– تشکیل اتحادیه یا کنفدراسیون عربی که شیخ نشین های بحرین، قطر، دبی، ابوظبی، شارجه و عمان توسط مصر به این کنفدراسیون دعوت شدند، تا در راه آرمان های مشترک ملت عرب و رفاه عمومی منطقه با جمهوری عربی متحده همکاری کنند. در 22 مرداد 1342شمسی برای اولین بار نام خلیج عربی در یک سند رسمی ذکر شد و خوزستان را هم عربستان خواندند(محمدی،1372 :120).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

– نگرانی ایران از بابت خطر بالقوه شوروی در خلیج فارس و کشورهای عربی(محمدی،1372 :340)، پس از کودتا در عراق و روی کار آمدن ژنرال قاسم، روابط شوروی و عراق بسیار گرم شد. ناوگان شوروی وارد خلیج فارس شد و در 19 آوریل 1972میلادی، بین شوروی و عراق عهدنامه دوستی منعقد شد(محمدی،1372:334).
– تمایل پهلوی دوم به افزایش محبوبیت خود در میان مردم ایران، او خواهان تبدیل شدن به کورش قرن بیستم بود. وقایع خرداد 1342 و سال 1343 شمسی باعث کاهش محبوبیت او شده بود. بازگرداندن بحرین می توانست التیامی بر این زخم ها باشد.
– نگرانی ایران از عراق و سوریه و تحرکات نظامی آنان علیه ایران، کشف حدود 300 قبضه تفنگ و مسلسل و 6 هزار فشنگ در 21 بهمن 1351شمسی در سفارت عراق در کراچی که با پست سیاسی از بغداد حمل شده بود، باعث ترس ایران گردید، لذا با پاکستان متحد شد تا راه نفوذ شوروی در خلیج فارس را ببندد(مهدوی،1374 :340).
– معامله بحرین با سه جزیره جنوبی ایران، کاتوزیان معتقد است”محمدرضا شاه می دانست مضار جنگی طولانی بر سر بحرین، احتمالا بسیار بیشتر از منافع متصور آن است. از این رو بحرین را با جزایر کوچک و بی آب و علف تنب و ابوموسی معامله کرد، به این شرط که برای فرمانروایی بر امواج خلیج فارس و دریای عمان آزاد باشد” (کاتوزیان،1383: 336). پهلوی دوم خود می نویسد” در بحرین فقط یک ششم اهالی ایرانی تبار بودند، به همین دلیل موافقت کردم مردم آنجا درباره سرنوشتشان تصمیم بگیرند و آنان به استقلال کشورشان رأی دادند”(محمدی،1372 :121). درآبان 1336هیأت دولت لایحه ای به مجلس تقدیم کرد که در آن، بحرین را استان چهاردهم ایران نامید. کشورهای انگلستان، سوریه و عربستان سعودی به ایران اعتراض کردند سوریه معتقد بود بحرین بخشی از سرزمین های متعلق به ملت عرب است و این نظریه ای بود که سال 1333شمسی به تصویب اتحادیه عرب رسیده بود(محمدی،1372 :364). عربستان سعودی معتقد بود بحرین کشوری است با شخصیت حقوقی بین المللی که مردم آن در حال مبارزه برای کسب آزادی و استقلال خود هستند(آوری، 1369 :148).
دولت انگلستان بنا به دلایلی که مطرح شد تصمیم به خروج از خلیج فارس و کانال سوئز داشت. با انتخاب ایران، به عنوان جانشین مهم ترین اقدام انگلستان مشخص کردن تکلیف کشورهای تحت الحمایه خود بود، تا به آنان استقلال ظاهری دهد. پهلوی دوم در دی 1347 در یک سخنرانی به نکات جالب توجهی اشاره کرد” با خروج انگلستان، حضور بیگانگان را در خلیج فارس تحمل نخواهیم کرد و مسئولیت دفاع از منطقه باید برعهده کشورهای ساحلی آن واگذار شود”. در 15 دی 1347شمسی نیز اعلام کرد”ما دوست نداریم یک قدرت خارجی در خلیج فارس ببینیم، این قدرت خارجی انگلستان باشد یا آمریکا یا شوروی یا چین، برای ما فرقی نمی کند.”(مهدوی، 1380: 365-364). سرانجام او در 4 ژانویه 1969میلادی، به هنگام دیدار از دهلی، با استقلال بحرین موافقت کرد، با این مضمون که” اگر اهالی بحرین نمی خواهند به کشور من ملحق شوند، ایران ادعای ارضی خود را پس می گیرد و خواسته اهالی بحرین را اگر از نظر بین المللی مورد قبول قرار گیرد، می پذیرد. اما اگر انگلستان خودسرانه به بحرین استقلال بدهد، زیربار نخواهد رفت، با عضویت بحرین در کنفدراسیون شیوخ مخالفت خواهد کرد و اگر بحرین بخواهد به عضویت سازمان ملل متحد درآید از آن خارج خواهد شد. این سخنان درحالی ابراز شد که پیش از مشخص کردن تکلیف سه جزیره حاضر به قبول استقلال بحرین شد. در 18 اسفند سال 1348شمسی ایران از دبیرکل سازمان ملل متحد تقاضای دخالت کرد و اعلام نمود هر نظری که دبیرکل بدهد خواهد پذیرفت، مشروط بر اینکه به تصویب شورای امنیت برسد(تکمیل،1380 :64).
این رأی گیری با نظارت سازمان ملل در 1349شمسی انجام شد(مدنی،1376 :180) به این صورت که ویتوریو گیچاردی[72]، نماینده دبیرکل سازمان ملل، در رأس هیأتی در 30 مارس 1970میلادی به بحرین رفت و در 18آوریل همان سال، پس از پایان کار، گزارش خود را طی سند شماره9772 به دبیرکل سازمان ملل متحد اعلام کرد. در بند 57 گزارش آمده بود اکثریت قریب به اتفاق اهالی بحرین خواهان تشکیل دولت کاملا مستقل بوده به طوری که بتوانند در زمینه ایجاد روابط خود با سایر دول آزاد و مخیر باشند(روابط خارجی ایران در سال 1349، بی تا:66). البته مخالفت شیخ بحرین با همه پرسی باعث شد فقط از طبقات مختلف اصناف بحرین رأی گیری انجام شود(مهدوی،1380 :364) که در 11 مه 1970میلادی این گزارش به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد رسید. دکتر خلعتبری قائم مقام وزارت امور خارجه در 21 اردیبهشت 1349 این گزارش را در مجلس قرائت کرد(تکمیل،1380 :64). در مجلس بیست و دوم شورای ملی در 24 همان ماه از 191نفر، 187نفر به جدایی بحرین رأی مثبت دادند. چهار نفر مخالف نیز از حزب پان ایرانیست رأی منفی دادند. جدایی بحرین، در28 اردیبهشت 1349 شمسی در مجلس سنا نیز با اکثریت آراء تصویب شد(روابط خارجی ایران در سال 1349، :65 و 67). جالب آنکه تنها ساعتی پس از اعلام استقلال بحرین، ایران اولین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت(مهدوی،1380 :366).
