نگارش پایان نامه در رابطه با بررسی تاثیر … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
این دوره زمانی است که افراد باید نقشهای و مهارتهای اجتماعی را بیاموزند: شرایط و الزامات حضور در مکانهای آموزشی را فراهم آورند و برای آینده شغلی خویش تصمیم بگیرند (۴و۳۸).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مطالعات زیادی در رابطه با اتفاقات و تغییرات زندگی و استرس در طول دوره نوجوانی انجام گرفته است و همگی نشان دادهاند که مدرسه یکی از منابع ایجادکننده استرس در دانشآموزان میباشد. بخش قابل ملاحظهای از زندگی نوجوانان در مدرسه سپری میشود که دلیلی برای ایجاد استرس و تحت تاثیر قرار دادن نوجوانان در این سن است (۱۱). دوره نوجوانی دورهای است که نوجوان باید خود را برای ورود به دانشگاه آماده سازد؛ همین مسئله در جامعه ما موجب وارد آمدن استرس بر خانواده و نوجوانان برای گذراندن کنکور ورودی دانشگاهها میشود (۳۸). بنابراین میتوان نتیجه گرفت یکی از منابع ایجاد فشار روانی و انتظارات از نوجوان، مدرسه و شرایط تحصیلی میباشد (۱۹) که میتواند منبع بزرگی از استرس که به عنوان استرس تحصیلی شناخته شده است، لحاظ گردد. تعاریف متعددی درباره استرس مطرح شده است که در یکی از آنها کینگ و همکاران استرس را به عنوان هیجانی منفی که به تردید درباره مقابله مربوط است، تعریف کردهاند. به نظر میرسد که این تعریف با استرس در حوزه تحصیلی ارتباط نزدیکی داشته باشد، چرا که از دانشآموزان به طور فزایندهای انتظار میرود با حجم بالایی از تکالیف مواجه شوند و این مسئله میتواند زمینه تردید درباره ” خود ” را فراهم کند. استرس تحصیلی به احساس نیاز فزاینده به دانش و به طور همزمان، ادراک فرد مبنی بر نداشتن زمان کافی برای دستیابی به آن دانش اشاره میکند(۵). زندگی روزمره اکثر نوجوانان حول محور مدرسه میچرخد. اکثر نوجوانان در مدرسه دوستان خود را میبینند و روابط پیچیدهتر میان فردی دوران نوجوانی را تجربه میکنند. مهارتهای پیشرفته تحصیلی در مدرسه کسب میشوند و مدرسه به دانشآموزان بیشترین اطلاعات شغلی و دانشگاهی داده میشود (۳۹).
کودکان و نوجوانان در واقع هیجانات زیادی را در موقعیت مدرسه تجربه میکنند. این هیجانات تحت تأثیر گذشته فرد همانند مسایل مهم، معلمان، والدین، همسالان و موقعیتها قرار میگیرد و همچنین این هیجانات قابل تغییر هستند، چون موقعیتهای تغییر میکنند. اگرچه هم هیجانات مثبت و هم منفی در محیط مدرسه تجربه میشوند، اما استرس و اضطراب ممکن است رایجترین نوع هیجان تحصیلی باشد. هیجانات با انگیزش و پیشرفت و همچنین با جنبههای زیادی از خودتنظیمی و راهبردهای یادگیری نیز رابطه دارند. باکلی و سارنای یادآور میشوند که تنظیم هیجان و گرایش به تحصیل که با خلق فرد رابطه دارد، پیشبینیکننده معدل دانشآموزان دبیرستانی است. این افراد دریافتند کسانی که احساسات منفی بیشتری در مورد تحصیل دارند، چه از همسالانشان باهوشتر باشند و چه نباشند، از نظر تحصیلی چندان خوب عمل نمیکنند. این ارتباط پیچیده است. با
