۲-خارپا گشتن، کنایه از مایه رنجش کسی شدن./ خاک ره شدن، کنایه از بدبخت و بیچاره شدن./ شاخ گل، استعاره از معشوق./
۳-تحفه سوغات وهدیه./ نامقبل، بد شانس./
۴- بخت تیره، بدشانس بودن/ برق آه، تشبیه بلیغ اضافی./ مصراع دوم اغراق دارد./
۵-خارستم، تشبیه بلیغ اضافی./ گل از گل شکفتن، کنایه از شاد شدن./
۶-مصراع اول اغراق، شستن زمین توسط اشک چشم./ نشد، کنایه از میان نرفت، از بین نرفت./
۷-تکرار واژه کوی ومنزل./
غزل ۴۸۴
چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد
به یک نظاره دلم برد و مست خویشم کرد
چو آن پری ز گُل چهره برفکند نقاب
ندانم از چمن کیست آن گل خندان
فغان که دم به دم آن ناز پیشه چون مه نو
چه غم که سوخته جانی به باد شد خاکش
دلا، گدای نظر شو که زر پرست چو گنج
زخارخار غم عشق از این چمن اهلی
عنان توسن عقلم ز دست بیرون شد
چنان که هیچ ندانم که حال دل چون شد
هزار همچو من از یک نظاره مجنون شد
که همچو غنچه ز شوقش هزار دل خون شد
به حسن روز فزون تا ز حسنش افزون شد
که همچو درع غبارش به چشم گردون شد
به خاک تیره فرو رفت اگر چه قارون شد
شهید نرگس مخمور و لعل میگون شد
وزن:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / بحر مجتث مثمن اصلم
موضوع کلی: عشق وآوارگی راه عشق
غزل مردّف با ردیف فعلی.
۱-شهسوار، کنایه از معشوق./رخ از باده گلگون شدن، کنایه از شاد شدن./گلگون، قرمز./عنان، افسار./عنان توسن عقل، استعاره کنایی./ عنان از دست بیرون رفتن، کنایه از از دست دادن کنترل واختیار خود./
۲-نظاره ، تماشا و مجازاً به معنی نگاه./ دل کسی را بردن، کنایه از کسی را عاشق خود کردن./
۳-گل چهره، تشبیه بلیغ اضافی./ نقاب بر افکندن، کنایه از آشکار شدن./ مجنون شدن افراد زیادی با دیدن معشوق، اغراق است./
۴-گل خندان، کنایه از معشوق./ همچو غنچه، تشبیه./ دل مجاز از انسان ./ دل خون شدن، کنایه از در رنج وعذاب بودن./
۵-دم به دم قید تکرار./ ناز پیشه، کنایه از معشوق./ ناز پیشه چون مه نو است، تشبیه بلیغ اسنادی./
۶- سوخته جان، کنایه از معشوق./ خاک، کنایه از گور وقبر./ به باد شدن، کنایه از نابود شدن./ درع، زره. لباس جنگی/ چشم گردون، تشخیص./ غبار به چشم گردون رسیدن، کنایه از نابود شدن./
۷-دلا، ای دل، مجاز از انسان./ زر پرست چو گنج است، تشبیه بلیغ اسنادی./ به خاک فرو رفتن، کنایه از مردن./ تلمیح به داستان زراندوزی قارون.رجوع کنید به غزل۳۸۰٫/
۸-خار خار، کنایه از اضطراب./ نرگس مخمور، استعاره از چشم و مخمور صفا است برای چشم./لعل میگون، استعاره از لب ومیگون، صفت است برای لب./
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
غزل ۴۸۵
کی از لعل تو جان من به یک دیدن بیاساید
تورا کاین گلشن خوبی بود از رخ چه کم گردد
تو در آسایش عیشی مدام از خرمن خوبی
چو بخت سبزت ای شمشادقد داد این سرافرازی
کنون کز عاشقی کارم همه عمرست خون خوردن
[دوشنبه 1401-04-13] [ 11:35:00 ب.ظ ]
|