کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



و گاهی نیز به منزله بدل آیه و عبارات قبلی است.
بطور مثال علامه & در ذیل آیه ۵۶ سوه مبارکه‌انفال{ الَّذینَ عاهدتَّ مِنهُم ثُم ینْقُضُون َعَهدَهُم فِی کُلِّ مَرَّهٍ وَهُم لا یتَّقُونَ} ترجمه: همانا کسانی که با برخی از آنان (بارها) پیمان بستی ولی هر بار پیمانشان را می‌شکنند واز خدا پروا نمی‌کنند
می‌نویسد: بیانی است برای کسانی که کافر شدند در آیه گذشته یا بدل است برای آن بدل بعض از کل.[۳۹۲] همچنین در ذیل آیۀ:

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

{وَ فَضَّلَ اللَّه‌الْمُجاهِدِینَ عَلَى الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ…} [۳۹۳]
درجه‏هاى او کانّه لفظ” فضل” متضمن معناى اعطاء و یا معنایى شبیه به‌ان است و جمله” دَرَجاتٍ مِنْهُ”، بدل و یا عطف بیان براى جمله” أَجْراً عَظِیماً” است و مى‏خواهد بفرماید: خداى تعالى مجاهدین را اجرى عظیم داده، در حالى که‌انان را بر قاعدین اجرى عظیم بخشیده و یا پاداش داده، و آن اجر عظیم عبارت است از درجاتى از ناحیه خودسید قطب نیز به‌این از ارتباطها توجه داشته و در تفسیر آیات استفاده نموده‌است از جمله در ذیل آیۀ اول سورۀ مبارکۀ ابراهیم در تفسیر واژۀ صراط می‌نویسد:
صراط بدل از نور است‌. صراط خدا، راه ‌او، و سنت او، و قانون او است‌که بر هستی فرمانروائی می‌کند، و شریعت او است‌که بر زندگی فرمانروائی دارد. نور به سوی این راه‌ هدایت می‌دهد و رهنمود می‌کند، یا نور همان راه‌است‌. این معنی بهتر است‌. چه نوری که در خود نفس درخشان است‌، همان نوری است‌که در خود جهان رخشان است‌. آن هم همان سنت‌که قانون است و آن هم خود شریعت است‌. نفسی‌که در این نور زندگی می‌کند در فهم و درک را‌ه خطا نمی‌پوید، و در فکر و اندیشه به خطا نمی‌رود، و در رفتار و کردار اشتباه نمی‌کند. پس همچون نفسی بر راه راستی قرار دارد.[۳۹۴]
ودر ذیل آیۀ ۴۵ آل عمران نیز دربارۀ واژۀ مسیح این گونه‌اظهار نظر می‌کند که: این مژدۀ کامل وگویائی است که کار را یکسره روشن میکند. مژده به کلمه ای از جانب خدا است که نامش مسیح عیسی پسر مریم است… (مسیح)، در این عبارت، بدل واژۀ (کلمه) است، و در حقیقت همان (کلمه) است.[۳۹۵]
گاهی یک یا چند آیه به مقتضای سیاق آیه عطف به آیه یا آیات قبل از خود است، مانند این جمله { وَ إِذْ یمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا… }، [۳۹۶] که عطف بر جمله سابق یعنى{ وَ إِذْ یعِدُکُمُ اللَّه‌احْدَى الطَّائِفَتَینِ أَنَّها لَکُمْ”} بوده، و بنابراین، آیه شریفه در سیاق بیان نعمتى است که خداوند بر ایشان ارزانى داشته و آنان را با احسان‏هایى که به‌ آنان کرد و خود آنان در آن نعمت‏ها دخالتى نداشتند تایید فرمود[۳۹۷].
و نیز دربارۀ این عبارت از آیۀ ۱۱ سورۀ مبارکۀ رعد { وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ}می‌نویسد: این جمله عطف بر جمله{ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ} و مفسّر آنست و معناى تعلیل را مى‏رساند، وقتى مردم غیر از خداى سبحان والیى نداشته باشند که متولى امرشان شود، قهراً کسى را نخواهند داشت که جلو خداوند متعال را بگیرد و نگذارد خواسته‏هایش را علیه‌ایشان اجراء سازد.[۳۹۸]
وگاهی یک آیه را دنبالۀ آیۀ قبلی می‌داند و به تفسیر آن پرداخته‌است؛ مثلاً در ذیل آیۀ: { اللَّهُ یعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَی‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدار}.[۳۹۹]
معتقد است که: این آیه با آیه بعدى‏اش نظیر دنباله‏اى است براى آیه قبلى، زیرا مضمون آنها این است که خدا بر هر چیزى عالم است، و بر هر چیز قادر است، و دعا را به‌اجابت مى‏رساند، و هر چیزى براى او خاضع است، پس او سزاوارتر به ربوبیت است، و نیز امر آیات به دست اوست، نه به دست تو، و تو منذرى بیش نیستى.[۴۰۰]
گاهی نیز یک دسته‌از آیات در مقابل دسته‌ایی دیگر از آیات قرار گرفته‌اند تا معنای آیات قبلی را تکمیل نمایند وبرای شنونده جای سوالی نماند.
سید قطب در این زمینه‌ایات ۶۰ ـ ۴۹ سورۀ مبارکۀ ص را در مقابل آیات قبلی ( ۴۸ ـ ۱۷ ) می‌داند واین گونه به توضیح وتفسیر آنها می‌پردازد.
آیات قبلی در بارۀ زندگی و یـاد و یادآوری بندگان برگزیدۀ یزدان در همین دنیا بود. از بلا و مصیبت و امتحان و آزمون و صبر وشکبائی و رحمت و عنایت ولطف و فضل خدا سخن رفت‌…. پس از آن روند قرآن با تکذیب‌کنندگان و سرکشان به جهان دیگر می‌رود و در سرای جاویدان رویاروی ایشان می‌شود… روند قرآن ‌گامهایش را در صحنه‌ای از صحنه‌های قیامت به جلو برمی‏دارد و دنباله آن را می‌گیرد.
سپس برای دقیقتر نشان دادن این ارتباط وهماهنگی از کتاب دیگر خود یعنی مشاهد القیامه فی القرآن کمک می‌گیرد و می‌نویسد: این صفحه با منظره متقابل ‌کامل در مجموعه و اجزاء و در سیماها و نمادها است‌: منظرۀ «‌پرهیزگاران و متقیانی‌« است که دارای «‌حسن عاقبت و سرانجام نیک» هستند. و منظرۀ ‌«‌طاغیان و سرکشانی‌» است‌که دارای «‌سوء عاقبت و سـرانجام بد» هستند… [۴۰۱]