این حال با توجه به معدل دانشآموزان دبیرستانی، تنظیم هیجان، تمایل دانشآموزان و هیجانات تحصیلی هر کدام به صورت مجزایی به پیشرفت تحصیلی مربوط میشوند. به طور کلی، وقتی که دانشآموز با استرس مزمن روبرو میشود، راهبردهای مقابلهای فعالی، منجر به بهبود سازگاری هیجانی میشوند. در موقعیتهای استرسزا دانشآموزان نه تنها باید با خود استرسزاها مقابله کنند، بلکه باید با هیجانات مربوط به آنها هم روبرو شوند. مقابلههای ناسازگارانه منجر به اضطراب، نگرانی، علایم جسمانی و احساسات منفی میشود. مقابلههای موثر پیامدهای منفی بسیار کمی دارد و منجر به کاهش یا حذف استرس میشود. کودکان و نوجوانان همه نوع راهبردهای مقابلهای را یاد میگیرند،که شامل حل مشکل حمایت خواستن از افراد بالغ و راهبردهای خودآموز میشود. در اواسط نوجوانی، دانشآموزان با بهره گرفتن از راهبردهای ناسازگارانه و نه چندان کارآمد سعی در مقابله دارند. توانایی مقابله افراد در اوایل و اواسط نوجوانی کاهش پیدا میکند. همپل و پترمن ملاحظه کردهاند که افراد این گروه سنی در معرض خطر قرار دارند، و بر لزوم استفاده از برنامههای پیشگیرانه در مدارس تاکید دارند. به ویژه دختران، با بهره گرفتن از منابع همسالان سعی در مقابله دارند و نسبت به پسران، تجربه استرسهای جسمانی بیشتری را گزارش کردهاند (۴، ۳۷ و ۲۱).
عوامل ایجاد کننده استرس تحصیلی
پژوهش در زمینه استرس تحصیلی دانشآموزان، سابقه طولانی دارد و محققان عوامل استرسزا مدرسه مانند تکالیف درسی، رقابت با همکلاسیها، برقراری ارتباط ضعیف با دوستان و معلمان و یا شکست در ارتباطات اجتماعی را مشخص نمودهاند. استرس تحصیلی معمولا از تکالیف درسی بسیار زیاد، عملکرد تحصیلی غیرقابل قبول، آماده شدن برای امتحانات، فقدان علاقه به برخی موضوعات درسی و تنبیه و مجازات از سوی معلمان ناشی میشود(۱۱). زندگی تحصیلی دانشآموزان دبیرستانی؛ غالبا استرسزا تعبیر میشود. تکالیف مدرسه، تطابق با خانواده و ارتباط با همسالان منابع اصلی استرس محسوب میشوند. در جوامع آسیایی، استرس تحصیلی از انتظارات دانشآموز از خود و انتظارات دیگران (والدین و معلمان و …) از وی ناشی میشود. بطور کلی نوجوانان، در محیط مدرسه، با نحوه عملکرد تحصیلیشان ارزیابی میشوند، لذا میزان فشار برای برتر بودن در میان همکلاسیها، یک مقیاس مهم برای موفقیت آنهاست (۴۰). در بحث استرسهای تحصیلی باید به دو جنبه مهم توجه داشت:
فضای فیزیکی مدرسه : یادگیری، آرامش ، تحرک و لذت از تحصیل نیاز به فضای مناسبی دارد که از نظر حجم ، گرما، سرما، تهویه، نور و رنگ و… مناسب و متعادل باشد. آقایی و آتش پور ۱۳۸۰ اظهار میدارند که عمدهترین مسائل مربوط به فضای فیزیکی مدرسه که باعث استرس و برهم خوردن بهداشت روانی دانشآموزان میشود عبارتند از: کلاسهای
پرجمعیت، نیمکتهایی که گنجایش کمی دارند، حیاطهایی که امکان جست و خیز ندارند، کمبود سرویسهای بهداشتی مناسب، آلودگی هوا و صدا، و…
فضای روانی- عاطفی: منظور نحوه ارتباط معلمان و مسوولین مدرسه با دانشآزموان در زمینه آموزش و اجرای مقررات است. متخصصان پرورشی مصرانه اظهار میدارند که قلمرو کلاس درس چنان آکنده از محدودیت و انحصار است که مانع تفکر، یادگیری و کنجکاوی میشود. فعالیتهای درسی و رفتار در مدرسه و نگرش نوجوانان نسبت به درس و تحصیل و انتخاب رشته تحصیلی نیز تنشهای قابل توجهی را برای والدین و نوجوانان به وجود میآورد.
