایشان در گذرد، جهان بر ایشان تنگ و تاریک می گرددو این ابلهان که در مردی هنوز دو قله نگشته اند که بدین چیزها باک ندارند، این دعوی ایشان را کی مسلم شود؟ پس به شک اگر کسی نیز آنچنان گشته است که عداوت و شهوت و ریا و خشم ، گرد وی نگردد، هم مغرورباشد بدین دعوی ، چه درجه وی از درجه اشیاء نگذرد و ایشان به سبب خطایی و معصیتی نوحه می کردند و می گریستند و به عذر مشغول می شدندو صدیقان و صحابه از صغایر، حذر می کردند؛ بلکه از بیم شبهتی ، از حلال می گریختند. پس این احمق چه دانسته است که به جوال شیطان نیست، و درجه وی از درجه ایشان در گذشت ؟ و اگر گوید که پیغامبران همچنین بودند، لیکن آنچه می کردند برای نصیب خلق همی کردند، چرا وی نیز از برای نصیب خلق نکند؟».(غزالی:۱۳۸۶،ج۱،۶۵-۷۰).
در جای دیگر این صوفی نمایان مبطل رابدترین افرادمی شمارد که به تقلید وخامی ، ادعای تصوف می کنند وبد نام کن خیل نکونامی چند می شوند. وی این گروه راشیاطین روزگار می خواند وخونشان را هدر می گوید:
«بهترین این قوم آن باشد که سخنکی چند به عبارت صوفیان یاد گرفته باشد وبیهوده می گوید ومی پندارد که علم اولین وآخرین برایشان گشاده شد که آن سخن می توانند گفت وباشد که شومی آن سخن ایشان به جایی کشد که به چشم حقارت در علم وعلماء نگرند وباشد که شرع نیز درچشم ایشان مختصر گرددوگویند که این برای ضعفاست ، وکسانی که در این راه قوی شدند ایشان را هیچ زیان ندارد ، ودین ایشان دو قله شد ، که به هیچ چیز نجاست نپذیرد. چون در این درجه رسیدند، کشتن یکی از ایشان فاضل تر از کشتن هزار کافر در بلاد هند وروم ، که مردمان ، خود را نگاه دارند از کفار ، اما این ملعونان ، مسلمانانی را هم به زبان اصلی مسلمانی باطل کنند. وشیطان در این روزگار هیچ دام فرو ننهاده است مثل این دام ، وبسیار کسی در این دام افتاد وهلاک شد.». (همان ،ج۱، ۴۶۲).
۲۲
در جلد دوم از همان کتاب نیز با اباحتیان به مقابله بر می خیزد ودلایل آنان را رد می کند وهمین حکم را مکرر می گرداند :
«وگروهی دیگر از این قوم بتر باشند. چنانکه طاقت جامه دریده ومختصر ندارند وطاقت گزاردن فرایض وترک معاصی ندارند وبرگ آن ندارند که به عجز خویش اقرار دهند که اندر دست شیطان وشهوات اسیرند . گویند : کار دل دارد وبه صورت نظر نیست ، ودل ما همیشه اندر نماز است وبا حق است ومارا بدین اعمال ، خود حاجت نیست که این برای مجاهده ، کسانی را فرموده اند که ایشان اسیر نفس خویشتن گشته اند ومارا خود ، نفس بمرده است ، ودین ما دو قله شده است که بدین چیز ها آلوده نشود ومتغیر نگردد . و چون به عابدان نگرند گویند : این مزدوران بی مزدان اند . و چون به علما نگرند گویند : این قوم اندر بند حدیث افتاده اند وراه فرا حقیقت نمی دانند . و چنین قوم کشتنی اند وکافران اند وخون ایشان به اجماع امت حلال است». (همان ،ج۲ ، ۳۰۸) .
غزالی در مکاتیب فارسی خویش نیز در حق اباحتیان زندیق وبیان غوایت ایشان وطریقت استیلای شیطان برایشان وبیان اینکه ایشان بدترین خلقند می گوید:
«…شیطان حسد کردند صوفیان را که بهترین خلق بودند وبه هیچ معصیت وشهوت آلوده نبودند وحسد کرد فاسقان را و گفت اگر چه ایشان بدترین امتند ، لیکن امید آن است که رسوایی خویش بدانند و به چشم خویش در نقصان خود نگرند وتوبه کنند و چون توبه کنند ایزد سبحانه وتعالی بپذیرد که گفته است و انی لغفار لمن تاب ، پس طریقی باید ساخت که تا این پاکان آلوده وملوث گردند به معاصی … پس خواست تا میان صوفیان وفاسقان ترکیبی بسازد ، بیامد وصوفیان را گفت که شما آمده اید و خویشتن را می رنجانید بی فایده وخدای را به طاعت شما چه حاجت است واز معصیت شما چه زیان وخدای عزوجل ، کریم ورحیم است ومقصود از تکالیف ، ضبط عوام خلق است تا به سبب اموال دنیا خصومت نکنند ومقصود از طاعت ، قربت است اید وخویشتن را می رنجانید بی فایده وخدای را به خدای تعالی وشما را این قربت است پس نفس را رنجانیدن وشهوات دنیا را دست باز داشتن جز ابلهی نبود ، پس چون این رسوایی
در دل این جماعت اثر کرد وطبیعت برای طلب شهوت دنیا مدد فرستاد ، آن راسخ ومستحکم گشت . سر در معاصی نهادندوزن وفرزند را مباح کردند وبه جامه ولباس صوفیان می بودند والفاظ بی وزن می گفتند وندانستند که خدای تعالی اگر چه رحیم است ، شدید العقاب است وقربت ایشان بیش از قربت پیغامبران ودرجه ایشان نیست وجمله پیغامبران از طاعات وعبادات دست باز نداشتند وبدین شبهت مغرور نشدند . پس شیطان چون این درخت دردل ایشان نشاند ازکار ایشان فارغ شد ودانست که بعد از این نیز ، باصلاح نیایند وقابل علاج نباشند که جمله ی شهوات دنیا را می روند وبزی صوفیان زندگانی می کنند وخویشتن را از مقربان درگاه عزت می دانند پس به حقیقت بباید دانست که این قوم بدترین خلق اند وبدترین امتند وعلاج ایشان مایوس و با ایشان مناظره کردن وایشان را نصیحت گفتن سود ندارد که قمع واستیصال ایشان وریختن خون ایشان واجب است وجز از این طریق نیست در اصلاح ایشان یفعل الله بالسیف والسنان مالا یفعل باالبرهان ». (غزالی:۱۳۶۲، ۸۷).
۲۳
۳-۲- انتقاد از ترک علم :
یکی از چیزهایی که همیشه درتاریخ تصوف ، سبب نکوهش صوفیان می شد این بود که آنان علم را به یک سوافکنده بودند وتکیه برتقوی ودانش را در طریقت کافری می شمردند. کسانی چون ابوعلی ثقفی (۳۲۸) وابوعبدالله ترمذی وابوسعید ابوالخیر وابوحامد غزالی ، بااینکه ابتدا اهل علم بوده اند اماسرخورده از علم و وبحث قیل وقال مدرسه ، به خانقاه پناهیدند (یوسف پور:۱۳۸۷،۳۱۶). اما جز اینها که به مدرسه پشت کرده وبه خانقاه روی آورده بودند ، از مشایخ صوفیه کسانی بوده اند که حتی سواد خواندن ونوشتن نیز نداشته اند واین را هم عیب نمی شمرده اند :ابو علی سیاه ، از مشایخ قرن چهارم ، وشیخ برکه از این گروه بودند . تند روی های بی اساس برخی از علم ستیزان صوفیه ، هم طعنهایی را از بیرون دایره تصوف متوجه صوفیان می کرد وهم خود صوفیان آگاه را به نقد ومخالفت بااین شیوه وا می داشت. (همان:۱۳۸۷ ، ۳۱۶).
ازجمله صوفیانی که این شیوه را به زیر ذره بین نقد خود برده اند ، ابو عبدالله خفیف شیرازی است . این شیخ کبیر درنقد مشایخ نیز به آنان که علم وحقیقت را جمع کرده بودند بیشتر بها می داد ومریدان را به پیروی از آنان فرا می خواند :