وهمچنین ذیل آیات ۱۶، ۵ سورۀ مبارکۀ لیل، ابتدا به معنای اجمالی آنها اشاره کرده، وطبق سیاق آیات مردم را به دو دسته تقسیم کرده‌است، به‌این صورت که: کسانی هستند که جان و مال خود را ببخشد، و از خشم و عذاب خدا خود را بپرهیزد، و به‌این عقیده‌ایمان و باور داشته باشد، و کسانی که بخل ورزد در جان خود و در مال خود، و خود را بی‏نیاز از خدا و از هدایت او بداند، و این عقیدۀ خوب را تکذیب کند.
وی بدین صورت نتیجه می‌گیرد که: سعی و تلاش شما درحقیقت خود، در انگیزههای خود، در رویکرد و جـهت خود، و در نتائج و حاصل خود، گوناگون است مردمان در این زمین، سرشتهایشان، جهتها و خواستهایشان، اندیشه‌ها و جهانبینی‌هایشان، تلاشها و پویشهایشان، گوناگون است. انگار هر فردی از آنان جهان ویژهای است و در ستارۀ ویژهای زندگی میکند.
اینان دو صف هستند، صفهائی که در هر یک از آنها مردمان مختلفی، و سعی و تلاش جداگانهای، و برنامه‌های متفاوتی، قرار دارد. هر یک از این دو صف در این زندگی راهی را در پیش میگیرد و هر یک از این دو صف در راه خود توفیق پیدا میکند[۴۰۲]
البته علاوه بر موارد فوق موارد دیگری از قبیل معترضه بودن، شاهد بودن بر آیه قبلی، پاسخ به سؤال مطرح شده در آیه قبل و… نیز گفته شده که برای جلوگیری از اطاله کلام از آنها می‌گذریم.
ب) ارتباط غیر آشکار و پوشیده بین آیات
منظور از این ارتباط بین آیات این است که گاهی آیات ظاهراً جملات مستقلی به نظر می‌رسند و هیچ تناسب و ارتباطی بین دو آیه و دو عبارت دیده نمی‌شود اما با کمی ‌ژرف اندیشی و دقّت این ارتباط نیز کشف خواهد
شد.
این نوع از ارتباط خود بردو حالت است.
الف) گاهی قسمتی از آیه با یک حرف عطف مشترک به ما قبل خود ارتباط می‌یابد که در این صورت باید میان دو جمله وجه جامع و جهت مشترکی وجود داشته باشد.
بطور مثال در آیه:
{ و الله یَقبِضُ و یَبسُط و الیه تُرجعون}[۴۰۳]
میان قبض و بسط (بصط) تضاد وجود دارد.[۴۰۴]
ب) اما در حالت دوم که‌ایه به‌ایات قبل از خود معطوف نشده و مستقل به نظر می‌رسند باید محور و رکنی (قرائن معنوی ) در جمله وجود داشته باشد تا از اتّصال اجزاء کلام به یکدیگر خبر دهد.[۴۰۵]
بنابراین یکی از مواردی که گره‌از کار تفسیر می‌گشاید و کار مفسّر را ارزشمند می‌کند یافتن این محورها و تکیه گاه‌هاست که‌از لطافتها و ظرافتهای خاص تفسیری است.
این محورها و ارکان ارتباطی را در کتابهای علوم قرآنی با نام اسباب تناسب می‌شناسند و در ادامه بحث به مهمترین آنها اشاره کرده و تا حد امکان به بررسی آنها در دو تفسیر المیزان و فی ظلال القرآن می‌پردازیم.
اسباب مناسبت (وجوه‌ارتباط)
میان معانی واژه‌ها، عبارات، وآیات قرآن روابط گوناگون واسباب تناسب متنوعی حکم فرماست. که‌از مهمترین این شیوه‌های پر کاربرد؛ می‌توان به بحثهای؛ تنظیر، مضاده، واستطراد، حسن تخلّص اشاره کرد که در ذیل به بررسی این مقولات در دو تفسیر المیزان وفی ظلال القرآن می‌پردازیم.
تنظیر
از جمله محسّنات معنوی است، و عبارت است از ایجاد پیوند میان دو امر همانند، که در بلاغت نیز شیوه‌ای پسندیده بشمار می‌رود[۴۰۶] و شأن عقلا آن است که‌هر چیزی را به نظیرش ملحق کنند.[۴۰۷]
مرحوم علامه طباطبایی نیز ذیل آیه
{کَما اَخرَجَکَ ربُّک مِن بَیتِکَ بِالحَقّ و اِنَّ فَریقاً مِنَ المُؤمِنین لَکارِهُون}[۴۰۸].
می‌نویسد ظاهر سیاق چنین می‌رساند که جمله { کما اخرجک} متعلق به مدلول جمله{ قُل لِلاَنفالِ للهِ و الرَّسولِ} است.
و تقدیرش چنین است می‌باشد« که خداوند حکم کرده به‌اینکه‌انفال برای او و رسولش باشد، و این حکم به حق است، هر چند بعضی از مومنین کراهت داشته باشند، هم چنان که خدا ترا از خانه‌ات به حق بیرون کرد با اینکه طایفه‌ای از ایشان کراهت داشتند. پس همه‌اینها حق و بر طبق مصلحت دین و دنیای ایشان بوده، و ایشان از آن مصالح غفلت داشته‌اند.[۴۰۹]»
بنابراین علامه (ره) نیز همراه سیوطی شده و ارتباط و تناسب بین آیه ۵ و آیات قبلی را از نوع تنظیر دانسته‌است. به‌این معنا که مقصود از تنظیر در این آیه‌ان است که ناراضی بودن اصحاب نسبت به نحوه تقسیم غنائم توسط پیامبر همانند ناخشنود بودن آنان برای خروج از مدینه برای جنگ است.
سید قطب نیز در ذیل آیه توضیح می‌دهد که خداوند به مسلمانان هشدار می‌دهد که گروهی از شما از جنگ وجهاد روی برگرداندید وآنرا ناپسند دانستید وگروهی نیز نحوه تقسم غنائم را نپسندید ولی خدا برای شما چیز دیگری می‌خواست.
وی معتقد است که‌این آیات به آیات قبلی برمی‌گردد که درآن خداوند غنائم را یکسره برای خدا وپیامبرش برگرداند تا پیامبر آنهارابطور مساوی بین مردم تقسیم کند.
سید قطب بعد از ارائه مطالب مقدماتی نتیجه می‌گیرد که: برگشت دادن غنائم به خدا ورسولش وتقسیم آن در میان ایشان بطور یکسان وناخوش آیندی برخی از مومنان از این برابری، ومقدم براین ناخوشایندی برخی از مومنان از این که بهرهء بیشتری به جوانان تعلق گیرد همانند آن است که خداوند تورا از خانه وکاشانه‌ات به حق بیرون فرستاد برای جنگ با گروه قدرتمند وبرخی از مومنان جنگ را نمی‌پسندیدند ولی
فرجام کار که‌این غنائم را نتیجه داده‌است هم اکنون در برابر دیدگانشان آماده وبرایشان روشن شده‌است.[۴۱۰]
یکی دیگر از مواردی که‌اشاره به بحث نظیر دارد و با آیات قبل وبعد خود هماهنگی پیدا می‌کند ومورد توجه مفسرا ن نیز قرار گرفته‌است در سورۀ مبارکۀ فرقان است.
علامه طباطبائی در ذیل آیه:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-04-13] [ 11:19:00 ب.ظ ]