با مروری بر منابع، میتوان استرسهای آموزشگاهی را به شرح زیر بیان کرد:
استرسهای مربوط به محیط آموزشگاه
استرسهای مربوط به مقررات آموزشگاه
استرسهای مربوط به وظایف تحصیلی
استرسهای مربوط به امکانات آموزشگاه (۴۱ و ۳۸)
اثرات حاصل از استرس تحصیلی
استرسهای گوناگون با تاثیر منفیای که بر منابع مقابله فردی و اجتماعی شخص اعمال میکنند، باعث کاهش مقاومت فرد میگردند و در دراز مدت اثرات ناخوشایندی بر بهداشت جسمی و روانی دانشآموزان میگذارند. مشخص شده است که استرس میتواند منجر به بروز بیماریهای جسمی و روانی، اختلال در عملکرد و قدرت سازگاری و در نهایت پایین آمدن کیفیت زندگی دانشآموزان گردد(۴۲). استرس تحصیلی به عنوان یک نوع استرس مزمن به دنبال نیازهای تحصیلی و آموزشی میباشد. استرس در موقعیت و شرایط تحصیلی اگر بخوبی کنترل نشود میتواند نتایج و پیامدهای بهداشتی و اجتماعی منفی داشته باشد .
بیماریهای جسمانی: بیماریهای قلبی، سرطان ، ناراحتیهای گوارشی و پوستی، سردرد و میگرن
اختلالات رفتاری: رفتارهای خودکشنده ، اختلالات غذاخوردن، انجام رفتارهای پرخطر، سوءمصرف مواد، زورگیری در مدرسه
مشکلات تحصیلی: مطالعات نشان دادهاند که بین میزان استرس و عملکرد تحصیلی دانشآموزان ارتباط مستقیم و معنیداری وجود دارد و دانشآموزان با سطوح خفیف، متوسط و بالای استرس عملکرد تحصیلی متفاوتی داشتهاند.
همچنین عامل حل نشده شکست تحصیلی در مدارس است، مختل کننده یادگیری است، بطوری که استرس تا ۷۰ درصد یادگیری را کاهش میدهد.
اختلالات روانی: فشارهای روانی هنگام امتحان ، افسردگی، اضطراب.
همانطور که ذکر شد، مشکلات و عوامل استرس زا در زندگی تحصیلی باعث افت تحصیلی و گاهی بیماری در دانشآموزان میگردد ) ۱۹،۱۱ و ۳۹).
استرس تحصیلی و دختران
ارزیابی و پاسخ سازگارانه به استرسورها، ممکن است تحت تأثیر تفاوتهای فردی دانشآموزان از قبیل: جنس، عزت نفس و منبع کنترل آن، قرارگیرد. در این میان احتمال بیشتری وجود دارد که دختران احساسات خود را درونی کنند و نشانههای افسردگی را تجربه نمایند و نسبت به پسران بیشتر در رابطه با ارتباطات، هنجارها و انتظارات اجتماعی ابراز نگرانی میکنند. دختران تمایل بیشتری دارند که از استراتژیهای غیرسازگارانه مانند نشخوار فکری، کنارهگیری، اجتناب منفعلانه و کنترل انفعالی خشم استفاده کنند (۴۳). دختران مقطع متوسطه نسبت به پسران همین مقطع، استرس زیادی را تجربه میکنند.
دختران استرس تحصیلی و عوامل استرسزایی مانند ، ناکامی ، فشار و استرس خود تحمیل شده، فشار روانی بیشتری را تجربه میکنند و نمره کلی استرس تحصیلی در دختران از پسران بالاتر و علاوه بر این عملکرد تحصیلی پسران نمرات بالاتری نسبت به دختران دارد (۴۴). عملکرد دخترها در مقطع ابتدایی به خوبی عملکرد پسرها است و حتی شاید بهتر از آنها باشد. عملکرد بهتر دختران در راهنمائی ادامه مییابد ولی عملکرد پسرها در دبیرستان تا حد زیادی بهبود مییابد و شکاف پسران و دختران بسرعت پر میشود (۴).
برخی از نظریهپردازان خاطر نشان ساختهاند که دختران و پسران نوجوان با تجارب متفاوتی از استرس رو به رو میشوند. دلیلی که بهروشنی این تفاوتها را منعکس میسازد ، زمان جهش رشد است. بطور متوسط دختران زودتر از پسران با این پدیده روبهرو میشوند و این خود نشاندهنده سطوح بالاتری از استرس در میان دختران نوجوان است(۱). تفاوتهای جنسیتی در استرس به خوبی با نقشپذیری جنسیتی تبیین میشود. زیرا در دختران ، تشویق به پذیرش استرس و نگرانی و قبول آن به عنوان
یک ویژگی زنانه دیده میشود و آن را ویژگی زنانه ادراک میکنند و یا به عبارتی دختران یادمیگیرند که به هنگام اضطراب و استرس به طور منفعلانه تسلیم شوند. در حالی که پسران، درمورد پذیرش استرس، دفاعی برخورد کرده، آن را تهدیدی برای احساس مردانگی خود به حساب میآورند . پسران میآموزند که با استرس کنار آمده و یا آن را انکار کنند و یا راههایی برای مقابله و تسلط بر آن پیدا کنند(۳۷).
هوش هیجانی
هیجان، یکی از اجزای زندگی روانی انسان است. این واژه از ریشه لاتین EMover به معنای حرکت، تحریک ، نقش یا تهییج مشتق شده است. هیجانها، میتوانند وضعیت ما را در محیط تثبیت کرده و به پاسخهای ویژه و کارآمد و متناسب با بقای جسمانی و اجتماعی منجر شوند. همین موضوع که هیجان باعث کنارآیی فرد شده و رفتار او را به عنوان موجودی اجتماعی سازمان میدهد، گسترهای از فعالیتهای پژوهشی و نظریهها را فراهم میآورد که ماحصل آنها موضوعی به نام ” هوش هیجانی” است (۳). اولین بار در سال ۱۹۹۰، روانشناسی به نام سالووی، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. در حقیقت این هوش، مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. هوش هیجانی بدون هوش شناختی یا هوش شناختی بدون هوش هیجانی، فقط بخشی از راهحل است. عقل همیشه باید با دل همراه باشد تا کاربردی موثر داشته باشد. امروزه در آثار مکتوب دو مدل کلی از هوش هیجانی وجود دارد: مهارت محور (الگوی توانائی) که از سوی مایر و سالووی مطرح شد و مدل رویکردهای ترکیبی (۲۱).
در رویکرد اول، که الگوی توانایی نام دارد و مایر و سالووی در سال ۱۹۹۰، آن را مطرح کردند، هوش هیجانی به عنوان مجموعهای از تواناییهای ذهنی عمده در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی تعریف شده است (۲۳) . براساس این رویکرد، شناخت و عواطف در تعامل با یکدیگر بوده و هوش عاطفی به منزله نوعی استدلال انتزاعی درباره عواطف و احساسات است (۴۵). به همین دلیل هم از منظر این دیدگاه، چهار سطح توانایی عاطفی اساس هوش هیجانی را تشکیل میدهند که عبارت است از : ادراک حسی عواطف، تسهیل عاطفی تفکر، درک عواطف و مدیریت عواطف. ترتیب قرار گرفتن این چهار توانایی عاطفی به نحوی است که فرایندهای روانشناختی اساسیتر مانند ادارک حسی عواطف در پایین الگو و فرایندهای عالیتر روانشناختی مانند تنظیم فکورانه عواطف در بالای الگو قرار دارند(۲۰). تواناییهای درون هر یک از سطوح هوش عاطفی نیز با افزایش سن و تجربه افراد فزونی مییابد(۴۶) .
در رویکرد دوم، که الگوی ترکیبی نام دارد هوش عاطفی به طور کلی به صورت مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی و تواناییهای غیرشناختی تعریف میشوند که روانشناسانی همچون گلمن و بار – آن از نظریهپردازان معروف آن هستند.
طرفداران این رویکرد ترکیبی، هوش عاطفی را عموما به صورت آمیزهای از سازههای مختلف انگیزشی و هیجانی تعریف میکنند و اساس تعریف آنها از هوش عاطفی بر رواج و گسترش مفهوه هوش عاطفی قرار دارد. مطابق با نظر گلمن ۱۹۹۵ ، هوش عاطفی به معنای خودآگاهی، شناخت عواطف، ابراز و مدیریت عواطف، کنترل تکانه و به تعویق انداختن ارضای نیازها و کنترل استرس و اضطراب است. از نظر او به طور کلی هوش عاطفی به معنای مهارت افراد در حیطههای کلی خودآگاهی، خودتنظیمی، انگیزش، همدلی و مهارتهای اجتماعی و زیرمجموعههای تشکیلدهنده آنها است .
از نظر بار- آن ۱۹۹۷، هوش عاطفی به صورت مجموعهای از توانشها، مهارتها و تواناییهای غیرشناختی تعریف میشود که بر سازگاری موفقیتآمیز فرد با شرایط استرسزا، مقتضیات و خواستههای محیطی تأثیر میگذارند. این تواناییهای غیرشناختی مشتمل بر عناصری همچون خوشبینی، شادکامی، شایستگی اجتماعی، خودشکوفایی و عزت نفس است (۴۷).
از آنجا که الگوی توانایی مایر و سالووی یک مدل اساسی و و اولیه و بنیادی از هوش هیجانی است و تعریفی واضحتر و شفافتر و جزئیتر از سایر الگوها دارد، به عنوان الگوی انتخابی جهت آموزش به دانشآموزان انتخاب گردید. علاوه براین، این الگو هوش عاطفی را به عنوان یک توانایی هیجانمحور میداند و نیز به نظر میرسد که کمتر مبتنی بر فرضیات است. اما مهمترین دلیل این است که این مدل مبتنی بر عملکرد است و این درحالی است که سایر الگوها هوش عاطفی را توانایی خودگزارشدهی میدانند (۴۸). چرا که تحقیقات نیز نشان میدهد که باور شخص از هوش هیجانی هنگامی که با مقیاسهای خوداقراری در برابر مقیاسهای مهارت محور ارزیابی شوند، در اکثر موارد با توانایی بالفعل مرتبط با هیجان، همبستگی ندارد و رفتار را پیشبینی نمیکند (۴۹) لذا در ادامه به شرح این الگو میپردازیم:
به اعتقاد مایر و سالووی هوش هیجانی با ظرفیت تعقل فرد درباره هیجانها و پردازش اطلاعات هیجانی به منظور بهبود فرایندهای شناختی و تنظیم رفتار ارتباط دارد. برای نمونه مایر و دیگران توانایی مدیریت هیجانهای شخصی فرد را به عنوان عنصری از هوش هیجانی مورد بحث قرار میدهند. از سوی دیگر مدلهای ترکیبی هوش هیجانی را در قالب مجموعهای از توانایی، مهارتها و ویژگیهای شخصی ادارک شده تعریف و اندازهگیری میکنند. برای مثال مدل هوش هیجانی بار- ان شامل ادارک فرد از توانایی خویش مثلا در تحمل فشار عصبی و ویژگیهای اصلی شخصیتی از قبیل خوشبینی است. از آنجا که تواناییها و ویژگیهای ادراک شده در چارچوب ذهنی قرار دارند هواداران رویکرد مدل ترکیبی معمولا برای ارزیابی
هوش هیجانی مقیاس خوداقراری را در مقابل مقیاس عملکرد مورد استفاده قرار دادهاند. برنامههای ما مبتنی بر مدل مهارت محور هوش هیجانی است. تحقیقات نشان میدهد که باور شخص از هوش هیجانی هنگامی که با مقیاسهای خوداقراری در برابر مقیاسهای مهارت محور ارزیابی شوند در اکثر موارد با توانایی بالفعل مرتبط با هیجان همبستگی ندارد و رفتار را پیشبینی نمیکند. به نظر ما مقید نگاه داشتن هوش هیجانی به مجموعهای از مهارتهای مرتبط با هیجان (یعنی تشخیص، استفاده، درک و مدیریت هیجان) ارزیابی مقدار سهمی را که مهارتهای هوش هیجانی به طور مشخص در رفتار فرد دارند امکان پذیر نموده و نیز شالودهای محکم برای تدوین برنامههایی به منظور ارتقاء این مهارتها فراهم میآورد (۳و ۴۹).