در 30 شهریور 1350شمسی دولت بحرین به عنوان یکصد وبیست و نهمین عضو سازمان ملل متحد به عضویت این سازمان درآمد(روابط خارجی ایران در سال 1350: 60). منوچهر سپهبدی نیز به سمت نخستین سفیر ایران در بحرین منصوب شد. تأسیس بانک ملی در بحرین، امضاء قرارداد تحدید حدود نفت فلات قاره، شرکت امیر بحرین در جشن های 2500 ساله بنیان گذاری شاهنشاهی ایران، تأسیس خطوط هواپیمایی بین دو کشور از تحولات بعدی در روابط دو کشور بود( روابط خارجی ایران در سال 1349: 68). عبدالعزیز رحمن بوعلی اولین سفیر بحرین در ایران بود. حزب ملت ایران به ریاست داریوش فروهر با انتشار اعلامیه ای مخالفت خود را با استقلال بحرین اعلام کرد(نجاتی،1371، ج1: 154). درآبان 1350شمسی مذاکره ایران با سر ویلیام لوس نماینده بریتانیا آغاز شد و او ضمانت کرد ایران جزایر تنب را تصرف و ابوموسی را با امیر شارجه تقسیم کند (محمدی،1372 :122). قرار شد به محض خروج انگلستان، ایران سه جزیره را تصرف کند، اما چون احتمال درگیری با اعراب وجود داشت، پهلوی دوم در 9 آذر 1350شمسی نیروی دریایی ایران را در سه جزیره مستقر کرد که البته با درگیری ها و کشته شدن تنی چند همراه بود. در همان زمان ایران استقلال امارات را نیز به رسمیت شناخت (مهدوی، 1375 :373). انگلستان با فروش تانک و چندین واحد دریایی به ایران موافقت کرد و آمریکا آخرین مدل هواپیمای جت فانتوم خود را به ایران فروخت (مهدوی،1375 :247). ایران ژاندارم منطقه شد و نقش انگلستان در خلیج فارس را به عهده گرفت. در واقع، وابستگی بیش از حد در زمینه های صنعت نظامی پهلوی دوم کماکان عامل برجسته ای در تکیه گاه انگلیسی-آمریکایی پهلوی دوم به شمار می رفت و جدایی بحرین یکی از موارد بی شماری است که بازخورد وابستگی های مذکور را نشان می دهد.
تحلیل سه گانه دوس سانتوس- ساندرز- برچر در جدایی بحرین نیز قابلیت تطابق بالایی دارد. واقعیت اینست که بریتانیا از ابتدای حضور خود در خلیج فارس علاوه بر رقابت با نیروهای استعماری دیگر همچون هلند و پرتغال و اسپانیا و دیگر قدرت های غربی، تامین منافع اقتصادی و بازرگانی کمپانی هندشرقی را نیز به صورت جدی مد نظر داشته است. در این میان، پس از پایان جنگ جهانی و هزینه های بالای حراست و نگهداری از مستعمرات بریتانیا را در اندیشه حراست غیرمستقیم از مستعمرات انداخت. حمایت از اعراب جنوب خلیج فارس همانند شیوخ امارات و بحرین و عربستان سعودی در این راستا قابل ذکر است. اجرای چنین سیاستی نه تنها منافع بریتانیا را از لحاظ نظام قیمومیت تامین می نمود، بلکه ادامه سیر وابستگی ها کماکان ادامه داشت. همچنین، با قوام بیش از پیش دستگاه پهلوی دوم از لحاظ نظامی در منطقه و از لحاظ قدرت اقتصادی و توسعه بریتانیا را از ایجاد ایرانی قدرتمند و مستقل در هراس افکند. بنابراین، اجرای سیاست های تجزیه طلبی در قالب جدایی بحرین از ایران، مدیریتی بود که بریتانیا در این زمینه طرح و اجرا نمود چراکه اعمال چنین سیاستی اولا از توسعه و قدرت بیش از پیش پهلوی دوم جلوگیری نموده، ثانیا مشروعیت این رژیم را به شدت در داخل دچار تزلزل می نمود، ثالثا منافع بریتانیا را درقالب نظام قیمومیت تامین می کرد و در نهایت هزینه های بالای اداره مستقیم این جوامع را برای بریتانیا به حداقل می رساند. اجرای چنین سیاستی برای ایران بازخوردی برعکس داشت. گذشته از چالش های سیاسی خشونت آمیز و مسالمت آمیز متعدد در داخل، تغییر حکومت و رژیم در بحرین صورت پذیرفت و نوعی تزلزل و بی ثباتی گسترده رژیم پهلوی دوم را فراگرفت.
متن های مربوطه به مالکیت ایران بر بحرین در اسناد بسیار قدیمی:
خوزستان، لرستان، فارسستان کرمان، مکران، سجستان، قندهار، زابلستان، خراسان، مازندران،کیلان، آذربایجان، روان، شروان،طاغستان، کورجستان، جزیره بحرین، و…..