۱-۳-۱-۶-تفاوت در نوع آموزش زن و مرد
در نظر روسو نباید نظام آموزش نسبت به دو جنس یکسان باشد و پرورش زن باید عکس روش تربیت مرد باشد.[۲۰۷] بانوان باید از نظام آموزشی ویژه «زن طبیعی» برخوردار گردند و درس ها و موضوع های آن در رابطه با آموزش حفظ پاکدامنی، خانه داری، داشتن حجب وحیا و مطیع و وابسته بودن به مردان باشد. به عقیده او باید توانایی های انسان را از زمان کودکی به او آموزش داد و آن تعلیمی بر پایه طبیعت فرد باشد و مطابق با وظایفی که در آینده برعهده می گیرد. همو مهمترین وظیفه زنان را رسیدگی به امور مردان می داند و این که زنان منحصراً برای خاطر مردان باید پرورش یابند[۲۰۸] و تمام تعلیم زنان باید در ارتباط با جنس مذکر وبرای نیل به لذات و ارضای آن ها صورت گیرد. آموزش آنان باید آموزشی باشد که برای مردان مفید است و بدیهی است مفید بودن زن در ارتباط با برآوردن خواسته ی مرد و مورد پسند و امانتدار او واقع شدن می باشد. همو وظیفه اصلی زنان را در این می داند که مردان را از ایام کودکی پرورش دهند و در ایام کهولت مراقب و نگهدارشان باشند و در طول حیات به آنان تسلی دهند و زندگی آنان را مطبوع و شیرین سازند. این ها اموری است که در تمام دوران به عهده زنان است و لازم است که این مسئولیت از ایام کودکی به دختران آموخته شود تا وی منحصراً برای خاطر مرد پرورش یابد.[۲۰۹]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۳-۱-۷-تابعیت زن از مذهب همسر
روسو جایز نمی داند زنان خود، مذهب انتخاب کنند. زیرا همانطور که رفتار زن می باید تابع افکار عمومی باشد، به همانگونه ایمان و اعتماد او باید تحت الشعاع افکار عمومی باشد. از نظر روسو هر دختر باید مذهب مادرش را بپذیرد و به طریق اولی هر زن شوهردار باید به آئین همسرش باشد[۲۱۰]و عقیده اش تابع اعتقاد مرد خود باشد.
۱-۳-۱-۸-طبیعی بودن اختلاف بین زن و مرد
در باور روسو نابرابری های بین زن و مرد ساخته و پرداخته فکر انسانی یا نتیجه تعصب و قرارداد اجتماعی نیست. بلکه نظم طبیعت و دلایل طبیعی علت آن می باشد. مردان دارای قوه استدلال هستند و در مقابل زنان از فریبندگی برخوردارند. زن برای مرد آفریده شده و حتی پذیرفته است که با مرد برابر نیست. وی در سراسر فلسفه اش از«طبیعت»تجلیل و ستایش کرده است. همو در کتاب امیل می خواهد سوفی[۲۱۱] را همچون یک «زن طبیعی» تربیت کند. وی به عنوان پند و اندرز به سوفی می گوید: اساسی ترین وظیفه ما آن است که مطابق آن چه که طبیعت خواسته است، عمل کنیم. بدین روی در «وضعیت طبیعی» جنس مؤنث در عمل به خاطر غریزه مادری، سرپرست فرزندان خردسال خود است که طبیعت وی را جهت شیر دادن، تهیه غذا و مراقبت از کودکان به خوبی تجهیز کرده است. اما به محض آن که کودکان توانستند از عهده تهیه غذا خود بر آیند و زنده بمانند، مادرآن ها را رها می کند.[۲۱۲]
۱-۳-۱-۹-ضعف قدرت تعقل[۲۱۳]در زن
ژان ژاک روسو هماهنگ و مطابق با سنت برجای مانده برخی از فلاسفه در غرب معتقد بود، مطالعه حقایق مجرد، از عهده زنان خارج است و تمام تحصیلات آن ها باید جنبه عملی داشته باشد.[۲۱۴]او پس از بیان پایین بودن قدرت تفکر در زنان به شرح وظایف آن ها می پردازدکه نیازی به تعقل ندارد و آن را شامل؛ شوهر داری، خانه داری، مراقبت از کودکان و پاکدامنی می داند. همو در تأکید این مطلب ساختار طبیعی مرد را ساختاری عقلانی و نقش آفرین و دارای توانایی نامحدود بیان می کند تا توانایی تعقل، تفکر و قدرت ابداع و خلاقیت داشته باشد. وی احساسات را در طبیعت زنانه، قوی تر از آن می داندکه به توانایی خردورزی مردان برسد.[۲۱۵]براساس دیدگاه روسو عقل زنان، عقلی تجربی است که در کشف حقایق به او کمک نمی کند ومنطقش یک نوعمنطق عملی است که آن ها را به سوی مسائل واضح و روشن می کشاند.[۲۱۶] ضعف قدرت تعقل در زنان هر گونه ابداع و ابتکاری را خارج از عهده آنان می نماید. بدین روی محافل و مجالس عمومی، بهترین کتاب برای آن ها بشمار می آید.[۲۱۷]در نظر روسو باید یکی از زوجین از عقل کمتری برخوردار باشد و آن زن است زیرا نقش او در زندگی وابسته بودن به مرد است و تداوم زندگی در این وابستگی قرار دارد. وی می گوید که اگر زوجین هر یک به تنهایی دارای عقلی کامل بودند، به جای وابستگی به یکدیگر، همواره دراختلافی بی پایان زندگی می کردند. به طوری که هیچکدام قادر به ادامه زندگی مشترک نمی شدند.[۲۱۸]
۱-۳-۱-۱۰-شرارت در جنس مؤنث
روسو در نظرات خود زن را محور شرارت معرفی می کند و به دفاع و توجیه این نظریه می پردازد. همو دوره پدرسالاری را دوره طلایی می داند که موجب استحکام خانواده شده است. در این دوره، زنان به دلیل گرایش به خانه داری و پرورش کودک، خانه نشین هستند و مردان برای جستجوی معاش از خانه خارج می شوند و براین اساس مردان به مثابه ارباب صاحب اجناس و کالا می باشند و این مالکیت موجب وابستگی کودکان به پدران می باشد تا بتواند مقداری از این کالا را در صورتی که فرزندان مطیع و شایسته باشند، در اختیارشان قرار دهد. در این دیدگاه فعالیت زنان سودمند تلقی نمی شود و آن ها از لحاظ اقتصادی وابسته به مردان می باشند[۲۱۹]همو به دنبال بررسی موضوع پدر سالاری توسط برخی تاریخ نگاران این موضوع را که زن همواره منشأ شرارت و عامل خطر معرفی شده، را ناشی از تاریخ طولانی پدرسالاری در اجتماعات دانسته[۲۲۰]و معتقد است زنان ظاهرساز و شریر هستند.[۲۲۱]بدین روی در طول تاریخ مردان همواره بدنبال پادزهری برای مقابله با این شرارت بودند تا مانع گسترش و رشد آن گردند. البته ترس از قدرت زنان و این که آن ها را منشأ شرارت معرفی کنند، مختص روسو نیست. این موضوعی است که قبل از روسو نیز مطرح بوده است. به هر حال روسو تمام بدی ها و شرارت های جامعه را به زنان نسبت می دهد و معتقد است؛ اگر مردان نتوانند زنان را زیر سلطه خود نگه دارند، آن ها قادرند از راه های گوناگون بر سرنوشت مردان مسلط شوند.
۱-۳-۱-۱۱-زن عامل دروغ در جامعه
روسو معتقد است، زنان همانند مردان برای سخن گفتن نیازمند اطلاعات نیستند. بلکه ذوق و استعداد خود را بکار می گیرند. آن ها در دوره اول زندگی که هنوز خوب وبد را از هم تشخیص نمی دهند، قضاوت درست ندارند و فقط از چیزهای مطبوع و غیر لازم صحبت می کنند و کم کم عادت می کنند که غیر از این مسائل چیزی نگویند و تنها موضوعی که به نظرشان عملی می آید، این است که همیشه تحت الشعاع دیگران واقع شوند و عادت به دروغگویی پیدا کنند.[۲۲۲] روسو، گاه زنان را به تنهایی عامل فساد در جامعه می داند و گاه شرایط اجتماعی را عامل اصلی فساد معرفی می کند.
۱-۳-۱-۱۲-جزئی نگری زن