«شیخ کبیر گوید که : از جمله مشایخ به پنج کس اقتدا کنید ، یکی حارث محاسبی وابوالقاسم جنید وابومحمد رویم وابوالعباس عطا و عمرو بن عثمان از بهر آنکه ایشان جمع کرده بودند بین علم وحقیقت ، ودیگر مشایخ ارباب حال بودند وصاحب مقامات ومکاشفات ودر هنگام استغراق ، گاهگاهی از ایشان سخنی چند صادر شده است که به میزان شرع ، راست نیست ، چون باز خود می آمدند از آن سخنان توبت می کردند وباز می گردیدند واستغفار واجب می دیدند ». (قشیری:۱۳۷۴،۳۴).
هجویری ضمن اشاره به مشایخی که کتب خود را به آب دادند ، به انتقاد ازمترسّمانی می پردازد که از روی کاهلی ومدد جهل بدان احرار تقلید کردند:
«…واز مشایخ رضی بجز وی همین کردند چون شیخ المشایخ ابوسعید بن فضل الله بن محمد المیهنی وغیر وی کی کتاب به آب دادند وگروهی از مترسمان از کاهلی ومدد جهل را بدان احرار تقلید کردند و مانا که آن احرار بدان جز انقطاع علایق نخواستند و ترک التفات و فراغت دل از مادون حق و این جز از سکر ابتدا و آتش کودکی راست نیاید از آن چه متمکن را کونین حجاب نکند کاغذ پاره ی حجاب نکند چون دل از علایق منقطع شد پاره ی کاغذ را چه قیمت بود . » (هجویری:۱۳۷۶، ۱۴۸ ) .
در جای دیگر در انتقاد از تارکان علم می گوید :
«…. از آنچه آموختن علم فرض عین است و استغنا نمودن از علم کفر محض و فتنها زمانه یکی آن است که مدعیان صلاح و فقر به جهل علم را ترک کنند . ». (همان ، ۴۰۶ ) .
۲۴
« و گروهی از ملحده که تعلق بدین طریق دارند همین گویند که علم ما به هیچ چیز درست نیاید ، پس ترک علم ما را تمام تر از اثبات آن باشد و این از حمق و ضلالت و جهالت ایشان بود . » . (همان ، ۱۷ ).
محمد غزالی بر صوفیانی که بی بهره از علم حال از علم مقال می گریزند ، نقدی تند دارد و آنان را اباحتی می شمارد و در تبیین مراتب علوم سخنانی استوار دارد و مردم را از صوفیان مدعی بر حذر می دارد :
« اما این اباحتیان واین مطوقان بی حاصل که دراین روزگار پدید آمده اند وهرگز خود ، این حال ایشان را نبوده است ولکن عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند ، ونقد ایشان آن باشد که خویشتن را همه روزه می شویند وبه فوطه ومرقع وسجاده می آرایند ، وآنگه علم علما را مذمت می کنند . ایشان کشتی اند وشیاطین خلقند ، ودشمن خدای رسول اند ؛ که خدای ورسول علم را وعلما را ، مدح گفته اند ، وهمه عالم را به علم دعوت کرده اند ، این مدبر مطوق ، چون صاحب حالتی نباشد وعلم نیز حاصل نکرده باشد وی راآن سخن کی روا بود ؟ ومثل وی چون کسی باشد که شنیده بود که کیمیا از زر بهتر است ، که از وی زر بی نهایت آید ، واگر گنج ها ی زر پیش وی نهند دست بدان نبرد وبگوید : زر به چه کار آید و وی را چه قدر باشد ؟کیمیا باید که اصل آن است ؛ زر فرانستاند وکیمیا هرگز نداشته بود، مدبر ومفلس وگرسنه بماند ، واز شادی این سخن که من گفتم که کیمیا از زربهتر بود طرب می کند ولاف می زند. پس مثال کشف انبیا واولیا چون کیمیاست ، ومثال علم علما چون زر است وصاحب کیمیا را براین صاحب زر فضل است بر جمله ؛ ولکن اینجا دقیقه ای دیگراست که اگرکسی چندان کیمیا دارد که از وی صد دینار آید وی را فضل نباشدبرکسی که هزار دینار دارد . وچنانکه کتب کیمیا وحدیث آن وطالب آن بسیار ا
ست وحقیقت آن به روزگار بسیار به دست هرکس نیاید وبیشترکسانی که به طلب آن برخیزند حاصل ایشان قلابی بود ، کار صوفیان نیز همچنین باشد : عزیز بود ، و آن چه بود ، اندک ، وی را بر همه عالمی فضل نباشد ، که بیشتر از ایشان آن باشد که از اوایل کار بر ایشان چیزی پیدا آید و آنگاه از آن بیوفتند و تمام نشوند ، و بعضی باشد که سودایی و خیالی بر ایشان غالب شود ، و آن حقیقی نباشد و او پندارد که در آن کاری است ! و از ده ، نه چنین باشد و چنان که در خواب ، حقیقت است . اضغاث احلام است ، در آن حال همچنین بود . بلکه فضل بر علما کسی را بود که اندر حال چنان کامل شده بود که هر علم که بدین تعلق دارد ، که دیگران را به تعلم بود وی خود بی تعلیم بداند ، و این سخت نادر بود . پس باید که به اصل راه تصوف و فضل ایشان ایمان داری و به سبب مطوقان روزگار ، اعتقاد در ایشان تباه نکنی ، و هر که از ایشان در علم و علما طعن کند ، بدانی که از بی حاصلی می کند . و فقیه بودن منافی تصوف نباشد و جهل شرط تصوف نیست به نزدیکی کسی که تصوف را داند و التفات نباید کرد به خرافات بعضی احمقان که علم را حجاب گویند ، زیرا که جهل حجاب است » . (غزالی:۱۳۸۶،ج۱،۳۸-۳۹).
۳ – ۳ – انتقاد از ترک نکاح :
در بین صوفیه تجرد از لوازم طریقت نبود. بسیاری از مشایخ صوفیه زن و فرزند می داشتند . ابوالحسن خرقانی بنا بر مشهور از زن ناسازگار خویش بلاها می کشید . ابو سعید زن و فرزند داشت و شیخ احمد جام بیش از چهل اولاد آورد . با این همه عده ای از سبکباران هم بودند که ترک تاهل را آزادی از هر گونه تعلق می شمردند . در واقع کسانی از صوفیه که تجرد و سیاحت را جهت تکمیل و تهذیب نفس لازم می شمردند خود را به دام علایق نمی افکندند و به هر بهانه که می شده از این ابتلا می گریختند . در عین حال همین تجرد نیز برای آنها آفت ها داشت. ( زرین کوب : ۱۳۷۳ ، ۱۵۴ ) .
۲۵
هجویری ضمن اشاره به محاسن و آفات تزویج و تجرید ، هلاک بنده را نه اندر تزویج و تجرید ، بلکه در هوا و نفس وی می داند :
« پس درویش را باید که نخست اندر کار خود تامل کند و آفت های تجرید و تزویج اندر پیش دل صورت کند تا دفع کدام آفت بر دلش سهل تر باشد متابع آن شود و در جمله در تجرید دو آفت است یکی ترک سنتی از سنن و دیگر پروردن شهوتی در دل و در تن و خطر افتادن در حرامی و تزویج نیز را دو آفت است یکی مشغولی دل به دیگری و دیگر شغل تن از برای حظ نفس و اصل این مسئله به عزلت و صحبت باز گردد آن که صحبت اختیار کند با خلق ورا تزویج شرط باشد و آن که عزلت جوید از خلق ورا تجرید زینت بود » . (هجویری:۱۳۷۶،۴۷۲) .
« پس هلاک بنده نه اندر تزویج و تجرید است هر دو حال هوای وی است و نفس وی که بلاء وی اندر اثبات اختیار و متابعت هوای خود است . » .( همان ، ۴۷۷ ) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 12:15:00 ق.ظ ]