گفتار4- فعالیت های جریان بهاییت در دستگاه پهلوی دوم:
هرچند در نوشتار حاضر، درصدد بررسی و تبیین بحران های سیاسی منتسب به انگلیس در دوران سلطنت پهلوی دوم و درسه برهه زمانی مختلف بوده ایم، اما بررسی برخی دیگر از بحران ها نظیر بحران مذهبی(نفوذ جریان بهاییت در امور دولتی با عنوان بنیادگرایی مذهبی) می تواند نقش انگلیس را در همه موارد مذکور که در انطباق با تحلیل سه گانه دوس سانتوس- ساندرز-برچر برجسته نشان دهد. لذا در این بخش با رویکردی اجمالی به بررسی هریک از موارد فوق الذکر، یعنی حیلت انگلیس در نفوذ جریان بهاییت در دستگاه پهلوی دوم می پردازد و بیشتر از آنکه به تبیین تاریخی صرف بپردازد، دلایل هر یک را مدنظر دارد. بریتانیا از قدرت نیروهای مذهبی همواره بیمناک بود و در تئوری بحران برچر در روابط بین الملل نیز مشاهده کردیم که یکی از مصادیق بحران سازی ها در عرصه بین الملل تفاوت های بنیادین در مسائل عقیدتی و مذهبی می باشد. در این میان، از یک سو نیروهای مذهبی رادیکالی همچون فداییان اسلام به کرات نیروهای طرفدار سیاست آنگلوفیل را در ایران از سد راه خود برداشته و از سویی دیگر اتفاق متقن میان نیروهای مذهبی میانه ای همچون آیت الله کاشانی و دیگر مذهبیون با جبهه ملی گرایان، بزرگترین تضرر سیاسی- اقتصادی دوران پهلوی را به استعمار انگلستان وارد آورده و نفت ایران را ملی نمود. پس از اجرای کودتای 28 مرداد و اضمحلال نیروهای ملی گرا، انگلستان درصدد ایجاد فضایی انفعالی برای مذهبیون و روحانیت بود تا آنان را نیز بسان ملی گرایان از صحنه مبارزه با استعمار دور کند. بریتانیا به خوبی واقف بود که تضعیف مواضع روحانیت و مکتب تشیع در ایران باید به تدریج صورت گیرد و حذف مرجعیت مذهبی شیعه و روحانیت از زندگی جامعه ایران به صورت کودتا، انقلاب و سرکوب ممکن نخواهد بود. لذا با طرح و حمایت از جریاناتی همچون بهاییت که از سوی مزدوران و هواداران آنگلوفیل در ایران تاسیس یافت، سعی در معرفی، حمایت و گسترش بهاییت به عنوان جایگزین تشیع و روحانیت برآمد.
گروه بابيت، از همان ابتدا پرداخته استعمار انگلیس بود و در نزاع هاي‌ درون‌ گروهي‌ دهه1280قمری‌ در عثماني، به‌ دو گروه‌ ازلي و بهائي (به‌ رهبري‌ حسينعلي‌ بها) تجزيه‌ و تقسيم‌ شد، ازلي‌ها زیرچتر حمایت انگليس‌قرار گرفته و بهائيان، همچنان در سهم‌ روسيه‌ باقي‌ ماندند. در مورد روابط‌ صبح‌ ازل(ازلی)‌ با انگليسي‌ها نيز بايد به‌ سخن‌ بسياري‌ از مورخان‌، اعم‌ از ايراني‌ و خارجی، اشاره‌ کرد‌ كه‌ صراحتا‌ از حقوق‌ بگيري‌ و مزدوری ازل‌ از انگليسي‌ها در قبرس‌ ياد كرده‌اند و وی را مزدور برجسته انگلیسی قلمداد نموده اند. لرد كرزن، سياستمدار مشهور انگليسي، در ايران‌ و مسئله ايران تصريح‌ مي‌كند”صبح‌ ازل‌ كه‌ در قبرس‌ سكني‌ داشت، مقرري‌ خاصي‌ از حكومت‌ انگلستان‌ دريافت‌ مي‌نمود”(رائین، 1357 :332).
مورخان‌ ايراني‌ نيز همچون ‌كسروي(کسروی ،1363: 291)، اسماعيل رائين(رائین،1357:291) وفريدون آدميت (آدمیت،1323: 256) به‌ ارتباط‌ ازل‌ با انگليسي‌ها تصريح‌ دارند. متقابلا بايد خاطر نشان‌ ساخت‌ كه، بهائيت‌ نيز براي‌ همیشه، بسته‌ و پيوسته به‌ روسيه‌ باقي‌ نماند و با فروپاشي‌ امپراتوري‌ تزاري‌ در اواخر جنگ‌ جهاني‌ اول و ظهور دولت‌ انقلابي‌ شوروي‌ در آن‌ كشور (كه‌ به‌ بهائيان، به‌ چشم‌ زائده دولت‌ تزاري‌ مي ‌نگريست) اين‌ گروه‌ نقطه اتكا پيشين‌ را از دست‌ داد و توسعه قدرت‌ استعماري‌ بريتانيا در خاورميانه و به ويژه‌ اشغال‌ نظامي‌ فلسطين‌ (مقر‌ پيشوايان‌ بهائيت) توسط‌ قشون‌ انگليس، رهبر وقت‌ اين‌ مذهب، عباس‌ افندي را كه‌ از مدت ها قبل، در خط‌ ارتباط‌ با غرب‌ افتاده‌ بود، به‌ عنوان‌ قبله سياسي‌ جديد، به‌ سمت‌ لندن‌ سوق‌ داد. پيوند بهائيت‌ با دولت‌ انگليس‌ در سده اخير، از بحران های سیاسی است‌ كه‌ مي‌توان‌ گفت‌ بين‌ مورخان‌ رشته تاريخ‌ و سياست، بر روي‌ آن‌ نوعي‌ اجماع وجود دارد.[73] دكتر شيخ‌الاسلامي‌ مي‌نويسد”در عرض‌ يكصد سال‌ اخير، بابيان‌ و بهائيان‌ ايران‌ هميشه‌ از خط‌ مشي‌ سياسي‌ انگلستان‌ در شرق‌ پيروي‌ كرده‌اند و ستايش‌ وزير مختار انگليس‌ از آنها امري‌ است‌ كاملا طبيعي”(شیخ الاسلامی،1367 : 102).