در نگرش روسو زنان همانگونه که مردان به اصول و قوانین کلی دست می یابند، قادر به دستیابی به امور نیستند. بلکه آن ها جزئیات را بهتر درک می کنند. بدین روی ظیفه شان این است که قواعد کلی را که به وسیله مردان کشف می شود، بپذیرند و به کار گیرند.[۲۲۳]
۱-۳-۱-۱۳-نبوغ فکری زمینه ساز غرور در زن
ژان ژاک روسو به صراحت بیان می دارد که نبوغ و بلندی فکر در جنس مؤنث موجب غرور در او می شود، به طوری که تمام وظایف خانوادگی اش را زیر پا می گذارد و حتی خود را برتر از شوهرش می داند. به گفته او چنین زنی، وقت خود را صرف ادبیات می کند و نویسندگان و فلاسفه را در خانه جمع می نماید و زندگی همسرش را تیره می سازد و توقع دارد در خارج از منزل همه در برابرش تعظیم نمایند.[۲۲۴]روسو هر نوع گرایش را در زنان منفی می داند و حتی هنر را عامل فساد و حماقت زن برمی شمارد و بیان می دارد: تمام زنان به ظاهر هنرمند و خودخواه در اذهان عمومی در ردیف موجودات احمق شمرده می شوند.[۲۲۵]
۱-۳-۱-۱۴-پاکدامنی تنها فضیلت زن
روسو نقش مردان را در کنترل زنان پس از ازدواج مهم ارزیابی می کند و معتقد است زنان با فضیلت و خوش مشرب برای کسب امتیازات از موقعیت شوهران خود، استفاده می کنند و قادرند احساسات همسران را به نفع خود برانگیزند. روسو در این باره معتقد است زنانی که دارای پاکدامنی و عفت هستند مورد علاقه مردان قرار خواهند گرفت و خواهند توانست بر آن ها تأثیر گذارند و غلبه و سلطه سودمندانه داشته باشند.[۲۲۶]با توجه به دیدگاه روسو پاکدامنی مایه افتخار و عظمت زن است و تنها راه سعادت و خوشبختی اوست،[۲۲۷]گرچه عاری از هر صفت دیگری باشد. همو در این باره می گوید: بسیاری از زنان هستند که ابداً مفهوم شرافت را نمی دانند ولی در اصل، زنان پاکدامنی هستند.[۲۲۸]
۱-۳-۱-۱۵-ملایمت و بردباری مهمترین خصلت زن
از دیدگاه روسو، صفاتی مانند صبر و تحمل کردن در برابر نابرابری ها در ذات زنان وجود دارد. زیرا وضعیت اجتماعی آن ها به طور طبیعی، وضعیتی است که زنان را زیردست قرار داده و این چنین زندگی اجتماعی برای آن ها مقدر شده است. همو، زن را به عدم مقاومت در مقابل ظلم و ستم مرد دعوت می کند و لازمه ایجاد این خصلت را تعلیم و آموزش دختر از زمان کودکی می داند و می گوید که دختران باید چابک و زحمتکش باشند و از همان ابتدای تربیت به تحمل ناملایمات عادت نمایند تا بعدها از سختی های زندگی رنج نبرند. همو پیشنهاد می کند که یکی از راه های آموزش بردباری این است که دختران ناگهان در وسط بازی و تفریح احضار شوند و به کار دیگری مشغول گردند. زیرا صفت اصلی جنس مؤنث ملایمت و بردباری است. او باید از طرف شوهر، همه چیز حتی ظلم را تحمل کند، ولی شکایت ننماید و مطیع باشد.[۲۲۹] البته وی در نفی این موقعیت برای مردان اظهار می نماید که نمی توان با پسرها این گونه رفتار نمود. زیرا احساسات درونی آن ها، زود مشتعل می شود و علیه ظلم و بیدادگری طغیان می کند.[۲۳۰]
۱-۳-۱-۱۶-ناپسند بودن اشتغال و قدرت در زن
در نظر روسو، زن جایگاهی در جامعه ندارد و از نظر اخلاقی، پسندیده نیست که زن در خارج از خانه به سر برد.[۲۳۱] همچنین وی به قدرت رسیدن زنان را ناپسند و عامل فساد می داند. از نقطه نظر او، اگر زن به قدرتی برسد، از دستورات شوهرش سرپیچی می کند و او را آزار می دهد و مرد در حالی که اسیر همسرش شده است، خود را بدبخترین فرد جهان خواهد دید.[۲۳۲]
۱-۳-۱-۱۷-عدم توجه زن به نقش مادری
در دیدگاه روسو مادر بهتر از هر زن دیگری می تواند به کودک خود رسیدگی نماید و طبیعت، مادر را جهت شیر دادن، تهیه غذا و مراقبت از کودکان و خود، به خوبی مجهز کرده و ساختار او را همراه با خاصیت تولید مثل و نگهداری از فرزند قرار داده است. بدین روی مادر نباید بخاطر شرکت در سرگرمی های شادی بخش خود در شهر، فرزندانش را بدست دایه بسپارد و با حقه این کار را به سرانجام برساند.[۲۳۳] در دیدگاه وی کافیست که زن ها به صورت مادران حقیقی درآیند تا خیلی زود مردها جنبه پدران و شوهران واقعی را پیدا کنند. البته وی از زنان در انجام وظایفشان ناامید است و معتقد است سرگرمی ها و لذات دنیوی، زنان را چنان خسته کرده است که دیگر هرگز به این موضع توجه نمی کنند. آن ها نقش مادری خود را فراموش کرده اند و دیگر نمی توانند به صورت مادران واقعی در آیند و هرگز خواستار آن نیستند، حتی اگر هم بخواهند دیگر از دستشان ساخته نیست. البته روسو این امر را شیوه تمام زنان در عصر خود می داند که مخالفت با آن، مبارزه با سایر افراد است . همو گوید: امروز که رسوم مخالف استقرار یافته، هر زنی که بخواهد در این راه توفیق یابد، باید با مخالفت کلیه زنان آشنا که علیه یک سرمشق با هم متحد شده اند، مبارزه نماید. از دیدگاه روسو این گونه بی تفاوتی زن به فرزندش موجب اختلال در فعالیت های مرد به عنوان پدر نیز می شود. در حالی که قبول زحمت شیر دادن، اصلاح اخلاقیات و آداب زندگی را بدنبال دارد و احساسات طبیعت را دوباره در قلب ها بیدار می کند و جاذبه ای را در زندگی ایجاد می نماید که بهترین پادزهر برای مفاسد اخلاقی است و موجب می گردد تا خانواده ها زنده و پر جنبش شوند. بدین ترتیب مراقبت های خانوادگی عزیزترین اشتغال زن و لذت بخش ترین سرگرمی شوهر محسوب می شود. همو به این نتیجه می رسد که با اصلاح عمل زن، یک اصلاح عمومی بوجود می آید.[۲۳۴]
۱-۳-۱-۱۸-ضعف مادر در پرورش کودک
روسو معتقد است کودکی که در سنین شش الی هفت ساله، نیازمند مراقبت مادر است، با بی توجهی زنان، عمر خود را به بطالت می گذراند و قربانی هوس ها و تفنن های مادرش می شود و چنین فردی در آینده، فاقد عقل سلیم است و با ضعف جسمانی و روحانی وارد جامعه می شود و بی کفایتی و غرور و تمام مفاسدش را نشان می دهد.[۲۳۵]البته او، پدران و معلمین را مؤثرترین فرد، در تربیت فرزندان در تمام مراحل زندگی می داند.[۲۳۶]
۱-۳-۲- دیدگاه روسو در باره نهاد خانواده
در دیدگاه روسو «وضعیت طبیعی» همسران این است که مردان قبل از بدنیا آمدن کودک خود، همسرشان را ترک گویند و هیچ دلیل منطقی وجود ندارد تا مرد به همسر خود در نگهداری فرزند کمک کند. زیرا زن در «وضعیت طبیعی» قادر است بدون کمک مرد، از خود و فرزندش مراقبت کند.
وی در تناقضی شگرف در کتاب قرارداد اجتماعی بیان می کند که «کودکان به مدت طولانی نیازمند به مادرشان هستند و مادر نیز بدون کمک و مراقبت پدر، مشکل است که بتواند نیازمندی های خود را بر طرف کند».[۲۳۷]
وی به سوفی در کتاب امیل اندرز می دهد که«وقتی به همسری امیل در آمدی، او نه تنها همچون شوهر، که در حقیقت ارباب توست و این امر اقتضا و خواست طبیعت است که می بایست از آن پیروی کنی» و در کتابقرارداد اجتماعیسه دلیل عمده را برای اقتدار مرد در خانواده مطرح می سازد:

    • هر فردی(مرد)در موارد اختلاف به عنوان آخرین مرجع و قدرت نهایی می بایست تصمیم بگیرد.
    • زن گاهی اوقات در انجام وظایف خود ناتوان و ناقص است و بدیهی است که باید فردی توانا(مرد)امور را اداره کند.
    • مرد حق دارد که بداند بچه هایی که همسرش برای او آورده است و او از آن ها نگهداری می کند، متعلق به او هستند.

همو در کتابامیل برای مرد، به تک همسری رضایت می دهد. در این ازدواج این مرد است که زن را انتخاب می کند و این زن است که می بایست خود را در اختیار او گذارد و از دیگران رویگردان شود.
۱-۳-۳-دیدگاه روسو در باره تأثیر محیط بر انسان
روسو صفات افراد را بر دو گونه می داند؛ صفات ذاتی و صفاتی که از طریق تعلیم و تربیت به دست می آید. به عقیده او محیط و آموزش بر جنسیت ها، تأثیر بسیاری دارد.[۲۳۸]وی در امیل در تأیید تأثیرگذاری محیط بر انسان می نویسد: «دیدن تفاوت هایی که انسان ها را از یکدیگر مشخص می کند، بسیار آسان است. بعضی از این تفاوت ها که استثنایی هستند از طبیعت ناشی می شوند و بعضی دیگر از جامعه و ظرافت طبع، استحکام یا سستی آن ها همگی به جامعه بستگی دارد. اغلب صفات از روش آسان یا سختی به دست می آید که هر کسی در مراحل رشد خود با آن رو به روست و این علم و دانش است که سبب تفاوت و تمایز بین توسعه ی عقل و رکود آن می شود و نیز تفاوت ابعاد فرهنگی را به وجود می آورد».[۲۳۹]همو باور محکمی بر قدرت تأثیر گذاری محیط بر روی تغییر توانایی ها و صفات انسان داشته است و کودکان شهری را ضعیف تر از کودکان دور از شهر و تمدن می داند و بر این باور است که جوانان شهری خیلی زود خسته می شوند، کوچک، ضعیف و بدترکیب باقی می مانند.[۲۴۰] همو آموزش را در کنار محیط، امری مؤثر بر رشد استعدادهای افراد بر می شمارد و بر این باور است که انسان ها با آموزش شکل می گیرند و تمام آن چه را که در هنگام تولد ندارد و در بزرگی نیاز خواهد داشت را از طریق آموزش به دست خواهد آورد.[۲۴۱]
بدین ترتیب روسو آموزش و تعلیم و تربیت را مسئول رفتار افراد می داند. اما او از ارائه شیوه های مشابه و مساوی برای کسب دانش و آموزش زن و مرد خودداری می کند، زیرا همانطور که گذشت در نظر او قوه تعقل و تفکر جنس مؤنث، قابل پرورش نیست و این امر را ذاتی در زنان می داند.
۱-۴-رفتار شناسی زنان از دیدگاه فردریش نیچه
در ابتدا لازم است بیان شود که نیچه[۲۴۲]در کتاب «فراسوی نیک وبد»[۲۴۳]حقیقت گرایی مطلق افلاطون را زیر سؤال می برد و جستجوی خیر و حقیقت مطلق را باطل می داند. وی برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت، جستجوی ارزش آن را مطرح می کند و از فلاسفه می خواهد که بدنبال حقیقت نروند، چون حقیقت نیاز به پشتیبان ندارد. او انسان را به گذشتن از ارزش های اخلاقی دعوت می کند و معتقد است باید ورای این ارزش گذاری ها زندگی کرد. در دیدگاه او، خیر نباید همگانی شود وگرنه دیگر خیر نیست. زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند. همو مفاهیمی مانند خدا و گناه را بازیچه های کودکانه بشر و عبادت دینی را نتیجه بیکاری و فراغت آدمی می داند و بیان می دارد که اگر دین ها (مسیحیت و بودائیت) نخواهند وسایلی برای تربیت و پرورش در دست فیلسوف باشند، بلکه بخواهند خود فرمانروا باشند، خطری هولناک هستند[۲۴۴]و علت اصلی ماندن نوع « انسان » در مرتبه ای پست خواهند بود.[۲۴۵]وی نتیجه عشق به یک نفر را به زیان دیگران می داند و نتیجه می گیرد که عشق به خدا هم چون عشق به یک نفر است و به زیان دیگران تمام می شود.[۲۴۶] سپس نیچه نظرات خود در مورد انسان بیان می دارد و معتقد است که آن ها خود را در باره ی یکدیگر می فریبند و علت آن را چنین می داند که آن ها در بنیاد تنها به خود و (جنسیت خویش) احترام می گذارند و عشق می ورزند.[۲۴۷] نظرات نیچه در باره جنس مؤنث را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
۱-۴-۱-زن منفعل و وابسته به همسر
در دیدگاه نیچه زنان آئینه ای در برابر مردان می باشند، بدین معنی که زن تصویری منفعل و وابسته است که شکل و صورت واقعی آن را مرد می سازد. براین اساس برای اصلاح زنان، اولین قدم اصلاح مردان است.
۱-۴-۲-علاقه زن به اطاعت و فرمانبرداری
نیچه معتقد است، زن اطاعت و فرمانبرداری را بهتر دوست دارد و برابری زن و مرد غیر ممکن است. او می گوید: زن را با حقیقت چه کار! از ازل چیزی غریب تر و دل آزارتر و دشمن خوتر از حقیقت برای زن نبوده است.[۲۴۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]