واژه جاهلیت از ریشه جهل گرفته شده است؛ واژه جهل همراه با مشتقات آن، ۲۴ بار در قرآن استعمال شده است. در آیه ۲۷۳ سوره بقره، جهل به معنای نادانی به کار رفته است.[۱۶۷] بیشتر کتب لغت عرب “جهل” را در مقابل”علم” آورده‌اند، که این معنا(فقدان) جامع و کافی نمی‌باشد.[۱۶۸] اما جهل خود به سه معنا به کار رفته است: عدم علم، عدم عقل، و عدم حلم. که معنای دوم و سوم آن بیشتر در قرآن به کار رفته است[۱۶۹] در واقع عقل از مسببات حلم است یعنی عقل نشان از بردباری دارد.[۱۷۰] از این رو برخی ادیبان عرب واژه جهل را در مقابل حلم به معنای بردباری، بخشندگی و لیاقت در نظرگرفته‌اند.[۱۷۱]
در معلقه “امرو بن کلثوم” آمده است:
” الا لایجهلًن احدُ علینا فنجعل فوق جهلِ الجاهِلینا “[۱۷۲]
مفهوم بیت این است که بدان که هیچ کس با ما سفاهت نورزد مگر اینک ما هم بیشتر به او خیره سری و شرارت خواهیم کرد.
این بیت بیان می‌کند که در عصر جاهلیت میان عقلانیت و جاهلیت تفاوت وجود داشت اما گرایش عرب به جاهلیت بود تا به عقلانیت و اگرهم از عقل استفاده می‌شد در تأیید و توجیه اعمال جاهلانه بوده است. عرب جاهلی کارهای خود را با اعمال جاهلی پیش می‌بردند، چنانکه در شرح « زوزنی» آمده است که ما با جهل خودشان آن‌ها را جزا خواهیم داد و تریبت می‌کنیم و جزای جهل، جهل است. با توجه به آیات قرآن: { اللَّهُ یَستَهزِیُ بِهِم } [۱۷۳]؛” جَزاءُ سَیئَهٍ سَیئَهٌ مِثْلُهَا}[۱۷۴] ؛ {وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ } [۱۷۵] ؛{ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ ﴾[۱۷۶]، جزای استهزاء و مکر و سیئه و خداع، خود آن است.[۱۷۷]
در قرآن، مذمت مردمان آن دوره، به لحاظ ویژگی های اعتقادی و اخلاقی و فرهنگی است و نه به جهت نداشتن علم و دانش و یا فقدان عقل وخرد. همانطور که ایزوتسو جاهلیت را یک فرهنگ می‌داند که متعلق به زمان خاص نمی‌باشد.[۱۷۸]
امام علی (×) نیز در بسیاری از موارد در نهج البلاغه اشاره‌ای به دوران جاهلیت و ویژگی‌های آن کرده‌اند.[۱۷۹] امیرمؤمنان در جایی از نهج البلاغه یکی از شاخص‌های عصر جاهلی را کهنه شدن نشانه‌های هدایت می‌داند چنانکه می‌فرماید:
« أَرْسَلَهُ وَ أَعْلَامُ الْهُدَى دَارِسَهٌ وَ مَنَاهِجُ الدِّینِ طَامِسَهٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ وَ هَدَى إِلَى الرُّشْدِ وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ…» [۱۸۰]
وى را هنگامى فرستاد که نشانه‏هاى هدایت به کهنگى گرائیده، و جاده‏هاى دین محو و نابود شده بود، او حق را آشکار ساخت و مردم را نصیحت نمود. و آنها را به سوى کمال، هدایت کرد و فرمان میانه روى و عدالت داد.[۱۸۱]
امام در جایی دیگر فساد و بی‌اخلاقی را از شاخصه‌های عصر جاهلیت دانسته و بر این نکته پای می‌فشارد که در این عصر مردم دچار فتنه‌های گوناگون شده بودند، کارهای خلاف را صلاح می‌دانستند و آن‌ها را در زندگی شان جاری و ساری کرده بودند:
« أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَهٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیا کَاسِفَهُ النُّور وَ ظَاهِرَهُ الْغُرُورِ…»؛ [۱۸۲]هنگامى خداوند رسالت را بر عهده او گذارد که مدتها از بعثت پیامبران پیشین گذشته بود، و ملت‌ها در خواب عمیقى فرو رفته بودند. فتنه و فساد جهان را فرا گرفته بود. کارهاى خلاف در میان مردم منتشر، و آتش جنگ زبانه مى‏کشید، دنیا بى‏نور و پر از مکر و فریب گشته بود.[۱۸۳]
بنابراین براساس آنچه گفتیم، درصدد هستیم تا ألم را در این عصر، مورد بررسی قرار داده و دریابیم که در نهج البلاغه، ألم چگونه به کار رفته است.

نمودار ۲ـ۵ـ۲ ویژگی های عصر جاهلیت در نهج البلاغه
برای بررسی معنای این مفهوم در عصر جاهلی به منابع و اسناد مختلفی می‌توان رجوع کرد که یکی از آن‌ها
اشعار جاهلی است که اهمیت زیادی در فهم واژگان نهج البلاغه از جمله ألم دارد. چنانچه اشاره شد «اثر بسیار عمده دیگری که از این زبان فصیح (عربی) در دست داریم، گنجینه بزرگ اشعار جاهلی است. این آثار با وجود زیان‌های فراوانی که گریبان‌گیرشان شده است و وضع و جهل و تحریف و انتقادهای اساسی که متوجه آن‌ها کرده‌اند، نمایشگر یک سنت ادبی اصیل‌اندکه با اندکی احتیاط و مقایسه‌های گویشی می‌توانند اساس مطالعات زبان شناسی گردند».[۱۸۴]
وصف، یکی از اغراض اساسی شعراست. و اعم موضوعات مورد وصف شاعر جاهلی؛ ۱ـ وصف اطلال و دمن؛ ۲ـ وصف شتر؛ ۳ـ وصف طبیعت است.[۱۸۵]

    1. ۴. ۲. واژه ألم در شعر جاهلی

امرؤالقیس، أبو حارث ملک بن اسد (د. ۵۴۰م) در قصیده « قفا نبک » خود که از معلقات سبعه است، در بیتی آورده است :
« وقوفاً بها صَحبی علیّ مطیّهم یقولون: لاتهلک أسیً و تجمّل»[۱۸۶]
آنان در برابر او، کاروان‌هایشان را نگه داشتند و او را به صبر و پرهیز از ناله و فغان دعوت کردند.[۱۸۷]
آسی به معنای فرط الحزن و شده الجزع است ودر اینجا نقش مفعول له دارد. در نهج البلاغه نیز یک بار واژه “أسی” آمده است:
« لکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّهِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا»[۱۸۸]؛ ولى از این اندوهناکم که سر پرستى حکومت این امت بدست این بى‏خردان و نابکاران افتد.[۱۸۹]
کعب إبن زهیر إبن أبی سُلمی (م. ۴۲ق/ ۶۶۲م) از شاعران زمان پیامبر، پدرش زهیر إبن أبى سلمى از شعراى معروف عرب و سراینده یکى از« معلقات سبعه»بود که قصیده‏اش مدت‌ها پیش از نزول قرآن به ‏دیوار کعبه آویخته بود. اهمیت شعری و ادبی این معلقه به حدی زیاد بود که به عنوان یکى از شاهکارهاى ادبى آن زمان به شمار مى‏رفت. کعب در ابتدا به هجو پیامبر(|) می‌پرداخت اما بعدها از این کار توبه کرد. وی برای جبران گذشته‌ی خود قصیده‏اى مشتمل بر پنجاه و هشت بیت با عنوان «بانت سُعاد» در مدح رسول خدا(|) سرود.[۱۹۰]
رسم شاعران نامى عرب غالباً این بود که قصیده‏هاى خود را با نام معشوقه خویش آغاز مى‏کردند در اینجا نیز کعب از این سنت پیروى کرده و ابیات آغازین را در وصف “سعاد” معشوقه خود می‌گوید:
« لکنها خله قد سیط من دمها فجع و ولع و إخلاف و تبدیل »
اما عشق او چنان است که در خونش بی‌وفایی و دردانگیزی با ستم و بی‌محبتی عجین گشته است.
در موارد ذکر شده واژه آلم به طور مستقیم نیامده اما ابیات در بردارنده مفهوم ألم هستند یعنی می‌توان گفت که واژه آسی و ولع مفاهیم همنشین آن به شمار آیند.

    1. ۴. ۲. وجوه معنایی واژه ألم در عصر جاهلی
    1. ۴. ۴. ۲. درد جسمی

در متون جاهلی، ألم به عنوان دردی که ناشی از بیماری تن است ؛[۱۹۱] یعنی به معنای درد و در حوزه ی ناملایمات جسمی به کار رفته است.
در تاریخ جاهلی آمده است: سرازیر شدن هدایا به معابد و تقدیم نمودن به الهه‌ای خاص در زمانی که شخصی از بیماری شفا می یافت و… در میان مردم جاهلی مرسوم بوده است.
و یا در جایی دیگر مناجات انسان با رب خودش به نام “مناف” را به تصویر کشیده است که در نهایت سبب شفا یافتن انسان از بیماری می‌شود.[۱۹۲]

    1. ۴. ۴. ۲. ألم و وجع

اعراب به بیماری که همراه با درد باشد، وجع می‌گفتند و برای رفع آن، موضع درد را ضماد می‌نمودند. [۱۹۳] برای مثال در سردرد، سر را می‌بستند. یعنی در اینجا وجع جانشین ألم است.

    1. ۴. ۴. ۲. درد گرسنگی

در کتاب تاربخ ادب جاهلی آمده است که تمام همّ وغم انسان جاهلی این بود تا به غنیمتی دست یابد و یا غذایی بخورد.[۱۹۴] در اینجا گرسنگی (وجع) به عنوان واژه همنشین با آلم به کار رفته است.
علاوه بر موارد ذکر شده، ألم به معنای درد روحی هم به کار رفته است و البته در عصر حاضر بیشتر به این معنا به کار رفته و می‌رود و ظاهراً در متون دینی هم در همین معنا استعمال شده است. یکی از صاحب نظران بر این باور است که ألم در عصر جاهلی هم، به معنای ناراحتی روحی استعمال شده و به آوازهای غمناک اشاره دارد که حاکی از دردهای وجودی انسان است از قبیل درد ناشی از محرومیت انسان و درد و رنج‌های روحی یک انسان که در قلب او مدفون شده است.[۱۹۵]
در بعضی موارد هم حکایت از درد های روحی وجودی است که انسان جاهلی با سرودن شعر، درصد کمی از رنج آن می‌کاهید. در تعریف شعر آورده است که منشأ شعر در انسان احساسات و عاطفه درونی اوست در لحظات شادی و غم و یا درد و یا از تصورات و توجه انسان به بعضی امور و هر آنچه در سر می‌پروراند، ایجاد می‌شود.[۱۹۶]
در تاریخ عرب جاهلی مرثیه‌ای است که “متمم إبن نویره” از شعرای مخضرم در رثای دوست خود مالک سروده است و اشاره است به درد و رنج قلبی یک انسان که منجر به سرودن مرثیه‌ای بسیار قوی و عالی شده است ودر آن احساس عمیق و قلب آکنده از شدت درد و ناراحتی یک انسان، را به تصویر کشیده است. [۱۹۷]

    1. ۴. ۴. ۲.همنشینی واژه ألم با سوء[۱۹۸]

مردم جاهلی با اعتقاد به شفابخش بودن بت‌ها و رهانیدن آن‌ها از هر درد و زشتی، بدن خود با آن‌ها مسح و مس می‌کردند و این عمل را به نوعی تقدیر وتعظیم و تقرب جستن به خدایان می‌دانستند.[۱۹۹] با توجه به این باور اعراب جاهلی درمورد بت‌ها، در حج مسلمانان، بوسیدن سنگ حجرالأسود و لمس و دست کشیدن به آن نیز به همین دلیل است.
در اینجا ألم با سوء همنشین شده است و رها شدن از هر بدی و زشتی و هر عاملی که باعث دوری انسان از خدا شود مورد نظر است که به حوزه ناملایمات روحی اشاره دارد.
نمودار ۲ـ۵ شبکه معنایی ألم در عصر جاهلی

    1. ۲. معناشناسی تاریخی ألم در دوران بعثت پیامبر(نزول قرآن)

اسلام که در قرن هفتم میلادی از عربستان برخاست، بدون تردید نمایاننده‌ی یکی از ریشه‌ای‌ترین اصلاحات دینی است که در خاورمیانه ظاهر گشته است، و قرآن که نخستین سند مستند این رویداد عظیم است با اصطلاحاتی کاملاً ملموس و روشن بیان می‌کند که چگونه در این دوره بحرانی هنجارهای قبیله‌ای و طایفه‌ای کهن مورد احترام با آرمان‌ها مطلوب‌های جدید زندگی در منازعه خویش درگیر شد، و از هم پاشیدن گرفت، و پس از تلاش‌های نومیدانه و عبث مقاومت، سرانجام در برابر قدرت نوخاسته سر فرود آورد.[۲۰۰] بر اساس مکتب بن توجه به فرهنگ عصر پیامبر(|) می‌توان به درک معنایی ألم نایل آمد زیرا در این مکتب واژه، نماینده یک فرهنگ است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:15:00 ق.ظ ]




همانگونه که در جدول ۴-۴ ملاحظه می‌کنید بین منابع استفاده شده برای هر یک از مولفه ها، سلامت غذایی، نقش تغذیه در تامین منابع انرژی، ارتقای سطح سلامت، تنوع غذایی، دستهبندی غذایی و تغدیه به دلیل داشتن مقدار p-value کمتر از سطح خطای ۰۵/۰، تفاوت معنی‌داری وجود دارد (در سطح اطمینان ۹۵ درصد)، از این رو با توجه به جدول ۴-۵ به بررسی بیشترین منبع کسب دانش در زمینه تغذیه و ابعاد آن میپردازیم.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در زمینه تغذیه، بیشترین منبع کسب دانش، دانشآموزان پایه چهارم ابتدایی، راهنمایی خانواده به میزان ۶/۳۵ درصد می‌باشد و استفاده از کتابهای درسی، رسانه ها و راهنمایی معلم به ترتیب اولویتهای بعدی دانشآموزان بودند (نمودار ۴-۳). بیشتری منبع کسب دانش در زمینه ابعاد تغذیه چون سلامت غذایی، نقش تغذیه در تامین انرژی و رشد، ارتقای سطح سلامت، تنوع غذایی و دستهبندی غذایی نیز راهنمایی خانواده می باشد. بطوری که بیشترین استفاده از راهنمایی خانواده، در زمینه سلامت غذایی به میزان ۴/۳۹% است. همچنین از راهنمایی خانواده به ترتیب در دسته‌بندی غذایی، ارتقای سطح سلامت، نقش تغذیه در تامین انرژی و رشد و تنوع غذایی بیشترین استفاده را دانش‌آموزان داشتند.
نمودار ۴-۳: فراوانی منبع کسب دانش در زمینه تغذیه
سوال پژوهشی ۳: نقش کتب درسی در کسب دانش تغذیه‌ای (سلامت غذایی، نقش تغذیه در تأمین انرژی و رشد، ارتقای سطح سلامت، تنوع غذایی و دسته‌بندی غذایی) دانش‌آموزان به چه میزانی است؟
با بهره گرفتن از درصد فراوانی نتایج جدول ۴-۵ به بررسی میزان کسب دانش در زمینه تغذیه و ابعاد آن از طریق کتب درسی، پرداخته و نتایج در جدول ۴-۶ ارائه گردید.
جدول ۴-۶: فراوانی و درصد فراوانی کسب دانش از طریق کتب درسی در زمینه ابعاد تغذیه

شاخص

سلامت غذایی

نقش تغذیه در تامین انرژی

ارتقای سطح سلامت

تنوع غذایی

دستهبندی غذایی

تغذیه

فراوانی

۵۲۹

۳۰۸

۵۷۰

۵۳۰

۴۸۳

۲۴۲۰

درصد فراوانی معتبر

۱/۲۵%

۹/۲۲%

۵/۲۱%

۵/۲۳%

۷/۲۱%

۸/۲۲%

همانگونه که در جدول ۴-۶ مشاهده میشود، بیشترین میزان استفاده از کتب درسی در زمینه سلامت غذایی (۱/۲۵%) می‌باشد و اولویتهای بعدی استفاده از این منبع به ترتیب در زمینه تنوع غذایی، تامین انرژی و رشد، تغذیه، دستهبندی غذایی و ارتقای سطح سلامت می‌باشد (نمودار ۴-۴).
نمودار ۴-۴: درصد فراوانی منبع کسب دانش از طریق کتب درسی در زمینه تغذیه
سوال پژوهشی ۴: نقش آموزش معلمان در کسب دانش تغذیه‌ای (سلامت غذایی، نقش تغذیه در تأمین انرژی و رشد، ارتقای سطح سلامت، تنوع غذایی و دسته‌بندی غذایی) دانش‌آموزان به چه میزانی است؟
به منظور بررسی میزان کسب دانش در زمینه تغذیه و ابعاد آن از طریق آموزش معلمان، از درصد فراوانی نتایج جدول ۴-۵ استفاده و نتایج در جدول ۴-۷ ارائه گردید.
جدول ۴-۷: فراوانی و درصد فراوانی کسب دانش از طریق آموزش معلمان در زمینه ابعاد تغذیه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:15:00 ق.ظ ]




ترجمه :
آن شب چه شبی بود؟شبی بود که صد سال است که صبح امید از آن طلوع می کند،در دامّان هر صبح آن هزاران خورشید پنهان است.
امید با ذهن درک می شود و هرآنچه که ذهنی باشد عقلی است ؛ امید مشبّه عقلی و صبح مشبّه به حسی که با حس بینایی قابل درک است.
حافظ :
دیدی آن قهقهه ی کبک خرامّان حافظ که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود
(۲۰۷-۹)
محوی :
دچار صیدم آید مر بره باز قضا ورنه نتازد توسن ناز خود از بهر شکارم کس
(۵۰۴-۲)
۳- تشبیه حسی به عقلی در دیوان آن ها اندک است.
حافظ :
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قران خوانند
(۱۹۳-۱۰)
محوی :
وهک دیَوی لهعنهتی که کهلامی قهدیمی بیست زاهید که باسی عیشق ئهبیسآ، دیَته جوو له جوول
(۲۰۷-۲)

ترجمه :
همانگونه که که دیوها از شنیدن قرآن گریزانند،زاهد هم از شنیدن نام عشق گریزان است(زاهد مشبّه و دیو مشبّه به)
۴- تشبیه عقلی به عقلی که در دیوان حافظ و محوی نادر است (ذکر نمونه فقط جهت اطلاع )
حافظ :
قلب بی حاصل ما را بزن اکسیر مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
(۲۴۸-۲)
محوی :
براه آ ، عشق اکسیر وجود است کشی تا کی براه کیمیا رنج
(۴۸۸-۳)
۵- واژه های سپاهیانه و حماسی در تشبیه های آن ها یکی از ارکان اصلی تشبیه است :
حافظ :
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب جان عزیز خود به نوامی فرستمت
(۹۰-۵)
محوی:
بؤ زهبتی مولَکی دلَ بهسه لهو لیَوه یهک قسه شاهم، به سهوقی لهشکری غهمزه ض ئیحتیاج
(۹۲-۳)

ترجمه :
ای شاه من،برای ضبط ملک دل یک سخن از آن لب کافی است،به حمله لشکر غمزه نیازی نیست.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

جهت اطلاع بیشتر دیوان حافظ (۴۵۲-۴) و دیوان محوی (ت-۵-۴)
۶– هر دو شاعر حروف الفبا را ارکان اصلی تشبیه قرار داده اند که از آشنایی آنان با اندیشه های”حروفیه [۹۱]” حکایت دارد .
حافظ :
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست ؟ نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
(۳۶-۳)
محوی :
بالآته وهک ئهلیف له حوروفاتی کائینات مافهوقی تؤ کوذایهوه ناوی له تهحت و فهوق
(۱۸۳-۳)

ترجمه :
همانگونه که حرف الف به علت راست قامتی در میان حروف الفبا از نقطه بی نیاز است قد تو هم در میان یاران مشخص و بالاتر از تو در آسمان و زمین نیست.
۷) هر دو از ظرفیّت های تشبیه مرکب (مشبّه ومشبّه به هردو مرکب ) برای تأثیر بخشی کلام خویش بهره گرفته اند امّا درصد ها متفاوت است . ( حافظ با ۴۶درصد و محوی با ۸ درصد )
حافظ :
به چمن خرام و بنگر بَرِ تخت گل که لاله به ندیم شاه ماند که به کف ایاغ دارد
(۱۱۷-۴)
ماه خورشید نمایش زپس پردۀ زلف آفتابیست که در پیش سحابی دارد
(۱۲۴-۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:15:00 ق.ظ ]




اصل وفای به پیمان (و افوا بالعقود)[۱۷۹].
اصل عدم تبعیض (یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکروا و انثی…لتعارفو ان اکرمکم عند الله اتقاکم)[۱۸۰].
اینها اصولی ثابت برای تمام زمانها هستند که قبل از مطرح شدن از سوی حقوق بین الملل در قالب اعلامیه ها و کنوانسیون ها زمینه تدوین آنها چندین قرن زودتر توسط اسلام فراهم شده است.تعارضات بین اسناد جهانی و اسلام مربوط به مسلمات فقه شیعه می باشد.

گفتار دوم.تعارضات اسناد جهانی حقوق بشر با قوانین داخلی
اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ میلادی در ماده ۵ بیان می دارد که « احدی را نمی توان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه یا خلاف انسانیت و شئون انسانی یا موهن باشد” که با قوانین حدی و مجازات شلاق در قوانین حدی جمهوری اسلامی ایران و اینکه آیا شلاق شکنجه محسوب می شود یا نه منافات دارد چرا که مجازات شلاق مصداق تعریف فوق از شکنجه خواهد بود. همچنین در ماده ۸ اعلامیه آمده است « هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود” و در ماده ۱۹ اعلامیه آمده است:
« هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن بدون ملاحضات مرزی آزاد است»
اما قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران فقط چهار دین را که اسلام، مسیحیت، یهود و زرتشت است را به رسمیت می شناسد.و از مذاهب دیگر حمایت چندانی نمی کند زیرا آنان را به رسمیت نمی شناسد. هر چند در ماده ۳۰ اعلامیه بیان شده است که « هیچ یک از مقررات این اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمن حقی برای دولت، جمعیت یا فردی باشد که به موجب آن بتواند هر یک از حقوق و آزادی های مندرج در این اعلامیه را از بین ببرد». در ذیل به مهمترین تعارضات اسناد جهانی با قوانین داخلی خواهیم پرداخت.
الف: تعارضات میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی با قوانین داخلی
بعضی از کنوانسیون های بین المللی با قوانین داخلی جمهوری اسلامی ایران به نوعی در تعارض هستند بطور مثال کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل متحد مصوبه ۲۶ دسامبر ۱۹۶۶ در ماده بند ۲ ماده ۶ خود بیان می دارد که « در کشورهایی که مجازات اعدام لغو نشده است حکم مرگ فقط باید برای مهمترین جنایات آن هم بنا بر قانون لازم الاجرا در زمان ارتکاب جرم صادر شود و نیز این حکم نباید با مقررات این میثاق و میثاق منع مجازات کشتار دسته جمعی ژنوساید منافات داشته باشد.و در ماده ۱۸ بیان می دارد « هرکس حق آزادی اندیشه، عقیده و مذهب دارد و همچنین هر کسی در بیان آشکار مذهب یا عقیده خود به طور فردی یا گروهی آشکارا یا در نهان و نیز انجام تعلیمات مذهبی خود اختیار و آزادی دارد» که موانع عنوان شده در قسمت اعلامیه جهانی حقوق بشر در این مواد نیز صادق است. و ماده ۱ آن بیان می دارد که « هیچ یک از مواد این میثاق نباید طوری تفسیر گردد که به موجب آن حقی برای کشوری یا گروهی و یا فردی در جهت فعالیت و یا انجام هر عملی که باعث از بین رفتن هر یک از حقوق و آزادی های شناخته شده در میثاق می گردد و یا محدود کردن آن حقوق بیش از آنچه که در این میثاق پیش بینی شده است ایجاد نماید».که در ذیل به مهمترین این تعارضات خواهیم پرداخت.
ب:تعارضات کنوانسیون منع شکنجه با قوانین داخلی
کنوانسیون منع شکنجه و رفتار خشن غیر انسانی یا تحقیر کننده مصوب ۱۰ دسامبر ۱۹۸۴ در ماده ۱ خود شکنجه را اینگونه تعریف نموده است که «از نظر این کنوانسیون شکنجه چنین تعریف می گردد: هر عمل عمدی که بر اثر آن درد یا رنج شدید جسمی یا روحی علیه فردی به منظور کسب اطلاعات یا گرفتن اقرار از او و یا شخص سوم اعمال می شود شکنجه نام دارد» و در بند ۱ ماده ۴ این کنوانسیون آمده است که « هر دولت عضو، مراقب و مطمئن خواهد شد که تمام انواع شکنجه تحت قوانین جنایی جرم محسوب گردد» که مهمترین مورد در نقض مواد کنوانسیون منع شکنجه مجازات شلاق در قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران است که با تعریف ارائه شده از شکنجه در این کنوانسیون مطمئنا مصداقی از شکنجه محسوب خواهد شد.
ج:تعارضات کنوانسیون بین المللی حقوق اطفال با قوانین داخلی
کنوانسیون بین المللی حقوق اطفال مصوب مجمع عمومی ۱۹۸۹ میلادی در ماده ۱ خود بیان می دارد که «مطابق این پیمان نامه یک کودک، انسانی است که سن هجده سالگی را تمام نکرده است مگر اینکه سن بلوغ از نظر حقوق جاری در کشورهای مربوطه زودتر تعیین شده باشد» که در قوانین جمهوری اسلامی ایران سن بلوغ مطابق با شرع اسلام ۱۵ سال می باشد که سن بلوغ در اسلام مساوی با سن تکلیف خواهد بود.به همین سبب نمایندگی جمهوری اسلامی در کنفرانس رم اعلام داشت « ما با پیشنهاد این که سن مسئولیت در چارچوب دیوان ۱۸ سالگی تعیین شود موافقیم.اما پیشنهاد می کنیم که در شرایط خاص و بنا به تشخیص دادگاه اگر اشخاص بین ۱۵ تا ۱۸ ساله با علم به وصف جزایی عملشان مرتکب جرمی شوند دادگاه صلاحیت مجازات آنها را داشته باشد.اما در هر صورت، به نظر ما در هیچ موردی و به هیچ وجه نباید اشخاص کمتر از ۱۵ سال مسئول شناخته شوند».که قبلا در متن تحقیق توضیح داده شد.
د:تعارضات کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان با قوانین داخلی
کنوانسیون رفع هر نوع تبعیض از زنان مصوب مجمع عمومی ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹ در ماده ۲ بیان می کند « دول عضو هرگونه تبعیض علیه زنان را محکوم کرده، موافقت می نماید که بدون درنگ سیاست تبعیض از زنان را با کلیه ابزارهای مناسب دنبال کنند و با این هدف موارد زیرا متعهد می‌شوند:
الف. گنجاندن اصل مساوات میان زنان و مردان در قانون اساسی یا سایر قوانین مربوطه هر کشور، چنانچه تاکنون منظور نشده باشد، و تبعیض تحقق عملی این اصل به وسیله وضع قانون یا سایر طرق مناسب دیگر».
و« اتخاذ تدابیر لازم از جمله وضع قوانین به منظور اصلاح یا فسخ قوانین، مقررات، عرف یا روش های موجود که نسبت به زنان تبعیض آمیزند».
ودر بند ۱ ماده ۱۱ این کنوانسیون آمده است « دول عضو کلیه اقدامات مقتضی را به عمل خواهد آورد تا هر گونه تبعیض علیه زنان در اشتغال از بین برود و بر اساس اصل تساوی زنان و مردان، حقوق مشابه برای آنها تضمین شود بویژه در موارد زیر:
ب. حق استفاده از فرصت های استخدامی یکسان از جمله اعمال ضوابط یکسان برای استخدام.
ج. حق انتخاب آزادانه حرفه و پیشه».
و در بند ۱ ماده ۱۵ بیان می دارد که « دول عضو به زنان حقوق مساوی با مردان در برابر قانون اعطا می کنند».
و در بند ۲همان ماده آمده است که « دول عضو در امور مدنی به زنان امکانات و اختیارات قانونی دقیقا یکسان با مردان و نیز شرایط مساوی برای بهره برداری از این اختیارات و امکانات اعطا خواهد کرد».که این قوانین مانعی در الحاق جمهوری اسلامی ایران به دیوان محسوب می شوند زیرا قوانین جمهوری اسلامی ایران در مورد قضاوت حقوقی یکسان برای مرد و زن در نظر نگرفته است و قضاوت زنان در دیوان کیفری بین المللی را مخالف قوانین شرع و قوانین ملی خود می داند.هر چند عدم برابری زن و مرد در بسیاری از موارد در قوانین جمهوری اسلامی ایران وجود دارد مواردی چون حق شهادت، دیه، ارث، وراثت، ازدواج، طلاق و
نتیجه گیری