دليل‌ مورخان‌ يادشده، روابط‌ آشكار اين‌ گروه با بريتانيا، به ويژه‌ اعطاي‌ لقب‌ و نشان‌ عالي‌ از سوي‌ پادشاه‌ انگليس‌ به‌ عباس‌ افندي، مي‌باشد كه‌ تصوير آن‌ در كتب‌ مختلف‌ آمده‌ است(بامداد، 1387: 201). حتي‌ اين‌ مطلب، در تنبه‌ و استبصار مبلغان‌ بهائي‌(و ياران‌ عباس‌ افندي) نيز كه‌ پس‌ از مرگ‌ وي‌ به‌ اسلام‌ گرويده‌اند، مؤ‌ثر بوده‌ و در آثار آنان‌ بازتاب‌ آشكار دارد (آیتی،1349 : 23). احسان‌ طبري، ضمن‌ اشاره‌ به‌ مخالفت‌ حسينعلي‌ بها با تعصبات‌ ملي‌ و ديني، كه‌ به اعتقاد وي‌ حاصلي‌ جزصلح‌ گرايي‌ منفعل و تعطيل‌ مبارزات‌ اجتماعي – سياسي‌ ملت ها بر ضد استبداد داخلي‌ و تجاوز خارجي‌ ندارد، مي‌نويسد”در دوران‌ عبدالبها حكومت‌ عثماني‌ فرو پاشيد و امپرياليسم‌ انگلستان‌ متصرفات‌ اين‌ حكومت‌ را به‌ چنگ‌ آورد”. چنانكه‌ در مراسم‌ خاصي، مقامات‌ انگليسي‌ فلسطين‌ به‌ او لقب‌ سر (Sir) دادند، لقبي‌ كه‌ از طرف‌ شاه‌ انگليس‌ عطا مي‌شود و پاداش‌ خدمات‌ مهم‌ به‌ امپراتوري‌ است. فريدون‌ آدميت‌ نيز تصريح‌ مي‌كند كه” جنگ‌ بين‌الملليِ‌ گذشته‌ در سرنوشت‌ بابي ها مؤ‌ثر گرديد و سقوط‌ حكومت‌ تزار به‌ عمر حمايت‌ آنان‌ از بهائيان‌ خاتمه‌ بخشيد. از آن‌ طرف‌ سرزمين‌ فلسطين‌ به‌ دست‌ انگليس‌ها افتاد و بهائيان‌ را به‌ سوي‌ خود كشيدند و لرد آلنبي[74]‌ حاكم‌ نظامي‌ حيفا متعاقب‌ آن، نشان‌ مخصوص‌ و لقب سر (Sir) به‌ عبدالبها داد و عكس‌ مخصوصي‌ در آن‌ مجلس‌ برداشته‌ شده‌ كه‌ دركتاب‌ صبحي ديده‌ مي‌شود. از اين‌ پس‌ بهائيان‌ نيز در كادر سياسي‌ انگليسی ها وارد گرديدند و اين‌ نهر هم‌ به‌ رود تايمز ريخت”(آدمیت، 1323: 257-273).
– عباس‌ افندي، تغيير رویکرد از روس‌ به‌ لندن:‌
‌عباس‌ افندي‌ در سال هاي‌ 1913 ــ 1911 سفري‌ به‌ اروپا و آمريكا كرد و طي‌ سخنراني‌هاي‌ متعددي‌ كه‌ در مجامع‌ گوناگون‌(عمدتا ماسوني) آن‌ ديار ايراد نمود، صراحتا از انگليس‌ و آمريكاجانب داري‌ كرد. براي‌ نمونه، در يكي‌ از سخنراني‌هاي‌ خود(در منزل‌ ميسيس‌ كراپر، سال‌ 1911) مدعي‌ شد كه”اهالي‌ ايران‌ بسيار مسرورند از اين‌كه من‌ آمدم‌ اينجا. اين‌ آمدن‌ من‌ اينجا سبب‌ الفت‌ بين‌ ايران‌ و انگليس‌ است. ارتباط‌ تام‌ بین دو كشور حاصل‌مي‌ شود و نتيجه‌ به‌ درجه‌اي‌ مي‌رسد كه‌ بزودي‌ از افراد ايران، جان‌ خود را براي‌ انگليس‌ فدا مي‌كنند و همين‌ طور انگليس‌ خود را براي‌ ايران‌ فدا نمايد”[75]. ارتباط بهائیت با استعمار انگلیس مورد اجماع و توافق غالب مورخان و سیاست دانان معاصر است. [76]بهائیان همواره از خط‌‌مشی سیاسی انگلیس پیروی کرده‌اند از بهائیت به عنوان بنگاه جاسوسی این کشور یاد می‌کنند(خاکستری، 1383: 112). روابط سران گروه بهائیت با انگلیس در طول تاریخ به ویژه اعطای لقب سر و نشان شوالیه از سوی ملکه انگلستان به عباس افندی آشکار می‌گردد(بامداد،1362: 201).
با سقوط حکومت تزاری روس‌ها، حمایت‌ آنان از بهائیت خاتمه یافت و در این اوضاع انگلستان جای روسیه را گرفت. حمایت‌های وافر انگلیسی‌ها از شخص بهاء، تمایلات غرب‌گرایانه وی را تقویت کرد و بدین ترتیب پیوند محکمی میان وی و دولت استعمار انگلیس برقرار شد(محمودی، 1323: 256). آغاز ارتباط انگلستان با بهائیت به دورانی باز‌می‌گردد که بهاء از سوی ناصر‌الدین شاه در عراق تبعید بود، کنسول انگلیس در عراق باب مراوده را با وی گشود و به وی پیشنهاد تابعیت انگلیس را داد. انگلیس در ایران مراکزی هم چون کمپانی نفت جنوب، پلیس جنوب و بانک شاهنشاهی را در سیطره استعماری خود درآورده بودند، انگلیسی‌ها در این مراکز تعامل هماهنگ شده‌ای را با بهائیان داشتند و در واقع این بهائیان بودند که مسیر سلطه انگلیسی را هموار می‌کردند(رایت،1361: 285). از سوی دیگر بهائیان در بسیاری از موارد برای حفظ جان خود از گزند مخالفان در کنسول گری‌ها و تلگراف خانه‌های انگلیس پناه می‌گرفتند (رایت،1361 :286).ازجمله مکان‌هایی که انگلیس اجازه نفوذ به بهائیان اعطا کرده است رسانه‌ها و بنگاه‌های خبری انگلیسی هم چون بی‌بی‌سی می‌باشد به عنوان نمونه حسن موقر بالیوزی در خلال سال‌های ۱۹۰۸ تا ۱۹۸۰ میلادی به عنوان اولین مدیر بخش فارسی رادیو لندن مشغول به کار شد. درجریان استثمار نفتی ایران و به ‌وجود آمدن شرکت نفت انگلیس و ایران، چهره‌های بهایی هم چون فؤاد روحانی، مسعود‌ روحانی و هوشنگ فرخان حضور داشتند. هم‌چنین بعد از سلطه مجدد شرکت نفت انگلیس و ایران و سایر شرکت‌های نفتی غربی در قالب عنوان کنسرسیوم پس از کودتای ۲۸ مرداد، فعالیت بهائیان دیگری چون امیرعباس هویدا صورت می‌پذیرد (رابینو،1374: 159).