۰۰۳/۰

Dc

۲۱/۰-

۷۳/۰

۲۹۶/۰-

۷۶۹/۰

Ecm(-1)

۶۹/۰-

۱۴۶/۰

۷۶/۴-

۰۰/۰

معنی‎دار بودن این ضریب متغیر ECM حاکی از این است که در حدود ۶۹ درصد انحرافات متغیر تقاضای پول واقعی از مقادیر تعادلی بلندمدت خود پس از گذشت یک دوره تعدیل می‏گردد. به عبارتی می‎توان بیان نمود سرعت تعدیل نسبتاً بالا می‎باشد.
۳-۲-۴- آزمون ثبات الگوهای پولی
همانطورکه بیان گردید برای بررسی ثبات الگوهای پولی از آزمون CUSUMQ و یا CUSUM استفاده می‎نمائیم. این آزمون مبتنی بر یک رگرسیون بازگشتی به روش OLS می باشند. فرضیه مورد آزمون عبارت خواهد بود از:

H0: ثبات ضرایب
H1: عدم ثبات ضرایب
چنانچه آماره آزمون که همان مقدار تجمعی پسماندهای بازگشتی بین دو خط مستقیم (داخل ناحیه بین دو خط بحرانی) در سطح ۵ درصد قرار گیرد فرضیه صفر را نمی‎توان رد کرد و رابطه بلندمدت پایدار خواهد بود. در رابطه با آزمون CUSUMSQ نیز مطلب همان است که گفته شد و فقط اختلاف آن‎ها در این است که بر اساس این روش، مربع مقدار تجمعی پسماندهای بازگشتی استفاده نمی‎شود.
نمودارهای نشان داده شده در ذیل، به ترتیب آماره‎های آزمون CUSUM و CUSUMSQ را برای هر دو متغیر نقدینگی (پول با تعریف وسیع) و پول با تعریف محدود نمایش می‎دهند. خطوط مستقیم بیانگر مرزهای بحرانی در سطح معنی‎داری پنج درصد می باشند.
آزمون ثبات تقاضای نقدینگی (M2)
مسیر حرکت آماره آزمون اول به گونه ای است که پیوسته در داخل خطوط مستقیم قرار دارند. به عبارتی نتایج این آزمون مبین این واقعیت است که فرضیه ثبات ضرایب الگوی برآوردشده در طی دوره مورد بررسی را نمی‎توان رد کرد و می‎توان نتیجه گرفت که تابع تقاضای پول پایدار و باثبات است. اما این نکته را نیز باید مد نظر قرار داد که در انتهای دوره به مرز ناپایداری و بی‏ثباتی نزدیک می‎شود.
و اما بر اساس آزمون دوم در حدود سال‎های ۷۹-۱۳۷۸ تا حدودی از مرز بی‏ثباتی گذشته و ناپایداری را از خود نشان می‎دهد. اما پس از مدتی در مسیر پایداری قرار گرفته و به ثبات خود دست یافته است.
نمودار ۳-۱- مجموع تجمعی باقیمانده های تکراری (آزمون CUSUM)

نمودار ۳-۲- مجموع تجمعی مربعات باقیمانده های تکراری (آزمون CUSUMSQ)

آزمون ثبات تقاضای پول (M1)
مسیر حرکت آماره آزمون اول به گونه ای است که تابع تقاضای پول پیوسته در داخل خطوط مستقیم قرار دارند، اما در سال‎های اخیر دوره مورد بررسی یعنی سال‎های ۸۷-۸۵ از حالت مرز ثبات گذشته و از حالت ثبات و پایداری خارج شده است. و به عبارتی نتایج این آزمون مبین این واقعیت است که فرضیه ثبات ضرایب الگوی برآوردشده در طی دوره مورد بررسی رد شده و می‎توان نتیجه گرفت که تابع تقاضای پول به سمت بی‏ثباتی در حال حرکت است.
و اما بر اساس آزمون دوم در حدود سال‎های ۷۹-۱۳۷۸ تا حدودی از مرز بی‏ثباتی گذشته و ناپایداری را از خود نشان می‎دهد.
همانطورکه در نمودارهای صفحه بعد می‎توان مشاهده نمود در مقایسه ثبات تقاضای پول و نقدینگی می‎توان بیان نمود ثبات هر دو تقاضای پول و نقدینگی تقریبا مشابه بوده و در سال‎های ۸۵ به بعد مرز بی‏ثباتی را رد نموده و از حالت ثبات خارج شده است. اما نمودار تقاضای نقدینگی ثبات بیشتری را نسبت تابع تقاضای پول نشان می‎دهد.
نمودار ۳-۳- مجموع تجمعی باقیمانده های تکراری (آزمون CUSUM)
نمودار ۳-۴- مجموع تجمعی مربعات باقیمانده های تکراری (آزمون CUSUMSQ)
ادبیات موضوع بهینه پول
(مبانی نظری و پیشینه تحقیق)
فصل چهارم
۴-۱- مبانی نظری
فصل قبل را به بررسی تابع تقاضای پول در ایران پرداختیم و آن را برآورد نمودیم. از آنجائیکه هدف نهایی تحقیق مبنی بر مقایسه تقاضای پول و بهینه پول در ایران می‎باشد، در این فصل به دنبال بدست آوردن تابع بهینه پول یا به عبارت بهتر قاعده بهینه پول می­باشیم تا از این رهگذر میزان رشد بهینه پول را بدست آوریم. در این راستا لازم است مروری بر مبانی نظری و مطالعات انجام گرفته در زمینه تعیین میزان رشد بهینه پول داشته باشیم.
از آنجائیکه عمدتاً مبانی نظری و تحقیقات صورت گرفته در راستای تعیین نرخ رشد بهینه پول در زمینه تعیین قاعده بهینه سیاست پولی می‎باشد. لذا ما نیز در این تحقیق روش خود رابر این مبنا قرار داده‏ایم.
برای نیل به این مقصود، ابتدا به بررسی رژیم‎های مختلف پولی می­پردازیم؛ چراکه امروزه دست‎یابی به ثبات قیمت­ها به عنوان هدف بلندمدت سیاست‎های پولی مورد اتفاق نظر است. اما چگونگی دست‎یابی به آن هنوز مورد سوال است که این مهم در رژیم‎های پولی مختلف پولی مهم می‏گردد.
۴-۱-۱- مقدمه ای بر سیاست‎های پولی
مشکل اینست که تورم ناشی از سایر عوامل مانند مشکلات ساختاری – مثل ساختارهای معیوب بازار یا نظام بانکی یا مالی، افزایش هزینه‎های ناشی از افزایش نرخ ارز، عدم کارائی‎ها، کاهش تولید و افزایش هزینه‎های تولید ناشی از افزایش دستمزدها و حقوق- نمی تواند با اجرای صرفاً سیاست‎های پولی انقباضی برطرف گردد و مشکل افزایش مستمر قیمت‎ها در انتقاد باقی خواهد ماند؛ و از جانب دیگر مشکلات مربوط به عدم نظارت بانکی و فساد بانکی و معوقات و توزیع نامناسب تسهیلات که همگی در جهت کاهش تولید همزمان با افزایش قدرت خرید، عمل نموده و با افزایش واسطه‏های توزیع، قیمت‎های نهانی را افزایش می دهند، با صرف اجرای یک سیاست پولی انقباضی و جلوگیری از اجرای یک سیاست پولی انبساطی حل نخواهد شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]