با توجه به تمامی موانع مطرح شده در این رساله که از ابتدا به مهمترین و اساسی ترین آنها اشاره شد.با نگاهی نقادانه می توان گفت که دیوان بین المللی کیفری همانند شمشیر دو لبه ای است که می تواند برای هر کشوری مفید و ارزشمند و در عین حال مضر و خطرناک باشد. این تردید به هر حال وجود دارد که آیا در مقابل مزایا و منافع زیادی که از تشکیل دیوان بین المللی کیفری و پیوستن به آن به هر کشوری تعلق می گیرد، آیا ممکن است به ابزاری در دست قدرتهای بزرگ تبدیل شود که از حیات و قدرت آن به نفع خویش، چه سلباً و چه ایجاباً استفاده نمایند.قطعا با مطالعه انجام شده در این رساله پاسخ این سوال مثبت خواهد بود. اما سوال حیاتی دیگر آن است که آیا راه حل یا راه حل هایی موجود است که مورد استفاده ایران قرار گیرد تا در ضمن فراهم آوردن بستر استفاده از مزایا و محاسن دیوان بین المللی کیفری، عدول از تعالیم فقه امامیه که حاکم بر قانون اساسی ایران است صورت نگیرد. به نظر می رسد که ایران در مواجهه با مسأله فوق دو راه حل پیش رو دارد: نپیوستن به اساسنامه و جلوگیری از لازم الاجرا شدن آن نسبت به خود و یا پیوستن به آن و استفاده از امکانات موجود در آن. هر چند پیوستن به دیوان مخاطراتی را به همراه دارد ولی نپیوستن به آن نیز مانع از تعلق مزایای دیوان بین المللی کیفری نسبت به ایران می شود.روند حقوق کیفری بدون توجه به عضویت یا عدم عضویت ایران در دیوان بین المللی کیفری، به رشد و توسعه خود ادامه خواهد داد. این موضوع موجد خساراتی بر حقوق بین المللی کیفری نیست و تمامی خسارات مربوط به ایران است. نپیوستن به اساسنامه به دلایلی برای ایران هیچ فایده عملی ندارد. نپیوستن به دیوان بین المللی کیفری با توجه به شرایطی که ایران دارد، بهانه مناسبی برای تبلیغ علیه آن است. ایران با نپیوستن، خود را تحت فشارهای تبلیغی و منفی قرار داده و به انزوا کشیده خواهد شد که این خود نیز منافع ایران را به مخاطره می اندازد.
و ما اگر بخواهد به دیوان بپیوندد بدین صورت است که بایستی با گروه اقلیت همراهی کرد و معتقد بر این بود که باید در حوزه های علمیه مراکزی برای استنباط گسترده از فقه دایر شود[۱۸۱].و یا ایجاد کمیته فقهی مشترک با اعضای فقیه شورای نگهبان و کمیته مشترک حقوقی با کمیسیون قضائی و مجلس و حقوقدانان شورای نگهبان می تواند راه گشا باشد[۱۸۲].اما به عقیده بخشی از فقهاء شیعه بین حقوق بین الملل معاصر و بعضی از مسلمات فقه شیعه تعارضات آشتی ناپذیری وجود دارد و برای حل این تعارض الزاما باید فقه را قربانی اصل مصلحت کنند و از مجرای مجمع تشخیص مصلحت نظام عبور کنند. نهادی که به عقیده بسیاری از فقها نمی تواند توجیهی فقهی مطابق با مسلمات فقه شیعه داشته باشد.زیرا تمامی فقهای شیعه به بطلان عمل به قاعده استصلاح معتقد و به کار بردن آن را دراستنباط احکام حرام می دانند[۱۸۳]و تقسیمات مصلحت عقلانی و ظنی، تقسیماتی مخالف با مسلمات فقه شیعه خواهد بود.نهایتا الحاق جمهوری اسلامی ایران به دیوان کیفری بین المللی در جهان معاصر امری است واجب اما به قیمت قربانی کردن مسلمات فقه شیعه.
من به عنوان یک دانشجوی مسلمان بسیار مسرورم که رساله خود را در این حیطه موضوعی انتخاب نموده ام و از رهنمودهای اساتید راهنما و مشاورم بسیار سپاسگزارم چراکه بعنوان یک مسلمان تحقیق در این حیطه موضوعی را بعنوان رسالتی در خود یافتم که نشان دهم با تمامی موانع جدی برشمرده شده دین مبین اسلام و فقه جعفری حاکم بر قوانین جمهوری اسلامی ایران چه تدبیری برای الحاق جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور مسلمان برای حضور و تعامل با جامعه جهانی خصوصا غرب غیر مسلمان اندیشیده است که در قسمت پیشنهادات به ذکر مهمترین این راه حل ها خواهیم پرداخت.
پیشنهادات
تاسیس یک دیوان کیفری بین المللی از همان ابتدای طرح آن، با مباحثات و مشاجرات کشورها در خصوص تطبیق مقررات احتمالی دیوان با مقررات داخلی کشورها به ویژه با اصول قانون اساسی و سایر قوانین داخلی آن ها روبرو بوده است.
تحلیل و بررسی تعارض و اختلافات اساسنامه دیوان کیفری بین المللی و مصادیق و موارد آن از این حیث دارای اهمیت به سزا و در خور توجهی است که سرنوشت الحاق یا عدم الحاق به آن را به حل و فصل این تعارض و اختلافات موکول می کنند. این تعارض ها نوعاٌ تحت تقسیم بندی های متعددی قرار می گیرند که مهمترین از این تقسیم بندی ها تعارض اساسنامه دیوان کیفری بین المللی با موازین شرعی جمهوری اسلامی ایران می باشد.
یکی از مواردی که در نظر برخی ها تردیدهای ایجاد کرده است مربوط به شرایط و هم چنین چگونگی احراز صلاحیت قضات دیوان می باشد. هر چند مطابق اساسنامه عنوان گردیده که قضات بایستی دارای عالی ترین سجایای اخلاقی که در حقوق ملی آنان برای احراز بالاترین پست قضایی لازم است باشند، اما الزاماٌ این شرط در کنار شرایط تخصص و تبحر حقوق جزایی و بین المللی منطبق با شرایط انتخاب قضات در سیستم قضایی اسلامی نیست و حتی اگر چنین هم باشد منطبق با شرایط فقهی پویای جعفری و اسلام تشیع نمی باشد. این نگرانی در خصوص طرز تلقی از شرایط قضات در نقطه مقابل از سوی غیر مسلمانان هم قابل درک است؛ به گونه ای که از منظرآن ها نیز ممکن است شرایط قضات اسلامی برای آن ها قابل پذیرش نباشد.به هر حال از آن جا که مطابق فقه تشیع قاضی بایستی دارای شرایطی هم چون مرد بودن، مسلمان بودن، عادل بودن، منصوب بودن از طرف امام و داشتن شرایط قضاوت باشد و این شرایط از جمله شرایط ذکر شده در اساسنامه دیوان کیفری بین المللی نیست، این امر با اصل ۱۳۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مقرر می دارد صفات و شرایط قاضی طبق موازین فقهی به وسیله قانون معین می شود، مغایرت پیدا می کند. نکته دیگر در این خصوص مساله ایجاد تساوی جنسیتی در انتخابات قضات است که این امر در پیش نویس اساسنامه نیز مورد تاکید قرار گرفته بود که با تلاش هیات ایرانی این شرط حذف گردید. و به جای آن مساله «نسبت عادلانه» بین قضات زن و مرد به بحث گذاشته شد و تصویب گردید.که باز هم مشکل بصورت ریشه ای حل نشد چون از منظر فقه کلا قضاوت زنان باطل است.
به هر حال با وجود این اصلاح، سایر موانع فقهی از جمله نفس زن بودن برخی از قضات دیوان کیفری بین المللی که امروزه هم اکثریت قابل توجهی را در دیوان تشکیل می دهندو هم چنین شرط مسلمان بودن و شرط عدالت و سایر شرایط لازم فقهی برای قضات دیوان از جمله تعارضات فقهی اساسنامه دیوان با قانون اساسی تلقی می گردد.
باید توجه داشت که موانع فقهی و حقوقی الحاق جمهوری اسلامی ایران به دیوان کیفری بین المللی موانعی بسیار جدی است.زیرا اخباریگری چهار قرن است که در فقه شیعه نفوذ کرده است که در عمل ذهنیت علمی فقها را به جمود و قشری گری سوق داده است و به هیچ مسلمانی اجازه نداد آزادانه فکر و اندیشه کند[۱۸۴].بسیاری چون امام خمینی (ره) این وضع را حاصل تفاوت اسلام و آنچه که به عنوان اسلام معرفی می شود می دانند[۱۸۵].شاید بتوان باتوسعه اجتهاد بر برخی از موانع الحاق جمهوری اسلامی ایران به دیوان کیفری بین المللی، چون قضاوت زنان فائق آمد همانطوری که استدلال نمودند بر محور عدالت، خلقت زن و مرد یکسان است و با اندکی تسامح، و توسل به حربه ضرورت پویایی فقه شیعه[۱۸۶]بتوان قضاوت زنان در دیوان را توجیه کرد.زیرا علما بعد از انقلاب با رای دادن زنان و نمایندگی مجلس آنان موافقت کردند به همین دلیل بحث قضاوت زنان باید مورد بازنگری قرار گیرد[۱۸۷].و بسیاری معتقد هستند که اگر اجتهاد را که دچار

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:15:00 ق.ظ ]