یکی از اصلی‌ترین سیاست‌های استعماری انگلیس در کشور‌هایی مانند ایران، تلاش در جهت کسب اطلاعات فرهنگی به منظور غارت ذخائر فرهنگی و باستانی است. هم‌دستی برخی از عناصر شاخص بهائیت با سفارت‌خانه انگلیس هم چون عباس‌افندی غیر قابل انکار است. در ادامه شخصیت‌های بهایی دیگری مانند عزیز‌الله خان خیاط و هژبر یزدانی در این زمینه به دلالی‌های بزرگی دست زدند و به مملکت خود خیانت کردند(عاقلی،1374: 341). همان طور که اشاره گردید، بریتانیا که از قدرت نافذ روحانیت شیعی در ایران واهمه داشت و تضرر بسیار نمود، به نظر خود با رقیب تراشی و به ایجاد و حمایت جریان بهاییت و گماردن مهره های کلیدی در درون حاکمیت و دربار شاهان ایرانی کوشیدند مکتب اسلام را به انزوا برند. نخستین حضور ابزاری بهاییت برای تأمین اهداف انگلیس را باید در مقطع پس از مشروطه جست. در اوایل شهریور 1295،گروه جدیدی به نام کمیته مجازات آغاز به فعالیت کرد و قتل هایی را مرتکب و اعلامیه هایی منتشر کرد که بازتاب اجتماعی و سیاسی فراوان داشت و فضایی از رعب و وحشت در تهران آفرید و تأثیرات سیاسی عمیق بر جای نهاد که ذیل چالش های خشونت آمی مدل سیاسی دیوید ساندرز قرار می گیرند. عملیات کمیته مجازات را باید بخشی از سناریوی بغرنجی ارزیابی کرد که حدود چهار سال بعد به کودتای رضاخان و سید ضیاء طباطبایی (3 اسفند 1299) و سرانجام به سقوط حکومت قاجار و استقرار استبداد پهلوی انجامید. هر چند برخی مورخین کوشیده اند تا گردانندگان و دست اندرکاران کمیته مجازات را انقلابیونی صادق و خشمگین جلوه دهند که از نابسامانی پس از انقلاب مشروطه و عدم تحقق آرمان هایشان سر خورده و به ترور روی آورده اند، اما بررسی دقیق زندگی نامه گردانندگان کمیته مجازات چهره ای وابسته به کانون های انگلیسی از آنان به دست می دهد و کارگزاران ایشان نیز، همچون کریم دواتگر بودند که افراد مبارز و وطن پرستی چون میرزا عبدالحمید خان متین السلطنه ثقفی، مدیر روزنامه سبز فایل را ترور کردند که در روزنامه مظفری بوشهرخطابه ای تند علیه اردشیر ریپورتر انگلیسی منتشر کرده بود.
برخی دیگر از نویسندگان هم عملیات کمیته مجازات را اعتراض انقلابی علیه قرارداد 1919 و دولت وثوق الدوله خوانده اند. در هر حال پس از مدتی، اعضای کمیته شناسایی و تعدادی از ایشان دستگیر شدند. در زمان دستگیری اعضای کمیته مجازات، گروه بهایی در دستگاه نظمیه از چنان نفوذی برخوردار بود که بتواند پرونده را به شیوه دلخواه خود فیصله دهد. پاداش خدمت بهاییان در زمینه سازی به قدرت رسیدن کارگزار انگلیس، از نحوه تعامل بهاییان در دولت کودتا مشهود است. در کابینه سید ضیاء یکی از سران درجه اول بهاییان ایران به نام علی محمدخان موقر الدوله، وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام نیز به دلیل خدمات بهاییان در پیروزی کودتا به وی اعطا شد. موقر الدوله پدر حسن موقر بالیوزی بنیانگذار بخش فارسی رادیو بی. بی. سی است که در سال های 1937 -1960 ریاست محفل ملی روحانی بریتانیا را به دست داشت. در سال 1957 شوقی افندی، رهبر بهاییان، بالیوزی را به عنوان یکی از ایادی امر الله منصوب کرد.جریان بهاییت در مقام حافظ منافع انگلستان در ایران، در شکست و سرکوب نهضت ضد انگلیسی جنگل نیز نقش اطلاعاتی بسیار مؤثر و مرموزی ایفا کرده است: احسان الله خان دوستدار، چهره سرشناس تروریستی که در صفوف نهضت جنگل تفرقه انداخت و کودتای سرخ را علیه میرزا کوچک خان هدایت کرد، به یکی از خانواده های سرشناس بهایی سازی تعلق داشت که از دیر باز به رابطه با اینتلیجنس سرویس انگلیس شهرت فراوان دارند. مواردفراوان دیگری از حضور مأموران بهایی اینتلیجنس سرویس بریتانیا در صفوف نهضت جنگل وجود دارد. همچنین از دیگر اقدامات بهاییان در دوران پهلوی اول که با حمایت های مستقیم انگلستان صورت گرفت، فعالیت های تخریب کننده آنان در جریان رویداد پلیس جنوب بوده است. در ماجرای فعالیت پلیس جنوب (S.P.R) که انگلیسی‌ها به فرماندهی سر پرسی سایکس به مرکزیت شیراز در جنوب ایران پدید آورده بودند نیز برخی چهره‌های بهایی تأثیرگذار ‌هم‌چون احمد عرفان و غلام عباس آرام حضور داشتند. غلام‌عباس آرام در جریان نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران نیز به انگلیسی‌ها خوش خدمتی کرده و به سمتی کلیدی در وزارت امور خارجه دست پیدا می‌کند و حتی پس از کودتای ۲۸ مرداد به سمت وزیر امور خارجه ارتقا می‌یابد. وی هم‌چنین در قضیه قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲ در کسوت وزارت امور خارجه نقشی پر رنگ را در کنار اسد‌الله علم در سرکوب نهضت ضد استعماری مردم ایفا نمود(توکلی،1376: 26-33).
از موارد مهم همکاری بهائیان با انگلیسی‌ها، مشارکت آنان در کودتای تمام انگلیسی سوم اسفند سال ۱۲۹۹ می‌باشد که منجر به ظهور رژیم پهلوی می‌شود. در دوران پهلوی دوم نیز بهائیان ارتباط خود را با انگلیس‌ها استمرار بخشیدند از جمله چهره‌های شاخص بهائیان در این عصر سپهبد اسدالله صنیعی است وی در دوران ولیعهدی پهلوی دوم، آجودان مخصوص دربار بود وپس از به سلطنت رسیدن شاه سمت های مهمی چون وزارت جنگ و وزارت تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی را از آن خود نمود. صنیعی گرایشات انگلوفیلی شدیدی به انگلیس داشت و زد و بندهای اقتصادی و سیاسی فراوانی را با آنها صورت می‌داد وی پس از پیروزی انقلاب به انگلستان فرار کرد(فردوست،1379 : 469).
– بهائیت، انگلیس و پهلوی دوم پس از واقعه 28 مرداد1332:
همان طور که اشاره گردید، نفوذ عناصر بهایی در دستگاه حکومت پهلوی دوم بسیار گسترده شد. پهلوی دوم نیز در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایسته اعتماد می دانست. از آن پس نقش عناصر بهایی در حکومت از حالت غیر علنی دوره پهلوی اول خارج گردید و بسیاری از مناصب مهم و حساس در اختیار آنها قرار گرفت. به خصوص که با شدت عمل پهلوی اول در سیاست اسلام زدایی که با حمایت مستقیم انگلستان صورت پذیرفت، روحانیت تا اندازه زیادی قدرت خود را از دست داده بود و بسیاری از اختیارات علما در حیطه دستگاه قضایی و تعلیم و تربیت، به دولت منتقل شده بود.به نوشته دنیس مک ایون[77]، بهایی گری در سال های 1928-1952 رشدی کند داشت ولی از سال1331 شمسی(دوره پهلوی دوم) گسترش آن شتاب گرفت و این امر به دلیل برنامه ریزی ها و سازماندهی هایی بود که با برنامه جهاد ده ساله شوقی افندی آغاز شد. در این زمان در شهر تهران حدود سی هزار بهایی زندگی می کردند. با کودتای انگلیسی 28 مرداد 1332، بهاییان علیرغم ادعای غیر سیاسی بودن خویش، هماهنگ با سیاست های مورد نظر رژیم در جهت تثبیت موقعیت خویش تلاش می نمودند. یکی از اهداف مهم آنان در این دوره، رسمیت بخشیدن به جریان بهاییت در ایران بود. بیت العدل اعظم و محفل آنها تلاش های زیادی کرد تا با ازدیاد نفرات از طریق تبلیغ و گسترش تشکیلات و دادن آمارهای غیر واقعی، به این هدف دست یابند(منصوری، 1376: 319).
در واقع، بهاییان با نگرش های غیر دینی و فاصله گرفتن از هویت دینی و ملی و با ماهیتی کاملا غربی در زمان رژیم پهلوی وارد عرصه سیاست شدند و انگلیسی ها از بهاییان به عنوان نوماسیون ها حمایت کردند. در عصر پهلوی دوم به دلیل نفوذ گسترده آمریکایی ها در ایران، انگلیسی ها در رقابت با آنها انجمن ها و لژهای فرماسونری را در شهرهای مختلف ایران گسترش دادند زیرا در عصر مشروطه انگلیسی ها از طریق این انجمن ها به موفقیت های زیادی دست یافته بودند. به دلیل فعالیت این انجمن ها، انگلستان موفق شد در خلال سالهای 1332 – 1342 به تجدید و بازسازی روابط خود با ایران بپردازد و در رقابت با آمریکا به پیشرفت های فراوانی دست یابد. اسناد منتشر شده، خبر از تشکیل لژ بزرگ اسکاتلند می دهد که بسیاری از لژهای ایرانی از جمله سیزده لژ انگلیس را در ایران پوشش می داد[78]. بهاییان با ورود به این لژها، به آسانی بر حساس ترین نهادها و وزارتخانه های کشور مسلط می شوند. آنها در حرکت های سیاسی خویش، مراکز آموزشی کشور را در خدمت خویش آوردند و با تکیه بر الگوهای مدیریت غربی، مراکز طرح ریزی، تصمیم گیری و برنامه ریزی را بر عهده گرفتند. از دیدگاه فراماسونرها و بهاییان، برنامه ریزی آموزشی باید به گونه ای باشد که به ضرر بهاییان و فراماسونرها و به طور کلی غرب تمام نشود و به عبارت دیگر برای ایران، استقلال و خودکفایی به وجود نیاورد(طباطبایی،1380: 29- 37 ). بهاییان عضو لژهای فراماسونری در رأس نظام آموزشی کشور، ریاست دانشگاه ها و یا تدریس در کلاس های درس بودند. ذبیح الله قربان، رئیس دانشگاه شیراز و عضو لژ حافظ، دکتر منوچهر تسلیمی، عضو لژ ابن سینا که بعدها به ریاست دانشگاه تبریز رسید و دکتر کامبیز قربان، استاد دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز و عضو لژحافظ(طباطبایی،1380: 113).
از جمله بهاییانی بودند که به ازای خوش خدمتی رهبران بهایی نسبت به انگلیسی ها، در سیاستگذاری های فرهنگی کشور نقش مهمی ایفا نمودند. در چنین شرایطی نظام آموزشی کشور نمی توانست از چارچوب تحمیلی خارج شود و در خدمت توسعه جامعه ایران قرار گیرد. بنابراین یکی از عوامل موفقیت بهاییان در ایران عصر پهلوی دوم، پیوند آنها با فراماسونری و لژهایی است که از سوی انگلیسی ها اداره می شد. در تحقیقات ساواک روشن شده بود که فراماسونری در حال تجدید سازمان است و هدف آن گسترش لایه های نفوذ در مراکز کلان تصمیم گیری است روشی که با روال سیاست گذاری های استعماری انگلیس همخوانی دارد. زیرا برنامه انگلیسی ها تجدید فعالیت جاسوسی، نظیر سازمان های مختلف فراماسونری بود. آنها همیشه از حامیان سیاسی و جاسوسی خود حمایت می کردند و بر اساس این اصل می توانستند افراد جدید و ناشناخته ای را جهت اجرای مقاصد سیاسی خود در سازمان های مختلف جلب نمایند.[79]با این حربه، آمریکایی ها نتوانستند از نفوذ انگلیسی ها و کارگزاران و عاملان آنها در ایران جلوگیری کنند و از حضور ریشه دار و تاریخی آنها در ایران بکاهند. امضای قرارداد کنسرسیوم که به حل مسئله نفت انجامید، وجود شرکت های انگلیسی، حمایت از درباریان و به قدرت رساندن آنها مثل حسین علاء و ورود ایران به پیمان سنتو که نفوذ انگلیسی ها را در خاورمیانه گسترش می داد، تأسیس بانک ایران و انگلیس، عقد قراردادهای فرهنگی، تجاری و نفتی بین ایران و انگلیس (ازغندی،1384: 247).
ره آورد سیاست گذاری های پنهان فراماسونری در ایران بود. با نفوذ انگلیسی ها در ایران، بهاییان شرایط را برای تحقق سیاست های خویش مناسب دیدند و بیش از هر زمان دیگر برای جلب نظر رژیم پهلوی، هماهنگ با سیاست های مورد نظر آنها در جهت تثبیت موقعیت شاه، گام های مؤثری برداشتند. تأیید انقلاب سفید، همکاری با ساواک، جلب حمایت دولت های بزرگ از شاه و سلطنت او و عضویت در حزب رستاخیز قسمتی از مواضع سیاسی گروه مذکور بود[80].آنها به تدریج نفوذ خود را در دربار افزایش دادند به خصوص که شاه قدرت خود و خانواده اش را مدیون بهاییان می دانست زیرا او در 25 مرداد 1332 در حالی که سلطنتش در حال سقوط بود، پس از فرار شاه و بستگانش، یکی از عناصر بهایی در آمریکا، به نام حبیب ثابت پاسال، با تمامی امکانات از شاه و خانواده او پذیرایی کرد که این اقدام موجب نفوذ بیشتر بهاییان در حکومت می شد(ازغندی،1384: 326). و به مرور اعتماد و توجهات دستگاه پهلوی دوم به آنها بیشتر می شد و زمینه ترقی و پیشرفت روز افزون آنها را فراهم می نمود آن چنان که بهاییان خود در اعترافی معتقد بودند که در هر اداره ای از ایران و تمام وزارتخانه ها یک جاسوس داریم و هفته ای یک بار به طرح های تهیه شده به وسیله دولت به عرض شاهنشاه آریامهر می رسد. گزارش هایی در زمینه طرح به محفل های روحانی بهایی می رسد(ازغندی،1384 :326).
هر چند بین سال های 1344تا1342 با قبضه کردن قدرت، توسط نیروهای طرفدار توسعه صنعتی به رهبری حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا، جنگ قدرت بین نخبگان سیاسی سنتی طرفدار انگلستان به نفع نخبگان سیاسی نوپای طرفدار ایالات متحده آمریکا خاتمه یافته تلقی می شد اما این گونه چالش ها و تنش ها تأثیری در کاهش قدرت بهاییان در دربار نگذاشت بلکه در دسته بندی های سیاسی، بهاییان نیز به سوی کسانی چون هویدا متمایل شدند که خود بهایی بودند. با کمک انگلیسی ها زمینه های کسب قدرت و نفوذ در حکومت پهلوی برای بهاییان فراهم شد و با آمریکایی ها و هویدا در دربار و در رأس هرم قدرت قرار گرفتند و در دسته بندی هایی سیاسی، دربار شاه را به سوی خویش متمایل ساختند. پیشرفت بهاییان در حکومت پهلوی زمانی به اوج خود رسید که امیرعباس هویدا به نخست وزیر شاه، کابینه خود را با حضور بسیاری از بهاییان تشکیل داد. او که در اسناد منتشر شده ساواک از سوی بهاییان به عنوان “کدخدای کوچک بهاییان” معروف بود.[81]
پدرش نیز در به قدرت رسیدن رضاشاه نقش اساسی داشت و به همین دلیل پهلوی دوم را وامدار هویدا و بهاییان نموده بود.[82]حسین فردوست در خاطرات خویش به نفوذ زایدالوصف جریان بهاییت در تمام شئون مملکت در دوران هویدا اشاره می کند و آنجا که از طبیب مخصوص شاه به نام دکتر ایادی سخن می گوید، به تلاش این پزشک در قدرت بخشیدن به بهاییان می پردازد که در دوران هویدا، ایادی تعداد زیادی وزیر بهایی وارد کابینه کرد و اینکه دکتر ایادی در ایران سلطنت می کرد و تمام ایرانیان رده بالا چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران، دکتر ایادی بود و در زمان حاکمیت او بهایی ها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهایی بی کار وجود نداشت(فردوست،1379: 202).
فهرست مهمی از اسامی اشخاص نظامی و غیر نظامی که در سال 1339 تهیه شده، وجود دارد که نشان دهنده اشغال غالب پست های اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور توسط بهاییان است.[83]آنها با ایجاد تشکیلات گسترده و با برنامه ریزی های دقیق و برپایی محافل بهایی سعی در تبلیغ مذهب خود در ایران می نمودند و نمایندگانی را به شهرهای مختلف ایران می فرستادند. مرکز این تشکیلات که به نام جریان نوماسونری در ایران معروف بود، در حیفا و در کنار حکومت رژیم اشغالگر قدس است که با تلاش فراوان شوق افندی از سوی صهیونیست ها به رسمیت شناخته شده بود. این گونه پیوندهای نزدیک بین صهیونیست ها و بهاییان راه را برای نفوذ هر چه بیشتر این رژیم در ایران هموار نمود و سیاست پهلوی دوم را به سوی صهیونیست ها متمایل ساخت و ایران علی رغم تمام اعتراضات کشورهای اسلامی به عنوان تنها پایگاه صهیونیسم در خاورمیانه مطرح شد. هر چند با نفوذ آمریکایی ها در ایران از نفوذ انگلیسی ها کاسته شد اما صهیونیسم که از مذاهب ساختگی انگلیسی ها در مذهب یهودیت بود (احمدی،1369: 17) توانست با حمایت بهاییان وارد ایران شود و به عنوان مهره ای انگلیسی، کاهش قدرت آنها را در ایران جبران کنند. در توضیحات فوق ارائه گردید که تشکیل جریان بهاییت به چه دلایلی از سوی انگلستان مورد حمایت های همه جانبه قرار گرفت. اکنون برخی از مهمترین اقدامات جریان بهاییت در ایران که منافع انگلستان را به نحوی مطلوب، مورد پوشش قرار می داده است، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این اقدامات، شامل نفوذ و حضور افراد بهایی در دربار، نهاد های سیاسی و آموزشی دوران پهلوی دوم نظیر امیرعباس هویدا و سرلشکر دکتر ایادی می باشد. رشد سریع بهاییت در ایران در دو دهه 1330 و1340 شمسی در اثر تبلیغ بود. با همه دشواری های پیش رو، روش های گسترش کیش بهایی، رفته رفته افزایش می یافت و هر روز با شیوه هایی مناسب تر، لایه های گوناگون مردم ایران هدف می گرفت. سلطه بهاییان بر دو نهاد اصلی متولی اراضی(اصلاحات ارضی و منابع طبیعی) عامل مهمی در تجدید ساختار مالکیت به سود اعضای منتفذ گروه بهایی بود. برای مثال، ناصر گلسرخی، وزیر منابع طبیعی در دولت هویدا، در زمینه واگذاری و تملک اراضی چنان بی پروا بود که فرجام کار وی با اختلاسی بزرگ در این زمینه همراه بودپس از تمهید مالی، نوبت به نفوذ بهاییان در پیکره اجرایی کشور فرا رسیده بود. این نقشه با روی کار آمدن حسنعلی منصور، که پیشینه انگلیسی بسیار برجسته ای داشت، در ایران پیاده شد و برای نخستین بار بهاییان به کابینه وزیران ایران نفوذ یافتند. گرچه با ترور منصور، از سوی مبارزین ضد انگلیسی فداییان اسلام، نقشه های وی جامه عمل نپوشید، اما به هر حال، کابینه بهایی هویدا روی کار آمد. در کابینه نخست وی، چهار وزیر بهایی حضور داشتند. هویدا در مدت حکومت خود با به کار بستن تصمیمات کادر رهبری تشکیلات بهاییت، نفوذ آنان را در همه سطوح سیاسی، اقتصادی و نظامی کامل کرد(اختریان،1375: 164).