خلع چنین شرطی وجود ندارد.
اجرای صیغۀ طلاق مبارات لزوماً باید منتهی به صیغه طلاق گردد در حالی که در طلاق خلع اختلاف نظر وجود داشت.
صیغۀ مبارات چنین است. «بارتتک علی کذا فانت طالق بگذا» صیغۀ مزبور مبارات نیست بلکه از مصادیق «طلاق به عوض است» که قبلاً گفتیم در میان فقها عده قلیلی مانند شهید ثانی و میرزای قومی آن را پذیرفته و صاحب جواهر معتقد است طلاق به عوض عیناً همان طلاق خلع و مبارات است.
شرایط و احکام طلاق مبارات:
طلاق مبارات از نظر شرایط صحت و احکام مترتبۀ بر آن همانند طلاق خلع است و بنابراین طلاق مبارات بائن می باشد و زوج ابتداعاً حق رجوع ندارد ولی چنانچه زوجه در زمان عده به مبذول رجوع کند طلاق مبدل به رجعی خواهد شد.[۲۲]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱-۱-۱-۷- طلاق قضایی
حکم رجعی بودن طلاق قضایی همواره با تردید حقوق دانان رو به رو بوده است اگر شوهر بتواند پس از صدور حکم طلاق و اجرای آن رجوع کند حکم به طلاق و الزام شوهر به لغو آن و بی فایده است و حکمت قواعدی که به زن حق درخواست طلاق داده است از بین می رود. وقتی قانون گذار در طلاق خلع و مبارات که شوهر به اختیار خود آن را واقع می سازد برای رعایت حال زن و جلوگیری از ضرر او، طلاق را مادام که زن رجوع به عوض نکرده بائن تلقی کرده است. به طریق اولی طلاق قضایی که شوهر به حکم دادگاه ملزم به آن شده باید بائن باشد درست است که رجعی بودن طلاق موافق با اصل است با این اصل که روایاتی مبنای آن می باشد مربوط به طلاقی است که به اختیار و به ارادۀ مرد واقع می شود و نه طلاقی که شوهر به حکم دادگاه ملزم به آن می گردد به تعبیر دیگر اصل رجعی بودن روایات مربوط به آن منصرف از طلاق به حکم دادگاه است. فقط طلاق زوجه مفقود الاثر با آنکه به حکم دادگاه می باشد با توجه به وضع خاص شوره، رجعی به شمار آمده است.[۲۳]
و اینک مادۀ ۱۱۴۵ ق.م. مفید حصر نیست و فقط ناظر به طلاق های بائنی است که به اراده و اختیار و خواست شوهر واقع می شود.
با توجه به این دلایل بسیاری از حقوق دانان اظهار عقیده کرده اند که هر گاه طلاق به درخواست زن و به موجب حکم دادگاه واقع شود بائن است و در زمان عده قابل رجوع نیست.[۲۴]
طلاق به موجب قوانین و مقررات ایران از اختیارات مرد است و تنها در موارد خاصی زن می تواند از دادگاه درخواست طلاق نماید که به آن طلاق قضایی گفته می شود. آن چه که در بحث طلاق قضایی از اهمیت ویژه ای بر خوردار است ماهیت آن است چرا که برحسب اینکه چه ماهیتی دارد آثار متفاوتی بر آن مترتب است. ماهیت طلاق قضایی مورد اختلاف است گروهی بر این عقیده هستند که رجعی است و گروه دیگر آن را بائن می دانند که هر یک از این نظرات ایرادات مهم و اساسی دارند.
منظور از طلاق قضایی: طلاقی است که زن در موارد مصرحه قانونی و با حصول شرایطی از دادگاه درخواست نموده و دادگاه در صورت احراز شرایط مرد را ملزم به طلاق نموده و در صورت عدم اجرای آن توسط مرد دادگاه با توجه به قاعده «الحاکم ولی المتنع» صیغۀ طلاق را جاری می نمایدو زن را مطلقه می کند.
۱-۱-۲- واژگان مرتبط
۱-۱-۲-۱- عسرو حرج
عسرو حرج از دو واژۀ (عسر) و (حرج) ترکیب یافته است عسر مصدر است و به معنای دشوار شدن سختی و تنگدستی می باشد حرج اسم به معنای تنگی فشار و نیز به معنای گناه، بزه، چنانکه گویند حرجی بر او نیست یعنی گناه و اعتراضی بر او نیست (تعاریف حقوقی) در تعریف عسر و حرج به عنوان یک قاعده حقوقی آمده:
«نفی عسر و حرج، قاعدۀ دیگری است که هر گاه مشقتی تحمل ناپذیر از اجرای احکام نخستین و نوعی به وجود آید آن حکم را تعدیل می کند در تأیید این قاعده گفته شده که به حکم عقل تکلیف بایستی درخور توان شخص باشد نه خارج از طاقت او چرا که سختگیری های بیهوده واکنش نامطلوب به وجود می آورد انگیزه مخالفت با قانون ومقاومت در برابر آن را تقویت می کند و اشخاص را به گناه و عصیان وا می دارد. تعاریف عسر وحرج در قرآن در آیۀ ۱۸۵ از سورۀ مبارکه بقره بخشی از آن به قاعدۀ عسر و حرج مربوط است در تفسیر قسمتی از آیه به عسر وحرج اشاره دارد. آیت … مکارم شیرازی آورده است: خداوند مانند فرمان روایان ستمگر نیست تا خواستهایش به طور حتمی و به هر وضعی که باشد باید انجام گیرد بلکه در مواردی که بندگان انجام وظیفه مشقت داشته باشند و ظیفه آسانتری برای آنان قرار می دهد لذا می فرماید: «یریدا..بکم الیرولا یرید بکم العسر» خداوند می خواهد بر شما آسان بگیرد و نمی خواهد بر شما سختگیری کند قاعده لاجرح در مسائل و احکام (عبادات کابرد وسیعی دارد از جمله آیۀ ۷۸ سورۀ حج) در این خصوص محقق داماد آورده است مدلول قاعدۀ حرج که مستند اصلی آن آیۀ ۷۸ سورۀ حج می باشدآن است که هر گاه حکمی از احکام اولیه شرع مقدس برای فردی ایجاد مشقت شدید و سخت و غیر قابل
تحمل باشد آن حکم رفع می گردد.
مادۀ ۱۱۳۰ ق.م. در موارد زیر زن می تواند به حاکم رجوع کند و تقاضای طلاق نماید.
در صورتی که برای محکمه ثابت شود که دوام زوجیت موجب عسر و حرج است می تواند برای جلوگیری از ضرر و حرج و زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود.
مادۀ فوق در تاریخ ۸/۱۰/۹۱ توسط کمسیون قضایی مجلس شورای اسلامی بصورت فعلی اصلاح گردیده است.
این (ماده) قبلاً به شرح ذیل بوده است.
حکم مادۀ قبل در موارد زیر جاری است.
در مواردی که شوهر سایر حقوق واجبۀ زن را وفا نکند و اجبار او هم بر ایفاء ممکن نباشد.
نوع معاشرت شوهر به حدی که ادامۀ زندگی زن را با او غیر قابل تحمل سازد.
در صورتی که بواسطۀ امراض مسریه صعب العلاج دوام زناشویی برای زن موجب مخاطره باشد.
عسر و حرج به معنای مشقت و ضیق شدید است به موجب این ماده هر گاه دوام زندگانی برای زوجه موجب مشقت و ناراحتی شدید غیر قابل تحمل باشد می تواند به دادگاه مراجعه نموده و در خواست طلاق کند دادگاه پس از رسیدگی و مذاکره با طرفین چنانچه موفق به اصلاح نگردد زوج را الزام به طلاق می کند و در صورت استنکاف زوج را الزام به طلاق می کند و در صورت استنکاف زوج دادگاه خود راساً طلاق می دهد.
این حکم مستند به قاعدۀ لاحرج می باشد مدلول این قاعده که مستند اصلی آن آیۀ ۷۸ سورۀ حج می باشد.
«ما جعل علیکم فی الدین» من حرج بر شما در دین حرجی قرار داده نشده است.) آن است که هر گاه