مایر و سالووی ۱۹۹۰، هوش هیجانی را توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجانهای خود و دیگران، تمیز قائل شدن میان هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مسأله و نظمبخشی رفتار تعریف میکنند. در سالهای اخیر سالووی، مایر و همکارانشان طی یکسری از پژوهشها به تکمیل نظریات خود پرداختند. در الگوی توانایی، ساختار هوش هیجانی به چهار شاخه اصلی تقسیم میشوند (۵۰). چهار مهارت هوش هیجانی که در مدل مایر و سالووی ذکر شده مهارتهایی به هم وابسته هستند به شکلی که تبحر در یک مهارت بر استادی در سایر زمینهها اثر میگذارد، انباشت شونده هستند، به نحوی که تبحر در خصوص سه مهارت نخست منجر به تبحر در مورد چهارم – مدیریت هیجان- میشود (۴۹).
شناسایی هیجانها:
این شاخه شامل مهارتهایی از قبیل ادراک و ارزیابی دقیق هیجانها در خود و دیگران، شناسایی و تمایز هیجانهای مختلف و ابراز مناسب کلامی و غیرکلامی هیجانها میباشد (۳). این مهارت درباره توانایی پی بردن به وجود هیجان در خود و دیگران و نیز در محرکهای دیگر از جمله در اشیاء، هنر، افسانهها و موسیقی است. توانایی پی بردن شخص به هیجانهای خود و شناخت چگونگی جریان احساس در دیگران نیازمند توجه به سرنخهای گوناگون داخلی و خارجی و تحلیل ارتباط کلامی و غیرکلامی هر دو در خود و در دیگران است. خودآگاهی هیجانی در عین حال میتواند به پیش بینی هیجانها در شرایط و اوضاع و احوال گوناگون کمک نموده و رفتار شخص را هدایت کند(۴۹). اصلیترین و بنیادیترین مهارتی که به هوش هیجانی کمک میکند توانایی شناخت دقیق حالات هیجانی است. ناتوانی در تشخیص و شناخت یک هیجان یا ناتوانی در شناخت تفاوت یک هیجان از هیجان دیگر باعث میشود تا مهارتهای دیگر بدون استفاده و نامفید واقع شوند. توانایی شناخت دقیق نامگذاریها و توصیف هیجانها عامل اصلی و پیش شرط برای همه استفادههای پیشرفتهتر از هیجانهاست (۵۱).
خودآگاهی، تشخیص هر احساسی به همانگونه که بروز می کند. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای بدست آوردن بینش روانشناختی و ادراک خویشتن. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را سر درگم میکند. افرادی که در مورد احساسات خود اطمینان و قطعیت دارند، بهتر میتوانند زندگی خود را هدایت کنند (۲۱). از مهارتهای این شاخه، دو ویژگی اساسی که نقش حیاتی در زندگی هیجانی دارند، استنباط می شود: خودآگاهی و همدلی. خودآگاهی به معنای شناسایی حالتهای هیجانی خود به همان صورتی که حادث میشوند و توانایی تفکر و نظارت لحظه به لحظه و مداوم بر آنهاست. آگاهی از هیجانات، اساسیترین عامل در قابلیتهای هیجانی است که دانش ما را در مورد خود افزایش میدهد و موجب سازگاری اثر بخش میشود(۵۲). یکی از معانی همدلی مشارکت هیجانی در انسان است. همدلی در این حوزه به طور کلی توانایی درک احساسات دیگران و تجربه دوباره آنها توسط خود است. همدلی نیز ریشه در خودآگاهی دارد، به این معنی که هرچه ما به احساسات خودمان آگاه تر باشیم ، در دریافت احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود (۵۳)
فهم هیجانها
مهارتهای این شاخه عبارتند از: توانایی فهم هیجانهای مرکب یا زنجیرههای هیجانی، فهم دلایل و پیامدهای احساسات خود و توانایی فهم ارتباط میان هیجانهای مختلف و تعبیر و تفسیر آنها؛ که اساسیترین مهارت این شاخه به شمار میرود. این شاخه بطور کلی دانش پایه ما را درباره سیستمهای هیجانی مورد توجه قرار میدهد. افراد دارای هوش هیجانی بالا، قادر به تشخیص و بکارگیری کلمات مناسب برای هیجانهای خود بوده و میتوانند هیجانهای هم خانواده را تشخیص داده و یک گروه هیجانی را از میان هیجانهای وسیع و مبهم متمایز کنند. این دانش نقش بسیار مهمی را در مدیریت هیجانها ایفا میکند (۳). انسان برای درک کامل خود و دیگران باید بداند که چه چیزهایی موجب بروز هیجانها میشوند و هنگامی که به تشریح خود یا دیگران میپردازد باید قادر به بیان روشن و آشکار محدودهای کامل از هیجانها باشد(۴۹). در اینجا نیز درک هیجانهای خود و دیگران مطرح است. اولین مطلب مهم در درک هیجانها این است که بدانیم علل بوجود آورنده آنها کدام است. درک علت هیجانها بسیار با ارزش است هم زمانی که هیجانها به خود شما تعلق دارند و هم زمانی که دیگران آنها را احساس میکنند. مهمترین موضوع بعدی در درک هیجانها، تاثیر آنهاست. یعنی درک عواقب هیجانها و چگونگی اثر آنها بر کسی که هیجانی شده، امتیاز درک دقیق و صحیح هیجان این خواهد بود که به فرد کمک میکند تا اجازه ندهد حالت هیجانی موقت روی رفتار او تأثیر ناخواسته و نامعقول بگذارد. وقتی نوبت به هیجانهای دیگران میرسد باز هم درک صحیح عواقب هیجانها میتواند ارزشمند باشد (۵۱).
قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی میباشد. افرادی که از لحاظ این توانایی ضعف دارند، دائما با احساس ناامیدی و افسردگی دست به گریبان هستند، در حالی که افراد با مهارت بالا در این زمینه، با سرعت بسیار بیشتری قادرند ناملایمات را پشت سر بگذارند(۴۹).
این دانش نقش بسیار مهمی در مدیریت هیجانهای دارد. برای فهم هیجانهای، افراد باید دلایل هیجانهای خود را نیز بدانند و احساسات پیشایند آنها را تشخیص دهند. برای مثال خشم که حاصل احساس فرد از مورد اهانت قرار گرفتن و خوار شمرده شدن است. فهم هیجانهای مستلزم توانایی تشخیص ارتباط میان هیجانهای مختلف است. برای مثال تانجی و همکاران ۱۹۹۲، در پژوهشی به ارتباط میان خشم و شرم اشاره میکند. نتایج پژوهش آنها نشان داد که افراد خجالتی آمادگی زیادی برای تجربه خشم دارند. توانایی تشخیص این گوه ارتباطات از اجزای مهم هوش هیجانی است ( ۵۲).
تنظیم هیجانها یا مدیریت هیجانی:
بطور کلی نظم بخشی هیجانی به توانایی بازنگری و بازسازی شدت و جهت یک هیجان در خود و دیگران بر میگردد و شامل توانایی تعدیل هیجانهای منفی و تغییر احساسهای زیانآور به سمت سازش یافتگی و نگهداری هیجانهایی که لذت بخش ارزیابی شده اند، میشود(۳). از بسیاری جهات، نشانه افراد بالغ و پخته توانایی آنها در کنترل خودشان است. آنها میتوانند امیال، آرزوها و هیجانهای خود را کنترل کنند و اجازه نمیدهند که احساسات کنترل آنها را بدست گیرند. اما مطمئنا برای همه ما شرایط و وضعیتهایی پیش مییاید که آنقدر شدید یا قوی است که ما را تحت کنترل هیجانها قرار میدهد. برای کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند این طور وضعیتها خیلی کم پیش میآید و اکثر اوقات آنها به خوبی میتوانند احساس خود را تنظیم کنند. تنظیم موفقیتآمیز هیجانها حداقل دو فایده مهم دارد: اول اینکه تنظیم هیجان میتواند برای بهداشت روانی و جسمی بسیار مفید باشد، دوم آنکه نوعی مهارت اجتماعی بسیار مهم است. توانایی تنظیم هیجانها خود و دیگران برای نگهداشتن روابط اجتماعی موفقیتآمیز بسیار ضروری است(۴۹). برای بکارگیری دانش هیجانی، افراد باید مهارتهای نظم بخشی هیجانهای خود و دیگران را نیز بیاموزند. نظمجویی هیجانی فقط به معنی کنترل هیجانهای نیست، عواطف، کارکردهای سازماندهنده، برانگیزاننده و سازگارکننده مهمی دارند و به همین علت هم نباید به شدت کنترل شوند (۵۳). مدیریت هیجانهای مستلزم در نظر گرفتن مسیرهای هیجانی متفاوت و انتخاب مسیر درست از میان آنهاست و برای تحصیل این مهارت، افراد نخست باید توانایی پذیرش احساسات را داشته باشند، سپس در مورد هیجانها فکر کنند، آنها را مورد بازنگری قرار دهند و بتوانند یک احساس را حفظ کنند و تداوم بخشند یا آن را اصلاح و بازسازی کنند. افراد علاوه بر توانایی
نظمبخشی هیجانهای خود، باید قادر با نظمبخشی هیجانهای دیگران نیز باشند. این توانایی عبارت است از ایجاد نظم در هیجانهای دیگران و توانایی جایگزینی هیجانهای آنان. توانایی کمک کردن به دیگران در جهت بهبود یا اصلاح خلق آنان، مهارت بسیار مهمی است. چراکه افراد اغلب از شبکههای اجتماعی خود انتظار امنیت اقتصادی و شغلی ندارند، بلکه بیشتر خواستار امنیت هیجانی در مقابل وقایع زندگی هستند. به علاوه افراد از کمک کردن به دیگران برای بهتر شدن احساسات آنها، احساس خودکارآمدی میکنند و آن را ارزش اجتماعی میدانند (۵۲).
تسهیل هیجانی تفکر یا استفاده از هیجانها:
این شاخه بطور خلاصه شامل استفاده از هیجانها در تمرکز بر وقایع مهم، توسعه هیجانهایی که فرایند تصمیمگیری را تسهیل میکند، استفاده از نوسانات خلق برای در نظر گرفتن نقطه نظرات مختلف و استفاده از هیجانها برای تسهیل روند حل مسأله و خلاقیت است. بطور کلی این شاخه فرایندی را شامل میشود که در آن هیجانها به عنوان منابع اطلاعاتی و انگیزشی وارد سیستمهای شناختی شده و آن را تحت تأثیر قرار میدهند. افراد میتوانند از حالتهای هیجانی خود به منظور پیشبرد برخی اهداف استفاده کنند (۳).
این مهارت تا اندازهای شبیه به مهارت در تنظیم هیجان است. میتوان استفاده از هیجانها را آن طور در نظر گرفت که بطور طبیعی از بطن تنظیم هیجانها زاده میشود، زیرا تنظیم هیجانها در واقع نوعی استفاده از آنهاست. یکی از کارهایی که میتوان با بهره گرفتن از هیجانها انجام داد، تقویت کارایی در انجام دادن کارهاست. برای مثال میتوانید از هیجانها استفاده کنید و توانایی خود در پشتکار داشتن برای رسیدن به یک هدف را تقویت نمایید (۴۹). هیجانهای مختلف همچنین الگوی پردازش اطلاعات متفاوتی را شکل میدهند، هیجانهای مثبت مثل شادی، الگوی وسیع و شهودی را ترتیب میدهند که برای تکالیف خلاقانه بسیار مفید است و هیجانهای منفی مثل غم و اندوه، الگوی پردازش محدود و متمرکزی را شکل میدهند که فرایند حل مسئله در آن بسیار کند و مستلزم توجه زیادی است. افراد با هوش هیجانی زیاد، از کیفیت انگیزشی هیجانها نیز استفاده میکنند، برای مثال دانشآموزی ممکن است شکستهای قبلی خود را مدنظر قرار دهد و با اراده قویتر از نو شروع کند. به عبارت بهتر، از شکستها پل بسازد یا دانشآموزی امکان دارد قبل از نشستن در جلسه امتحان موفقیتهای قبلی خود را یادآوری کرده و در خود امیدواری ایجاد کند. این هیجانهای مثبت خودجوش میتوانند تکیهگاهی مطمئنی برای عملکرد اثربخش به حساب آیند ( ۴۹ ).
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-04-13] [ 11:17:00 ب.ظ ]
|