یکی از ابهامات تاریخ معاصر، گستردگی شبکه جاسوسی بهاییت در هرم دیوان سالاری رژیم پهلوی است. طرفداران این گروه در عصر پهلوی دوم منابع اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان در ایران به شمار می آمدند و اسناد بسیاری درباره رابطه عناصر بهایی با سرویس های اطلاعاتی سفارت و مقامات انگلیسی در دست است. از جمله این افراد اسدالله علم است که خود و پدرش در خدمت به استعمار انگلستان شهره بودند و طبیعی است که شبکه جاسوسی در به کارگیری مأمورین بومی خود و بهره گیری از فرقه های خودساخته، وحدت نظر و عمل دارد. در محفل بهاییان شیراز از لطفی که اسدالله علم، وزیر دربار شاهنشاهی به آن داشته، سخن به میان می آمد و آرزو می شد تا کدخدای کوچک بهاییان باشد.[84]یکی دیگر از سرشناسان کیش بهایی که از رهگذر وجود وی، نفوذ انگلیس در دربار پهلوی حفظ می شد، سرلشکر دکتر ایادی، پزشک ویژه شاه بود. ایادی نفوذ بسیاری بر شخص پهلوی دوم و دستگاه دولتی داشت. او بهداری ارتش و بیمارستان ها، اداره خرید دارو و ابزار پزشکی برای یگان های ارتش را سرپرستی می کرد و با همه توان به هم کیشانش یاری می داد.ایادی با انگلیسی ها و نیز یهودیان پیوندی ناگسستنی داشت و آنها را مردمی درد دیده و شایسته بی پیرایه ترین یاری ها می دانست. همان طور که در فوق اشاره گردید، اهداف انگلیس در حمایت از لژهای ماسونی و بهاییت در عهد پهلوی دوم را می توان در دو رویکرد کلان مبارزه با اسلام گرایی در قالب تشیع و نفوذ و رسوخ بهاییان در سمت های مهم سیاسی، امنیتی، نظامی در عهد پهلوی دوم دانست. در خصوص رویکرد نخست باید افزود که دستگیری و مبارزه با گروه های اسلام گرا و ضد انگلیسی همچون فداییان اسلام و آیت الله کاشانی هنگامی شدت یافت که پس از کودتای 28 مرداد، نفوذ بهاییت در دستگاه پهلوی به شدت افزایش یافت. به عبارتی دیگر، انگلستان پس از کودتای 28 مرداد، حمایت از بهاییت و بهاییان را در برابر اسلام گرایان علم داشت و بهترین رویکرد در جهت مقابله با آنان را حمایت از بهاییان می دانست. در خصوص رویکرد کلان دوم نیز، پس از کودتای 28 مرداد، برخی از مهمترین مناصب کشوری و درباری در اختیار بهاییان و افرادی که به نحوی پیشینه آنگلوفیلی برجسته ای داشتند قرار گرفت که در فوق به تفصیل بدان اشاراتی گشت. همچنین، به نظر می رسد، می توان بحران های سیاسی بهاییت که از سوی استعمار انگلستان تغذیه و هدایت می شد را حتی بیشتر و خطرناک تر از بحران هایی همچون کودتای 28 مرداد تلقی نمود. اگر در جریان کودتا، تغییر حکومت مورد نظر بریتانیا قبود، حمایت از بهائیت با نگرشی بر ریشه کن ساختن هویت مذهبی– اعتقادی مکتب تشیع استوار بود، لذا تمامی ارکان الگوی سیاسی دیوید ساندرز به غیر از تغییر رژیم را می توان در تحرکات بهاییت در ایران مشاهده نمود.
گفتار پنجم- سیاست های انگلیس در واپسین سال های سلطنت رژیم پهلوی دوم:
آخرین بخش پژوهش حاضر مختص بحث دهه آخر حکومت شاه، فراگیر شدن دامنه مبارزات انقلابیون در ایران و کنفرانس گوادلوپ و برچیده شدن سلطنت پهلوی و آغاز فصل نوینی درحیات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در کشور ایران و بدست اسلام گرایان می باشد. اسلام گرایانی همچون امام خمینی(ره) که بعدها القابی همچون بنیادگرایان و مواردی مشابه آن به ایشان و سایر مبارزین جبهه اسلامی در ایران تعلق گرفت. همچنین نویسنده دراستای بررسی این فرضیه که انگلیس و سایر رهبران سیاسی غرب درخلال سال های آخر حکومت پهلوی دوم چه رویکردهایی اتخاذ نمودند و آیا همراهی انگلیس و غرب با مخالفین رژیم پهلوی از صحت سیاسی لازم برخوردار بوده است را مورد نظر داشته و در فرجام پژوهش به بررسی مواضع انگلیسی-آمریکایی کنفرانس گوادلوپ خواهد پرداخت. پهلوی دوم در دهه آخر حکومت خود بیش از پیش ایران را به سمت غرب محوری [85] و گرایش به آن سوق داده بود. جامعه ایران نیز در آن اوان اقدامات مذکور پهلوی دوم را با نگرشی مذهبی و درراستای ان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...