حکمی از احکام اولیه شرع مقدس برای فردی ایجاد مشقت شدید و سخت و غیرقابل تحمل نماید آن حکم رفع می گردد. در ما نحن فید نیز حکم اولیه آن است که اختیار طلاق بدست زوج باشد و هیچکس نمی تواند او را مجبور سازد ولی در هر مورد که چنین اختیاری موجب حرج بر زوجه گردد اختیار مزبور سلب گشته و زوج ملزم به طلاق می شود.
۱-۱-۲-۲- قاعدۀ لاضرر و لاضرار فی الاسلام
یکی از مشهورترین قواعد فقهی که در بیش تر ابواب فقه مانند عبادات و معاملات به آن استناد می شود قاعدۀ لاضرر است که مستند بسیاری از مسائل فقهی محسوب می شود اهمیت قاعدۀ مذکور به حدی است که بسیاری از فقها از گذشتۀ دور در تالیفات تقریرات خود رسالۀ مستقلی را به آن اختصاص داده اند.
مستندات قاعدۀ مذکور به شرح ذیل است.
الف) عقل
ب) کتاب
ج) روایات است اما مهم ترین دلیل برای نفی ضرر و اضرار منبع چهارم فقه یعنی عقل است در واقع باید گفت که معلول این قاعده جزء مستقلات عقلیه است که عبارتند از اموری که بدون حکم شرع خود عقل به آنها می رسد.
علاوه بر عقل که به موازات ادله و مدارک دیگر بر حاکمیت بر اعتبار قاعده لاضرر گواهی می دهد به شرح مندرج در قرآن مجید و مضمون روایاتی که در این باب وارد شده قاعدۀ لاضرر بر روابط و مناسبات بین مردم حاکم است.
دومین مورد آن کتاب است در قرآن مجید آیات وجود دارد که با تصریح به واژۀ ضرر و مشتقاتش در موارد
خاص احکامی را ارائه کرده اند که از باب تعلیق حکم بر وصف حاوی معنای عام هستند و لاضرر را به
صورت یک قاعده می توانند تثبیت کنند که در ادامه به چند نمونه می پردازیم.
«لاتضار والده بولدها و لامولود له بولدهی» یعنی هیچ مادری نباید به فرزندش ضرر برساند و نیز هیچ پدری نباید به فرزندش زیان برساند طبق این آیه از مجله مادران نهی شده اند که با قطع شیر، موجب زیان و ضرر فرزندان خود شوند.
«ولاتمکوض ضراراً لقعتدوا». یعنی گناه ندارید آن زنان را تاتعدی کنید در مورد این آیه توضیح لازم است. گروهی از مردان زنان خود راطلاق می گفتند و بعد به آنها رجوع می کردند البته نه به علت رغبتی که به آن ها داشتند بلکه با نیت تجاوز و تعدی و گاه پایمال کردن حقوق مالی ناشی از زوجیت که به زنان تعلق می گرفت. قرآن کریم در این آیه مردان را از این عمل نهی کرده است براساس تفسیری که فاضل مقداد در کتاب «کنزالعرفان فی فقه القرآن» از این آیه کرده «ضراراً البتدوا» یعنی ضرر وارد آوردن به زن و آزار رساندن به آن ها تعدی و تجاوز است آن هم تعدی و تجاوز از حدود الهی.
د) روایات: در خصوص لاضرر روایات بسیار زیادی وارد شد که از فرط تعدد به صورت تواتر اجمالی در آمده اند به این معنا که هر چند همۀ روایات مذکور به یک لفظ نیستند ولی مضمون واحدی دارند چون ذکر همۀ آنچه فقها و محدثان در باب قاعدۀ لاضرر به صورت روایت نقل کرده اند غیر ممکن است.
معروف ترین حدیث در این مورد به داستان سمره بن جندب است که در ذیل آن جمله لاضرر ولاضرار دیده می شود. این داستان به طریق گوناگون نقل شده است که مشایخ ثلاثه که تدوین کنندگان کتب اربعه شیعه هستند نیز آن را نقل کرده اند این سه بزرگوار که به محمدمون ثلاثه مشهورند با اختلافات جزئی داستان سمره را در کتاب آورده اند.
در زمان رسول الله (ص) سمره بن جندب در جوار خانۀ مردی انصال می گذشت درخت خرمایی داشت که
راه رسیدن به آن از داخل ملک آن مرد انصاری گذشت سمره برای سرکشی به آن درخت و انجام امور آن بارها سر زده وارد ملک مرد انصاری می شد و بدین ترتیب باعث مزاحمت خانواده او می گردید تا اینکه عرصه به صاحبخانه تنگ شد و به سمره گفت تو بدون اعلام و اطلاع وارد منزل من می شوی در حالی که ممکن است اعضای خانواده ام در وضعیتی باشند که تو نباید آن ها را ببینی.
از این رو بعد از این هنگام عبور اعلام کن و اجازه بخواه تا اهل خانه ام مطلع باشند سمره گفت من از میان خانۀ تو به سوی باغ خودم می روم و چون حق عبور دارم لزومی به اعلام و اخذ اجازه نمی بینم مرد انصاری مجبور شد به رسول اکرم (ص) شکایت کند حضرت (ص) به سمره گفت بعد از این به هنگام عبور اعلام کن و اجازه بخواه تا اهل خانه ام مطلع باشند سمره گفت من ازمیان خانه تو به سوی باغ خودم می روم و چون حق عبور دارم لزومی به اعلام و اخذ اجازه نمی بینم عدد انصاری مجبور شد به رسول اکرم (ص) شکایت کند حضرت (ص) به سمره گفت بعد از این به هنگام عبور حضور خود را اعلام کن سمره گفت این کار را نخواهم کرد. حضرت(ص) گفت از این درخت دست بردار و به ازای آن درخت دیگری با این اوصاف به تو می دهم سمره قبول نکرد آن گاه حضرت (ص) فرمود در مقابل آن درخت ده درخت بگیرد و دست از آن بردار و سمره باز هم قبول نکرد پس حضرت (ص) فرمود دست از درخت بردار و به جایش در بهشت یک درخت خرما به تو خواهم داد اما آن ملعون این بار هم نپذیرفت تا اینکه رسول خدا (ص) فرمود. «انک رجل و لاضرر و لا ضرار علی مومنین» یعنی تو مرد ضرر زننده ای هستی و به مومن کسی نباید ضرر بزند. بعد از آن دستور داد آن درخت را کندند و نزد سمره انداختند این روایت با اندک اختلاف دیگر نقل شده است مثلاً به این صورت که پیغمبر به مرد انصاری گفت «اذهب فاقعها وارم بها الیه فانه لاضرر و لاضرار» یعنی برو آن را از جا بکن و به نزد او انداز زیرا ضرر و ضراری وجود ندارد.
این دو رویات مربوط به یک داستان است که به طرق مختلف نقل شده فرق این دو روایت دراین است که روایت اول عبارت «علی مومن» وجود دارد و در دومی وجود ندارد. در بعضی از اسناد جملۀ فی الاسلام نیز آمده است وصول روایات باتعبیرهای مختلف ناشی از نقل به معناست ولی مضمون قاعده لاضرر به مال خود محفوظ است.
معنای ضرر و ضرار
در مورد ضرر اهل لغت معنایی مختلفی ذکر کرده اند که در ادامه مواردی از آن اشاره می شود.
صحاح اللغه ضرر اخلاف نفع می داند.
صاحب قاموس علاوه بر آن معنای سوء حال را هم آورده است.
لغایه ابن اثیر و مجمع البحرین ضرر را نقض در حق دانسته اند.
مصباح المنیر ضرر را به معنای عمل ناپسند نسبت به یک شخص یا نقص در اعیان می گیرد. در مفردات راغب اصفهانی ضرر به سوء حال معنا شده اعم از سوء حال نفس به خاطر قلّت علم و فضل و یا سوء حال بدن به خاطر فقدان عضوی از اعضا و یا به خاطر قلّت مال و آبرو.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]




  • – لازم به ذکر است هدف امری ارزشمند می باشد که به فعالیت های آدمی جهت می دهد بنابراین از دیدگاه دیوئی غایت جزء جدایی ناپذیر فعالیت و مرحله پایانی آن است. فلسفه تعلیم و تربیت با همکاری دکتر علیمحمد کاردان و جمعی از دوستان /۱/۳۵۱ ↑
  • ( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم